عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: وحــی در کتاب و سنّت ::.
« سعید مجرد »
چکیده
واژه «وحی» در کتاب و سنت در موارد مختلفی استعمال شده است: وحی در تکوین (آسمان و زمین)، وحی به حیوان، وحی به ملائکه، وحی به انبیاء، وحی به افرادی غیر از انبیاء. در تفسیر معنای وحی در میان مفسران، اختلاف بسیاری وجود دارد، اما در نهایت می توان معنای جامع و مشترک در همه این استعمالات را «تفهیم خفی و القاء به باطن» دانست. در این نوشتار سعی شده است تا به اختصار مفهوم وحی بررسی شده و چیستی و موارد استعمال و همچنین اقسام آن مورد تحلیل و کاوش قرار گیرد.

کلیدواژه
وحی، قرآن کریم، سنت، الهام، نبوت.

مقدمه
بعد از آنکه خداوند متعال، آدم ابوالبشر (ع) را از بهشت بیرون راند، در خطابی به وی تکلیف همه نسل های بشر را روشن نمود: « قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * وَالَّذِینَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.» (بقره/39-38).
بنا بر آنچه در واقع اتفاق افتاده، هدایت رسانی به عموم از سوی خداوند، از طریق نزول وحی بر پیامبران الهی بوده است. طبق آیات شریفه مذکور، پیروی از وحی باعث سعادت مندی و تکذیب آن باعث شقاوت ابدی خواهد شد و این، اهمیت مسئله وحی را به خوبی نمایان می سازد. آنچه بدیهی است آن است که واژه «وحی» در موارد مختلفی استعمال شده و در میان مفسران، در تفسیر معنا و حقیقت آن اختلاف زیادی وجود دارد.
وحی در لغت
واژه پژوهان معتقدند که وحی، اصل و قاعده ای برای رساندن علم و غیر آن است. ویژگی های وحی عبارت است از: اشاره سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رموز تعریض؛ همچنان که راغب اصفهانی، کتابت و رموز و غیره را از اسباب اشاره شمرده و معنای اصلی را اشاره می داند. وحی گاهی به صورت معرّا از ترکیب، اشاره به برخی اعضاء و گاه نیز به الهام و کلام پنهان دلالت دارد؛ بنابراین پنهان، سریع و مرموز بودن، از ارکان اصلی وحی به شمار می رود.
اصل در این ماده، القای امری در باطن کسی یا چیزی است؛ به نحوی که موجب علم و یقین به آن شود؛ خواه این القاء، القاء در تکوین باشد یا با وارد کردن در قلب و خواه این امر، علم باشد یا ایمان یا نور یا وسوسه و یا غیر این ها و خواه کسی که به او القاء می شود، انسان باشد یا ملک و یا غیر این ها و فرقی نمی کند که با واسطه باشد یا بدون واسطه (مصطفوی، 1360: 13/56). ناگفته نماند «وحی یحی» و «أوحی یوحی» هر دو به یک معنی است؛ چنان که در مصباح آمده است. طبرسی بر این باور است که ایحاء، القای معنی است به طور مخفی و نیز به معنای الهام و اشاره است.
وحی در قرآن
وحی غالباً از باب علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل؛ چه اینکه انسان در وقت عمل از مجرای فکر و اندیشه کمک می گیرد و علم و ادراک، نحوه خاصّ وجودات است که منزه از ماهیت اند؛ هر چند ماهیت او را همراهی می کند؛ بنابراین وحی، مفهومی برگرفته از هستی است؛ از این رو ماهیت ندارد (جوادی آملی، 1378: 3). پس وحی، منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد و مفهوم وحی؛ مانند معنای هستی، دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد که توضیح آن در این مقال نمی گنجد و جهت مطالعه بیشتر می توان به کتب مفصّل در این موضوع مراجعه نمود.
انواع وحی
در قرآن کریم هر آنچه که هست، کلام خداوند است و کلام خداوند، وحی مُنزل می باشد. او معلّمی است که به واسطه وحی با انسان سخن می گوید و سرتاسر جهان، مستمع کلام الهی اند؛ بنابراین نمی توان به اندازه گستره تحمل و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش کرد؛ چنان که می توان به همین اندازه در قلمرو ذات اسماء و صفات او به اندیشه کردن در آن پرداخت.
القائات شیطانی
همانطور که در مباحث کلامی آموخته ایم، پیامبران منزه از آن هستند که به وعده ها و داده های شیطانی آلوده گردند؛ زیرا برای ابلیس در حریم مقدس قلب آنان راهی نیست و ایشان قلب خویش را حریم امن الهی نموده اند. با این حال در غیر معصومین برای شیطان، راه نفوذ و توان القای سخنان اهریمنی است. نزول وحی برای آن است که انسان را از عواقب وخیم داده های شیطانی بر حذر دارد؛ همچنان که در کلام الهی به آن اشاره شده است: « وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» (أنعام/19).
بنابراین؛ شیطان، شبهات وحی گونه خود را از راه های پنهانی، سریع و مرموز، وارد دل اشخاص نموده و از این طریق، جامعه را آلوده می کند. این چهره پلید در وهله نخست، انسان وسوسه زده را از مستحبات باز می دارد و در پی آن نسبت به واجبات نیز بی تفاوت و دل سرد می نماید. بیش ترین مذاهب ساختگی منحرف در اثر شبهات شیطانی و آیات آن است که ابتدا در نهاد دانشمندان دنیازده می نشنید و سپس به درون جامعه راه می یابد.
وحی به آسمان و زمین
خداوند قوانین حاکم بر آسمان ها و زمین را که موجب نظم دقیق و گردش منظم و بهره وری شایسته از آن هاست، در آیاتی چند خاطرنشان ساخته است؛ مانند آنچه در آیات 11 و 12 از سوره مبارکه فصّلت آمده است. گفته شده است که مراد از وحی، خلقت و ایجاد است؛ یعنی در هر آسمان، امور تدبیر آن را ایجاد کرد و گفته اند کار هر آسمان را به اهل آسمان که ملائکه باشند، وحی کرد. در این صورت، وحی به معنای متعارف آن است. ناگفته نماند که مراد از« سبع سماوات»، آسمان های هفت گانه محیط به زمین اند و در هر یک از آن ها آثاری غیر از آثار آن دیگری است و همه در زندگی و تدبیر حیات ارضی دخیل اند. به نظر نگارنده، مراد از «أوحی»، القاء و قرار دادن آن آثار و خصوصیات هر یک از طبقات جوّ است. « یَوْمَئذٍ تحَدِّث أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّك أَوْحَی لَهَا » (زلزله/4 و 5) در جمله « بِأَنَّ رَبَّك أَوْحَی لَهَا » حرف لام به معنای إلی است؛ چون مصدر ایحاء که فعل «أوحی» مشتق از آن است، با حرف «إلی» متعدی می شود و معنای جمله این است که زمین به سبب اینکه پروردگار تو به آن وحی کرده و فرمان داده تا سخن بگوید، از اخبار و حوادثی که در آن رخ داده سخن می گوید. پس معلوم می شود زمین هم برای خود شعوری دارد و هر عملی که در آن واقع می شود، می فهمد و خیر و شرّش را تشخیص می دهد و آن را برای روز ادای شهادت تحمل می کند تا روزی که به او اذن داده شود؛ یعنی روز قیامت، شهادت خود را ادا کرده، اخبار حوادث واقعه در آن را بدهد و در تفسیر آیه « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (إسراء/44) و نیز در تفسیر آیه « قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَیْءٍ» (فصّلت/21)؛ از کلام خدای سبحان به دست می آید که حیات و شعور در تمامی موجودات جاری است، هر چند که ما از نحوه حیات آن ها بی خبر باشیم (طباطبایی، 1374: 20/583).
وحی به حیوان (زنبور عسل)
اشاره شده که سراسر جهان دارای حیات و شعور است و همه موجودات پیرو مقررات و دستورهای وحیانی اند. قرآن کریم اشاره ای به وحی به زنبور دارد: «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ* ثُمَّ کُلی‏ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی‏ سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/68-69)؛ «پروردگار» تو به زنبور عسل، وحی کرد که از پاره ای کوه ها و درختان و داربست هایی که مردم می سازند، خانه هایی برای خود درست کن، سپس از تمام ثمرات بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، به راحتی بپیما. از درون شکم آن ها نوشیدنی با رنگ های مختلف خارج می شود که در آن شفا برای مردم است. به یقین بر این امر نشانه روشنی است برای جمعیتی که می اندیشند.
مطابق با این آیه، وحی به عزم و اراده مستند است؛ اینکه خداوند در آیه می فرماید که اوّل تصمیم زنبور عسل باید پیرامون خانه و با شکل مخصوص و ویژه باشد و این امر باید در مکانی مناسب؛ مانند کوه یا درختان صورت گیرد. دوم آنکه باید تهیه غذا از گل ها سودمند باشد که تشخیص آن جز به وحی ربانی برای هیچ کس میسر نیست. سوم آنکه جستجو کردن غذا، مستلزم راه شناسی راه پیمایی است و مسیر او باید کاملاً بر روند وحی منطبق باشد. در نهایت نیز شاهد نتیجه فعالیت خستگی ناپذیر این حیوان کوچک جثه هستیم که به تولید عسل منجر می شود.
وحی به پیامبران
قرآن درباره وحی به پیامبران بارها سخن گفته است؛ مانند این آیه شریفه: « وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیمٌ » (شوری/51)؛ یعنی: «و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب یا رسولی می فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحی می کند؛ چرا که او بلندمقام و حکیم است.» در این آیه برخی «إلا وحیاً» را استثنای منقطع می گیرند، ولی جهتی ندارد که استثناء در «إلا وحیاً» را استثنایی منقطع بگیریم؛ چون این نوع وحی و دو قسم بعد از آن؛ یعنی تکلم از وراء حجاب و ارسال رسول، هر سه از مصادیق تکلم خداست. البته مصداق، اعم از حقیقی و مجازی است. بین هر سه نوع تکلمی که در این آیه ذکر شده؛ یعنی وحی و تکلم از وراء حجاب و ارسال رسول، نوعی از تکلم با بشر است.
بنابراین کلمه «وحیاً» با در نظر داشتن اینکه به گفته راغب به معنای اشاره سریع است، مفعول مطلق نوعی است و همچنین آن دو قسم دیگر در معنای مصدر نوعی است و معنای آیه این است که هیچ بشری در این مقام قرار نمی گیرد که خدا با او تکلم کند و به نوعی از انواع تکلم، مگر به یکی از این سه نوع: اوّل اینکه به نوعی به او وحی کند، دوم اینکه از ورای حجاب با او سخن گوید و سوم اینکه رسولی بفرستد و به اذن خود هر چه می خواهد وحی کند. نکته دیگری که در این آیه وجود دارد، این است که این سه قسم را با کلمه «أو»، عطف به یکدیگر کرده و ظاهر این کلمه، آن است که سه قسم مذکور با هم فرق دارند و باید هم همین طور باشد؛ زیرا می بینیم دو قسم اخیر را مقید به قیدی کرده است؛ یکی را مقید به حجاب و دیگری را به رسول. ولی اوّلی را به هیچ قیدی مقید ننموده است و ظاهر این مقابله آن است که مراد از قسم اوّل، سخن گفتن خفی باشد؛ سخن گفتنی که در آن هیچ واسطه ای بین خدا و طرف مقابلش وجود ندارد.
دو قسم دیگر به دلیل اینکه قیدی زائد در آن آمده که یا حجاب است و یا رسولی که به وی وحی می گردد، سخن گفتنی است که با واسطه انجام می شود. مسئله ای که وجود دارد آن است در یکی واسطه، رسول است که وحی را از مبدأ وحی گرفته و به پیامبر می رساند و در دیگری آن واسطه، حجاب است که خودش رساننده وحی نیست، ولی وحی از ماورای آن صورت می گیرد. در جمله «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء» که بعضی از مفسران گفته اند «مراد از رسول در این جمله رسول خدا (ع) است که وحی را به مردم می رساند، درست نیست؛ زیرا با «یوحی» نمی سازد؛ بدان رو که رسول خدا (ع)، پیام خدا را به مردم ابلاغ می کند نه وحی را و معقول نیست که تبلیغ را وحی بخوانند.» (طباطبایی، 1374: 18/109).
« إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیمٌ»؛ این جمله تعلیلی برای مضمون آیه شریفه است. آیه می فرماید «خدای تعالی به دلیل علوّ مقامی که از خلق و نظام حاکم در آن دارد، بزرگ تر از آن است که مانند خلق که با هم گفتگو می کنند، با خلق خود گفتگو نماید و به علت علوّ مقام و حکمتش، راه وحی را برای سخن گفتن با خلق اختیار کرده و این بدان جهت است که هدایت هر نوعی از مخلوقات به سوی سعادت خاص خودش کار خداست و سعادت انسان که راه سعادت خود را به وسیله علم و شعور طی می کند، این است که سعادت او را به او اعلام بدارد و او را به سنتی که خود در زندگی انسان ها جاری می نماید، راهنمایی فرماید تا انسان ها به آن برسند و در این راهنمایی تنها دلالت عقل کافی نیست؛ چون عقل همان طور که گاهی راه را نشان می دهد، گاهی هم به خطا می رود و به همین جهت خدای سبحان، طریق وحی را برگزید که از هر خطایی مصون است.» (طباطبایی، 1374: 18/111).
لازم به تذکر است که این قسم از وحی (وحی به پیامبران) مهم ترین قسم از موارد استعمال ریشه «وحی» است. خداوند در قرآن کریم درباره ادعای به دروغ وحی می فرماید: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ.» (أنعام/93)؛ در این آیه شریفه، ادعای به دروغ وحی از بزرگ ترین مصادیق ظلم شمرده شده است و دلیل آن را می توان اینگونه بیان کرد که کسی که ادعای نبوت و ارتباط با وحی و عالم بالا را دارد، مطالبی را به خدا نسبت می دهد که با موجب گمراهی مردم می گردد و این می تواند از بزرگ ترین ظلم ها باشد.
ما در اینجا به روایاتی درباره اقسام وحی نازل بر پیامبر (ع) در کلام ائمه اطهار (ع) اشاره می کنیم: در کتاب« الدرالمنثور» آمده است که بخاری و مسلم و بیهقی از عایشه روایت کرده اند که حارث بن هشام از رسول خدا (ع) پرسید: چگونه به تو وحی می شود؟ پیامبر (ع) فرمود: گاهی فرشته ای نزدم می آید به صورت صلصله جرس که در پیش رویم صدا می کند و من از صدای او آنچه را که می خواهد بفهماند، حفظ می کنم و این قسم وحی از هر قسم دیگری بر من سخت تر است و گاهی فرشته ای به صورت مردی نزدم ظاهر می شود و با من سخن می گوید و من سخنانش را حفظ می کنم. عایشه می گوید: من خود دیده ام که گاهی در روزهای بسیار سرد، وحی بر أن جناب نازل می گردید و چون از او جدا می شد با اینکه روز سردی بود، عرق از پیشانی مبارکش سرازیر می گردید (طباطبایی، 1374: 18/116).
امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر این آیه می فرماید: وحی و کلام خداوند یک نوع نیست، بلکه برخی به صورت کلام و سخن است که خداوند به وسیله آن با پیامبرانش تکلم می کند و پاره ای از آن در قلوب پیامبران القاء می شود. بعضی نیز به صورت رؤیاست که پیامبران می بینند. برخی هم وحی و تنزیلی است که تلاوت و قرائت می شود و به شکل کلام الله درمی آید (عروسی حویزی، 1415: 4/588).
در حدیثی از هشام بن سالم می خوانیم که می گوید: یکی از اصحاب ما به امام صادق (ع) عرض کرد: أصلحک الله، رسول خدا (ع) گاهی در حال طبیعی می فرمود: جبرئیل چنین گفت یا می فرمود: این جبرئیل است که مرا دستور می دهد که چنین کنم و گاهی هم برای گرفتن وحی، مدهوش می شد. چرا چنین بود؟ امام صادق (ع) فرمود: هرگاه مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل بین خدا و آن جناب، بر ایشان وحی می شد، آن حالت دست می داد؛ به خاطر اینکه گرفتن وحی از خدای تعالی سنگین و دشوار بود و هر وقت جبرئیل بین خدای تعالی و آن جناب واسطه می شد، آن حالت دست نمی داد و در حال طبیعی می فرمود: جبرئیل به من چنین گفت یا می فرمود: این جبرئیل است که چنین می گوید. (مجلسی،1403: 18/268)
زراره گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: چگونه رسول خدا (ع) هنگامی که پیامی از ناحیه خدا به سویش می آمد، از این معنا نمی هراسید که مبادا از طرف ابلیس باشد و این شیطان است که در قلب او مداخله می کند؟ امام صادق (ع) فرمود: خداوند وقتی بنده ای را رسول خود می کند، سکونت و وقار بر او نازل می کند. پس پیام آور خدا نزدش می آید و رسول، او را به چشم می بیند؛ مانند اشخاص دیگر که به چشم می بیند (مجلسی،1403: 18/268؛ طباطبایی، 1374: 18/116). همچنین در تأیید این حدیث از امام صادق (ع)، حدیث دیگری در علل الشرائع از ایشان آمده است که فرمود: جبرئیل هر وقت بر آن جناب نازل می شد، مانند یک غلام پیش روی او می نشست و هر وقت هم داخل می شد، اجازه می گرفت (صدوق، 1386: 7).
حضرت علی (ع) وحی را به چند معنی تفسیر و تقسیم کرده است: 1- وحی به معنایی که مناسب نبوت و رسالت است (نساء/163)، 2- وحی به معنای الهام (قصص/7)، 3- وحی به معنای اشاره (مریم/11)، 4- وحی به معنای تقدیر (فصّلت/12)، 5- وحی به معنای الهام عزم (مائده/11)، 6- وحی به معنای دروغ پردازی (انعام/112)، 7- وحی به معنای القای اراده انجام کار خیر (انبیا/73)؛ (مجلسی،1403: 18/254).
نتیجه
بنا بر آنچه گفته شد وحی، معنای گسترده ای دارد و در موارد مختلفی که به آن ها اشاره گردید، استعمال می شود که معنای جامع و مشترک در همه این استعمالات، تفهیم خفی و القاء به باطن است. مهم ترین استعمال این ریشه، وحی به انبیاء (ع) می باشد که از جانب خداوند القاء می گردد و خداوند از آن با عنوان «سخن گفتن خدا» تعبیر می کند و همان طور که بیان گردید، بر سه قسم است: 1- وحی به صورت مستقیم، 2- وحی از ورای حجاب، 3- وحی با واسطه (فرشته).از این بیان روشن می شود که چه کسی رسول، نبی و محدّث است. رسول کسی است که جبرئیل نزدش می آید و با او رو در رو سخن می گوید و او جبرئیل را می بیند. نبی کسی است که که جبرئیل را در خواب می بیند؛ مانند خوابی که حضرت ابراهیم (ع) در مورد ذبح فرزند خود دید. پیامبر اکرم (ع) نیز گاه می شد خواب سبکی او را می گرفت و در آن حالت، جبرئیل نزدش می آمد. البته گاهی نبوت با رسالت هم جمع می شود؛ مانند حضرت رسول اکرم (ع) که هم رسول بود و جبرئیل را در بیداری رؤیت می کرد و با او سخن می گفت و هم نبی بود و جبرئیل را در خواب می دید. محدّث نیز کسی است که کلام فرشته را می شنود و با او سخن می گوید، ولی او را نمی بیند؛ نه در خواب و نه در بیداری.
کتابنامه
* قرآن کریم.
1. جوادی آملی، عبدالله، (1378)، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم: نشر اسراء.
2. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، (1386)، علل الشرایع، تهران: کتاب فروشی داوری.
3. طباطبایی، سید محمدحسین، (1374)، المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
4. طبرسی، فضل بن حسن، (1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشرات ناصرخسرو.
5. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، (1415)، تفسیر نورالثقلین، قم: اسماعیلیان.
6. قرشی، علی اکبر، (1371)، قاموس قرآن، تهران: دارالکتاب الإسلامیه.
7. مجلسی، محمدباقر، (1403)، بحارالأنوار، قم: انتشارات طبع و نشر.
8. مصطفوی، حسن، (1430)، التحقیق فی کلمات القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه.

نقشه سایت :: sitemap