عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: سیری در سیره علمی سیبویه ::.
« محمد فؤاد صداقت - طلبه سطح یک »
چکیده
سیبویه، ابو بشر ابوالحسن عمرو بن عثمان بن قنبر (یا قنبره) فارس ملّیت او ایرانی بوده و در قرن دوّم می زیست. وی ملقّب به امام نحودانان بوده و در بیضاء شیراز متولّد شده است. در بصره نشو و نما یافت، سپس در بغداد اقامت گزید. ابتدا به طلب فقه و حدیث پرداخت سپس متون عربی (صرف، نحو و لغت) را نزد خلیل بن احمد، یونس بن حبیب، عیسی بن عمر و اخفش اکبر فراگرفت. قطرب و اخفش اوسط از شاگردان وی بوده اند. وی با کسائی معاصر بوده و مناظره داشته است. محلّ مرگ وی را در بصره، بغداد و بیضاء آورده اند. او را اوّلین کسی می دانند که علم نحو را گسترش داد. «الکتاب» یا همان «کتاب سیبویه» از آثار وی می باشد. سیب کوچک یا بوی سیب معنای لقب اوست. وی اعلم مردم در نحو عربی بود. او را پیشوای مذهب بصریان در نحو دانسته اند، وی بعد از مناظره با کسائی از شدّت ناراحتی فوت می کند و مقبره این عالم گران قدر در سیاه سنگ شیراز واقع شده است. «الکتاب» معتبرترین، جامع ترین، نخستین و قدیمی ترین کتاب مدوّن در علوم نحو، بلاغه، صرف، لغت و اختلاف قرائات و آواشناسی است، که نظم خاصی هم ندارد. همچنین وی در تأسیس زبان عبری و نحو آندلس و مغرب بی تأثیر نبوده است.
کلید واژه
شخصیت سیبویه، مسأله الزنبوریه، مدح سیبویه و الکتاب، استشهادات در الکتاب، تأثیر سیبویه در آندلس، خصوصیات الکتاب.


مقدمه
زبان عربی زبان قرآن و زبانی است که پیامبر ، حضرات معصومین  و بزرگان دین به آن سخن گفته اند. آنان رهنمودهای لازم برای طی مسیر بندگی و رسیدن به کمال نهایی را در قالب الفاظ همین زبان بیان کرده اند. به عبارت درست تر زبان عربی زبان دین اسلام است، لذا آموختن آن در حدّ بهره مندی صحیح از معارف حقّه اسلامی بدون واسطه مترجم مخصوصاً برای دانش آموختگان علوم دینی لازم است. همچنین حق این است که ما در پیرامون تاریخ این زبان و افرادی که باعث پیشرفت این زبان شده اند مطالعه ای داشته باشیم و از آنجا که تاریخ خود علمی هست و برای تحصیل آن وقتی جداگانه نیازمند است. به همین دلیل نگارنده زندگانی از عالم بزرگ نحوی یعنی سیبویه را جمع آوری کرده تا هم باعث ایجاد انگیزه برای خواننده محترم باشد، هم از کمالات اخلاقی و برجستگی های شخصیتی و تجارب گران قدر این بزرگوار استفاده نموده و در مسیر علم آموزی و معرفت اندوزی به کار گیرند. مطالعه در احوال و آثار بزرگانی همچون سیبویه ما را بر این می دارد به عمق زحمات وافر آنان پی برده و دریابیم که آثار علمی و ادبی بزرگانی چون «سیبویه، جوهری، زمخشری، سیرافی ها، جرجانی ها و ابو علی فارسی» به راحتی به دست نیامده است، بلکه حاصل دوری از وطن خود «ایران»می باشد.
از عواملی که به سیره علمی سیبویه می پردازیم تحوّلی بود که توسط او رخ داد؛ زیرا وی در علوم عربی -نحو، صرف، بلاغت و لغت- کاری انجام داد که کسی قبل از او انجام نداده، از دیگر عوامل انگیزه بخش این است که او ایرانی بوده است. و همچنین از دیگر عوامل انگیزه بخش این است که اسم وی را در بسیاری از کتب نحوی می بینیم در حالی که هیچ اطّلاعی نسبت به او نداریم. در صورتی که حدّاقل وظیفه که بر خواننده است، اطّلاع از سیره علمی چنین عالمانی هست؛ زیرا سیبویه و امثال او باعث شدند که علم نحو به این سهولت به دست ما برسد. به همین دلیل نگارنده وظیفه دانست سیره علمی سیبویه را در قالب مقاله ای جمع آورد؛ زیرا این مقاله مزیّت های منحصر به خود را دارد که از جمله این مزایا موجز بودن، قابل دسترس بودن و فارسی بودن آن است، چون اکثر کتب موجود عربی بوده و قابل دسترسی نبوده است. شایان ذکر است برای آن که جایگاه سیبویه و اثر او روشن تر شود به دو مبحث تاریخ تأسیس علم نحو و اهمّیت و سیر تطوّر زبان عربی بپردازیم، که در تاریخ تأسیس علم نحو به چگونگی و چرایی تأسیس علم نحو پرداخته می شود، و از افرادی که در تأسیس آن نقش مهمّی داشتند نام برده می شود. در مبحث دوم به جایگاه و نقش زبان در زندگی انسان و اهمیّت زبانی عربی پرداخته می شود و از سیر تطوّر آن زبان و عواملی که در آن تأثیر گذاشته است را یادآوری می کنیم؛ زیرا با مشخّص شدن جایگاه و سیر هر زبان، جایگاه علمای آن زبان شناخته می شود.

اهمّیت زبان عربی و سیر تطوّر آن
این مقاله نوشتاری پیرامون دانشمند نامی زبان قرآن، وحی و معارف اسلامی، سیبویه است؛ دانشمند زبانی که خداوند به وسیله آن زبان با بندگانش سخن گفته است، که همان زبان عربی است که خود فرموده است: «انَّا اَنزَلنَاهُ قُراناً عَربِیاً لَعَلَّکُم تعقلون» (یوسف/2)؛ ما قرآن را عربی نازل کردیم شاید شما در آن بیاندیشید و امام علی (ع) فرمود: «الفِقهُ لِلادیان، و الطِبُّ لِلاَبدان، و النَحوُ لِلِّلسانِ، و النُجُومُ لِمَعرِفَه الاَزمانِ»(قمی، بی تا: 2/571) همچنان امام صادق (ع) می فرمایند: «تَعَلَّمُوا العَربِیَّه فاّنها کَلَامُ اللهِ الَّذی یُکَلِّمُ بِه خَلقَهُ»، زبان عربی را فراگیرید که به قطع زبان عربی زبانی است که خداوند بوسیله آن زبان با بندگانش سخن گفت(قمی، بی تا: 2/172). زبان عربی در زمان جاهلیت از نظم کافی بهره مند نبود و پس از آن زمان جاهلیت به کاملی و پختگی رسید و پس از آن توانست تمدن بزرگ اسلامی از عرب تا عجم را هدایت کند. زبان عربی پس از پشت سر گذاشتن آن برهه جاهلیت و بی نظمی خود از تجارب علوم دیگر فلسفه یونانی گرفته تا نظم و نثر رومی ها و آداب و سنن فارسی ها، حکمت هندوها و مهارت چینی و علوم و فنون و تجربه های مصری ها و شامیان، و علومی چون اصول فقه استفاده کرد.
1. تمّدن اسلامی در دوره ای که به اوج خود رسید مردمان زیادی به دین اسلام می گرویدند نسبت به این زبان و تمّدن، احساس مسئولیت می کردند. در این زمان بود که زبان عربی آشفته شد و لحن کلامش دچار لغزش گردید و انواع الفاظ پیچیده و بی ارزش به آن راه یافت، لیکن طبیعت سیر و تحول زبان این خطر را احساس نمود و امر فرستادگان و اولیای الهی به فراگیری به زبان عربی باعث شد دانشمندان تلاش و کوشش خود را در خدمت زبان عربی و حفظ آن کار گیرند.
در آغاز دانشمندانی زبان شناس و نحوی چون «ابو الاسود دئلی»، «عنبسه بن معدان میَسانی، معروف به عنبسه الفیل»، «ابو عمر بن علاء»، «عبدالله بن ابی اسحق-حضرمی»، «ابو عمر عیسی بن عمر ثقفی» و «خلیل بن احمد عمر بن تمیم فراهیدی بصری» در خصوص جمع آوری زبان فصیح عربی، نظر کردن در آن، پرداختن به شرح و تحلیل آن و نیز نزدیک کردن لغات به یکدیگر اقدام می کردند و گاهی این روش ها را در قالب های فکری شکل می دادند لیکن هیچ گاه نتوانستند زبان را به شکل یک ساختمان منظّم و کامل که بر اساس نحو منطقی که جامع افراد و مانع اغیار باشد، در آورند. تا اینکه شخصیتی علمی و جوانی چیره دست، هوشمند و خوش فکر که نگاهی عمیق داشته و از کمترین چیزی غافل نبود و ریشه اش آمیخته ای از فرهنگ و تمدّن فارسی بود، به دنیای زبان وارد شد. او ابو بشر عمرو بن عثمان بن قنبر ملقب به سیبویه است که می خواهیم پیرامون شخصیت و جایگاه و تأ لیف گران مایه اش «الکتاب» و موضوعاتی که در اطراف آن است، بحث کنیم (هارون، 1385 ه: مقدمه الکتاب)(نظر ادبای تازی درباره سیبویه پارسی،1379: 221 تا 236، نقل از کتاب «کتاب سیبویه و شروحه» از خدیجه)
در آغاز کلام لازم است برای درک بهتر از جایگاه سیبویه در علم نحو و زبان عربی مختصری از تاریخ تأسیس علم نحو آورده شده و سپس بررسی زندگی ایشان می پردازیم.

تاریخ تأسیس علم نحو
زبان عربی زبانی سماعی بوده و تا عصر اسلامی به صورت قواعدی مکتوب و مدوّن نبوده است البته قبل از عصر اسلامی در جنوب شبه جزیره عربستان تا حدود کمی این کار صورت گرفته بود 2.
قبل از اسلام، عرب ها قواعد را در حافظه خود داشتند و آن ها را در استعمال خود لحاظ می کردند به همین دلیل در آن دوره زبان عربی دارای قواعدی مدوّن و یک جا نبوده است.
بعد از ظهور اسلام و نزول قرآن کریم به زبان عربی و لزوم حفظ آن از خطا و اشتباه، سبب شد تا احتیاج به تدوین قواعدی منسجم و مکتوب احساس شود تا با مراعات آن قواعد از اشتباه در آن منبع اساسی دینی محفوظ شویم که به این عامل «عامل دینی» برای تدوین این علم گفته می شود؛ لذا رسول الله (ع)، امیر المومنین علیّ بن ابی طالب (ع) و اصحاب به صورت قرائات صحیح اهتمام می ورزیدند.
بعد از توسعه اسلام و شیوع آن در سرزمین ها و فرهنگ های مختلف و بین اقوام غیر عرب، زبان عرب، زبان رسمی تعلیم و تعلّم معارف اسلامی شد، و تداول تکلّم به زبان عربی بین آن ها سبب شد تا روی هم تاثیر بگذارند، پس نیاز به تدوین قواعد زبان عربی تشدید شد و این عامل «عامل اجتماعی» برای تدوین بود. اضافه بر این که هر لغتی نیاز برای حفظ اصالت و بقاء خود در زمان های مختلف نیاز به قواعدی مدوّن و مضبوط دارد، که این عامل «عامل علمی» نام دارد (صفایی بوشهری، 1386 ق: 1/17؛ بدیع یعقوب، بی تا: 1/369 تا 371)3.
پس امام علی(ع) اساس علم نحو را تأسیس کرد و در ابتدا کلمه را به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد و سپس به آن قواعد باب استفهام، نعت و حروف مشبّهه بالفعل را اضافه کرد (سید محسن امین، 1403 ق: 1/342؛ جمال الدین، بی تا: 3؛ خضری، 1998 م: 1/15)؛ و «ابو الاسود» به تبع کلام امیرالمومنین (ع) این قواعد گرفته شده از کلام عرب را بسط داد و تدوین کرد (سیوطی، 1420 ق: 1/ ص 13)4، پس علم نحو عربی در قرن اوّل اسلامی متولّد شد و شاگردان سیبویه آن را ارتقا و وسعت دادند. شایان توجّه است «ابوالاسود» بصری بوده، در نتیجه علم نحو در بصره آغاز شد (بدیع یعقوب، بی تا: 2/898).

مختصری از زندگی نامه سیبویه
عمرو بن عثمان بن قنبر (در حرکات قنبر اختلاف است؛ بعضی گویند به ضمّ قاف و فتح نون و ساکن بودن باء، که در تاج العروس هم این گونه ضبط شده (زبیدی، 1306 ه: 2/206). مقلب به سیبویه، در معنای آن اختلاف شده: بعضی می گویند میوه خوشبو و بعضی گفته اند: بوی سیب که این مشهورتر است (سیبویه، 1420 ق: ص 7؛ ابن خلکان، 1972: 3 / 463 - 464).
او در سال 180 یا 183 هجری قمری در یکی از روستاهای شیراز به نام بیضاء که یکی از شهرهای استخر است زاده شد. و به منظور نگارش حدیث به بصره رفت. برخورد با مشکلات علمی، وی را به «خلیل ابن احمد فرهیدی» رهنمون ساخت و لذا از برترین شاگردان «خلیل» بود که آراء وی را در خاطر حفظ کرد.
«ابن نطاح» گفته است: من نزد خلیل ابن احمد بودم، سیبویه وارد مجلس شد، خلیل گفت: «مرحباً بزائرٍ لا یملَّ»، درود بر زائری که خاطر آزرده و ملول نمی گردد (نمی سازد) (سیبویه، 1420 ه.ق: مقدمه ص 5). «ابو عمرو مخزومی» که غالباً هم نشین با خلیل بود گوید: نشنیدم که خلیل درباره کسی جز سیبویه، چنین تحلیلی را اظهار کند (حجتی، 1360 ش: ص 167 به نقل از طبقات النحویین، ص 66-68). استادان سیبویه عبارت اند از «یونس بن حبیب» و «خلیل بن احمد» که سیبویه عمده دانش خود را در نحو از «خلیل» فراهم آورد.

گرایش سیبویه به نحو
«حمّاد بن سلمه» از مو الی بنی تمیم و از شاگردان «خلیل» بوده است، او هم اهل ادب بود و هم اهل فقه و حدیث. و می توان گفت او سبب روی آوردن سیبویه به نحو بوده است، چرا که سیبویه در آغاز به حدیث اشتغال داشت.
می توان گفت یکی دیگر از عواملی که سیبویه به «حمّاد» روی آورد سؤالی بود که سیبویه از «یونس» پرسید و قابل ذکر است که یونس بن حبیب نحوی از «حمّاد» علم آموخت. روزی سیبویه از یونس پرسید: سن کدام یک از شما بیشتر است تو یا «حمّاد»؟ گفت: «حمّاد»، که من ادیبات عرب را از او آموختم، سپس سیبویه از «حمّاد» خواستار املا شد.
روزی سیبویه در محضر «حمّاد» حاضر شد و «حمّاد» حدیثی قرائت کرد و سیبویه به او اشکالی کرد که شرح آن چنین است که: «حمّاد» گفت: قال رسوالله (ع): «ما مِن احدٍ من اصحابی الّا لَو شِئتَ لا خذت عَنهُ عِلماً، لَیسَ ابَاالدَرداء». سیبویه گفت: لَیس ابو الدرداء. «حمّاد» گفت: غلط گفتی، لیس ابا الدرداء. سیبویه گفت: پس باید در پی فراگرفتن علمی روم که هرگز در سخنم غلط نباشد. پس به تحصیل نحو پرداخت و ملازم «خلیل بن احمد» شد (آیتی، 1381 ش: 1 / 505).

طبقات نحودانان و جایگاه سیبویه
برای آشنایی با جایگاه تاریخی سیبویه در ادبیات عرب، در ادامه به بیان طبقات نحودانان و جایگاه او در این طبقات می پردازیم.(صفحه بعد)
سیبویه جزء طبقه ششم نحو یون است که آن طبقات عبارت اند از:
.شایان ذکر است گروهی از محققان در صدد بر آمدند که وضع علم نحو توسط «ابوالاسود» صحیح نمی باشد 5، و بر ردّ ادلّه آن ها نیز اثرهایی نگاشته شده است (ابراهیم، بی تا: ص 134-135) که این مطلب نیاز به تحقیقی جداگانه دارد که در مقام بیان آن نمی باشیم. 6 البته از دیگر اساتید سیبویه «ابو عمرو بن العلاء عیسی بن عمرو الثقفی»، «حمّاد بن سلمه»، «ابوزید الانصاری» و «ابو الخطاب اخفش الاکبر» بوده اند، که او از «خلیل»، «عیسی بن عمرالثقفی» و «یونس» اجازه نحو را گرفت و از «اخفش اکبر» اجازه لغت را گرفت (سیبویه، 1420 ق: ص 18)که هر کدام از آن ها مانند ستارگانی در تاریکی درخشیده اند که حاصل آن درخشش ها سیبویه و «الکتاب» شد.

سفر سیبویه به بصره و «مسأله زنبوریه»
سیبویه بعد از بصره 7 به بغداد سفر کرد، (سیبویه، 1420 ق: ص 6) و شرح سفر سر نوشت ساز سیبویه به بصره را یاقوت چنین آورده است:
سیبویه به بغداد آمد. بر «یحیی بن خالد برمکی» وارد شد. یحیی پرسید که برای چه آمده ای؟ گفت، آمده ام تا مناظره ای میان من و «کسائی» جمع آوری. «یحیی» گفت: چنین مکن، «کسائی» شیخ و قاری مدینه السلام است و نیز معلم فرزندان امیرالمؤمنین «خلیفه» است و همه شهر طرفداری او را می کنند. «رشید» خلیفه آن زمان خبر یافت و فرمان داد آن دو مناظره کنند و روزی را معین کردند. در آن روز، سیبویه تنها به درگاه «رشید» در آمد. در آغاز «فراء» و «احمر» و «هشام بن معاویه» و «محمد بن سعدان» را دید که پیش از او آمده بودند. «احمر» صد مسئله از او پرسید که هر پاسخی را که سیبویه می داد، او می گفت: ای بصری خطا کردی. سیبویه ناراحت و غضبناک شد و گفت: این بی ادبی است. در این حال «کسائی» آمد (تا اینجا مناظره بر سیبویه گران تمام شده بود).
بسیاری از مردم همراه کسایی آمده بودند. چون نشست گفت: ای بصری در این عبارت چه می گویی «خرجتُ و اذا زیدٌ قائمٌ»؟ سیبویه گفت: «خرجتُ فاذا زیدٌ قائمٌ». «کسائی» گفت: نمی توان گفت: «خرجُت فاذا زیدٌ قائمٌ». سیبویه گفت: نه. کسائی گفت: در این عبارت چه می گویی: «قد کنتُ اَظنَّ اَنَّ العقربَ اَشدُّ لَسعه مِن الزنبورِ فاذا هو هی» یا «فاذا ایاها»؟(این مسئله همان مسأله زنبوریه است)8، سیبویه گفت: «فاذا هو هی» و نصب جائز نیست. کسائی گفت: غلط گفتی. همه حاضران نیز او را خطا کار خواندند. «کسائی» گفت: عرب هم رفع می دهد و هم نصب. کسائی از رأی خود دفاع کرد. «یحیی بن خالد» گفت: شما هر دو سروران شهر خود هستید و با هم اختلاف دارید چه کسی میان شما حکم می کند، رفع دشواری پیش آمده است. کسائی گفت: این عرب ها که به درگاه هستند هر یک از جایی آمده اند. اهل هر دو شهر «کوفه» و «بصره» رأی آن ها را می پذیرند زیرا اهل هر دو شهر از اینان آموخته اند. آنان را حاضر نمای و از آنان بپرس. «یحیی» و «جعفر» گفتند: سخنی است از روی انصاف. عرب ها را حاضر نمودند که در میان آن ها کسانی بود مانند «ابو فَقعَس» و «ابودِثار» و «ابوثَروان»، مسئله را از آنان پرسیدند. آنان رأی «کسائی» را تأیید کردند. «یحیی» رو به سیبویه کرد و گفت: ای مرد تو خود شنیدی، که مجلس به غلبه «کسائی» رأی داد. «یحیی» ده هزار درهم به سیبویه داد و او بیرون آمد و روی به «فارس» نهاد و تا پایان عمر آنجا زیست و اندوهش سبب مرگش شد و در سن 35 یا 40 سالگی دار فانی را وداع خواند و پس از مناظره جز اندکی به بصره باز نگشت (سیبویه، 1420 ق: ص 13).
پس از واقعه مناظره، نحویان درباره صحت قول سیبویه به بحث پرداختند. «ابو الحسن علی بن سلیمان اخفش» و اصحاب سیبویه می گفتند: «فاذا هو هی» صحیح است یعنی «فاذا هو مثله» و این موضع رفع است نه موضع نصب. اگر کسی بگوید چگونه «فاذا زیدٌ قائمٌ و قائماً»، به نصب قائم هم درست است ولی «اذا هو ایاها»که «ایاها» هم ضمیر نصب است درست نیست، در جواب بگوییم که «قائماً» بنابراین که حال است منصوب است و حال باید نکره باشد «قائماً» هم نکره است ولی «ایاها» معرفه است، پس قول به «ایاها» باطل است. ولی «هی» درست است زیرا خبرِ مبتدا است و خبر مرفوع است، «هی» نیز ضمیر مرفوع است و خبر مبتدا نمی تواند معرفه باشد یا نکره، و حال فقط باید نکره باشد؛ پس چگونه «ایاها» که معرفه است به جای کلمه ای که باید نکره باشد قرار می گیرد. و نیز یاران سیبویه می گویند: عرب هایی که به نفع «کسائی» رأی داده اند از اعراب «حُطَمه» بودند که «کسائی» در میان آنان زیسته بود و از آنان نحو آموخته بود.
از «ثعلب» نقل کرده اند که می گفت: «فرّاء» مُرد در حالی که کتاب سیبویه زیر سرش بود و نیز گویند که «اخفش اوسط» کتاب سیبویه را نزد «کسائی» خواند و هفتاد دینار به او داد. و «محمد بن عبدالملک» تاریخی آورده است که «هارون بن محمد بن عبدالملک بن زیّات» گفت: پدرم فصد کرده بود 9 «جا حظ» به عیادتش آمد و او را ثنا گفت. پدرم پرسید: چه هدیه ای برایم آورده ای، گفت: بهترین چیزها را، کتاب سیبویه را آورده ام که به خط «کسائی» است و تصحیح و مقابله «فراء». «ابو حاتم سجستانی» گوید: در مرض موت اصمعی به عیادتش رفتم. با خود گفتم اکنون وقتی است که آنچه می خواهم از او بپرسم. (اجازه خواستم) گفت بپرس. گفتم: می خواهم از مناظره تو با سیبویه سؤال کنم. گفت: به خدا سوگند اگر می دانستم که زنده می مانم پاسخت را نمی دادم. چند بیتی از ابیاتی را که سیبویه در کتاب خود آورده است به من عرضه کردند و تفسیر آن ها را پرسیدند. من خلاف آنچه که سیبویه تفسیر کرده بود، تفسیر نمودم. این خبر به سیبویه رسید. سیبویه گفت: جز در مسجد جامع با او مناظره نمی کنم. روزی در مسجد نماز خواندم. وقتی بیرون آمدم سیبویه مرا دید و گفت: بنشین تا در معنی آن ابیات که بر خلاف من تفسیر کرده ای مناظره کنم. هنوز مناظره آغاز نشده، من صدای خود بلند کردم، مردم گرد آمدند. بیان من فصیح بود و زبان سیبویه لُکنَت داشت و زبان عربی را به سبب ایرانی بودنش نیکو صحبت نمی کرد. مردم فریاد زدند «اصمعی» پیروز شد، سیبویه دست خود را تکان داد و رفت. سپس «اصمعی» گفت: ای فرزند آن روز به حالی افتادم که آرزو کردم هرگز در هر چیزی از علم بحث و مناظره نکنم.
«ابو عثمان مازنی» گوید که «اخفش» حکایت کرد که در مجلس «خلیل» بودم. سیبویه آمد و از «خلیل» مسئله ای پرسید، «خلیل» به بیان آن پرداخت. من نفهمیدم که چه گفتند. برخاستم و بر سر راهش نشستم. سیبویه که آمد پیش او رفتم و گفتم: خداوند مرا فدای تو کند از «خلیل» چیزی پرسیدی او هم پاسخی داد که من نفهمیدم. سیبویه برای من بیان کرد و باز هم نفهمیدم. گفتم فکر نکنید که می خواهم شما را به زحمت بیندازم، ولی باز هم نفهمیدم. سیبویه گفت از کجا می گویی که می پندارم که می خواهی چنان کنی. سپس مرا واگذاشت و خود رفت (یاقوت، 1400 ه.ق: 2 / 919 - 921؛ سیبویه، 1420 ق: ص 10 - 17).

بررسی خصوصیات «الکتاب»
سیبویه دارای یک تألیف بوده و آن «الکتاب» است. سیبویه امام نحویان بوده، که حتی «ابن هشام انصاری» صاحب «مغنی اللبیب» هم از بعد از سیبویه می باشد، زیرا «ابن خلدون» چنین می گوید:
«فما عرفنا بَعدَ «سیبوَیه» اَنحی مِن «ابن هشام»، و لا رأینا بعدَ «الکتاب» اَخلد مِن کتابِ «المغنی» (معصومی، 1410 ق: ص 3). «ابن خلدون» می گوید در رتبه اوّل سیبویه و «الکتابش» و در رتبه دوّم «ابن هشام» و «مغنی».
زمانی که کسی اراده می کرد که «الکتاب» را بخواند، «مبرّد» به او گفت: آیا می خواهی داخل دریا بشوی (سیبویه، 1420 ق: ص 8 ). از خصوصیات دیگر «الکتاب» اولین و قدیمی ترین و جامع ترین کتاب در علوم عربی است که تدوین شده است؛ زیرا کتب نحوی چهار دوره را طی کرده اند:
الف: مراحل تألیف تاسیسیه: مثل «مکتوبات» ابوالاسود و «الجامع» بن عمرو؛
ب: مراحل تألیف تکمیلیه: مثل «الکتاب» سیبویه؛
ج: مراحل تألیف استدلالی: مثل «مغنی اللبیب» ابن هشام و «الانصاف فی مسائل الخلاف بین البصره و الکوفه» ابن انباری؛
د: مراحل تألیف تعلیمیه: مثل «النحو الواضع» مصطفی امین الجازم و «مبادی العربیه» شر تونی.
بعد از الکتاب در مراحل تکاملی کتب دیگری هم نوشته شده، که مشهورهای آن ها عبارت اند از:
-«الفیه» ابن مالک و شرح های آن مثل «النهجه المرضیه» و «شرح ابن عقیل» و «اوضح المسالک» ابن هشام و «شرح تصریح علی التوضیح)) و «شرح الاشمونی» و «حاشیه الصبان»، «همع الهوامع» و «الکافیه» ابن حاجب و شرح های آن مثل «شرح کافیه» محقق رضی و «الفوائد الضیائیه» جامی و «النحو الوافی» عباس حسن (صفایی بوشهری، 1386 ش: ص 18).
در بین چندین کتابی که نام برده شد اولین آن «الکتاب» بوده است، و قبل از آن هم کتاب مدونی به این شکل نوشته نشده بود که این خود یک نوع ارزش تاریخی برای «الکتاب» است. البته قولی است که عیسی بن عمرو در قرن اول هفتاد و اندی اثر داشته و الکتاب همان «کتاب الجامع» است که بدو منسوب شده است.
- الکتاب حاصل مایه های فراوانی است که سیبویه از استادان خود چون «خلیل» فراهم آورد. همان گونه که اشاره شد «الکتاب» نشان می دهد که نحو «ابوالاسود» (قفطی، 1424 ق: 2/375). از سادگی و بساطت خود به نظم و پیچیدگی موجود در «الکتاب» تکامل یافت، که به همین خاطر دوره قرن دوم را در سیر تطوّر نحو و دوره تکمیلیه می نامند.
- این کتاب بعد از سیبویه از گران بهاترین کتاب های درسی بوده به گونه ای که «جاحظ» می گوید: می خواستم نزد «محمد بن عبدالملک زیّات» و زیر معتصم بروم درصدد بودم چیزی فراهم آورم که آبرومند و گران بها باشد و به عنوان هدیه تقدیم کنم. تنها چیزی که به نظرم پر ارزش آمد، «الکتاب» سیبویه بود. زمانی که «الکتاب» را به او هدیه داد او گفت: چیزی والاتر را نمی توانستی به من هدیه کنی (حجتی، 1360: ص 171؛ القواعد النحویته، بی تا: ص 26؛ ابن انباری، بی تا: ص 39؛ ابن خلکان، 1972 م: 3/ 133).
- به «الکتاب» سیبویه «قرآن نحو» می گویند به خاطر آنکه اولین کتاب بود و در خیلی از مباحث او اولین بار آن ها را مطرح می کند مثل مسئله اسناد و مسندالیه که نحودانان پیش از سیبویه بیان صریحی در این باب نداشته اند.
- این کتاب دارای خطبه و خاتمه نبوده است.
- این کتاب در باب نحو، صرف، بلاغه، آواشناسی، لغت و قرائت و اختلاف آن ها است که سیبویه مباحث اصلی و اختلافشان را مطرح می کند، سپس یکی از آن ها را با دلیل بهتر می داند و اختیار می کند.
- الکتاب دارای متنی سخت، ایجاز و پیجیدگی است که فرد باید روی آن تأمل کند. بعضی گفته اند عبارت کتاب او سخت است به این دلیل که کتابش را برای علماء نوشته است.
- الکتاب نظم خاصی ندارد.
- عنوان باب های الکتاب طولانی است مثلاً برای نعت یا تابع چنین گفته است:
«هذا بابُ النعت علی المنعوت و الشریک و البدل علی المبدل منه ما أشبه ذلک» (سیبویه، 1420 ق: 1/ 488).
و برای بدل چنین گفته است:
«هذا باب من الفعل یستعمل فی الاسم ثمَّ یُبدَلُ مکان ذلک الاسمٌ اسم آخر فیعمل فیه کما عمل فی الاول» (سیبویه، 1420 ق: 1/ 204).
شایان ذکر است همه خصوصیات برای اوّلین کتاب مدون در صرف، نحو، بلاغت، لغت و اختلاف قرائات است و واقعاً سیبویه راه سختی پشت سر گذاشته است.
- شروحی که برای «الکتاب» نوشته شد حدود 120 اثر است و نویسندگان آن از نحویان مهم هستند چون: «اخفش ها»، «سیرافی ها»، «قطرب»، «مبرد»، «مازنی»، «کوفی»، «شلوبین صغیر»، «شلوبین کبیر»، «زمخشری»، «زجاج»، «الزجاجی»، «ثعلب»، «جوالیقی»، «خطیب الاسکافی»، «ابن سراج»، «ابن عصفور»، «ابن هشام»...الخ 11 (حجتی، 1360: ص 176-178).

استشهادات در «الکتاب»
وی در این کتاب استشهاد به قرآن را انجام می دهد اما استشهاد به حدیث نبوی ندارد مگر کم البته گاهی استشهاد به معانی آن ها دارد (نه به لفظ آن ها) (سیبویه، 1420 ق: ص 18). او به 1050 بیت شعر استناد کرده که هزار بیت از آن اشعار علوم و ثابت است، اما 50 بیت دیگر این گونه نمی باشد (سیبویه، 1420 ق: ص 18؛ ابن حجه، 2003: 1/17)؛ همچنین استشهاد به کلام و امثال عرب هم ندارد.

مدح سیبویه و «الکتاب»
در اینجا چندین مورد از موارد زیادی که علما و کتبها از سیبویه مدح کرده اند را می آوریم:
به عنوان مثال «خطیب بغدادی» در کتاب خود چنین آورده است: «أخبرنا القاضی أبو العلاء محمّد بن علیّ الواسطیّ، قال لنا محمد بن جعفر الکوفی؟ قال: قال لنا ابو علی الحسن بن داوود: فخر اهل البصره بأربعهٍ کتب، منها کتاب «البیان و التیبین» للجاحظ و کتاب «الحیوان» لَهُ و کتاب «سیبویه» و کتاب الخلیل فی العینِ «قاضی ابوالعلاء محمد بن واسطیّ» خبر داد به ما از «محمد بن جعفر کوفی تمیمی» که گفت: خبر داد به ما ابو علی حسن داوود: مردم بصره به چهار کتاب افتخار می کنند: که از آن ها کتاب «البیان والتبین» دومی «الحیوان» برای جا حظ است، سومی «الکتاب» سیبویه و چهارمی «العین» برای «خلیل ابن احمد فراهیدی» است.» (بغدادی، 1417 ق: 2 /174).
شاگرد سیبویه، یعنی «اخفش اوسط» که بزرگ تر از خود سیبویه بوده چنین می گوید: «کان سیبویه اذا وضع شیئاً من کتابه، عرضه علَیّ. وهو یری أَنّی اَعلمُ بِه مِنه، و کان أَعلم بِه مِنِّی، و اَنا الیوم أَعلم منه، زمانی که سیبویه مقداری از کتابش را نوشت، آن مقدار را به من عرضه کرد، و من در برخی نکات خود و در برخی نکاتان را عالم تر می دیدم.» (اللغوی، 1423 ق: ص 69؛ قفطی، 1424 ق: 2 /350).
و «ابو عثمان بکر بن محمد المازنی» چنین گفته است:«مَن أرادَ اَن یعملَ کتاباً کبیراً فی النحوِ بعد کتاب سیبویه فلیستحی» (ابن ندیم، 1391 ق: ص 57).
و «جاحظ» چنین گفته: «لم یکتب الناس فی النحو کتاباً مثله، و جمیع کتب النحو علیه عیال، مردم کتابی مثل او را در نحو ننوشته اند، و تمامی کتب نحو روزی خوار آن هستند (سر سفره آن نشسته اند).» (ابن خلکان، 1972. م: 3/463).
و «ابو الطیب عبدالواحد بن علی اللغوی» گفته است:
«هو اعلم الناس بالناس بعد الخلیل و ألّف کتابه الذی سمّاه الناس قرآن النحو، و عقد ابوا به بلفظه و لفظ الخلیل، او عالم ترین مردم به مردم بود، تا لیف کرد کتابی را که مردم آن را قرآن نحو نامیدند، و او ابواب آن کتاب را به لفظ خود و خلیل نام گذاری کرد.» (اللغوی، 1423 ق: ص 65).
و «ابو منصر محمد بن احمد الازهری» گفته است: «و له کتاب کبیر فی النحو و کان علا مته حسن التصنیف، برای سیبویه کتابی با عظمت است، که آن کتاب نشان حسن تصنیف او می باشد.» (الجابی، 2002 م: ص 19).
سیبویه دارای یک تألیف بوده و آن «الکتاب» است. سیبویه امام نحویان بوده، که حتی «ابن هشام انصاری» صاحب «مغنی اللبیب» هم از بعد از سیبویه می باشد، زیرا «ابن خلدون» چنین می گوید:
فما عرفنا بَعدَ سیبوَیه اَنحی مِن ابن هشام، و لا رأینا بعدَ «الکتاب» اَخَلد مِن کتابِ «المغنی» (معصومی، 1410 ق: ص 3). «ابن خلدون» می گوید در رتبه اوّل سیبویه و «الکتابش» و در رتبه دوّم «ابن هشام» و «مغنی».
زمانی که کسی اراده می کرد که الکتاب را بخواند، «مبرّد» به او گفت: آیا می خواهی داخل دریا شوی (سیبویه، 1420 ق: ص 8).

شاگردان سیبویه
«ابوالحسن سعید بن مسعده ملقب» به «اخفش اوسط»، قابل ذکر است سه نفر در ادبیات عرب مشهور به اخفش هستند: 1- «اخفش اکبر، ابوالخطاب» استاد سیبویه در لغت؛ 2- «اخفش اوسط : ابوالحسن سعید بن مسعده» شاگرد سیبویه از نحوی ین «بصره»؛ 3- «اخفش صغیر»: شاگرد «مبرّد» است. غالباً هرگاه در عبارات کتب «اخفش» استعمال می شود مراد «اخفش اوسط» است (صفایی بوشهری، 1386 ش: 1/25).
«ابو علی محمد بن المستنیر» معروف «قطرب» که سیبویه این لقب را به او نسبت داده است: (انما انت قطربالیل).

تأثیر سیبویه در زبان عبری
دانشمندان زبان عبری در بعد قواعد نحوی به شاگردی سیبویه اعتراف نموده اند. اگر چه پیش از این سعی داشتند تا زبان خود را موافق با زبان تورات قرار دهند، لیکن تلاش آن ها در این راه عقیم ماند. با این حال آن ها به جهت عدم وجود قواعد و قوانین منضبط و در چارچوب معین، «الکتاب» سیبویه و قواعدش را به عنوان مرجع خویش برگزیدند (ابن انباری، بی تا: 321).

سیبویه و نحو آندلس و مغرب
سیبویه و کتابش یکی از منابع اصلی علم نحو در مغرب و آندلس. با این نگرش بود که در قرن چهارم هجری علم نحو در سرزمین مغرب شکوفا شد و دانشمندانی را در عرصه ادب به آن سرزمین نمایاند که از جمله آن ها می توان «ابوالقاسم بن عثمان وزّان» شیخ نحوی مغرب و شارح کتاب های «الکتاب» سیبویه، «العین» خلیل بن احمد فراهیدی، «ابوبکر زبیدی اِشبیلی» و «ابن خلدون» را نام برد.
آن چه که ملحوظ است این که همه دانشمندان مغرب که در علم نحو سرآمد سایرین بودند، اقدام به شرح یا خلاصه نویسی در حیطه قواعد نحوی می کردند و عملکردشان جنبه تقلیدی داشت و از خود هیچ گونه ابداع و نوآوری نداشتند، مانند «احمد بن عبدالعزیز قرطبّی» و «ابن یوسف بن یبقی» صاحب «احکام مریّه» و دیگران (سیوطی، 1322 ق: ص 424).«ابن سراج ابی بکر محمد شمتری» و «حسن بن صافی نزار» ملقّب به «ملک النحاه» که امام نحودانان زبان عربی در آندلس، مشغول تدریس علم نحو بودند که در امر آموزش، کتاب سیبویه را به خصوص سرلوحه کار قرار داده بودند (نجّار، 1960 م: ج 1، ص 377).
«ابن مضاء احمد بن سعید قرطبی»(متوفی 592 ق) تنها کسی بود که توانست کتاب سیبویه را نقادی کند و تناقض گویی های آن را مورد بررسی قرار دهد. او در رابطه با نقد کاتب سیبویه «المشرق فی النحو»، «تنزیه القرآن عمّا لا یلیق بالبیان» و «الردّ علی النحاه» را نگاشته است. «ابن مضاء» در یکی از مباحث نظر سیبویه مبنی بر مسبب اصلی در ایجاد رفع، نصب و جرّ یک کلمه عامل (لفظی و معنوی) پیش از آن را رد کرده و عقیده دارد آن چیزی که موجب رفع، نصب و یا جرّ در یک کلمه می گردد، متکلّم آن است نه فعل و اسم (صدیق، 1968. م: ج 1، ص 442).

نتیجه
سیبویه با ارائه کردن روش جدیدش و تدوین الکتاب به تمام سلیقه ها و اختلاف هایی که در اشعار اعراب جاهلیت تا قرن دوم دیده می شد خاتمه داد.نکته حائز اهمّیتی که در رفتار علمی سیبویه دیده می شد ادب وی بود (سیبویه، 1966 م: 1/24) که پس از فهمیدن اشتباه خود در کلاس حمّاد به دنبال برطرف کردن آن شد، «و لا یستحینّ احد اذا لم یعلم الشی ان یتعلمه» (نهج البلاغه، حکمت 83) و همچنین وی برای تحصیل علم سفر کرد که الگو گرفته از این حدیث پیامبر ست که فرمود «اطلب العلم و لو بالصین». سیبویه دانشمندی با اصالت ایرانی. عرب زبان بود که خدمت بزرگی به علوم عربی و اسلام کرد، و مهم تر از ایرانی و عربی بودن چنین دانشمندانی مسلمان بودن آن ها است که آنان سفر های متعددی برای تحصیل علم و دانش می کردند و آن چه از علوم و معارف بشری سودمند و مفید تشخیص می دادند، به عالم اسلام منتقل می کردند.
هر که رنجی برد گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
(مولوی، 1365: دفتر پنجم، بیت 2047).

پی نوشت
1- در این موضوع که تحوّل و گسترش علم نحو از کجا نشأت گرفته، اختلاف است. برخی آن را منتسب به منطق یونان می دانند و آن دو را با هم مقایسه می کنند و برخی دیگر آن را متاثّر از اصول فقه می دانند و اصطلاحاتی هچون وجوب و جواز و خیار نحو را با وجوب و استحباب و اباحه فقه مقایسه می کنند و در این مورد دکتر فتح الله مجتبایی کتابی تحت عنوان نحو هندی و نحو عربی نوشته و آن دو نظر را رد کرده ر.ک: (محقق، 1386: ص 192). ر.ک: (المقاسبات ابوحیان توحیدی، ص 68).
2- ر.ک: (بدیع یعقوب، بی تا:/1/368).
3- ر.ک:(فجر الاسلام، احمد امین، 1959، مکتبه النهضه المصریه، چاپ ششم) ر.ک: (زیدان، تاریخ تمدّن الا سلامی، 1431 ه.ق، دار الهلال، قاهره) ر.ک:( طلس، 1957 م).
4- ر.ک: (محقق، 1386 ه.ش: 4- ص 187).
5- ر.ک: (احمد امین،1969. م: ص 285).
6- ر.ک: (ابن ندیم، 1391 ه.ق: ص 71-72).
7- وطن دوم سیبویه بعد از فارس بصره بود.
8- ر.ک: (امیل بدیع یعقوب، بی تا (موسوعه صرف و نحو)، ص 623).
9- رگ زدن (حسینی دشتی، 1369 ه.ش: 4/1721).
10- ر.ک: (خصائص کلام اهل الاندلس نثراً و نظماً، د.فدریکو کورینتی قرطبه، مرکز تحقیقات کامپیوتری اسلامی نور.noormags.com.)
11- ر.ک: (الکتاب ص 23- 32).

کتابنامه
*قرآن کریم.
1. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، (بی تا)، نزهه الاباء فی طبقات الادباء، بیروت: مکتبه العصویه.
2. ابن حجه، تقی الدین بن علی، (2003)، خزانه الادب و غایه الادب، بیروت: دارالمکتبه الهلال.
3. ابن خلدون عبدالرحمن، (1348 ق)، مقدمه ابن خلدون(مقدمه العبر) ، مصر: المطبعه البهیه المصریه.
4. ابن خلکان، احمد بن محمد، (1972 م)، وفیات الاعیان و انباء الزمان، الفهارس العامه، بیروت: دارالثقافه.
5. ابن ندیم، محمد بن اسحق، (1391 ق)، الفهرست، تهران: رضا تجدد الحائری المازندرانی.
6. ابی طیّب اللغوی، (1423 ق)، مراتب النحویین، قاهره: الافاق العربیه.
7. امین، احمد، (1959)، فجر الاسلام، مکتبه النهضه المصرریه، طبعه سادسه.
8. امین، احمد، (1969 م)، ضحی الاسلام، مصر: دارالمعارف.
9. الامین، سید محمد محسن، (بی تا)، اعیان الشیعه، به تحقیق حسن الا مین، بیروت-لبنان: دارالتعارف للمطبوعات.
10. بدیع امیل، یعقوب، (بی تا)، موسوعه الصرف و النحو والاعراب، بی جا.
11. بدیع، یعقوب امیل، (1390)، المعجم المفصل فی اللغه و الادب، بی جا: ناب مصطفوی.
12. بغدادی، خطیب، (1417 ه ق)، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
13. بهادر صدیق، حسن خان، (1968 م)، نفح الطّیب، به تحقیق عبّاس احسان، بیروت.
14. الجابی بسّام، عبدالوهاب، (2002 م)، مقدمه تهذیب اللغه للأزهری، مصر: دارالبصائر.
15. حجتی، سید محمد باقر، (دی ماه 1360)، سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، تهران: انتشارات بنیاد قرآن.
16. حسین دشتی، سیّد محمّد، (1369)، معارف و معاریف، قم: انتشارات اسماعیلیان.
17. الحمودی، یاقوت، (1400 ق)، معجم الادباء، بیروت-لبنان: انتشارات دارلفکر.
18. الخضری، محمد، (1998)، حاشیه الخضری علی شرح ابن عقیل به تصحیح یوسف الشیخ محمد بقاعی، بیروت-لبنان: دارالفکر.
19. رئوف، سید جمال الدین ، (بی تا)، المعجب فی النحو، قم: منشورات دارالهجر.
20. الزبیدی، محمد مرتضی، (1306 ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت - لبنان: انتشارات دار المکتبهالحیاه.
21. زیدان، جرجی، (بی تا)، تاریخ التمدن الاسلامی، القاهره: دارالهلال.
22. سیبویه، (1420 ق)، الکتاب ( با مقدمه امیل بدیع یعقوب )، بیروت- لبنان: دارالکتب العلمیه.
23. سیبویه، عمروبن عثمان ، (1966 م)، الکتاب، به تحقیق محمد عبدالسلام هارون، بیروت: دار القلم.
24. سیوطی، جلال الدّین، (1322 ق)، بغیه الوعاه، قاهره: المکتبه الأزهریه.
25. __________، (1420 ق)، الاشباه و النظائر فی النحو، تحقیق محمد عبدالقادر الفاضلی، بیروت-صَیدا: المکتبه العصریه.
26. صدر، سید حسین، (بی تا)، تأسیس الشیعه الکرام لعلوم الاسلام، نجف.
27. صفایی بوشهری، غلام علی، (1386 ش)، بدایه النحو، قم: مدیریه العامه للحوزه العلمیه، طبع الثانی.
28. صفایی بوشهری، غلام علی، (1386 ش)، ترجمه و شرح مغنی الادیب، قم: انتشارات قدس، چ7.
29. طلس، محمد اسعد، (1957)، تاریخ الامه العربیه، عصر الاتساق، بیروت: منشورات مکتبه الاندلس.
30. فدریکو کورینتی قرطبه، «خصائص کلام اهل الاندلس نثراً و نظماً»، مرکز تحقیقات کامپیوتری اسلامی نور.
31. فؤاد، حسنین علی، (1963 م)، محاضرات الادبی من الادب العبری، قاهره: الجامعه العربیه.
32. قفطی، جمال لدین، (1424 ق)، انباه الرواه علی أبناه النحاه، بیروت: مکتبه عصریه.
33. قمی، شیخ عباس، (بی تا)، سفینه البحار و مدینه الحکم و آلاثار، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
34. اللغوی الحلبی ابی الطیب عبدالواجدبن علی، (1423 ق)، مراتب النحویین، قاهره: مکتبه نهضت مصر و مطبعتها.
35. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران-پاییز 1379، مقاله نظر ادبای تازی درباره سیبویه پارسی.
36. محقق، مهدی، (1386 ش)، دانشنامه ایرانی61 هفتمین بیست گفتار، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی.
37. مصطفی، ابراهیم، «اوّل من وضع النحو(مقاله)»، مجله «کلیه الآداب» مجلد 10، جزء 2.
38. معصومی، احمد بن محمد، (1410 ه ق)، مهذّب المغنی البیب، تهران: انتشارات غدیر.
39. مولوی، جلال الدین محمّد، (1365)، مثنوی ومعنوی، به همّت رین ولد الین نیکلسون، تهران: انتشارات مولوی، چ2.
40. نجّار، عبدالحلیم، (1960 م)، تاریخ الادب العربی (تاریخ کارل بروکلمان)، قاهره: دارالمعارف.
41. یاقوت، (1381)، معجم الادباء، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: سروش.

نقشه سایت :: sitemap