معرفی مکتب تفکیک

چکیده مقاله:
مقاله حاضر بر اساس منابع دست اوّل مکتب تفکیک که پیروان آن غالباً آن ها را از دسترس محققان دور نگه می‌دارند، اثبات می‌کند که مبانی مکتب تفکیک که داعیه مخالفت با فلسفه و عرفان دارد، دقیقاً همان مبانی مکتب فلسفه و عرفان است، و ایشان در مطالبي مانند «نفی معنای حقیقی خلقت» و «وحدت وجود و یکی بودن خالق و مخلوق» و «نفی تعقّل و تفکّر و روی آوردن به کشف و شهودهای صوفیانه» و «سوفسطايي‌گری و نفی هر واقعیّتی غیر از وجدان و شهودهاي درونی» و سایر مطالب اساسي عقیدتی، کاملاً هم نوا با همان فلسفه و عرفانی هستند که خیال می‌کنند با آن مخالفند.

کليد واژه
مکتب تفکيک، ميرزا مهدي اصفهاني، عرفان، تجريد، عقل.


مقدمه
دفاع عقلي و برهاني از مکتب قرآن و اهل بيت (علیهم السلام) اساس دين است و کوشش در اين راه و مبارزه با نظریات بي اساس بشر ساخته فلسفي و عرفاني که غالباً با عنوان بي محتواي «مطالب عقلي و عرشي» ارائه مي شود، در بين اساطين مکتب ما سابقهاي بس ديرين و متّصل به زمان معصومين (علیهم السلام) دارد؛ امّا متأسفانه اخيراً گروهي بهعنوان مکتب تفکيک، با ادّعاي دور از واقع مخالفت با فلسفه و عرفان، تمامي زحمات اعاظم متقدّمين را به نفع خود مصادره کرده و بدتر اينکه همان مطالب فلاسفه و عُرفا را بهعنوان مکتب قرآن و اهل بيت (علیهم السلام) ارائه دادهاند. در اين نوشته تنها محل شاهد مطالب و آخرين نظرات بزرگان تفکيکي مورد توجه قرار گرفته و در این راستا کاملاً دقت شده است که با توجّه به قبل و بعد کلام، مراد گويندگان تغيير نکند و امانت علمي مراعات شود. لذا هيچگونه تقطيع مخلّي صورت نگرفته است.
لازم به ذکر است که تفکیکیان اصلاً دوست ندارند که اسرار کتب دست اوّل ایشان فاش شود، و با ترفندها و سختگیریهای خاص خود، آنها را بین خود و افراد سرّ نگهدار حفظ میکنند. لذا غالب نسخههای خطی مکتب ایشان صورت مضبوطی ندارد؛ بلکه بسیاری از تلامذه در حدّ وسع و سلیقه خود مطالبی از آنها را جمع کردهاند. آدرس دادن دقیق از کتب ایشان کاری نسبتاً دشوار، و در برخي موارد غیر ممکن است. در عین حال اصل و تصویر تمامی کتب و نوشتههای نایابِ مورد استناد این مقاله، نزد مؤلّف موجود است و در صورت لزوم در اختیار محقّقان گرامی قرار خواهد گرفت.

معرفي مکتب تفکيک
«مکتب تفکيک» که برخي آنرا مکتب و روش علما و فقهاي اماميه نيز ميخوانند، مکتبي است با داعیه بسيار زيبای: «مکتب دفاع از معارف مکتب وحي، در مقابل مکاتب معرفت بشري و فلسفي و عرفاني!» که مضمون این مدّعا سر سلسله عموم کتب و نوشته های مکتب ایشان را تشکیل می دهد (اصفهانی،بي تا: 1 /26).
کتابهای تفکیکیان دارای یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی است؛ جنبه مثبت آن فی الجمله نقد فلسفه و عرفان و نشان دادن مبانی و مطالب نادرست فلاسفه و عرفا است و جنبه منفی آن این است که ایشان در مقام اثبات و ارائه مذهب حق، جز همان مبانی فلاسفه و عرفا چیز دیگری ندارند. سالهای متمادی دوستداران معارف اهلبیت (علیهم السلام) را بهعنوان تعلیم معارف الهی و مخالفت با فلسفه و عرفان سر درس می نشانند امّا در طول این مدت، جز مجموعهای از الفاظ و اصطلاحات منحرف کننده که عیناً همان مطالب فلاسفه و عرفا که در پرده ضخيمتری پیچیده شده، چیز دیگری دستگیر جویندگان نشده و از چاله در نیامده به چاه میافتند.
وقتي انسان با عنوان زيباي معارف الهی در مقابل افکار و اندیشه های بشری روبرو ميشود، بسيار به وجد و شعف ميآيد که در اين دوراني که پر است از انحرافها و افکار بي سر و ته بشر ساخته، با مکتبي روبرو ميشود که به راحتي دست او را ميگيرد و يکسره به دست مکتب وحي ميسپارد، امّا افسوس که وقتي مستقيماً به کتابها و مدارک دست اوّل اين مکتب مراجعه ميکند ميبيند که: «مکتب تفکيک يکي از دورترين مکاتب، از معارف قرآن و اهلبيت (علیهم السلام) است.»
این جریان، گاهي در پوشش عبارات دو پهلو و فريبنده و ديگرگاه کاملاً صريح و بيپروا، همان مطالب باطل بشر ساخته و انحرافي را به عنوان مکتب وحي و اهلبيت (علیهم السلام) ارائه ميدهد!
تفکيک، مذهب و مکتبي با ظاهر فريبا و باطني ديگر، خلوص معارف الهي را به شدّت از درون تهديد ميکند؛ زيرا برخي مريدان آن با وجهه محترم و غالباً حوزوي و موجّه، همان مباني صوفيّه و شيخيّه و بابيه را به عنوان معارف مکتب کتاب و سنّت تقويت ميکنند. مخفي نماند که شيخ احمد احسايي رئيس مکتب شيخيّه و بالمآل مؤسّس بابيت و بهائيت، نیز در ابتدا در بين علما داراي وجاهت خاصّي ـ بسيار بيشتر از ميرزاي اصفهاني رئيس تفکيک ـ بود و بعداً ماهيت انحرافي او توسّط جمعي از علما و فقهاي بزرگوار آشکار شد(تنكابنى، بي تا: 30 ـ 66 ؛ رشتي، بي تا:۶۶ ـ ۷۰).
میرزای اصفهانی نیز در ابتدای امر، حاضر در درس مرحوم نائینی بوده است (اصفهانی، 1387/ 30) و از اين راه برای خود احیاناً نزد برخی از علما اعتباری در فقه و اصول کسب کرده است، امّا این علما از ادّعاهای بعدی میرزا ـ حتی در فقه و اصول ـ هم، چندان اطّلاعی ندارند؛ چرا که میرزا مثلاً حجیّت ذاتی يقین را که از مسلّمات نزد محقّقین اصولیین است، نفی میکند؛ چنانکه میگوید: فتوهم أن حجیته ذاتیه لا عرضیة بدیهی البطلان! (همان:306).
بنده، روزی در محضر برخی از اعاظم مراجع که از فقه و اصول میرزا، تمجیدی فرمودند عرض کردم که میرزا اصولاً يقین را از اساس آن باطل و موهوم و جنون می داند! و با توجّه به این مطلب، میرزا چگونه میتواند کمترین حرفی در اصول داشته باشد؟! و برخی عبارات میرزای اصفهانی را برای ایشان خواندم و ایشان در اینباره هیچ دفاعی از میرزا نکردند، و البته ایشان بارها گفتهاند: میرزا اگر چه شخصي بزرگ و مخالف فلسفه و وحدت وجود است امّا حرفهای او همان حرفهای فلاسفه است (جمعی از اساتید معارف حوزه علمیه قم، بي تا: 63).
کما اینکه میرزا، علم تعلیمی و تعلّمی را از اساسِ آن موهوم می داند، و جز کشف و شهود و تجرید صوفیانه، هیچ چیز دیگری را قبول ندارد. بنابراین ایشان چگونه میتواند مدّعی فقه و اصول باشد؟! تقریباً تمامی مبتدئین در علم هم میدانند که قیاس برهانی با قیاس مورد نهی در روایات معصومین (علیهم السلام) ـ که در واقع همان تمثیل است نه برهان ـ تفاوت اساسی و جوهری دارند امّا با کمال تأسف، این مطلب هم بر میرزا و غالب هواداران وی مخفی مانده است. لذا وی به استناد روایاتی که از قیاس، نهی کرده اند، تمامی استدلالها و براهین عقلی را موهوم و ضلالت و الحاد میداند و اهل استدلال و برهان عقلی را مجنون میشمارد و این واقعاً جای بسی شگفتی است (خراساني،ميم. (1389). پاسخی به کتاب مساله قیاس مخالفت با برهان و استدلال یا مخالفت با نواقص منطق؟! ،سمات،4،183/174)
يکي از مهمترين وظايف علما، شناساندن واقعيّت مسالک و مذاهب و احزاب انحرافی به ديگران است که بحمد الله، اين مهم در مورد معارف مکتب تفکیک هم توسط مراجع بزرگوار و بسياري از محقّقان و نويسندگان مسئول و آگاه، انجام يافته که نمونهای از نظرات ایشان در کتاب شناخت اجمالی کلام فلسفه و عرفان، زیر نظر جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، انتشار یافته است (جمعی از نويسندگان، بي تا: 64/60).
فرقه شيخيّه در مورد شيخ احمد احسايي و صوفيّه در مورد ملّاسلطان گنابادي و تابنده و... به تقدّس و عصمت تلويحي و رکنیّت و قطبیّت قائلند. در مکتب تفکيک نيز غالباً اينگونه القاء ميشود که برخي رهبران و مؤسّسان مکتب ايشان، اشخاصي مقدّس و ممتاز نسبت به ساير علماء ميباشند، چرا که ـ طبق مدارکی که نمونهای از آن در انتهای مقاله آمده است ـ به ادّعاهاي ايشان، امام زمان (ع) مؤسّس مکتب ايشان را متحمّل علوم خود نمودهاند و ايشان با شخصي دارای علوم و معارف امام زمان (ع) در ارتباط بوده است.
این مطلب را از جمله شیخ محمود حلبی در ابتدای کتاب تقریرات به رمز نوشته است، همچنین در مقدّمه ابواب الهدی، ص 27 ـ 28 به اين مطلب تصريح شده و نیز شیخ حسنعلی مروارید و سید محسن خرّازی، در روزنه هایی از علم غیب 1383، ص344 به این مطلب اشارت دارد. لذا در نظر تفکیکیان، شخصيت، عقايد و مطالب میرزای اصفهانی همچون شیخ احمد احسایی در نزد شیخیان، عملاً غير قابل نقد است، بلکه میرزای اصفهانی علوم و یافتههای خود را نور، و مطلقاً معصوم از خطا ميداند! (اصفهاني1387: 142) و متقابلاً، علوم مخالفانِ روش خود را مطلقاً قطع و یقینهای بیاعتبار میشمارد (همان: 147/ 143).
میرزای اصفهانی و همچنین تلمیذ اعظم او شیخ محمود حلبی، هرگز جز با فلاسفه و عرفا حشر و نشر نداشتهاند. لذا از آنجا که اطّلاع و آگاهی درخورری نسبت به مبانی کلامی مکتب و متکلّمان بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و سیّد مرتضی و... ندارند، بر خلاف عموم فقها و متکلّمان بزرگوار که مبانی و مطالب خلاف شرع فلاسفه را وهمي و غیر عقلی میدانند، میرزای اصفهانی، مطالب ایشان را برهانهای عقلی قطعی موجب یقین میشمارد! چنان که میگوید: «إن الفلاسفة مع کثرة اختلافاتهم لکل منهم برهان وقیاسات عقلیة قطعیة یوجب الیقین»! اين مطلب را میرزای اصفهاني در انوار الهدایه ، صفحه 305 آورده است. دوری ایشان از مبانی اصیل مکتب، موجب شده است که در مقابلِ فلاسفه و عرفا ضعیف عمل نموده و به ناچار حجیّت عقل و برهان و استدلال را از اساس انکار کنند.بسياري از مدافعان مکتب تفکيک، از باطن و مدارک اصيل آن اطّلاع کافي ندارند و فقط ظاهر تبليغاتي آن را ميشناسند؛ همچنانکه بسياري از منتقدان ايشان نيز در مقابل ايشان به دفاع از فلسفه و عرفان برميخيزند در حالي که خبر ندارند مکتب تفکيک، جز تصوّف در لباس معارف قرآن و اهلبيت (علیهم السلام) چيز ديگري نيست.
يکي از فعاليّتهاي موفّق و مؤثّر فرهنگهاي بيگانه اين است که براي ترويج فلسفه، بهترين نقشه را اين ديده است که در لباس مخالفت با فلسفه، فلسفه و عرفان و تصوّف و قِدَم عالم و يکي بودن خالق و مخلوق و جبر و... را ترويج کند؛ همچنانکه در مکتب شيخيّه نيز دقيقاً همين روش وجود دارد که امروزه در لباس تفکيک آن را انجام ميدهد!
البته بطلان مکتب فلسفه و عرفان بر اساس عقل و وحي و تصريحات قاطعانه اساطين مکتب ـ مانند علّامه حلّي (ره)که در کتاب تذکرة الفقهاء(حلّي، بي تا:9،41/ 36)؛ جهاد با فلاسفه را به جهت اینکه منکر ضروریات دین شده اند واجب ميداند و خواندن فلسفه را جز براي ردّ، نقض و ابطال آن جايز نميشمارد ـ امري مسلّم و قطعي است و قرنها قبل از تولّد و تکوّن ميرزاي اصفهاني و ساير تفکيکيان موجود بوده است، امّا تفکيکيان با تعصّب شديد درباره شخص ميرزا و حزب وي، پيوسته در تلاش هستند که تمامي زحمات علما و فقها و زعماي دين را به نام ميرزاي اصفهاني مصادره کنند و متأسفانه از اين راه بزرگترين ضربه را بر پيکر عقلانيّت دين ميزنند.
برخي ديگر هم با مسامحههاي نابجا و عملکردهاي متناقض، که گاهي در بنبستها صريحاً به بطلان مطالب تفکيکي اعتراف ميکنند (جمعي از نويسندگان، بي تا: 63/64) و ديگرگاه، با تمام امکانات از ايشان دفاعهاي حساب شده و حزبي ميکنند، اين جريان ضدّ عقل و دين را تقويت ميکنند. براي شيخيّه و صوفيّه به هر قيمتي که باشد، تنها حفاظت از مقام قطب و رکن رابع مهم است. براي اينان نيز تنها حفظ موقعيّت حزب ميرزاي اصفهاني مهم است و بس؛ ولو اینکه به قیمت از بين بردن تمامي زحمات علماي شيعه در طول تاريخ، تحريف معارف ديني، تقويت مباني فلسفه و عرفان و تصوّف، و نسبت دادن هر گونه دروغ و فحشا و منکر به محقّقانِ بيطرف، تمام شود.

برخي از ادّعاهاي مکتب تفکيک عبارتند از:
1) انکار معناي واقعي خلقت، نفي وجود حقيقي مخلوقات و منحصر دانستن وجود به خدا.
2) انکار علم ذاتي حق تعالي به اشياء و ادّعاي حدوث معلوميّت اشيا براي ذات احديّت پس از حدوث اشياء.
3) ادّعاي بياساس تشرّف، و اتّصال با منبع علم الهي و افراد خاص تعيين شده از طرف امام زمان (عج).
4) انکار روش تعليم و تعلّم و تعقّل، و منحصر دانستن راه، به کشف و شهود صوفيانه.
5) اعتقاد به شناخت و شهود کنه ذات احديّت.
ايشان روش استدلال و برهان و تفکّر و تعقّل و تعلّم علوم نظري، و استناد به ضروريّات و بديهيّات تصوّري و تصديقي را که روش تمامي فقها و متکلّمين و بلکه تمامي عقلاي عالم غير از سوفسطائيان است تخطئه ميکنند و آن را روش ديوانگان ميخوانند و متقابلاً خود را داراي نور علم و عقلي ميشمارند که از هر گونه خطا و اشتباه مصون است و هرگز جهل مرّکب در آن راه ندارد، و همانند شيخ احمد احسايي تلويحاً خود را داراي مقام عصمت ميدانند.
بديهي است، اين مبنا موجب تفرقه و آشوب ميان ايشان شده، خطر پديد آمدن گروههايي افراطي مانند وهابيّت، بهائيّت و... را در پي خواهد داشت.
ميرزا براي رفع اتّهام، کتابي در ردّ همتای واقعی خود، شيخ احمد احسايي نوشته که در آن، پيوسته از جنون و ناداني شيخ و حماقت پیروان وی دم ميزند (اصفهانی،1387: 75/76)، همانطور که کتابهاي او در ردّ فلاسفه نيز گاهي چنين است.در مکتب تفکيک اصيل، تنها چيزي که ارزش دارد کشف و تجريد و شهود صوفيانه است و برخي تفکيکيان متأخّر، چون اين انحراف و نقص جبرانناپذير مکتب خود را ديدهاند، به طور غير محسوس در پي بازسازي مکتب و مرام خود برآمده و بر خلاف اصول مکتب تفکيک، پيوسته دم از استدلال، عقلانيّت و آيه و روايت ميزنند و برخي ناآگاهانِ از کتب و مباني ايشان هم ادِعاي دور از واقعيّت آنان را ميپذيرند!

سند و سلسله مکتب ميرزا و داستان غير واقعي ديدار امام زمان (عج)
در مکتب تفکيک، براي ميرزا مهدي اصفهاني، رهبر و مؤسّس اين گروه، ادّعاي تشرّف به خدمت امام زمان (عج) نيز شده است، در حاليکه دست نوشته خود ميرزا نشان ميدهد که ايشان تنها دست نوشتهاي را در خواب ديده است. سند مذکور در پايان کتاب ابواب الهدي، صفحه 694 توسّط پيروان وي کليشه شده است و در صفحه 26 ـ 27 نیز متن آن آمده است.
با اینحال، گاه ادّعا ميشود ميرزا مهدي اصفهاني در عالم کشف و شهود به خدمت شخصي به نام صاحب علم جمعي (شبيه به رکن رابع شيخيان) که دهها سال قبل از او از دنيا رفته است ميرسيده و کسب معارف مينموده است. برخي پيروان ميرزا درباره مقامات و شدّت ارتباط وي با امام زمان (عج) مدّعياند:
«...متوسّل به حضرت شده بود. حضرت، در بيداري، بر سر قبر هود و صالح در وادي السّلام نجف تشريف فرما شدند و بر او تجلّي کردند، و راه را به او نماياندند. متوسّل به حضرت شد، و ايشان بر او تجلّي کردند. نواري سبز رنگ که جلو سينه مبارکشان بود، با خطّي نوراني اين عبارات نوشته شده بود: «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا وقد اقامني الله وانا حجة ابن الحسن.» (حلبي، بي تا: 8 / 6).
اين داستان را بسياري از پيروان ميرزاي اصفهاني بیمحابا نقل ميکنند و آن را در السنه و افواه پراکندهاند؛ در حالي که داستان مذکور اساسي ندارد، زيرا ميرزاي اصفهاني به استناد دستنوشته خود که در پايان کتاب ابواب الهدي صفحه 694 توسّط پيروان وي کليشه شده و در صفحه 26 ـ 27 نیز متن آن آمده، تصريح ميکند که آنچه بيان شد در خواب بوده است نه بيداري و تنها، کاغذي را در خواب ديده است نه امام زمان (عج) را، و در حجره بوده نه در وادي السّلام، و عبارت مذکور نيز چيز ديگري بوده که تفکيکيان آن را تحريف نمودهاند. (جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، بي تا: 48 /50)
همچنين در جايي ديگر، درباره ميرزا مهدي اصفهاني چنين ادّعا ميکنند: «خداوند بر علوّ درجات صاحب علم جمعي بيفزايد كه خداوند به وسيله او زنده كرد روايات را. هزار و سيصد سال گذشته ‏است و آقايان اين روايات را مي‏ديدند و اشتباه مي‏كردند!» (حلبي، بي تا: 146).
شيخيّه نيز معتقدند علوم اهل بيت (علیهم السلام) تا زمان ظهورِ رکن رابع و مشايخ ايشان، مخفي بوده است، و پس از گذشت بيش از هزار سال از ظهور پيامبر اکرم (ص) ، توسّط مشايخ ايشان ظهور يافته و به ايشان رسيده است (کرمانی،بي تا: 393 ـ 394). تفکيکيان نيز ميگويند:«در کتاب‎هاي کلامي هم اين مطلب يافت نمي‎شود. دريافت اين اصل از آنِ کساني است که ملکوتشان به مقام امام زمان (عج) اتّصال يافته است و آن حضرت آنها را بر اين حقيقت واقف نموده‎اند و تنبّه داده‎اند و اکنون پس از پنج واسطه براي شما مطرح مي‎گردد.» (حلبي، بيتا: 257).

نمونهاي از عبارت هاي تفکيکيان که همان مطالب عرفا و فلاسفه است
وحدت وجود و موجود، و یکی بودن خالق و مخلوق:«حقيقت، مختصّ ذات خداوند است. ذات، مختصّ حضرت ربّ العزّه ميباشد. پس تو ذات، خدا هم ذات؟ تو حقيقت، خدا هم حقيقت؟ نه نه نه. غلط محض است کفر محض است. اگر چنين باشد پس تو هم مقابل خدايي. تو يکي خدا هم يکي!» (اصفهاني، 1387: 129).
«انه تعالي غيره مباين معه بينونة صفة متقومة بموصوفها» (اصفهاني،بي تا، د، 168).«خلق، جدا از خداست امّا مانند جدايي صفتي که به موصوف خود متقوّم است.»
«ان هذا الکون المتطّور بالکائنات... حيث ذاته الشّيئيّة والکون بالحقّ تعالي شانه. وليس له کينونة وشيئيّة بنفسه في وجه من الوجوه» (همان:343). «همانا اين وجودي که بهصورت کائنات در آمده است... جهت وجودشان بودن و شيئيّت به حق تعالي شأنه است و خودشان به هيچ وجهي از وجوه موجوديّت و شيئيّت ندارند»
«ليس شيء غيره تعالي وغير وجوده وإلا يلزم التّحديد» (اصفهاني،بي تا: 98).«غير خدا و وجود او، هيچ چيزي نيست وگرنه محدوديت خدا لازم ميآيد.»«هذه المخلوقات أسمائه وتعيّناته وصفاته». (همان: 68). «اين مخلوقات اسماء و تعيّنات و صفات اويند.» «واللّه‏ تعالي... هو الظّاهر بذاته.» (ملکي، بي تا: 276).«خداوند تعالي... به ذات خود ظاهر است».«واقع مطلب اين است كه در عالم، به هيچ وجه شرك نمي‏باشد» (حلبي، بي تا: 755).«تا انسان معتدل است و هوشياري دارد، هرگز کسي نميتواند به او بگويد که تو خدايي!» (همان:754). «لا وجود إلّا وجود الله» (همان:784). «هيچ وجودي نيست مگر وجود خدا» «شيطان هم نور وجود دارد؛ وجود نور است» (همان،561).
«حتي شمر هم داراي نور ولايت است.» (همان،48).
«كلما توجهت إلي هذا النور بوجه الهذية لا مناص لك من القول بأنه نور محمّد ومخلوق... ولو نظرت إلي أصل نوريته وغمضت العين عن هذيته فقد صرفت النظر عن الخلق بالكلية وتوجهت إلي الله‏ تعالي» (اصفهاني،بي تا: 65).
«هرگاه به اين نور و وجود [صادر اوّل] از نظر شکل و صورت بودن آن نگاه کني، ناچار بايد آنرا نور محمّد و مخلوق بداني و حق نداري بگويي که آن خداست... و اگر به اصل نوريّت و وجود آن نظر کني و از تعيّن و شکل آن چشم بپوشي، بهطور کلّي از خلق صرف نظر کرده و به خدا توجه نمودهاي.»
«في الواقع ونفس الامر مع قطع النظر عن التعينات والمضايق... فإذا هو [محمّد (ص)] الله‏ تعالي.» (همان:68/67).«در واقع و نفس الامر، با قطع نظر از شکلها و محدوديتها... او [محمّد (ص)]، خداي تعالي است.»
«حيث إنه ليس نور غير الله‏ تعالي وإلا يلزم تحديده بالفقدان والوجدان وهو التركيب لا يقال بأنه (الصادر الاوّل) مخلوق.» (همان،67).
«از آنجا که نوري [وجودي] جز نور [وجود] خدا نيست ـ و الّا لازم ميآيد خدا محدود به نداشتن و داشتن گردد، و اين ترکيب است ـ گفته نميشود که آن مخلوق است.»

نفی معنای واقعی خلقت
«انّ جاعلية الحق تعالي وفاعليته للکائنات المکشوفات المعلومات ليست بفعل منه تعالي لانّ حيث ذات الکائنات هو الکون والتحقّق به بلا جعل... وهذه هو الجاعلية الذاتية بلا فعل منه تعالي... يكون حيث ذات المجعولات بهذا الغير مجعولة بالذات... بلا جعل ولا فعل ولا تأثير ولا غيرها.» (اصفهاني،بي تا،د:231).
«همانا جاعليّت و فاعليّت حق تعالي نسبت به کائناتِ ظاهر شده، فعل خداي تعالي نيست، زيرا کائنات از جهت ذات، چنيناند که بدون اينکه جعل و آفرينشي در کار باشد موجود و محقّق به خدا هستند. و همين است جاعليت ذاتي بدون فعل خداوند... ذات مجعولاتي که به اين غير موجودند، مجعوليّت ذاتي ميباشد بدون اينکه جعل و فعل و تأثير و مانند اينها در کار باشد.»
«در نظر مرحوم ميرزا جواد آقا... به همين شيء مظلم، از نور علم، از نور قدرت، افاضه ميشود. که آن نور علم، مخلوق هم نيست... به اين ماء بسيط که حقيقت همه اين اشيا هستند، علم داده ميشود، اما خود علم خلقتاش چه طوري است؟ ايشان [ميرزا جواد تهراني] در علم، ما هم ميگوييم، عبارتاش ايناست که نميگويم علم مخلوق است!... مستضيء شدن اين نيست که اين مخلوق ميشود روح، دنيا، آخرت، بهشت، جهنم، ملائک، جن، همه... شعور، علم، نورانيت، حتّي وجودي که کمال نوري است اينها ندارند، کون بالغيرند.» (بياباني: 209 / 188).

سنخیّت بین خالق و مخلوق
«قاعده (سنخيّت) در اعطاي حق، کمالات نوري را، جاري است. انوار علم و حيات و ساير کمالات نوري، علم ذاتي حق و اشراقات ذاتيه اوست.» «هر شيئي كه نامتناهي و نامحدود فرض شود بايد جامع جميع واقعيّاتِ هم سنخ خود باشد؛ مثلاً اگر نور عقلي نا محدودي فرض نموديم بايد اين نور عقل، جامع جميع انوار عقليّه در دارِ تحقّق باشد.» «سخن و انتقاد ما تنها، در سنخيّت و وحدت بين خالق متعال و كمالات و انوار ذاتيه او و بين حقيقت اشياء جهان مادّي است [نه بین خدا و علم و عقل مخلوقات!]» (تهرانی،بي تا: 238، 268).

دور از ذات باری تعالی
«فهو تعالي يعطي من نور ذاته بالصادر الاوّل. فهو قبس من نور اللّه‏ تعالي واشتق من نور عظمته.» (اصفهاني، بي تا: 67).
«پس خداوند تعالي از وجود و ذات خودش به صادر اوّل ميدهد، پس صادر اوّل قبسي از وجود خداي تعالي است که از وجود با عظمت او گرفته شده است.»
«... حدود اين واقعيّت را بر اساس قواعد فلسفيِ «الواحد لا يصدر منه الّا الواحد» و «امکان اشرف»، ميتوان نشان داد.» (حلبي، بي تا: 785/784).

سوفسطاييگری و نفی استدلال و برهان و مجنون دانستن اهل برهان و استدلال:
«نتيجة البراهين هي العلوم الحصوليّة وهي تضادّ المعرفة لانّها الشّهود الحضوري. فاذن تکون المعقولات الحاصلة من البراهين کلّها حُجُبا عن المعرفة لا موصلة اليها، فان المعرفة تحصّل حضوراً وشهوداً للنفس لا للعقل، اي ليس للعقل فيه سبيل وطريق.» (اصفهاني، بي تا: 30).«نتيجه تمامی براهين، تنها علم حصولي است، و آن با معرفت تضاد دارد، زیرا معرفت تنها شهود حضوري است. بنابر این همه معقولات حاصل از براهين، حجاب از معرفت است نه رساننده به معرفت، زیرا معرفت حضورا و شهودا برای نفس حاصل میشود نه برای عقل، یعنی هیچ راهی در آن برای عقل وجود ندارد.»
«إنّ المعقولات الضرورية مظلمة الذّات، واستکشاف الحقائق النّورّية أو الظّلمانية بها عين الباطل، وطلب المعرفة من هذا الطريق عين الضّلال المبين، فإنّه طريق معوج، وهو سلوک المجانين.» (اصفهاني 1387،الف:294).
«تمامي معقولاتِ بديهي و ضروري، سياهي و تاريکي است، و کشف کردن حقيقتهاي نوري يا ظلماني با آنها عين باطل ميباشد. و طلب معرفت از اين راه عين ضلالت آشکار است، زيرا آن، راه کج و رهروي ديوانگان است.»
«إنّ تصوّر الشّيء حجابه کائنا ما کان والتصورات والتصديقات لا يفيدان إلا اليقين ولا أمان لخطأ اليقين.» (اصفهاني، 1363،ب: 69).«تصوّر شيء ـ هر چه باشد ـ حجاب آن است، و تصوّرات و تصديقات هيچ فايدهاي ندارند جز يقين، و هيچ اماني هم از خطاي يقين در کار نيست.»
«انّ التصورات والتصدیقات الضروریة التی تستخرج منها النظریات ظلمات و... سلوکه من السفاهة لعدم الأمان من خطإه.» (اصفهاني،1387،الف: 298).
«همانا تصوّرات و تصدیقات ضروری و بدیهی که نظریات از آنها استخراج میشود ظلمات و تاریکیهاست، و... رفتن بر آن راه از سفاهت و نادانی است، زیرا هیچ امانی از خطای آن در کار نیست.»
«اصلاً در اين عالم هيچ چيز ديگري جز ادراك نيست.» (حلبي، بي تا: 144).«بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست.» (همان:146).
«فعل ما در جميع مراحل، غير از توجّه، هيچ چيز ديگري نيست و اين را احدي از فلاسفه -نه اشراق، نه مشاء، نه رواق- نفهميده‎.» (همان:419).

نفی عالمان دینی و قطب بازی و معصوم سازی
«خداوند بر علوّ درجات صاحب علم جمعي بيفزايد كه خداوند به وسيله او زنده كرد روايات را. هزار و سيصدسال گذشته ‏است و آقايان اين روايات را مي‏ديدند و اشتباه مي‏كردند.» (همان:146).
بلکه گفتیم که میرزای اصفهانی علوم و یافتههای خود را نور، و مطلقاً معصوم از خطا مي داند! (اصفهاني، 1387، الف: 142) و متقابلاً علوم مخالفان روش خود را مطلقاً قطع و یقینهای بیاعتبار می شمارد (همان: 143، 147).

ادّعای شناخت کنه ذات باری تعالی و شهود وحدت وجود
«فالقول بامتناع معرفة اللّه‏ وسدّ باب معرفة الكنه كما قال العرفاء قول باطل... والغرض أن شهود كنهه تعالي ممكن ولكن به لا بغيره لمكان إطلاقه ولا تعينيته ومحدودية الماهيات المخلوقة. و... الظاهر هو الله‏ فقط وليس شيء سواه ولا أحد غيره.» (اصفهاني،بيتا: 69/70). «پس اعتقاد به محال بودن معرفت خدا و بستن باب معرفت کنه ذات خدا که عرفا به آن معتقدند باطل ميباشد... و سخن ما اين است که شهود کنه ذات خداي تعالي ممکن است، امّا به خود خدا و بدون واسطه، نه به غير خدا، زيرا خدا مطلق و بدون شکل است؛ در حاليکه ماهيات مخلوقه، محدود و شکلهاي محدود ميباشند، و آن چه ظاهر و آشکار و نمايان است فقط خود خداست، و جز او هيچ چيزي وجود ندارد.»
«ملاقات خدا عبارت است از اينکه وجدان کني خودت را و... ديگر احتياج نداري به بابي در اثبات خدا، بابي در اثبات توحيد خدا... صفات ثبوتيّه... صفات سلبيّه... بلکه اينها همه شِرّ و وِرّ است! و بايد بريزيد دور. با وجدانت مييابي حقيقت واقع، واقعِ واقع را، نه مفاهيم را. اين راه پيغمبران... و مفتاح معرفت فطري است.» (حلبي، بيتا: 102).«عين خودِ خدا را يافتند نه مفهوم واجب الوجود و نه مفهوم مصداق.» (همان، 131).«مراد از فطرت توحيدي، معرفت و شناخت ميباشد نه عقيده به خدا.» (برنجکار،1371: 132).«در معرفت قلبي، شخص خدا و... خود خدا رؤيت و شناسايي ميشود و نه نشانههاي او.» (برنجکار،1387، 44).«استدلال و نظر در باب خداشناسي براي اثبات خداوند متعال بي معناست» (بياباني، بي تا: 8) . «...خداي واقعي جز به طريق شهود و رؤيت قلبي قابل شناخت نيست» (همان: 9). « ... اگر کنه خدا قابل شناخت نيست پس چگونه حضرت رضا (ع) از آن خبر داده» (همان: 16).
« هيچ نقطه، وجود ندارد که از ذات تعبير کند حتي لفظ الله»(همان: 25). «... جايز است فقط به او شيء گفته شود بدون اين که چيزي از آن (شيء) فهميده شود» (همان: 33). «... علّامه مجلسي (ره) از اين روايت [اتوهم شيئا] ميخواهد استفاده کند که حضرت امام باقر (ع) فرموده است: خدا بايد متوهّم باشد! امّا همانطور که بيان شد اين سخن درست نيست» (همان 35). « از نظر اثباتي نميتوان در مورد خداوند بهواسطه عقل چيزي را اثبات کرد» (همان 35).

جبر و نفی اختیار
«آنچه در ماست از اوست. ني هستيم براي نايي. صدايي كه از ما بيرون مي‏آيد صداي اوست؛ ما مشيّت نداريم؛ مشيّت ما به معناي آن است كه خدا در ما احداث مشيّت مي‎كند.» (حلبي، بي تا:770).
«إنّ الفعل والانفعال المعقولي المقولي أي التّأثير والتّأثّر غلط وباطل ولا مصداق لهما أبدا.» (اصفهاني،بي تا: 93).
«فعل و انفعال معقولي مقولي يعني تأثير و تأثّر غلط و باطل است و براي اين دو ابداً مصداقي نيست.»
«تعريف الحقّ نفسه بغيره وتجليّه وظهوره بغيره يرجع الي قرب العبد وصيرورته واجداً لربه وفاعلاً به.» (اصفهاني، بي تا:100).
«پس شناساندن خدا ذاتش را توسّط غير خود، و نيز تجلّي و ظهورش توسط غير خود، به معناي نزديکي عبد به خدا، و دارا شدن اوست ذات خدا را.»

مخالفت تفکيکيان با روش اعلام متکلّمان شيعي
گرچه تفکيکيان، روش خود را به نام روش فقهاي شيعه معرّفي ميکنند، امّا در مورد مقابله روش ایشان با روش فقها و متکلّمان بزرگوار شيعي می خوانیم که: «مكتب تفكيك در خراسان از زمان مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى به بعد، امتياز خاصّى پيدا كرده است... نكته مهم اين است كه بايد مكاتب مختلف (فلسفه و عرفان و كلام) به صورت دقيق مورد بررسى قرار گيرند... بسيارى از نوشته‏هاى موجود از صاحبان اين مكاتب -همچون علّامه حلّى و شيخ طوسى، سيّد مرتضى و...- كه در دسترس همگان قرار دارد حاكى از آن است كه اين گروهها در اكثر موارد طبق داده‏هاى بشرىِ خود پيش رفته‏اند... . در واقع مكاتب ياد شده، در عمل به وحى اعتنايى نداشته‏اند... قرار دادن تفكيكيان در زمره متكلّمان اصطلاحى نيز صحيح نيست؛...
لذا نمى‏توان تفكيكيان را دنباله رو متكلّمان دانست... مكتب تفكيك با متكلّمان يك اختلاف ماهوى دارد... چنان كه گفتيم تفكيكيان در زمره متكلّمان قرار نميگيرند، چرا كه اكثر متكلّمان مطرح در طول تاريخ، از معارف اهل بيت (علیهم السلام) كمتر بهره گرفته ‏اند...
اين گروه... علىرغم اين كه به قرآن و سنّت رسول اكرم (ص) مراجعه مى‏كردند، ولى در تبيين قرآن و كلام رسول خدا (ص) به شخصيتهاى علمىاى كه از سوى پيامبر اكرم (ص) بهعنوان حجّت الهى معرفى شده بودند، مراجعه نميکردند... امّا بيشترين همّت مكتب تفكيك بر استفاده از معارف اهل بيت‏ (علیهم السلام) بوده است.» (سيدان،سيدجعفر. (1389). مکتب تفکیک و تمایزات آن با فلسفه و عرفان ،سمات،2،127/113) «ناگزير بايد بپذيريم که يا آن فرهنگ وارداتي و بحثهاي کلامي و فلسفي، پوچ و باطل بوده است و يا فرمودههاي امامان معصومِ ما العياذ بالله.» (صدر زاده،196:1370). «در اسلام، موضوعي و علمي به نام کلام نداريم بلکه اين نام پس از ترجمه فلسفه، وضع، و بر آن نهاده شد که ائمّه معصومين (علیهم السلام) همواره امّت اسلامي را از آنان بر حذر ميداشتند.» (همان:200). «علم کلام و گروهي به نام متکلّم، از نظر دين نميتواند از واقعيّتي برخوردار باشد.» (همان: 201)

نتيجه
مکتب تفکيک نيز مانند مکتب فلسفه و عرفان، منکر معناي حقيقي خلقت و آفرينش بوده، و اشيا را صورتهاي مختلف وجود خدا ميداند، همانند عرفا و متصوّفه، منکر استدلال و برهان است و جز کشف و شهود هيچ مستندي را قبول ندارد و بدون جهت و از روی ناآگاهی، خود را مدافع قرآن و اهل بيت (علیهم السلام) و مخالف با فلسفه و عرفان ميپندارد.

پي نوشت
1- براي مطالعه بيشتر در اين خصوص، ميتوانيد به منابع زير مراجعه نماييد: (شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، با تعلیقات سیّد جعفر سیّدان، 1389، مقدّمه و ابتدای کتاب؛ میرزا جواد تهرانی، میزان المطالب در مبدأشناسی، ص 2؛ حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ والمعاد، 1418 ق، مقدمه؛ محمّد باقر ملکی میانجی، توحید الامامیه، 1415 ق، ص7 ـ 14؛ محمّدرضا حکیمی، الهیّات الهی و الهیّات بشری، 1388ش، ص 29 ـ 43 و 887 ـ 903؛ میرزا مهدی اصفهانی، ابواب الهدی، 1387، 97 ـ 191؛ علیرضا رحيمیان، مسأله علم، پیش گفتار؛ محمّد صدرزاده، فلسفه و عرفان از نظر اسلام، 1370، مقدمه؛ محمّد تقی مدرّسی، العرفان الاسلامي، 1405 ق، 13 ـ 69؛ حسین درگاهی، اسماء گمشده و مسالک پیدا شده، 1391،ص 10)

کتابنامه
1. اصفهاني، ميرزا مهدي، (1363الف)، ابواب الهدي، نسخه نجفي، افست دستنويس.
2. ـــــــــــــــــــ ، (1363ب)، ابواب الهدي، چ1.
3. ـــــــــــــــــــ ، (بي تا،ج)، تقريرات، تقریر: حلبی، محمود، خطّي، با تصحيح ميرزا، کتابخانه آستان قدس رضوي، شماره عمومی 12480.
4. ـــــــــــــــــــ ، (بي تا،د)، معارف القرآن، خطي، نسخه الکترونیکی موجود نزد مؤلف.
5. ـــــــــــــــــــ ، (بي تا،ه)، معرفت نفس، تحرير يگانه، شواهد مقاله از کتاب مذکور مأخوذ از نقل کتاب ابواب الهدی است.
6. برنجکار، رضا، (1387)، کلام و عقاید (توحيد و عدل)، چ1.
7. ــــــــــــ ، (1371)، مباني خدا شناسي در فلسفه يونان و اديان الهي، چ1.
8. بياباني، محمّد، (بي تا)، تأملي درباره کتاب تنزيه المعبود، چاپ نشده، نسخه تايپی نزد مؤلف.
9. ــــــــــــ ، در ضمن مناظره و گفتوگو با تفکيکيان، نسخه الکترونيکی نزد مؤلف و موجود در سایت فرا عرفان.
10. تهراني، جواد، (بي تا)، عارف و صوفي چه ميگويند، نسخه الکترونیکی اینترنتی.
11. ـــــــــــ ، (بي تا)، میزان المطالب در مبدأ شناسی، نسخه نزد مؤلف.
12. جمعی از اساتید معارف حوزه علمیّه قم، شناخت اجمالی کلام فلسفه و عرفان، مناظره و گفت و گو با تفکيکيان، نسخه الکترونيکی نزد مؤلف.
13. حکیمی، محمّد رضا،(1388ش)، الهیات الهی و الهیات بشری، تهران: انتشارات دليل ما.
14. حلبي، محمود، معارف الهيه، خطّي، دوره اوّل، نسخه شمس آبادی، کتابخانه آستان قدس رضوي، نسخه خطی و الکترونيکی نزد مؤلف.
15. حلّي، حسن بن يوسف بن مطهّر، (1419ق)، تذكره الفقها، طبع جديد، تحقيق مؤسسة آل البيت (علیهم السلام) لإحياء التّراث.
16. خرّازی، محسن،(1383ش)، روزنه هایی از علم غیب، قم: انتشارات مسجد جمکران.
17. خراساني، ميم، (زمستان1389)،«پاسخي به کتاب مسأله قياس مخالفت با برهان و استدلال يا مخالفت با نواقص منطق؟!»،سمات(4)، ص178 تا 183.
18. درگاهی، حسین،(1391ش) اسماء گمشده و مسالک پیدا شده، تهران: انتشارات شمس الضحی.
19. رحيمیان، علیرضا،(1385ش)، مسأله علم، تهران: انتشارات منير.
20. رشتي، کاظم، (1259ق)، دلیل المتحیّرین، کرمان: انتشارات سعادت.
21. سیّدان، سيدجعفر، (1389)، «مکتب تفکیک و تمایزات آن با فلسفه و عرفان»، سمات(2)، ص 113 تا 127..
22. صدر زاده، محمّد، (1370ش)، فلسفه و عرفان از نظر اسلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
23. قزوینی، مجتبی، (1373ش)،بیان الفرقان، با تعلیقات سیّد جعفر سیّدان، تهران: مرکز جامعه تعلیمات اسلامی.
24. کرمانی، محمّد کریم خان، (بي تا)، ارشاد العوام، نسخه الکترونیکی نزد مولف.
25. مدرّسی، محمّد تقی، (1405 ق)، العرفان الاسلامي.
26. مروارید، حسن علی، (1418ق)، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
27. ملکی میانجی، محمّدباقر، (1415 ق)، توحید الإمامیّه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
28. ميرزا تنكابنى، محمّد، (1364ش)، قصص العلما، تهران: انتشارات علميّه اسلاميه، چ2.