عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: معرفی مکتب تفکیک ::.
چکیده مقاله:
مقاله حاضر بر اساس منابع دست اوّل مکتب تفکیک که پیروان آن غالباً آن ها را از دسترس محققان دور نگه می‌دارند، اثبات می‌کند که مبانی مکتب تفکیک که داعیه مخالفت با فلسفه و عرفان دارد، دقیقاً همان مبانی مکتب فلسفه و عرفان است، و ایشان در مطالبی مانند «نفی معنای حقیقی خلقت» و «وحدت وجود و یکی بودن خالق و مخلوق» و «نفی تعقّل و تفکّر و روی آوردن به کشف و شهودهای صوفیانه» و «سوفسطایی‌گری و نفی هر واقعیّتی غیر از وجدان و شهودهای درونی» و سایر مطالب اساسی عقیدتی، کاملاً هم نوا با همان فلسفه و عرفانی هستند که خیال می‌کنند با آن مخالفند.

کلید واژه
مکتب تفکیک، میرزا مهدی اصفهانی، عرفان، تجرید، عقل.


مقدمه
دفاع عقلی و برهانی از مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) اساس دین است و کوشش در این راه و مبارزه با نظریات بی اساس بشر ساخته فلسفی و عرفانی که غالباً با عنوان بی محتوای «مطالب عقلی و عرشی» ارائه می شود، در بین اساطین مکتب ما سابقهای بس دیرین و متّصل به زمان معصومین (علیهم السلام) دارد؛ امّا متأسفانه اخیراً گروهی بهعنوان مکتب تفکیک، با ادّعای دور از واقع مخالفت با فلسفه و عرفان، تمامی زحمات اعاظم متقدّمین را به نفع خود مصادره کرده و بدتر اینکه همان مطالب فلاسفه و عُرفا را بهعنوان مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) ارائه دادهاند. در این نوشته تنها محل شاهد مطالب و آخرین نظرات بزرگان تفکیکی مورد توجه قرار گرفته و در این راستا کاملاً دقت شده است که با توجّه به قبل و بعد کلام، مراد گویندگان تغییر نکند و امانت علمی مراعات شود. لذا هیچگونه تقطیع مخلّی صورت نگرفته است.
لازم به ذکر است که تفکیکیان اصلاً دوست ندارند که اسرار کتب دست اوّل ایشان فاش شود، و با ترفندها و سختگیریهای خاص خود، آنها را بین خود و افراد سرّ نگهدار حفظ میکنند. لذا غالب نسخههای خطی مکتب ایشان صورت مضبوطی ندارد؛ بلکه بسیاری از تلامذه در حدّ وسع و سلیقه خود مطالبی از آنها را جمع کردهاند. آدرس دادن دقیق از کتب ایشان کاری نسبتاً دشوار، و در برخی موارد غیر ممکن است. در عین حال اصل و تصویر تمامی کتب و نوشتههای نایابِ مورد استناد این مقاله، نزد مؤلّف موجود است و در صورت لزوم در اختیار محقّقان گرامی قرار خواهد گرفت.

معرفی مکتب تفکیک
«مکتب تفکیک» که برخی آنرا مکتب و روش علما و فقهای امامیه نیز میخوانند، مکتبی است با داعیه بسیار زیبای: «مکتب دفاع از معارف مکتب وحی، در مقابل مکاتب معرفت بشری و فلسفی و عرفانی!» که مضمون این مدّعا سر سلسله عموم کتب و نوشته های مکتب ایشان را تشکیل می دهد (اصفهانی،بی تا: 1 /26).
کتابهای تفکیکیان دارای یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی است؛ جنبه مثبت آن فی الجمله نقد فلسفه و عرفان و نشان دادن مبانی و مطالب نادرست فلاسفه و عرفا است و جنبه منفی آن این است که ایشان در مقام اثبات و ارائه مذهب حق، جز همان مبانی فلاسفه و عرفا چیز دیگری ندارند. سالهای متمادی دوستداران معارف اهلبیت (علیهم السلام) را بهعنوان تعلیم معارف الهی و مخالفت با فلسفه و عرفان سر درس می نشانند امّا در طول این مدت، جز مجموعهای از الفاظ و اصطلاحات منحرف کننده که عیناً همان مطالب فلاسفه و عرفا که در پرده ضخیمتری پیچیده شده، چیز دیگری دستگیر جویندگان نشده و از چاله در نیامده به چاه میافتند.
وقتی انسان با عنوان زیبای معارف الهی در مقابل افکار و اندیشه های بشری روبرو میشود، بسیار به وجد و شعف میآید که در این دورانی که پر است از انحرافها و افکار بی سر و ته بشر ساخته، با مکتبی روبرو میشود که به راحتی دست او را میگیرد و یکسره به دست مکتب وحی میسپارد، امّا افسوس که وقتی مستقیماً به کتابها و مدارک دست اوّل این مکتب مراجعه میکند میبیند که: «مکتب تفکیک یکی از دورترین مکاتب، از معارف قرآن و اهلبیت (علیهم السلام) است.»
این جریان، گاهی در پوشش عبارات دو پهلو و فریبنده و دیگرگاه کاملاً صریح و بیپروا، همان مطالب باطل بشر ساخته و انحرافی را به عنوان مکتب وحی و اهلبیت (علیهم السلام) ارائه میدهد!
تفکیک، مذهب و مکتبی با ظاهر فریبا و باطنی دیگر، خلوص معارف الهی را به شدّت از درون تهدید میکند؛ زیرا برخی مریدان آن با وجهه محترم و غالباً حوزوی و موجّه، همان مبانی صوفیّه و شیخیّه و بابیه را به عنوان معارف مکتب کتاب و سنّت تقویت میکنند. مخفی نماند که شیخ احمد احسایی رئیس مکتب شیخیّه و بالمآل مؤسّس بابیت و بهائیت، نیز در ابتدا در بین علما دارای وجاهت خاصّی ـ بسیار بیشتر از میرزای اصفهانی رئیس تفکیک ـ بود و بعداً ماهیت انحرافی او توسّط جمعی از علما و فقهای بزرگوار آشکار شد(تنكابنى، بی تا: 30 ـ 66 ؛ رشتی، بی تا:۶۶ ـ ۷۰).
میرزای اصفهانی نیز در ابتدای امر، حاضر در درس مرحوم نائینی بوده است (اصفهانی، 1387/ 30) و از این راه برای خود احیاناً نزد برخی از علما اعتباری در فقه و اصول کسب کرده است، امّا این علما از ادّعاهای بعدی میرزا ـ حتی در فقه و اصول ـ هم، چندان اطّلاعی ندارند؛ چرا که میرزا مثلاً حجیّت ذاتی یقین را که از مسلّمات نزد محقّقین اصولیین است، نفی میکند؛ چنانکه میگوید: فتوهم أن حجیته ذاتیه لا عرضیه بدیهی البطلان! (همان:306).
بنده، روزی در محضر برخی از اعاظم مراجع که از فقه و اصول میرزا، تمجیدی فرمودند عرض کردم که میرزا اصولاً یقین را از اساس آن باطل و موهوم و جنون می داند! و با توجّه به این مطلب، میرزا چگونه میتواند کمترین حرفی در اصول داشته باشد؟! و برخی عبارات میرزای اصفهانی را برای ایشان خواندم و ایشان در اینباره هیچ دفاعی از میرزا نکردند، و البته ایشان بارها گفتهاند: میرزا اگر چه شخصی بزرگ و مخالف فلسفه و وحدت وجود است امّا حرفهای او همان حرفهای فلاسفه است (جمعی از اساتید معارف حوزه علمیه قم، بی تا: 63).
کما اینکه میرزا، علم تعلیمی و تعلّمی را از اساسِ آن موهوم می داند، و جز کشف و شهود و تجرید صوفیانه، هیچ چیز دیگری را قبول ندارد. بنابراین ایشان چگونه میتواند مدّعی فقه و اصول باشد؟! تقریباً تمامی مبتدئین در علم هم میدانند که قیاس برهانی با قیاس مورد نهی در روایات معصومین (علیهم السلام) ـ که در واقع همان تمثیل است نه برهان ـ تفاوت اساسی و جوهری دارند امّا با کمال تأسف، این مطلب هم بر میرزا و غالب هواداران وی مخفی مانده است. لذا وی به استناد روایاتی که از قیاس، نهی کرده اند، تمامی استدلالها و براهین عقلی را موهوم و ضلالت و الحاد میداند و اهل استدلال و برهان عقلی را مجنون میشمارد و این واقعاً جای بسی شگفتی است (خراسانی،میم. (1389). پاسخی به کتاب مساله قیاس مخالفت با برهان و استدلال یا مخالفت با نواقص منطق؟! ،سمات،4،183/174)
یکی از مهمترین وظایف علما، شناساندن واقعیّت مسالک و مذاهب و احزاب انحرافی به دیگران است که بحمد الله، این مهم در مورد معارف مکتب تفکیک هم توسط مراجع بزرگوار و بسیاری از محقّقان و نویسندگان مسئول و آگاه، انجام یافته که نمونهای از نظرات ایشان در کتاب شناخت اجمالی کلام فلسفه و عرفان، زیر نظر جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، انتشار یافته است (جمعی از نویسندگان، بی تا: 64/60).
فرقه شیخیّه در مورد شیخ احمد احسایی و صوفیّه در مورد ملّاسلطان گنابادی و تابنده و... به تقدّس و عصمت تلویحی و رکنیّت و قطبیّت قائلند. در مکتب تفکیک نیز غالباً اینگونه القاء میشود که برخی رهبران و مؤسّسان مکتب ایشان، اشخاصی مقدّس و ممتاز نسبت به سایر علماء میباشند، چرا که ـ طبق مدارکی که نمونهای از آن در انتهای مقاله آمده است ـ به ادّعاهای ایشان، امام زمان (ع) مؤسّس مکتب ایشان را متحمّل علوم خود نمودهاند و ایشان با شخصی دارای علوم و معارف امام زمان (ع) در ارتباط بوده است.
این مطلب را از جمله شیخ محمود حلبی در ابتدای کتاب تقریرات به رمز نوشته است، همچنین در مقدّمه ابواب الهدی، ص 27 ـ 28 به این مطلب تصریح شده و نیز شیخ حسنعلی مروارید و سید محسن خرّازی، در روزنه هایی از علم غیب 1383، ص344 به این مطلب اشارت دارد. لذا در نظر تفکیکیان، شخصیت، عقاید و مطالب میرزای اصفهانی همچون شیخ احمد احسایی در نزد شیخیان، عملاً غیر قابل نقد است، بلکه میرزای اصفهانی علوم و یافتههای خود را نور، و مطلقاً معصوم از خطا میداند! (اصفهانی1387: 142) و متقابلاً، علوم مخالفانِ روش خود را مطلقاً قطع و یقینهای بیاعتبار میشمارد (همان: 147/ 143).
میرزای اصفهانی و همچنین تلمیذ اعظم او شیخ محمود حلبی، هرگز جز با فلاسفه و عرفا حشر و نشر نداشتهاند. لذا از آنجا که اطّلاع و آگاهی درخورری نسبت به مبانی کلامی مکتب و متکلّمان بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و سیّد مرتضی و... ندارند، بر خلاف عموم فقها و متکلّمان بزرگوار که مبانی و مطالب خلاف شرع فلاسفه را وهمی و غیر عقلی میدانند، میرزای اصفهانی، مطالب ایشان را برهانهای عقلی قطعی موجب یقین میشمارد! چنان که میگوید: «إن الفلاسفه مع کثره اختلافاتهم لکل منهم برهان وقیاسات عقلیه قطعیه یوجب الیقین»! این مطلب را میرزای اصفهانی در انوار الهدایه ، صفحه 305 آورده است. دوری ایشان از مبانی اصیل مکتب، موجب شده است که در مقابلِ فلاسفه و عرفا ضعیف عمل نموده و به ناچار حجیّت عقل و برهان و استدلال را از اساس انکار کنند.بسیاری از مدافعان مکتب تفکیک، از باطن و مدارک اصیل آن اطّلاع کافی ندارند و فقط ظاهر تبلیغاتی آن را میشناسند؛ همچنانکه بسیاری از منتقدان ایشان نیز در مقابل ایشان به دفاع از فلسفه و عرفان برمیخیزند در حالی که خبر ندارند مکتب تفکیک، جز تصوّف در لباس معارف قرآن و اهلبیت (علیهم السلام) چیز دیگری نیست.
یکی از فعالیّتهای موفّق و مؤثّر فرهنگهای بیگانه این است که برای ترویج فلسفه، بهترین نقشه را این دیده است که در لباس مخالفت با فلسفه، فلسفه و عرفان و تصوّف و قِدَم عالم و یکی بودن خالق و مخلوق و جبر و... را ترویج کند؛ همچنانکه در مکتب شیخیّه نیز دقیقاً همین روش وجود دارد که امروزه در لباس تفکیک آن را انجام میدهد!
البته بطلان مکتب فلسفه و عرفان بر اساس عقل و وحی و تصریحات قاطعانه اساطین مکتب ـ مانند علّامه حلّی (ره)که در کتاب تذکره الفقهاء(حلّی، بی تا:9،41/ 36)؛ جهاد با فلاسفه را به جهت اینکه منکر ضروریات دین شده اند واجب میداند و خواندن فلسفه را جز برای ردّ، نقض و ابطال آن جایز نمیشمارد ـ امری مسلّم و قطعی است و قرنها قبل از تولّد و تکوّن میرزای اصفهانی و سایر تفکیکیان موجود بوده است، امّا تفکیکیان با تعصّب شدید درباره شخص میرزا و حزب وی، پیوسته در تلاش هستند که تمامی زحمات علما و فقها و زعمای دین را به نام میرزای اصفهانی مصادره کنند و متأسفانه از این راه بزرگترین ضربه را بر پیکر عقلانیّت دین میزنند.
برخی دیگر هم با مسامحههای نابجا و عملکردهای متناقض، که گاهی در بنبستها صریحاً به بطلان مطالب تفکیکی اعتراف میکنند (جمعی از نویسندگان، بی تا: 63/64) و دیگرگاه، با تمام امکانات از ایشان دفاعهای حساب شده و حزبی میکنند، این جریان ضدّ عقل و دین را تقویت میکنند. برای شیخیّه و صوفیّه به هر قیمتی که باشد، تنها حفاظت از مقام قطب و رکن رابع مهم است. برای اینان نیز تنها حفظ موقعیّت حزب میرزای اصفهانی مهم است و بس؛ ولو اینکه به قیمت از بین بردن تمامی زحمات علمای شیعه در طول تاریخ، تحریف معارف دینی، تقویت مبانی فلسفه و عرفان و تصوّف، و نسبت دادن هر گونه دروغ و فحشا و منکر به محقّقانِ بیطرف، تمام شود.

برخی از ادّعاهای مکتب تفکیک عبارتند از:
1) انکار معنای واقعی خلقت، نفی وجود حقیقی مخلوقات و منحصر دانستن وجود به خدا.
2) انکار علم ذاتی حق تعالی به اشیاء و ادّعای حدوث معلومیّت اشیا برای ذات احدیّت پس از حدوث اشیاء.
3) ادّعای بیاساس تشرّف، و اتّصال با منبع علم الهی و افراد خاص تعیین شده از طرف امام زمان (عج).
4) انکار روش تعلیم و تعلّم و تعقّل، و منحصر دانستن راه، به کشف و شهود صوفیانه.
5) اعتقاد به شناخت و شهود کنه ذات احدیّت.
ایشان روش استدلال و برهان و تفکّر و تعقّل و تعلّم علوم نظری، و استناد به ضروریّات و بدیهیّات تصوّری و تصدیقی را که روش تمامی فقها و متکلّمین و بلکه تمامی عقلای عالم غیر از سوفسطائیان است تخطئه میکنند و آن را روش دیوانگان میخوانند و متقابلاً خود را دارای نور علم و عقلی میشمارند که از هر گونه خطا و اشتباه مصون است و هرگز جهل مرّکب در آن راه ندارد، و همانند شیخ احمد احسایی تلویحاً خود را دارای مقام عصمت میدانند.
بدیهی است، این مبنا موجب تفرقه و آشوب میان ایشان شده، خطر پدید آمدن گروههایی افراطی مانند وهابیّت، بهائیّت و... را در پی خواهد داشت.
میرزا برای رفع اتّهام، کتابی در ردّ همتای واقعی خود، شیخ احمد احسایی نوشته که در آن، پیوسته از جنون و نادانی شیخ و حماقت پیروان وی دم میزند (اصفهانی،1387: 75/76)، همانطور که کتابهای او در ردّ فلاسفه نیز گاهی چنین است.در مکتب تفکیک اصیل، تنها چیزی که ارزش دارد کشف و تجرید و شهود صوفیانه است و برخی تفکیکیان متأخّر، چون این انحراف و نقص جبرانناپذیر مکتب خود را دیدهاند، به طور غیر محسوس در پی بازسازی مکتب و مرام خود برآمده و بر خلاف اصول مکتب تفکیک، پیوسته دم از استدلال، عقلانیّت و آیه و روایت میزنند و برخی ناآگاهانِ از کتب و مبانی ایشان هم ادِعای دور از واقعیّت آنان را میپذیرند!

سند و سلسله مکتب میرزا و داستان غیر واقعی دیدار امام زمان (عج)
در مکتب تفکیک، برای میرزا مهدی اصفهانی، رهبر و مؤسّس این گروه، ادّعای تشرّف به خدمت امام زمان (عج) نیز شده است، در حالیکه دست نوشته خود میرزا نشان میدهد که ایشان تنها دست نوشتهای را در خواب دیده است. سند مذکور در پایان کتاب ابواب الهدی، صفحه 694 توسّط پیروان وی کلیشه شده است و در صفحه 26 ـ 27 نیز متن آن آمده است.
با اینحال، گاه ادّعا میشود میرزا مهدی اصفهانی در عالم کشف و شهود به خدمت شخصی به نام صاحب علم جمعی (شبیه به رکن رابع شیخیان) که دهها سال قبل از او از دنیا رفته است میرسیده و کسب معارف مینموده است. برخی پیروان میرزا درباره مقامات و شدّت ارتباط وی با امام زمان (عج) مدّعیاند:
«...متوسّل به حضرت شده بود. حضرت، در بیداری، بر سر قبر هود و صالح در وادی السّلام نجف تشریف فرما شدند و بر او تجلّی کردند، و راه را به او نمایاندند. متوسّل به حضرت شد، و ایشان بر او تجلّی کردند. نواری سبز رنگ که جلو سینه مبارکشان بود، با خطّی نورانی این عبارات نوشته شده بود: «طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا وقد اقامنی الله وانا حجه ابن الحسن.» (حلبی، بی تا: 8 / 6).
این داستان را بسیاری از پیروان میرزای اصفهانی بیمحابا نقل میکنند و آن را در السنه و افواه پراکندهاند؛ در حالی که داستان مذکور اساسی ندارد، زیرا میرزای اصفهانی به استناد دستنوشته خود که در پایان کتاب ابواب الهدی صفحه 694 توسّط پیروان وی کلیشه شده و در صفحه 26 ـ 27 نیز متن آن آمده، تصریح میکند که آنچه بیان شد در خواب بوده است نه بیداری و تنها، کاغذی را در خواب دیده است نه امام زمان (عج) را، و در حجره بوده نه در وادی السّلام، و عبارت مذکور نیز چیز دیگری بوده که تفکیکیان آن را تحریف نمودهاند. (جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، بی تا: 48 /50)
همچنین در جایی دیگر، درباره میرزا مهدی اصفهانی چنین ادّعا میکنند: «خداوند بر علوّ درجات صاحب علم جمعی بیفزاید كه خداوند به وسیله او زنده كرد روایات را. هزار و سیصد سال گذشته ‏است و آقایان این روایات را می‏دیدند و اشتباه می‏كردند!» (حلبی، بی تا: 146).
شیخیّه نیز معتقدند علوم اهل بیت (علیهم السلام) تا زمان ظهورِ رکن رابع و مشایخ ایشان، مخفی بوده است، و پس از گذشت بیش از هزار سال از ظهور پیامبر اکرم (ص) ، توسّط مشایخ ایشان ظهور یافته و به ایشان رسیده است (کرمانی،بی تا: 393 ـ 394). تفکیکیان نیز میگویند:«در کتاب‎های کلامی هم این مطلب یافت نمی‎شود. دریافت این اصل از آنِ کسانی است که ملکوتشان به مقام امام زمان (عج) اتّصال یافته است و آن حضرت آنها را بر این حقیقت واقف نموده‎اند و تنبّه داده‎اند و اکنون پس از پنج واسطه برای شما مطرح می‎گردد.» (حلبی، بیتا: 257).

نمونهای از عبارت های تفکیکیان که همان مطالب عرفا و فلاسفه است
وحدت وجود و موجود، و یکی بودن خالق و مخلوق:«حقیقت، مختصّ ذات خداوند است. ذات، مختصّ حضرت ربّ العزّه میباشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقیقت، خدا هم حقیقت؟ نه نه نه. غلط محض است کفر محض است. اگر چنین باشد پس تو هم مقابل خدایی. تو یکی خدا هم یکی!» (اصفهانی، 1387: 129).
«انه تعالی غیره مباین معه بینونه صفه متقومه بموصوفها» (اصفهانی،بی تا، د، 168).«خلق، جدا از خداست امّا مانند جدایی صفتی که به موصوف خود متقوّم است.»
«ان هذا الکون المتطّور بالکائنات... حیث ذاته الشّیئیّه والکون بالحقّ تعالی شانه. ولیس له کینونه وشیئیّه بنفسه فی وجه من الوجوه» (همان:343). «همانا این وجودی که بهصورت کائنات در آمده است... جهت وجودشان بودن و شیئیّت به حق تعالی شأنه است و خودشان به هیچ وجهی از وجوه موجودیّت و شیئیّت ندارند»
«لیس شیء غیره تعالی وغیر وجوده وإلا یلزم التّحدید» (اصفهانی،بی تا: 98).«غیر خدا و وجود او، هیچ چیزی نیست وگرنه محدودیت خدا لازم میآید.»«هذه المخلوقات أسمائه وتعیّناته وصفاته». (همان: 68). «این مخلوقات اسماء و تعیّنات و صفات اویند.» «واللّه‏ تعالی... هو الظّاهر بذاته.» (ملکی، بی تا: 276).«خداوند تعالی... به ذات خود ظاهر است».«واقع مطلب این است كه در عالم، به هیچ وجه شرك نمی‏باشد» (حلبی، بی تا: 755).«تا انسان معتدل است و هوشیاری دارد، هرگز کسی نمیتواند به او بگوید که تو خدایی!» (همان:754). «لا وجود إلّا وجود الله» (همان:784). «هیچ وجودی نیست مگر وجود خدا» «شیطان هم نور وجود دارد؛ وجود نور است» (همان،561).
«حتی شمر هم دارای نور ولایت است.» (همان،48).
«كلما توجهت إلی هذا النور بوجه الهذیه لا مناص لك من القول بأنه نور محمّد ومخلوق... ولو نظرت إلی أصل نوریته وغمضت العین عن هذیته فقد صرفت النظر عن الخلق بالكلیه وتوجهت إلی الله‏ تعالی» (اصفهانی،بی تا: 65).
«هرگاه به این نور و وجود [صادر اوّل] از نظر شکل و صورت بودن آن نگاه کنی، ناچار باید آنرا نور محمّد و مخلوق بدانی و حق نداری بگویی که آن خداست... و اگر به اصل نوریّت و وجود آن نظر کنی و از تعیّن و شکل آن چشم بپوشی، بهطور کلّی از خلق صرف نظر کرده و به خدا توجه نمودهای.»
«فی الواقع ونفس الامر مع قطع النظر عن التعینات والمضایق... فإذا هو [محمّد (ص)] الله‏ تعالی.» (همان:68/67).«در واقع و نفس الامر، با قطع نظر از شکلها و محدودیتها... او [محمّد (ص)]، خدای تعالی است.»
«حیث إنه لیس نور غیر الله‏ تعالی وإلا یلزم تحدیده بالفقدان والوجدان وهو التركیب لا یقال بأنه (الصادر الاوّل) مخلوق.» (همان،67).
«از آنجا که نوری [وجودی] جز نور [وجود] خدا نیست ـ و الّا لازم میآید خدا محدود به نداشتن و داشتن گردد، و این ترکیب است ـ گفته نمیشود که آن مخلوق است.»

نفی معنای واقعی خلقت
«انّ جاعلیه الحق تعالی وفاعلیته للکائنات المکشوفات المعلومات لیست بفعل منه تعالی لانّ حیث ذات الکائنات هو الکون والتحقّق به بلا جعل... وهذه هو الجاعلیه الذاتیه بلا فعل منه تعالی... یكون حیث ذات المجعولات بهذا الغیر مجعوله بالذات... بلا جعل ولا فعل ولا تأثیر ولا غیرها.» (اصفهانی،بی تا،د:231).
«همانا جاعلیّت و فاعلیّت حق تعالی نسبت به کائناتِ ظاهر شده، فعل خدای تعالی نیست، زیرا کائنات از جهت ذات، چنیناند که بدون اینکه جعل و آفرینشی در کار باشد موجود و محقّق به خدا هستند. و همین است جاعلیت ذاتی بدون فعل خداوند... ذات مجعولاتی که به این غیر موجودند، مجعولیّت ذاتی میباشد بدون اینکه جعل و فعل و تأثیر و مانند اینها در کار باشد.»
«در نظر مرحوم میرزا جواد آقا... به همین شیء مظلم، از نور علم، از نور قدرت، افاضه میشود. که آن نور علم، مخلوق هم نیست... به این ماء بسیط که حقیقت همه این اشیا هستند، علم داده میشود، اما خود علم خلقتاش چه طوری است؟ ایشان [میرزا جواد تهرانی] در علم، ما هم میگوییم، عبارتاش ایناست که نمیگویم علم مخلوق است!... مستضیء شدن این نیست که این مخلوق میشود روح، دنیا، آخرت، بهشت، جهنم، ملائک، جن، همه... شعور، علم، نورانیت، حتّی وجودی که کمال نوری است اینها ندارند، کون بالغیرند.» (بیابانی: 209 / 188).

سنخیّت بین خالق و مخلوق
«قاعده (سنخیّت) در اعطای حق، کمالات نوری را، جاری است. انوار علم و حیات و سایر کمالات نوری، علم ذاتی حق و اشراقات ذاتیه اوست.» «هر شیئی كه نامتناهی و نامحدود فرض شود باید جامع جمیع واقعیّاتِ هم سنخ خود باشد؛ مثلاً اگر نور عقلی نا محدودی فرض نمودیم باید این نور عقل، جامع جمیع انوار عقلیّه در دارِ تحقّق باشد.» «سخن و انتقاد ما تنها، در سنخیّت و وحدت بین خالق متعال و كمالات و انوار ذاتیه او و بین حقیقت اشیاء جهان مادّی است [نه بین خدا و علم و عقل مخلوقات!]» (تهرانی،بی تا: 238، 268).

دور از ذات باری تعالی
«فهو تعالی یعطی من نور ذاته بالصادر الاوّل. فهو قبس من نور اللّه‏ تعالی واشتق من نور عظمته.» (اصفهانی، بی تا: 67).
«پس خداوند تعالی از وجود و ذات خودش به صادر اوّل میدهد، پس صادر اوّل قبسی از وجود خدای تعالی است که از وجود با عظمت او گرفته شده است.»
«... حدود این واقعیّت را بر اساس قواعد فلسفیِ «الواحد لا یصدر منه الّا الواحد» و «امکان اشرف»، میتوان نشان داد.» (حلبی، بی تا: 785/784).

سوفسطاییگری و نفی استدلال و برهان و مجنون دانستن اهل برهان و استدلال:
«نتیجه البراهین هی العلوم الحصولیّه وهی تضادّ المعرفه لانّها الشّهود الحضوری. فاذن تکون المعقولات الحاصله من البراهین کلّها حُجُبا عن المعرفه لا موصله الیها، فان المعرفه تحصّل حضوراً وشهوداً للنفس لا للعقل، ای لیس للعقل فیه سبیل وطریق.» (اصفهانی، بی تا: 30).«نتیجه تمامی براهین، تنها علم حصولی است، و آن با معرفت تضاد دارد، زیرا معرفت تنها شهود حضوری است. بنابر این همه معقولات حاصل از براهین، حجاب از معرفت است نه رساننده به معرفت، زیرا معرفت حضورا و شهودا برای نفس حاصل میشود نه برای عقل، یعنی هیچ راهی در آن برای عقل وجود ندارد.»
«إنّ المعقولات الضروریه مظلمه الذّات، واستکشاف الحقائق النّورّیه أو الظّلمانیه بها عین الباطل، وطلب المعرفه من هذا الطریق عین الضّلال المبین، فإنّه طریق معوج، وهو سلوک المجانین.» (اصفهانی 1387،الف:294).
«تمامی معقولاتِ بدیهی و ضروری، سیاهی و تاریکی است، و کشف کردن حقیقتهای نوری یا ظلمانی با آنها عین باطل میباشد. و طلب معرفت از این راه عین ضلالت آشکار است، زیرا آن، راه کج و رهروی دیوانگان است.»
«إنّ تصوّر الشّیء حجابه کائنا ما کان والتصورات والتصدیقات لا یفیدان إلا الیقین ولا أمان لخطأ الیقین.» (اصفهانی، 1363،ب: 69).«تصوّر شیء ـ هر چه باشد ـ حجاب آن است، و تصوّرات و تصدیقات هیچ فایدهای ندارند جز یقین، و هیچ امانی هم از خطای یقین در کار نیست.»
«انّ التصورات والتصدیقات الضروریه التی تستخرج منها النظریات ظلمات و... سلوکه من السفاهه لعدم الأمان من خطإه.» (اصفهانی،1387،الف: 298).
«همانا تصوّرات و تصدیقات ضروری و بدیهی که نظریات از آنها استخراج میشود ظلمات و تاریکیهاست، و... رفتن بر آن راه از سفاهت و نادانی است، زیرا هیچ امانی از خطای آن در کار نیست.»
«اصلاً در این عالم هیچ چیز دیگری جز ادراك نیست.» (حلبی، بی تا: 144).«بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست.» (همان:146).
«فعل ما در جمیع مراحل، غیر از توجّه، هیچ چیز دیگری نیست و این را احدی از فلاسفه -نه اشراق، نه مشاء، نه رواق- نفهمیده‎.» (همان:419).

نفی عالمان دینی و قطب بازی و معصوم سازی
«خداوند بر علوّ درجات صاحب علم جمعی بیفزاید كه خداوند به وسیله او زنده كرد روایات را. هزار و سیصدسال گذشته ‏است و آقایان این روایات را می‏دیدند و اشتباه می‏كردند.» (همان:146).
بلکه گفتیم که میرزای اصفهانی علوم و یافتههای خود را نور، و مطلقاً معصوم از خطا می داند! (اصفهانی، 1387، الف: 142) و متقابلاً علوم مخالفان روش خود را مطلقاً قطع و یقینهای بیاعتبار می شمارد (همان: 143، 147).

ادّعای شناخت کنه ذات باری تعالی و شهود وحدت وجود
«فالقول بامتناع معرفه اللّه‏ وسدّ باب معرفه الكنه كما قال العرفاء قول باطل... والغرض أن شهود كنهه تعالی ممكن ولكن به لا بغیره لمكان إطلاقه ولا تعینیته ومحدودیه الماهیات المخلوقه. و... الظاهر هو الله‏ فقط ولیس شیء سواه ولا أحد غیره.» (اصفهانی،بیتا: 69/70). «پس اعتقاد به محال بودن معرفت خدا و بستن باب معرفت کنه ذات خدا که عرفا به آن معتقدند باطل میباشد... و سخن ما این است که شهود کنه ذات خدای تعالی ممکن است، امّا به خود خدا و بدون واسطه، نه به غیر خدا، زیرا خدا مطلق و بدون شکل است؛ در حالیکه ماهیات مخلوقه، محدود و شکلهای محدود میباشند، و آن چه ظاهر و آشکار و نمایان است فقط خود خداست، و جز او هیچ چیزی وجود ندارد.»
«ملاقات خدا عبارت است از اینکه وجدان کنی خودت را و... دیگر احتیاج نداری به بابی در اثبات خدا، بابی در اثبات توحید خدا... صفات ثبوتیّه... صفات سلبیّه... بلکه اینها همه شِرّ و وِرّ است! و باید بریزید دور. با وجدانت مییابی حقیقت واقع، واقعِ واقع را، نه مفاهیم را. این راه پیغمبران... و مفتاح معرفت فطری است.» (حلبی، بیتا: 102).«عین خودِ خدا را یافتند نه مفهوم واجب الوجود و نه مفهوم مصداق.» (همان، 131).«مراد از فطرت توحیدی، معرفت و شناخت میباشد نه عقیده به خدا.» (برنجکار،1371: 132).«در معرفت قلبی، شخص خدا و... خود خدا رؤیت و شناسایی میشود و نه نشانههای او.» (برنجکار،1387، 44).«استدلال و نظر در باب خداشناسی برای اثبات خداوند متعال بی معناست» (بیابانی، بی تا: 8) . «...خدای واقعی جز به طریق شهود و رؤیت قلبی قابل شناخت نیست» (همان: 9). « ... اگر کنه خدا قابل شناخت نیست پس چگونه حضرت رضا (ع) از آن خبر داده» (همان: 16).
« هیچ نقطه، وجود ندارد که از ذات تعبیر کند حتی لفظ الله»(همان: 25). «... جایز است فقط به او شیء گفته شود بدون این که چیزی از آن (شیء) فهمیده شود» (همان: 33). «... علّامه مجلسی (ره) از این روایت [اتوهم شیئا] میخواهد استفاده کند که حضرت امام باقر (ع) فرموده است: خدا باید متوهّم باشد! امّا همانطور که بیان شد این سخن درست نیست» (همان 35). « از نظر اثباتی نمیتوان در مورد خداوند بهواسطه عقل چیزی را اثبات کرد» (همان 35).

جبر و نفی اختیار
«آنچه در ماست از اوست. نی هستیم برای نایی. صدایی كه از ما بیرون می‏آید صدای اوست؛ ما مشیّت نداریم؛ مشیّت ما به معنای آن است كه خدا در ما احداث مشیّت می‎كند.» (حلبی، بی تا:770).
«إنّ الفعل والانفعال المعقولی المقولی أی التّأثیر والتّأثّر غلط وباطل ولا مصداق لهما أبدا.» (اصفهانی،بی تا: 93).
«فعل و انفعال معقولی مقولی یعنی تأثیر و تأثّر غلط و باطل است و برای این دو ابداً مصداقی نیست.»
«تعریف الحقّ نفسه بغیره وتجلیّه وظهوره بغیره یرجع الی قرب العبد وصیرورته واجداً لربه وفاعلاً به.» (اصفهانی، بی تا:100).
«پس شناساندن خدا ذاتش را توسّط غیر خود، و نیز تجلّی و ظهورش توسط غیر خود، به معنای نزدیکی عبد به خدا، و دارا شدن اوست ذات خدا را.»

مخالفت تفکیکیان با روش اعلام متکلّمان شیعی
گرچه تفکیکیان، روش خود را به نام روش فقهای شیعه معرّفی میکنند، امّا در مورد مقابله روش ایشان با روش فقها و متکلّمان بزرگوار شیعی می خوانیم که: «مكتب تفكیك در خراسان از زمان مرحوم میرزا مهدى اصفهانى به بعد، امتیاز خاصّى پیدا كرده است... نكته مهم این است كه باید مكاتب مختلف (فلسفه و عرفان و كلام) به صورت دقیق مورد بررسى قرار گیرند... بسیارى از نوشته‏هاى موجود از صاحبان این مكاتب -همچون علّامه حلّى و شیخ طوسى، سیّد مرتضى و...- كه در دسترس همگان قرار دارد حاكى از آن است كه این گروهها در اكثر موارد طبق داده‏هاى بشرىِ خود پیش رفته‏اند... . در واقع مكاتب یاد شده، در عمل به وحى اعتنایى نداشته‏اند... قرار دادن تفكیكیان در زمره متكلّمان اصطلاحى نیز صحیح نیست؛...
لذا نمى‏توان تفكیكیان را دنباله رو متكلّمان دانست... مكتب تفكیك با متكلّمان یك اختلاف ماهوى دارد... چنان كه گفتیم تفكیكیان در زمره متكلّمان قرار نمیگیرند، چرا كه اكثر متكلّمان مطرح در طول تاریخ، از معارف اهل بیت (علیهم السلام) كمتر بهره گرفته ‏اند...
این گروه... علىرغم این كه به قرآن و سنّت رسول اكرم (ص) مراجعه مى‏كردند، ولى در تبیین قرآن و كلام رسول خدا (ص) به شخصیتهاى علمىاى كه از سوى پیامبر اكرم (ص) بهعنوان حجّت الهى معرفى شده بودند، مراجعه نمیکردند... امّا بیشترین همّت مكتب تفكیك بر استفاده از معارف اهل بیت‏ (علیهم السلام) بوده است.» (سیدان،سیدجعفر. (1389). مکتب تفکیک و تمایزات آن با فلسفه و عرفان ،سمات،2،127/113) «ناگزیر باید بپذیریم که یا آن فرهنگ وارداتی و بحثهای کلامی و فلسفی، پوچ و باطل بوده است و یا فرمودههای امامان معصومِ ما العیاذ بالله.» (صدر زاده،196:1370). «در اسلام، موضوعی و علمی به نام کلام نداریم بلکه این نام پس از ترجمه فلسفه، وضع، و بر آن نهاده شد که ائمّه معصومین (علیهم السلام) همواره امّت اسلامی را از آنان بر حذر میداشتند.» (همان:200). «علم کلام و گروهی به نام متکلّم، از نظر دین نمیتواند از واقعیّتی برخوردار باشد.» (همان: 201)

نتیجه
مکتب تفکیک نیز مانند مکتب فلسفه و عرفان، منکر معنای حقیقی خلقت و آفرینش بوده، و اشیا را صورتهای مختلف وجود خدا میداند، همانند عرفا و متصوّفه، منکر استدلال و برهان است و جز کشف و شهود هیچ مستندی را قبول ندارد و بدون جهت و از روی ناآگاهی، خود را مدافع قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و مخالف با فلسفه و عرفان میپندارد.

پی نوشت
1- برای مطالعه بیشتر در این خصوص، میتوانید به منابع زیر مراجعه نمایید: (شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، با تعلیقات سیّد جعفر سیّدان، 1389، مقدّمه و ابتدای کتاب؛ میرزا جواد تهرانی، میزان المطالب در مبدأشناسی، ص 2؛ حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ والمعاد، 1418 ق، مقدمه؛ محمّد باقر ملکی میانجی، توحید الامامیه، 1415 ق، ص7 ـ 14؛ محمّدرضا حکیمی، الهیّات الهی و الهیّات بشری، 1388ش، ص 29 ـ 43 و 887 ـ 903؛ میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی، 1387، 97 ـ 191؛ علیرضا رحیمیان، مسأله علم، پیش گفتار؛ محمّد صدرزاده، فلسفه و عرفان از نظر اسلام، 1370، مقدمه؛ محمّد تقی مدرّسی، العرفان الاسلامی، 1405 ق، 13 ـ 69؛ حسین درگاهی، اسماء گمشده و مسالک پیدا شده، 1391،ص 10)

کتابنامه
1. اصفهانی، میرزا مهدی، (1363الف)، ابواب الهدی، نسخه نجفی، افست دستنویس.
2. ـــــــــــــــــــ ، (1363ب)، ابواب الهدی، چ1.
3. ـــــــــــــــــــ ، (بی تا،ج)، تقریرات، تقریر: حلبی، محمود، خطّی، با تصحیح میرزا، کتابخانه آستان قدس رضوی، شماره عمومی 12480.
4. ـــــــــــــــــــ ، (بی تا،د)، معارف القرآن، خطی، نسخه الکترونیکی موجود نزد مؤلف.
5. ـــــــــــــــــــ ، (بی تا،ه)، معرفت نفس، تحریر یگانه، شواهد مقاله از کتاب مذکور مأخوذ از نقل کتاب ابواب الهدی است.
6. برنجکار، رضا، (1387)، کلام و عقاید (توحید و عدل)، چ1.
7. ــــــــــــ ، (1371)، مبانی خدا شناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی، چ1.
8. بیابانی، محمّد، (بی تا)، تأملی درباره کتاب تنزیه المعبود، چاپ نشده، نسخه تایپی نزد مؤلف.
9. ــــــــــــ ، در ضمن مناظره و گفتوگو با تفکیکیان، نسخه الکترونیکی نزد مؤلف و موجود در سایت فرا عرفان.
10. تهرانی، جواد، (بی تا)، عارف و صوفی چه میگویند، نسخه الکترونیکی اینترنتی.
11. ـــــــــــ ، (بی تا)، میزان المطالب در مبدأ شناسی، نسخه نزد مؤلف.
12. جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، شناخت اجمالی کلام فلسفه و عرفان، مناظره و گفت و گو با تفکیکیان، نسخه الکترونیکی نزد مؤلف.
13. حکیمی، محمّد رضا،(1388ش)، الهیات الهی و الهیات بشری، تهران: انتشارات دلیل ما.
14. حلبی، محمود، معارف الهیه، خطّی، دوره اوّل، نسخه شمس آبادی، کتابخانه آستان قدس رضوی، نسخه خطی و الکترونیکی نزد مؤلف.
15. حلّی، حسن بن یوسف بن مطهّر، (1419ق)، تذكره الفقها، طبع جدید، تحقیق مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التّراث.
16. خرّازی، محسن،(1383ش)، روزنه هایی از علم غیب، قم: انتشارات مسجد جمکران.
17. خراسانی، میم، (زمستان1389)،«پاسخی به کتاب مسأله قیاس مخالفت با برهان و استدلال یا مخالفت با نواقص منطق؟!»،سمات(4)، ص178 تا 183.
18. درگاهی، حسین،(1391ش) اسماء گمشده و مسالک پیدا شده، تهران: انتشارات شمس الضحی.
19. رحیمیان، علیرضا،(1385ش)، مسأله علم، تهران: انتشارات منیر.
20. رشتی، کاظم، (1259ق)، دلیل المتحیّرین، کرمان: انتشارات سعادت.
21. سیّدان، سیدجعفر، (1389)، «مکتب تفکیک و تمایزات آن با فلسفه و عرفان»، سمات(2)، ص 113 تا 127..
22. صدر زاده، محمّد، (1370ش)، فلسفه و عرفان از نظر اسلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
23. قزوینی، مجتبی، (1373ش)،بیان الفرقان، با تعلیقات سیّد جعفر سیّدان، تهران: مرکز جامعه تعلیمات اسلامی.
24. کرمانی، محمّد کریم خان، (بی تا)، ارشاد العوام، نسخه الکترونیکی نزد مولف.
25. مدرّسی، محمّد تقی، (1405 ق)، العرفان الاسلامی.
26. مروارید، حسن علی، (1418ق)، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
27. ملکی میانجی، محمّدباقر، (1415 ق)، توحید الإمامیّه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
28. میرزا تنكابنى، محمّد، (1364ش)، قصص العلما، تهران: انتشارات علمیّه اسلامیه، چ2.
حجت الاسلام حسن میلانی؛ مدرس سطح یک حوزه علمیه

نقشه سایت :: sitemap