عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: نقشه پژوهش؛ پیش نیاز پژوهش ::.



اشاره


آقای علی قدردان، طلبه سطح دو حوزه علمیه است. وی در یادداشت پیشرو تلاش دارد تا پژوهش را در جایگاهی فراتر از نزاع میان مسئلهمحوری و موضوعمحوری بررسی نماید. در واقع، جایگاه پژوهش بر انبوهی از نیازهای مادی و معنوی انسان قرار دارد و حکمت و علم و هنر، هر کدام به رسم خود در رفع این نیازها میکوشند. تنها راه امن و دور از خطر برای رفع نیاز، وجود نقشه و مشخص کردن اهدافی است که راهنمای راه پژوهشگران باشد؛ از این رو برای فهم آسان مناسبات پژوهشی، میتوان کلیدواژههای موجود را با برخی از روشهای نگارش زمین (ژئوگرافی) تبیین نمود. فایده ابتدایی نقشه، کلاننگری است. فایده دیگر آن، مشاهده جوانب مختلف قضایاست. با مشخّص کردن هدف مناسب بر روی نقشه نیز آیندهنگری به حدّ مطلوبی میرسد. در این صورت پژوهش قوام مییابد؛ مسئله بهخوبی درک گردیده و بدان پاسخی درخور داده میشود. پژوهشگری که با نقشه حرکت میکند و در ایجاد نقشههای تخصّصی در مسئله مورد نظر خود تمحّض دارد، پژوهشگری پاسخگو به اقتضائات زمان است.


نقشه پژوهش و نقشه راه، از مهمترین پیشنیازهای پیمودن راه پژوهش هستند؛ نقشه پژوهش، محیط پژوهشی را آشکار میسازد و نقشه راه، حرکتی پویا را در ضمن آن تعریف میکند. در صورت وجود نقشه و نقشه راه صحیح، پژوهشگر درمییابد در کدام نقطه ایستاده است(مبدأ) و میخواهد به کدام نقطه برسد(مقصد). سپس راهی مناسب از میان ناهمواریها و موانع، از مبدأ به مقصد برمیگزیند. بنابراین برای ساماندهی پژوهش، به ترتیب اولویّت، ابتدا ترسیم نقشه، سپس مشخص کردن مبدأ و مقصد و در نهایت ترسیم بهترین راه از مبدأ به مقصد لازم میآید. ایده نقشه پژوهش از نقشه توپوگرافی گرفته شده است. نقشه توپوگرافی، نقشهای است که سطح فیزیکی کره زمین را با توجّه به فواصل عمودی و افقی نمایان میسازد. نیّت ترسیمکننده نقشه پژوهش، این است که نقشه پژوهش را با نمایش فواصل عمودی بر سطح و زمینه پژوهش ترسیم کند.


نقشه پژوهش


پژوهش، ریشه در نیاز انسان دارد و نقشه پژوهش بر سطح نیاز ترسیم میگردد. نیاز، سطح مورد نظری است که بر روی آن، پژوهشهای گوناگون صورت میگیرد. نیازهای گوناگون؛ مانند نیازهای مادّی و معنوی و فواصل آنها، فواصل افقی نیاز را معلوم میسازد. فاصله میان نیازهای انسان از مادّیات و معنویات و ناهمواریهای آنها، مختصّات سطح پژوهش را آشکار مینماید. اما فواصل عمودی با معرفتشناسی و حکمت، علوم مضاف و هنر، از پایه تا مرتفعترین نقطه ترسیم میشود؛ به این صورت که معرفتشناسی و روشهای دریافت معرفت انسان، جهانبینیهای گوناگون را مشخص میکند؛ نظریهها بر آن پایه مطرح میگردد و بهتدریج، علوم مضاف شکل میگیرد و هنر به صورت حسّ شک، یقین، حب، بغض، خوف و رجاء، بهرهگیری از معرفت و علم را مقدور میسازد؛ به عنوان نمونه ادبیات و داستان که یک هنر است، شیوهای مناسب برای حکمای قدیم در انتقال مفاهیمِ حِکمی به عموم جامعه بوده است. کتاب حیّبنیقظان، نوشته حکیم متالّه ابنسینا، از جمله داستانهایی است که حکمت را در قالب داستان منتقل میکند. همچنین در طب، پژوهش ابنسینا به علم، تعلّق گرفته و پژوهشهای او از حکمت تا علم و هنر گسترش داشته است. بنابراین، نقشه پژوهش با ایده از نقشه توپوگرافی تبیین میشود و مختصّات دقیق فواصل، با بررسی مجموع نقاط نقشه حاصل میگردد. در این نوشته، فواصل عمودی پژوهش(ارتفاع)، مورد نظر است.


حکمت: این لایه از بررسی دریافت معرفت انسان، مطلق حکمت و حکمتهای مضاف، تشکیل شده است و جهانبینی انسان را سامان میدهد. حکمت، حکمت علم، حکمت خلقت، حکمت دین و حکمتهای دیگر، از پژوهشهای بنیادین هستند. در این لایه، دهها و صدها نقطه، قابل ترسیم است که با نگاه دقیق به عالَم و پاسخ به چیستی و چرایی موجودات، جایگاه آنها مشخص میشود. معرفتشناسی و حکمت، قلّهها و مرتفعترین نقاط پژوهش هستند و دورترین لایه به سطح پژوهش محسوب میشوند.


علوم: علوم مختلف، مجموعهای از نظریات و فرضیات هستند که برای پاسخ به نیازهای گوناگون سامان گرفتهاند. علم فقه، اصول، تفسیر، رجال، درایه و علوم دیگر، از نقاطی هستند که مختصّات علوم را در نقشه پژوهش مشخص میکنند. علوم در نقشه پژوهش، لایه میانی هستند. پژوهشها در این نقطه، به پاسخ نزدیک میشوند، اما به سطح نیاز نمیرسند و با فاصله کمتر از حکمت، در نسبت با نیاز قرار میگیرند.


هنر: هنر، لایهای است که در آن، حس به دیگران منتقل میشود و پژوهشها در این نقطه، مطالعه انتقال حسّ حاصل از حکمت و علم توسط خیال است. حکمت و علم، نقاط مرتفع نقشه پژوهش هستند و همه افراد یک جامعه به آن راه نمییابند؛ اما هنر، حسّی ایجاد میکند که عموم جامعه را با خود همراه میسازد. معمار، موسیقیدان، نویسنده داستان و هر هنرمند دیگری با عنصر تخیّل، مسایل غلیظ عقلی و فکری را رقیق و به مخاطب منتقل میکند. در نقشه پژوهش، هنر، دامنه حکمت و علم است. آب حیات از قلل حکمت جاری، به شریانهای علم میرسد و از طریق دامنه هنر، به سطوح نیاز انسان واصل میگردد. هنر به هفت دسته تقسیم میشود و هر کدام از هنرهای هفتگانه، رسالتی در پاسخ به نیازهای انسان دارند. هنرهای هفتگانه عبارتاند از:


1. ادبیّات (شعر، داستان، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و...)؛


2. موسیقی؛


3. معماری؛


4. هنرهای دستی (مجسّمهسازی، کوزهگری و...)؛


5. هنرهای ترسیمی (نقّاشی، خطّاطی و ...)؛


6. ورزش و حرکات نمایشی؛


7. هنرهای نمایشی (تئاتر، سینما و غیره).


هنر اول: ادبیات، اولین هنری است که متفکّران، آن را دستاویز قرار دادهاند و تاکنون نیز استفاده از کلمات و الفاظ در قالبهای ادبی ادامه دارد. بسیاری از حکما و علما در قالبهای ادبی با مردم سخن گفتهاند. شیخالرئیس ابوعلیسینا، حکمت را در داستان حیّبنیقظان به بشریت هدیه کرده است. امروزه نیز داستان، شعر و رمان، حامل تاریخ، نکتههای اخلاقی، حکمت و علوم گوناگون است. سنایی غزنوی، مولوی، حافظ و سعدی در حدّ وسع خود، معارف اسلامی را در قالب شعر به جان مردم نشاندهاند. بنابراین، نقد، تحلیل و تولید محتوا در شعر، داستان، فیلمنامه و آثار ادبی دیگر، پژوهشهای عمیقی را میطلبد.


هنر دوم: موسیقی در سبکهای مختلف، شامل محتوا، ساز، ملودی و آهنگ و صدای اجراکننده تحلیل میشود که به صورت متغیّر، برخی از آنها حذف میگردند. در رابطه با قرآن، حضور ساز، امری نامعقول است و سهم عمده به محتوا، ملودی و قاری تعلّق دارد. در موسیقی سنّتی ایرانی، بیش از هر چیز، شعر اهمّیت دارد و ملودی از شعر گرفته میشود. موسیقی، عرصه گستردهای از مباحث پژوهشی را دربرمیگیرد که بررسی محتوا، ملودی، ساز و اجراکننده آن را شامل میشود.


هنر سوم: معماری، پیوند محکمی میان تفکّر و زندگی ایجاد کرده است. برخی آثار در این زمینه، تنها به نیازهای مادّی؛ مانند خوردن و خوابیدن پاسخ میدهند و برخی دیگر، علاوه بر نیازهای مادّی، نیازهای متعالی؛ مانند حیا و عبادت را لحاظ میکنند. معمار و حکیم مسلمان، وحدت وجود را در طرح گنبد، نمایان ساخته است و تمام سازههایی که به گنبد، مزیّن هستند، از کثرت و تعدّد در دایره آغازین، به وحدت و یگانگی در نقطه پایانی میرسند. همچنین او خانهها را به صورتی طرّاحی میکند که حکمت حیا، در نیفتادن نگاه مهمان و عابرین به اندرونی خانهها و حریم بانوان رعایت شود؛ بر خلاف معمار لیبرال که در هنر خود، فلسسفه حیازدایی را نهادینه میکند. از آشپزخانه باز و در معرض دید همگان تا طرحهای نو که در آن حمّام و اتاق خواب نیز جزء حریم خصوصی محسوب نمیشوند ، مصادیق تلفیق تفکّر لیبرال با معماری و زندگی غربی است. بنابراین، دو جهانبینی، دو معماری را نمایان ساخته است و پژوهش درباره معماری از حیث جهانبینی آن، نیاز تمدّنی محسوب میشود.


هنر چهارم: هنرهای دستی و صنایعی که در این زمینه، فعّال هستند، دارای پیشینه فکری و نیازمند پژوهشهای بنیادیناند. هنرهای دستی، رابطه بسیار نزدیکی با زندگی بشر دارند و پژوهش در خصوص هنرهای دستی، پاسخگوی مسایل گوناگون زندگی بشر خواهد بود. مجسّمه، سفال، انواع و اقسام غذا، از جمله هنرهای دستی است.


هنر پنجم: هنرهای ترسیمی نیز مسایل پژوهشی ژرف و عمیقی دارند. نقّاشی و خطّاطی میتوانند حامل پیامها و معانی بسیاری باشند و به زیباییِ حس، پیام را منتقل کنند. هنرهای ترسیمی در حکمت اسلامی، انسان را به معنا، رهنمون میسازند؛ امّا در فلسفه «نهیلیسم»(پوچگرایی) و «هنر اَبزُرد»(هنر پوچی)، انسان به یأس و ناامیدی میرسد و هیچ معنایی از پدیدههای جهان، دریافت نمیکند. ساختارشکنی در رساندن پیام و معناگرایی و مسایل دیگر هنرهای ترسیمی، قابلیّت پژوهشهای تحلیلی و نقّادانه دارند.


هنرششم: ورزش، حرکات نمایشی و سبکهای مختلف آن نیز عرصه انتقال حس است. در برخی از ورزشها، حسّ فتوّت و جوانمردی و در برخی دیگر، حسّ عرفانهای کاذب منتقل میگردد. حکمتِ فتوّت و مردانگی به صورت ورزش زورخانهای، عرفانهای کاذب و اصل تعادل دو عامل محرّکِ «یانگ»(جنبه مثبت عالَم) و «یین»(جنبه منفی عالَم) در ورزشهای شرقی و رویکرد استعماری در ورزشهای غربی، مسایل برخی از پژوهشهای این حوزه هستند. در دو اصل پیشگفته، همه چیز بر اساس تضاد دیده میشود و ثنویّت و دوگانگی بر خلاف توحید و یگانگی، نهادینه میگردد. پژوهش دقیق بر روی سبکهای ورزش و حرکات نمایشی میتواند اثرات مفیدی برای عموم جامعه داشته باشد.


هنر هفتم: تئاتر و سینما و همچنین تعزیه، از هنرهای نمایشی هستند و بر پایه داستان، شکل میگیرند. در هنر هفتم، سینما نفوذ بیشتری در جوامع دارد؛ زیرا سینما از مجموع هنرها برای انتقال پیام خود استفاده میکند و نفوذ بیشتری در جوامع بشری دارد. تعزیه، تئاتر، فیلم سینمایی، سریال، پویانمایی و انیمیشن، مستند و بازیهای رایانهای، نقاط مختلف پژوهش در هنر هفتم هستند.


نقشه راه


قلّه، میانه و دامنه که فواصل عمودی هستند، در نقشه پژوهش بر پایه سطح نیاز، به صورت ساده تبیین شد. اما در ترسیم حرفهای، فواصل عمودی با رنگهای مختلف، نمایش داده میشود تا ارتفاعات بلند و پست، روشن گردد. برای تبیین راه، اطّلاعات بیشتری مورد نیاز است، اما به صورت ساده، پیشنیازها و صورت ساده آن ارائه میگردد. پژوهش گاهی بدون حرکت انجام میشود و گاهی متحرّک و پویا صورت میگیرد که حدّاقل پنج مسیر مختلف پژوهشگران را به وجود میآورد:


1. پژوهشگر حکمت (حکمتپژوه)؛


2. پژوهشگر علوم مضاف (دانشپژوه)؛


3. پژوهشگر هنر (هنرپژوه)؛


4. پژوهشگر کلاننگر که از حکمت به علم و هنر، تحقیقات یکپارچه انجام میدهد؛ مانند پژوهشگری که عرفان را مطالعه میکند و عرضه شدن عرفان در شعر را پی میگیرد؛


5. پژوهشگر کلاننگر که از هنر به علم و حکمت، تحقیقات یکپارچه انجام میدهد؛ مانند پژوهشگری که از گنبد در معماری، به نظریه وحدت وجود در حکمت میرسد.


حکمتپژوهی، دانشپژوهی و هنرپژوهی، راههایی هستند که تا حدودی طی شدهاند؛ اما به دلیل فقدان نگرش کلان، همواره پژوهشها در این حوزه، پاسخگوی نیازها نبوده است؛ به عنوان نمونه، هنرپژوه در مسایل هنری، متوقّف و از پیشینه حِکمی آن بازمیماند و دانشپژوه از اینکه علم او از مبانی غیرتوحیدی نشأت گرفته، غافل است. پژوهشهای پاسخگو با حرکت از مبدأ هنر به حکمت و از مبدأ حکمت به هنر، به وجود میآید.


پژوهش، راهی است که پاسخ نیازها در پیمودن صحیح آن تحقّق مییابد. مشخص کردن فواصل افقی و عمودی پژوهش و نسبت آن با سطح روشنکننده موانع و مسیرهای ارتباطی، از شروع تا پایان راه است . بر هر پژوهشگری لازم است که نقشه داشته باشد و با توجّه به موقعیّت خود، به سوی مقصد حرکت کند. در غیر این صورت، هر چند از نظر جمعآوری اطّلاعات و دادهها، قوّت داشته باشد، مسیر صحیح را نمییابد. بنابراین، نقشه پژوهش با فواصل عمودی و نسبت آن با سطح را به صورت اجمالی نشان میدهد؛ امّا نیاز به نقشههای کامل و دقیق در این یادداشت کوتاه نمیگنجد و خود به پژوهشی مستقل نیاز دارد.


جمعبندی


راه پژوهش را میتوان «مهندسگونه» یا «معمارگونه» پیمود؛ نتیجه کار مهندس، طرحی بر روی کاغذ است، اما نتیجه کار معمار، نقشه و بنای ساختمان بر اساس آن میباشد. هنر پژوهشگر در این است که نقشه را با اجرا همراه سازد و کمال و نقصان کار پژوهشی خود را ببیند. یکی از راههایی که پژوهشگر را به عرصه عمل نزدیک میکند، نقشه است؛ چرا که دورنمای کلّی محیط با ترسیم نقشه تبیین میشود. مرحله بعدی، نزدیک شدن به اجرا، هدفگذاری و نقشه راه است. نقشه راه، گامهای رسیدن به هدف را مشخص میکند و گزینش یک یا چند راه را از میان صدها راه، میّسر میسازد. بعد از مشخص کردن نقشه راه، میتوان برای اجرای گامهای مشخص شده در نقشه راه و رسیدن به هدف پژوهش، برنامهریزی کرد. نقشه پژوهش که به صورت ساده در مطالب اخیر گذشت، هم شامل دورنمایی از همه عرصههای پیش روی یک محقّق است و هم مسیرها و گامهای او از حکمت به علم و هنر و روند معکوس آن را مشخص مینماید؛ به تعبیر حضرت آیت‌‌الله جوادیآملی(دامتبرکاته): «عدّه‏ای این راه را مهندس‏گونه می‏روند و گروهی مهندسی‏شان با معماری آمیخته است. فرق مهندس با مهندس معمار این است كه مهندس بر روی صفحه كاغذ، نقشه می‏كشد و تنها با قلم و كاغذ و ترسیم خطوط سروكار دارد. البته می‏فهمد كه چه می‏كند و چه نقشه‏ای ترسیم می‏كند؛ ولی كار او منحصراً طرح نقشه بر چهره كاغذ است؛ بر خلاف مهندس معمار كه گذشته از نقشه‏كشی با قلم، آنچه را هم ترسیم می‏كند، در صحنه ساختمان اجرا می‏كند. البته چنین مهندسی به مراتب قوی‏تر از كسی است كه فقط روی كاغذ نقشه می‏كشد؛ زیرا علمِ یكی، در حدّ تئوری است و دیگری فهمیده‏هایش را اجرا و گذشته از اینكه زوایای نقشه را عمیقاً بررسی می‏كند، كمال و نقصان را نیز در خارج می‏بیند» (بنیان مرصوص امام خمینی، إسراء، 1384: 92).


علی قدردان

نقشه سایت :: sitemap