عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: فرقه بهائیت در ترازوی نقد ::.
« محمد برزگر - طلبه سطح دو »
چکیده
در این مقاله سعی کرده ایم مختصری از تاریخچه و جلوه ای از افکار و عقاید بهائیت را بیان نمائیم.در ابتدا از فرقه بابیه مطالب آغاز کرده ایم چرا که بهائیت از بابیت سرچشمه گرفته است.بعد از بیان تاریخچه بهائیت به شمه ای از افکار و عقاید آنها اشاره کرده ایم. براین اساس که فرقه ضاله بهائیت موجب اضلال و از بین بردن اسلام می شود باید با بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات خود،دیگران را از خطرات پیرامون خود متوجه سازیم و در صدد برآئیم تا راه نفوذ آنها را سد کرده و فرصت سو استفاده به آنها ندهیم.

کلید واژه
علی محمد باب، شیخیه ،کتاب بیان ، فرقه بابیه، صبح ازل، بهائیت، میرزا حسینعلی بهاء.

مقدمه

بهائیت پرورش یافته فرقه بابیت می باشد و با استفاده از جایگاه بابیت و نفوذ استعمار توانست مبانی خود را علناً منتشر سازد و آئین خود را گسترش دهد و از هیچ چیزی هراسناک و ترسان نبوده و فقط هدف این فرقه مقابله با اسلام و تفکرات اسلام و تشیع بوده است.

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت و در سلک طلاب علوم دینی درآمد. ریاضت و گوشه گیری و چله نشینی رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی خویش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.
بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی بودکه شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند.پس از حضور پنج ساله علی محمد باب در تجارت خانه دایی خویش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانون های متنفذ و مرموز به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانی های ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی1.
پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته است. از این رو برای تغییر روحیه،او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او قرار گرفت. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به لاطائلات او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده است.
لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت(مشکور،1375ش:45). اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده است. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.
باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس ، دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام گردید. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیم ناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می‌گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود.
پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدین سان وی در 27 شعبان 1266 قمری در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.

بعضی از احکام باب از کتاب بیان
از نظر باب درس خواندن و درس دادن در هر رشته و علمی تحریم گردیده، مگر آنچه خود باب نوشته یا در ترویج امر بابیت بنویسند.«لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان»(باب،بی​تا:1).
باب در ردیف تحریم مسکرات و افیون، استعمال دارو را نیز حرام کرده است.
«الباب الثامن من الواحد التاسع فی حرمه التریاق والمسکرات و الدواء مطلقاً»(همان: 10).
ملخص این باب آنکه کل شئون دون حب ازدون حق بوده و هست و کل شئون حب از حق بوده و هست و نهی شده از مسکرات و آنچه حکم دواء بر او ذکر شده و این حکم را در بیان عربی به این صورت آورده:«انتم الدواء ثم المسکرات و نوعها لا تملکون»(همان: 10).
در احكام باب خرید و فروش صادرات خراسان حرام است.
«و نهی شده از تنباکو و اشباه آن و آنچه که از سمت خراسان حمل می‌شود».
باب تجویز می‌کند که اگر کسی نتوانست همسر خود را باردار کند اذن دهد که از دیگری باردار شود، مشروط به آنکه شخص ثالث ایمان به باب داشته باشد!.
«الباب الخامس والعشر من الواحد الثامن فی ان فرض لکل احد ان یتاهل لیبقی عنها من نفس یوحد الله ربها ولابد ان یجتهد فی ذلک و ان یظهر من احد هما ما یمنعهما عن ذلک حل علی کل واحد باذن دونه لان یظهر عند الثمره و لا یجوز الاقتران لمن لایدخل فی الدین»(همان: 16).
باید به دستور باب کلیه‌ی کتب علمی جهان در هر رشته بکلی از بین برده شود، جز کتبی که در ترویج امر او بنویسند.
« الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر»(همان: 17).
باب دستور می‌دهد که هرگاه از پیروان او کسی به سلطنت رسید،احدی را غیر از مؤمنین به او را روی زمین باقی نگذارند .
«الباب السادس و العشر من الواحد السابع فی ان الله قد فرض علی کل ملک یبعث فی دین البیان ان لایجعل احد علی ارضه ممن لم یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی الناس»(همان: 20).
«سوار گاو نشوید و شیر خر نخورید».
«و انما الخامس من بعد العشر لاترکبن البقر و لاتحملن علیه من شیئی ان انتم بالله و آیاته مومنون ، و لاتشربن لبن الحمیر ... الخ »(همان: 25).
«بدون رکاب و لگام بر حیوانات سوار نشوید!».
«و لا ترکبن الحیوان الا و انتم باللجام و الرکاب لترکبون»(همان: 27).
«تخم مرغ را قبل از پختن به جائی نزنید می شکند و ضایع میشوید!».
«و لاتضربن البیضه علی شیئی یضیع مافیه قبل ان یطبخ»(همان: 29).
«ما تخم مرغ را رزق نقطه ی اولی ( علی محمد باب ) قرار دادیم ، شاید شما شکرگزاری کنید!».
« هذا ما قد جعل الله رزق نقطه الاولی فی ایام القیامه من عنده لعلکم تشکرون»(همان: 34).
«استمناء در شریعت باب جایز است» .
«و قد عفی عنکم ما تشهدون فی الرویا او انتم بانفسکم عن انفسکم تستمنیون»(همان: 35).
«عفو شد از شما آنچه که در خواب می بینید و همچنین عفو شد که شما بوسیله خودتان از خودتان منی بگیری».
« کودکان را روی صندلی یا کرسی یا تخت بنشانید که از عمرشان حساب نشود و بهر چه خشنود شوند آزادشان گذارید و به آنها خط شکسته بیاموزید».
«و لتستقرن الصبایا علی سریر اوعرش او کرسی فان ذلک لم یحسب من عمرهم و لتاذنن لهم بما هم یفرحون و لتعلمن خط الشکسته»(همان: 40).
بدستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از 19 جلد کتاب داشته باشد ، و اگر تخلف ورزید 19 مثقال طلا جریمه باید بدهد .
«نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون»(همان: 44).
باب دستور می‌دهد تمام آثار او را مالک شوند ولو این‌که چاپی باشد .
«ثم العاشر اذا استطعتم کل آثار النقطه تملکون و لو کان چاپا»(همان: 47).
به كلمه «چاپا» توجه كنید و بگویید كه یك انسان باید چقدر بی‌سواد باشد كه نداند در عربی چهار حرف (پ ـ ژ ـ گ ـ چ) نداریم و البته كم نیستند از این نوع اشتباهات فاحش در ادبیات بابی و بهائی.
باب،خرید و فروش عناصر اربعه و بتعبیر خودش « عناصر الرباع » را تحریم کرده است!.
«ثم الحادی من بعد العشر لا تبیعون عناصر الرباع و لا تشترون»(همان: 48).
باب دستور می‌دهد اموال و هرچه را که منسوب به غیر مومنین به اوست ، در هر کجا قدرت دارند مصادره کنند .«ثم الخامس فلتاخذن من لم یدخل فی البیان ما ینسب الیهم ثم ان آمنو التردون الا فی الارض التی انتم علیها لا تقدرون»(همان: 51).
باب دستور میدهد که از مدفوع حیوانات پرهیز نکنید .«ثم السابع من بعد العشر ما یخرج من الحیوان فلاتحذرن»(همان: 53).
باب دستور میدهد از سگ و غیر آن پرهیز نکنید . «قل الاول فلا تحترزن عن الکلب و غیره»
در شریعت باب واجب است که هر نفسی برای وارثان خود نوزده ورق کاغذ سفید لطیف ارث باقی گذارد !.«الباب الثانی من الواحد الثامن یجب علی کل نفس ان یورث لوارثه تسعه عشر اوراقا من القرطاس اللطیفه»(همان: 60).
باب دستور می‌دهد که بندگان خدا در هر آبادی « بیت حر »2 بسازند.«الباب الثالث من الواحد السادس فی ان الله قد حکم بان ینبو اعباده فی کل قریه من بیت حر»(همان: 66).
در آئین باب تزویج دو خواهر در یک زمان و ازدواج خواهر و برادر جایز است و در کتاب « هشت بهشت » که در آئین باب و تاریخ بابیه نوشته شده در صفحه 189 سطر دوم و سوم می‌گوید :
«ششم – ( از احکام نکاح ) اینکه جمع مابین اختین در شریعت باب جائز است .
هفتم – نکاح اخت ( خواهر ) مادام که برادر او از هنگام ولادت رویت نکرده باشد جائز است»(روحی،،بی​تا).
پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند.

عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آن‌ها را نگاه دارد، از این‌رو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکای فلسطین مستقر شدند.

بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند در حالی که آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.
میرزا حسینعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد.وی که معروف به بهاءالله است مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده است که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد.رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد.در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند.در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکای فلسطین اشغالی درگذشت.
پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را به عهده گرفت.او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت.
عبدالبهاء از دولت وقت انگلستان لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تداوم بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمار ساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ،پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان«الواح وصایا» از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید.
بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.
در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت به دلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت ودر همانجا مدفون شد.
پس از مرگ شوقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند.
اما نکته اساسی این‌جاست که گروه‌های انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.
اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که در بندر حیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد که متشکل از یک هیئت 9 نفره است و هر 5 سال یکبار انتخاب شده وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهائیت می پردازند.
یکی‌ از طرق‌ شناسایی‌ ماهیت‌ و مواضع‌ سیاسی‌ میرزا حسینعلی‌ بهاء، مؤ‌سس‌ بهائیت، بررسی‌ روابط‌ و مناسباتش‌ با رجال‌ عصر خویش‌ است. وضعیت‌ فکری‌ و سیاسی‌ رجالی‌ که‌ با او در «پیوند» یا «ستیز» بوده‌اند، نشان‌ می‌دهد که‌ بهاء، در چه‌ خطی‌ سیر می‌کرده است: خط‌ دفاع‌ از مصالح‌ ایران‌ یا خیانت‌ به‌ آن؟ خط‌ ستیز با دشمنان‌ استقلال‌ ایران‌ یا وابستگی‌ به‌ بیگانگان؟

بهائیه پس از بهاءالله
پس از مرگ میرزا حسینعلى ، پسر ارشد او عباس افندى (1260ق-1340ق) ملقب به عبد البهاء جانشین وى گردید. البته میان او و برادرش محمد على بر سر جانشینى پدر مناقشاتى رخ داد كه منشاء آن صدور «لوح عهدى» از سوى میرزا حسینعلى بود كه در آن جانشین خود را عباس ‍افندى و بعد از او محمد على افندى معین كرده بود. در ابتداى كار اكثر بهائیان از محمد على پیروى كردند اما در نهایت عباس افندى غالب شد. عبد البهاء ادعایى جز پیروى از پدر و نشر تعالیم او نداشت و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانى،رسما و با التزام تمام،در مراسم دینى از جمله نماز جمعه شركت مى كرد و به بهائیان نیز سفارش كرده بود كه در آن دیار به كلى از سخن گفتن درباره آیین جدید بپرهیزند. در اواخر جنگ جهانى اول ، در شرایطى كه عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیسی ها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس در صفر 1336( نوامبر 1917) اعلامیه مشهور خود مبنى بر تشكیل وطن ملى یهود در فلسطین را صادر كرده بود، مسائلى روى داد كه جمال پاشا، فرمانده كل قواى عثمانى ، عزم قطعى بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراكز بهائى در عكا و حیفا گرفت . برخى مورخان ، منشاء این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با ارتش انگلیس كه تازه در فلسطین مستقر شده بود، مى دانند. لرد بالفور بلافاصله به فرمانده ارتش انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبدالبهاء و بهائیان بكوشد. پس از تسلط انگلیس بر حیفا، عبد البهاء براى امپراطور انگلیس ، ژرژ پنجم ،دعا كرد و از اینكه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده به درگاه خدا شكر گزارد. پس از استقرار انگلیسى ها در فلسطین ، عبدالبهاء در سال 1340ق درگذشت و در حیفا به خاك سپرده شد. در مراسم خاكسپارى او نمایندگانى از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامى مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائى ابلاغ كرد .
از مهمترین رویدادهاى زندگى عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریكا بود. این سفر نقطه عطفى در ماهیت آیین بهایى محسوب مى گردد. پیش از این مرحله ، آیین بهایى بیشتر به عنوان یك انشعاب از اسلام یا تشیع و یا شاخه اى از متصوفه شناخته مى شد و رهبران بهائیه براى اثبات حقانیت خود از قرآن و حدیث به جستجوى دلیل مى پرداختند و این دلایل را براى حقانیت خویش به مسلمانان و بویژه شیعیان ارائه مى كردند. مهمترین متن احكام آنان نیز از حیث صورت با متون فقهى اسلامى تشابه داشت . اما فاصله گرفتن رهبران بهائى از ایران و مهاجرات به استانبول و بغداد و فلسطین و در نهایت ارتباط با غرب ، عملا سمت و سوى این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشناى دین هاى شناخته شده ، بویژه اسلام ، دور كرد .
عبد البهاء در سفرهاى خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب ، خصوصا تحت عناوین روشنگرى و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتى داد. البته باید توجه داشت كه خود بهاء الله نیز در مدت اقامتش در بغداد با برخى از غرب زده هاى عصر قاجار مثل میرزا ملكم خان ، كه به بغداد رفته بودند آشنا شد.همچنین در مدت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلى آخوندزاده كه سفرى به آن دیار كرده بود آشنا گردید. افكار این روشنفكران غربزده در تحولات فكرى میرزا حسینعلى بى تاثیر نبود. نمونه اى از متاثر شدن عبد البهاء از فرهنگ غربى مساله وحدت زبان و خط بود كه یكى از تعالیم دوازده گانه او بود. این تعلیم برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعى اسپرانتو است كه در اوایل قرن بیستم طرفدارانى یافته بود،ولى به زودى غیر عملى بودن آن آشكار شد و در بوته فراموشى افتاد.موارد دیگر،تعالیم دوازده گانه عبارت است از: ترك تقلید (تحرى حقیقت ) تطابق دین با علم و عقل ، وحدت اساس ادیان ، بیت العدل ، وحدت عالم انسانى ، ترك تعصبات ، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومى ، تساوى حقوق زنان و مردان ، تعلیم و تربیت اجبارى ، صلح عمومى و تحریم جنگ . عبد البهاء این تعالیم را از ابتكارات پدرش قلمداد مى‌كرد و معتقد بود پیش از او چنین تعالیمى وجود نداشت.
پس از عبد البهاء، شوقى افندى ملقب به شوقى ربانى فرزند ارشد دختر عبد البهاء، بنا به وصیت عبد البهاء جانشین وى گردید.این جانشینى نیز با منازعات همراه بود زیرا طبق وصیت بهاء الله پس از عبد البهاء باید برادرش محمد على افندى به ریاست بهائیه مى رسید. اما عبد البهاء او را كنار زد و شوقى افندى را به جانشینى او نصب كرد و مقرر نمود كه ریاست بهائیان پس از شوقى در فرزندان ذكور او ادامه یابد.
«برخى از بهائیان ریاست شوقى را نپذیرفتند و شوقى به رسم معهود اسلاف خود به بدگویى و ناسزا نسبت به مخالفان پرداخت»(رائین،1382ش:39).
شوقى بر خلاف نیاى خود تحصیلات رسمى داشت و در دانشگاه امریكایی بیروت و سپس در آكسفورد تحصیل كرده بود. نقش اساسى او در تاریخ بهائیت ، توسعه تشكیلات ادارى و جهانى این آیین بود و این فرایند بویژه در دهه شصت میلادى در اروپا و امریكا سرعت بیشترى گرفت و ساختمان معبدهاى قاره اى بهائى موسوم به مشرق الاذكار به اتمام رسید. تشكیلات بهائیان كه شوقى افندى به آن «نظم ادارى امر الله» نام داد، زیر نظر مركز ادارى و روحانى بهائیان واقع در شهر حیفا (در كشور اسرائیل) كه به «بیت العدل اعظم الهى »موسوم است اداره مى گردد. در زمان حیات، شوقى از تاسیس این دولت حمایت كرد و مراتب دوستى بهائیان را نسبت به كشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ كرد.
بنابر تصریح عبدالبهاء پس از وى بیست و چهار تن از فرزندان ذكورش ، نسل بعد از نسل با لقب «ولى امرالله» باید رهبرى بهاییان را بر عهده مى گرفتند و هر یك باید جانشین خود را تعیین می‌کرد.
اما شوقى افندى عقیم بود و طبعا پس از وفاتش دوران دیگرى از دو دستگى و انشعاب و سرگشتگى در میان بهائیان ظاهر شد. ولى سرانجام همسر شوقى افندى« ایادیان امرالله » اكثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت العدل را در 1963 تاسیس نمود. از گروه ایادیان امرالله در زمان حاضر سه نفر یعنى روحیه ماكسول و دو تن دیگر در قید حیات اند و با كمك افراد منتخب بیت العدل كه به «مشاورین قاره اى »معروف اند رهبرى اكثر بهائیان را بر عهده دارند. به موازات رهبرى روحیه ماكسول، چارلز میس ریمى نیز مدعى جانشینى شوقى افندى را كرد و گروه «بهائیان ارتدكس » را پدید آورد كه امروزه در امریكا، هندوستان و استرالیا و چند كشور دیگر پراكنده اند. عده اى دیگر از بهائیان به رهبرى جوانى از بهائیان خراسان ، به نام جمشید معانى كه خود را «سماء الله»مى خواند، گروه دیگرى از بهائیان را تشكیل دادند كه در اندونزى ، هند، پاكستان و امریكا پراكنده اند. بر طبق آمارهاى بهائیان جمعیت آنان در سال 2002، پنج میلیون نفر تخمین زده مى شود كه البته این آمار اغراق آمیز است .

آیین‌ها و باورهاى بهائیان
نوشته هاى سید على محمد باب ، میرزا حسینعلى بهاء الله و عبد البهاء وتا حدى نیز شوقى افندى ربانى، از نظر بهائیان مقدس است.اما كتب باب عموما در دسترس بهائیان قرار نمى گیرد، و دو كتاب اقدس و ایفان میرزا حسینعلى نورى در نزد آنان از اهمیت خاصى برخوردار است.تقویم شمسى بهائى از نوروز آغاز گشته به نوزده ماه،در هر ماه به نوزده روز تقسیم مى شود و چهار روز (در سالهاى كبیسه پنج روز) باقیمانده ایام شكرگزارى و جشن تعیین شده است . بهائیان موظف به نماز روزانه و روزه به مدت نوزده روز در آخرین ماه سال و زیارت یكى از اماكن مقدسه ایشان ، شامل منزل سید على محمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلى نورى در بغدادند.
«بهائیان همچنین به حضور در ضیافات موظف اند كه هر نوزده روز یك بار تشكیل مى گردد. در آیین بهایى نوشیدن مشروبات الكلى و مواد مضر به سلامت منع شده و رضایت والدین عروس و داماد در ازدواج ضرورى شمرده شده است»(ربانی گلپایگانی،1377ش:84).
آیین بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان یك انحراف اعتقادى (فرقه ضاله ) شناخته شد. ادعاى بابیت و سپس قائمیت و مهدویت توسط سید على محمد باب با توجه به احادیث قطعى پذیرفته نبود. ویژگی هاى حضرت مهدىf در احادیث اسلامى به گونه‌اى تبیین شده كه راه هر گونه ادعاى بی جا را بسته است . در احادیث ادعاى بابیت امام غایت به شدت محكوم شده است . ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء الله با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام a كه توسط همه مسلمانان پذیرفته شده است ، سازگار نبود. از این رو على رغم تبلیغات گسترده ، بهائیان در میان مسلمانان و شیعیان جایگاهى نیافتند.

نقدهای عمده
الف)انتقادهای اعتقادی و فقهی
1. عدم توضیح در مورد مبدأ و معاد:
این فرقه توضیحی در مورد مبدأ عالم و انسان نمی‌دهد، معلوم نیست قائل به توحید است یا ثنویت و یا هم‌چون بودیسم منكر مبدأ است، یا چون شمن‎پرست‌ها مظاهر طبیعت را پرستش می‌كند؟.تنها چیزی كه در تاریخ این فرقه به چشم می‌خورد، ادعای الوهیت میرزا حسینعلی بهاء است، وی در صفحه 1 كتاب اقدس خود خویشتن را منبع وحی و تجلّی خدا معرفی كرده، مدعی می‌شود كه خداوند خلقت و تدبیر جهان را به او سپرده است و در كتاب ایام تسعه ص 50 درباره روز تولد خود می‌گوید:«فیا حبّدا هذا الفجر الذی فیه ولد من لم یلد و لم یولد»(ربانی گلپایگانی،1377ش:342).
در جای دیگر می‌گوید: «خدایی هستم كه در سایه‌های ابر فرود آمدم تا جهانیان را زنده گردانم»(سلطان زاده،1388ش:56).
این ها تنها مطالبی است كه بهائیان در مورد خدای خود ارائه می‌دهند، ولی توضیحی در كمّ و كیف آن ندارد و نمی‌گویند كه چرا خدایشان نتوانست در ایران بماند و بعد از مدتی زندانی شدن و تبعید نهایتاً در عكّا مرد؟مگر خدا می‌میرد و بندگان خود را بی‌خدا می‌گذارد؟.
بهائیان علاوه بر مسأله مبدأ در مورد معاد هم مطلبی ارائه نكرده‌اند بطوری که هیچ محققی نمی‌تواند بگوید که آیا آنان قائل به معاد هستند یا تناسخ را می‌پذیرند؟.اگر معاد را قبول دارند كمّ و كیف آن چگونه است؟.
خلاصه این كه یك بهایی نمی‌داند در مقابل این سؤال كه از كجا آمده و به كجا خواهد رفت جوابی ارائه دهد.

2.عدم توضیح در مورد نبوت و امام: بهائیان ادعا می‌كنند كه با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغاء گردیده و دوره رسالت محمدمصطفیa سپری شده و این دوره،دوران زمامداری جمال اقدس الهی و آیین اوست. حال سؤال این است كه آیا آنها به نبوت و امامت اعتقاد دارند یا نه؟ و باب و بهاء نبی و مرسل هستند یا خدای متجلی در جسم انسان؟، و نهایتاً با آمدن آنها شریعت و دین جدید آغاز شده یا آنها ادامه دهنده شریعت قبلی هستند؟.آنان گاهی میرزا حسینعلی را خداوند لم یلد و لم یولد می‌دانند و گاهی پیامبر مرسل و گاهی وی را مهدی موعود می‌شمارند و گاه جانشین باب و انتظار دارند كه مسلك آنان هم شاخه‌ای از اسلام به شمار آید هم به دیده دین مستقل به آن نگریسته شود.

3. التقاط در احكام عملی: بنیان‌گذاران مسلك بهائیت برای این كه رنگ و بوی مذهب و دین به مسلك خود بدهند احكام عملی كه تقلیدی صوری ازدین اسلام و مفهومی از مسیحیت پولسی است، برای آن دست و پا كرده‌اند كه به چند مورد از این احكام اشاره می‌شود.
نماز: در آیین بهایی نماز 9 ركعت است كه به صورت انفرادی، صبح و ظهر و شام بر هر فرد بالغی واجب است و قبله آنها شهر عكّا یعنی قبر حسینعلی بهاء می‌باشد، چرا كه وی در كتاب خود گفته:«اذا اردتم الصلوه و لوّ وجوهكم شطری الاقدس»«وقتی نماز می‌خوانید به سوی قبر من نماز بخوانید»(همان:91).
حج: «بهائیان برای حج به زیارت خانه‌ای در شیراز می‌روند كه سیدعلی محمد باب در آن متولد شده است و هم‌چنین زیارت خانه‌ای در عراق كه تبعیدگاه حسینعلی بهاء بود، حج آنان به شمار می‌رود»(ربانی گلپایگانی،1377ش:72).معلوم نیست حسینعلی بهاء چرا زیارت قبر خود را حج پیروانش قرار نداده؟ گویا می‌خواسته سهمی هم برای سلفش علی محمد باب تعیین كرده باشد كه خانه وی را كعبه بهائیان قرار داده است.
ازدواج با محارم: «از دیدگاه بهائیان ازدواج با زن پدر حرام است ولی با دختر و خواهر و سایر اقربا جایز است»(همان:35).یعنی در این اباحه‌گری فقط زن پدر حرام شده و با بقیه نزدیکان ولو دختر و خواهر می‌توان ازدواج كرد.
حکم نجاسات: بهائیان تمام اشیاء را پاك می‌دانند، حتی امثال بول، غائط، سگ و خوك(همان:94) و گویا در این مورد از مسیحیان الگو گرفته‌اند، هم‌چنان كه حسینعلی بهاء در دعوی الوهیت، از آنان متأثر شده‌اند.

ب)انتقادهای رفتاری
پیروی از استعمار: مسترهمفر جاسوس انگلیسی كه در دوران قاجار در خاورمیانه به جاسوسی برای انگلستان می‌پرداخته در ضمن معرفی برنامه‌های وزارت مستعمرات انگلیس، برای متلاشی كردن كشورهای اسلامی و از بین بردن اتحاد اسلامی، ایجاد فرقه‌های ساختگی را مهمترین راهكار برای رسیدن به این هدف، ارزیابی می‌كند( همفر،1387ش:23).به همین دلیل است كه انگلستان در آن دوره چندین فرقه جدید به وجود آورد كه مهمترین آنها قادیانیه در هند، وهابیت در عربستان و بهائیت در ایران بود. هرچند به هنگام ظهور باب،دولت تزاری نقش‌ حامی وی را بازی می‌كرد ( سلطان زاده،1388ش:58)ولی با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عكّا در فلسطین كه تحت‌الحمایه انگلستان بود،‌ انگلیس حامی جدید مسلك تازه تأسیس بهائیت شد و حسینعلی با برخورداری از حمایت‌های این دولت توانست آب رفته را به جوی باز آورد و بهابیان را از نو سازماندهی كرده آن را به شبكه جاسوسی كه وظیفه‌اش ایجاد انقلاب در بین مسلمانان و جمع‌آوری اطلاعات برای كشورهای استعماری بود، تبدیل سازد.
بهائیان با حمایت‌های استعماری و به خصوص انگلیس و آمریكا تأسیس شده و به حیات خود ادامه می‌دهد، به همین دلیل هر گاه، سیاست این دولت‌ها اقتضاء كند گسترش می‌یابد و هر‌گاه حمایت‌‌ آنها كم شود در لاك خود فرو می‌رود و احكام خود را با خواسته‌های این دول تطبیق می‌دهد.
اگر بخواهیم تقسیم‌ جدیدی در علم ادیان و مذاهب ابداع كنیم باید ادیان و مذاهب را به دو قسمت سیاسی و غیرسیاسی تقسیم كنیم و فرقه‌هایی چون قادیانیه، بهائیه، وهابیه را جزو فرقه‌های سیاسی بشماریم كه با سیاست دول استعماری تأسیس و تأیید می‌شوند و با از دست دادن پشتوانه‌ سیاسی خود به لاك خود می‌خزند.
تاریخ پر حادثه رهبران بهائى ، نادرست درآمدن پیشگویى هاى آنان و منازعات دور از ادب از یكسو و حمایت‌هاى دولت هاى استعمارى در مواضع مختلف از سران بهایى و بویژه همراهى آنان با دولت اسرائیل از سوى دیگر، زمینه فعالیت در كشورهاى اسلامى ، خصوصا ایران را از بهائیان گرفت .
مؤلفان بسیارى در نقد این آیین كتاب نوشتند. علماى حوزه‌هاى علمیه شیعه و دانشگاه الازهر و مفتیان بلاد اسلامى جدا بودن این فرقه از امت اسلامى را اعلام داشتند و آنان را مخالفان ضروریات اسلام معرفى كردند. بازگشت برخى مقامات و مبلغان بهائى از این آیین و افشاى مسائل درونى این فرقه ، نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسمانان از این آیین بوده است.
به‌ عنوان‌ نمونه،امیرکبیر ،دشمن‌ بلکه‌ از سخت‌ترین‌ دشمنان‌ بهاء و یارانش‌ بود و متقابلاً‌ میرزا آقاخان‌ نوری‌ (جانشین‌ انگلوفیل امیر) از دوستان‌ صمیمی‌ بهاء بود و برای‌ حفظ جان‌ او تلاش​ها کرد.مباحث زیر، روابط‌ و مناسبات‌ امیر و آقاخان‌ با پیشوای‌ بهائیت‌ را -بر پایه‌‌ اسناد و مدارک‌ معتبر-بررسی می شود.

نقش‌ بی‌بدیل‌ امیرکبیر در سرکوب‌ بابیت
از بدشانسی‌های‌ بابیان‌ و بهائیان، آن‌ است‌ که‌ تاریخ، اعدام‌ باب‌ و سرکوب‌ قیام‌ پیروانش‌ در دوران‌ قاجار را عمدتاً‌ به‌ پای‌ شخصیتی‌ می‌نویسد که‌ تحلیلگران‌ تاریخ‌ (اعم‌ از ایرانی‌ و خارجی) نوعاً‌ وی‌ را شخصیتی‌ وطنخواه، اصلاح‌طلب‌ و ضد‌ استعمار می‌شناسند. وی کسی نبود جز میرزا تقی‌خان فراهانی میرزا تقی‌خان فراهانی(۱۲۳۰ ، ۱۱۸۶ق) مشهور به امیرکبیر.
مهدی‌ بامداد، یکی‌ از اقدامات‌ امیرکبیر در زمان‌ صدارت‌ را، در کنار «اصلاح‌ امور مالیاتی‌ ـ ارتش‌ ـ تنظیم‌ بودجه‌ و تعدیل‌ جمع‌ و خرج‌ مملکتی» ، «قلع‌ و قمع‌ فتنه‌تجزیه‌طلبانه‌‌ حسن‌ خان‌ سالار در خراسان» ، «برافراشتن‌ بیرق‌ ایران‌ در ممالک‌ خارجه» ، «تأسیس‌ دارالفنون» و «ایجاد روزنامه‌‌ وقایع‌ اتفاقیه» ، «فرونشاندن‌ انقلاب‌ بابیان» می‌داند و با اشاره‌ به‌ (شورش‌ها و انقلابات‌ خونین) پیروان‌ باب‌ در ابتدای‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه‌ در کشور می‌نویسد: «اگر عرضه، کفایت، درایت، لیاقت‌ و مدیریت... امیرکبیر در امور نبود غائله‌ و دامنه‌‌ شورشها به‌ این‌ زودی‌ها خاموش‌ نمی‌شد و در این‌ صورت‌ حتمی‌ بود که‌ وضع‌ دولت‌ و ملت‌ ایران‌ دگرگون‌ می‌گردید» . دکتر عبدالحسین‌ نوایی‌ نیز نقش‌ امیر در سرکوبی‌ بابیه‌ را بسیار تعیین‌کننده‌ می‌داند: «میرزا تقی‌ خان... با قتل‌ باب‌ در تبریز و سرکوب‌ کردن‌ فتنه‌‌ زنجان‌ و نی‌ریز، بساط‌ باب‌ را در ایران‌ واژگون‌ ساخت‌ و نگذاشت‌ که‌ ریشه‌‌ فساد بیش‌ از این‌ در این‌ سرزمین‌ جایگیر گردد»( اعتضاد السلطنه،1362ش:200).
نقش‌ بی‌مانند امیر در سرکوب‌ شورش‌ بابیان، مورد تأیید و تصریح‌ مورخان‌ بابی‌ و بهائی‌ نیز هست.
نورالدین‌ چهاردهی، پژوهنده‌‌ تاریخ‌ باب‌ و بهاء از بزرگان‌ ازلی ها و بهائی ها شنیده‌ است‌ که‌ باب‌ و افراد حروف‌ حی‌ (=یاران‌ برجسته‌‌ با) همگی‌ در صدد تغییر رژیم‌ قاجاریه‌ بوده‌ و به‌ جای‌ آن، تمامی‌ قوای‌ خود را مصروف‌ برپا شدن‌ حکومت‌ باب‌ کرده بودند و اگـر امـیـرکـبـیر نبود مسلماً‌ به‌ مقصود خود می‌رسیدند»(چهاردهی،1350ش: 60).
سنخ‌ این‌ مطالب‌ را در آثار دیگر مورخان‌ شاخص‌ بهائی‌ (نظیر محمدعلی‌ فیضی‌ و فضل‌الله‌ مازندرانی) و حتی‌ عباس‌ افندی‌ (پیشوای‌ بهائیت) نیز مشاهده‌ می‌کنیم.
امیرکبیر، حسینعلی‌ بهاء را نیز در 1267 به‌ کربلا تبعید کرد و دایی‌ و سرپرست‌ باب‌ (حاجی‌ سید علی‌ تاجر شیرازی) را نیز که‌ در توطئه‌‌ ترور امیر با بابیان‌ همدست‌ بود دستگیر و به‌ علت‌ عدم‌ اظهار توبه به‌ مجازات‌ رساند.

امیرکبیر، آماج‌ کینه‌‌ بهائیان
امیر کبیر با سرکوب‌ قاطع‌ فتنه‌‌ بابیان و اعدام‌ باب‌ و تبعید بهاء، همراه‌ با انجام‌ برخی‌ اصلاحات‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ در کشور در چند سال‌ نخست‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه، برای‌ همیشه‌ راه‌ را بر پیشرفت‌ این‌ گروه‌ در تاریخ‌ ایران‌ سد کرد. این‌ نقش‌ بی‌بدیل، چنان که‌ دیدیم، از چشم‌ بابیان‌ و بهائیان‌ مخفی‌ نمانده‌ و او را آماج‌ کینه‌ توزی‌ و فحاشی‌ آنان‌ ساخته‌ است. به‌ گفته نورالدین‌ چهاردهی:«بابیها و بهائیان‌ سرسخت‌ دشمن‌ آشتی‌ ناپذیرند و میرزا تقی‌ خان‌ امیرکبیر و ناصرالدین‌ شاه‌ را لعن‌ فرستند و این‌ دو تن‌ را مانند یزید و شمر می‌نگرند»(چهاردهی،1350ش: 62).سخن‌ دکتر فریدون‌ آدمیت‌ نیز مؤ‌ید اظهارات‌ چهاردهی‌ است: «امیر شورش‌ بابیه‌ را برانداخت. به‌ قول‌ شیل‌ (وزیر مختار انگلیس‌ در ایران، در گزارش‌ به‌ پالمرستون‌ وزیر خارجه‌‌ لندن، مورخ‌ 14 مارس‌ 1851) پس‌ از غائله‌‌ بابیان‌ در زنجان‌ پیروان‌ باب‌ جرات‌ نکردند که‌ صلح‌ و امنیت‌ عمومی‌ را بر هم‌ بزنند. اما بیکار ننشستند و پنهانی‌ فعالیت‌ داشتند؛ تا زمانی‌ که‌ اختلالی‌ ایجاد نمی‌کردند، کسی‌ را با آنان‌ چندان‌ کاری‌ نبود، البته‌ کینه‌‌ امیر را در دل‌ داشتند، کینه‌ای‌ که‌ در نوشته‌های‌ هم کیشان‌ آنان، و بهائی‌ و بهائی‌ زادگان‌ در ایران‌ و امریکا، هنوز منعکس‌ است. بابیان‌ توطئه‌‌ کشتن‌ شاه‌ و امیر و امام‌ جمعه‌‌ تهران‌ را چیدند، ولی‌ امیر پرده‌ از روی‌ آن‌ برداشت» و آن‌ توطئه‌ را در نطفه‌ خفه‌ کرد، که‌ شرح‌ آن‌ در «المتنبئین» نوشته‌‌ علیقلی‌ میرزا اعتضاد السلطنه‌ آمده‌ است.
به‌ همین‌ شکل، مورخان‌ مشهور بهائی‌ نظیر ابوالفضل‌ گلپایگانی، اشراق‌ خاوری‌ و فیضی‌ در آثـارشـان‌ امـیـر را از طعن‌ و دشنام‌ بی‌نصیب‌ نگذاشته‌اند.
اشراق‌ خاوری‌ امیر را «وزیر نادان» ، «وزیر شریر» ، «تقی‌ سفاک» و دشمن‌ ستمکار و... خونخوار» می‌خواند و قتلش‌ در حمام‌ فین‌ به‌ دست‌ عمال‌ استبداد و استعمار را انتقام‌ الهی! و «عذاب‌ الیم» وی‌ در حق‌ او می‌شمارد: «امیر نظام‌ رئیس‌‌الوزرا که‌ سبب‌ شهادت‌ حضرت‌ اعلی‌ گشت‌ و برادرش، وزیر نظام، که‌ با او در این‌ جریمه‌ شرکت‌ داشت‌ پس‌ از دو سال‌ به‌ جزای‌ عمل‌ خویش‌ رسیدند و به‌ عذاب‌ الیم‌ مبتلا گشتند. دیوار حمام‌ فین‌ کاشان‌ از خون‌ امیر نظام‌ صدراعظم‌ رنگین‌ گشت. هنوز هم‌ آن‌ خون‌ باقی‌ است‌ و بر ظلم‌ و ستمی‌ که‌ از دست‌ امیر نظام‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ شاهدی‌ صادق‌ و گواهی‌ راستگو و ناطق‌ است»(اعتضادالسلطنه،1362ش:136).
محمدعلی‌ فیضی، امیر را با عنوان‌ «امیر مغرور» فروکوفته و ابوالفضل‌ گلپایگانی‌ با اطلاق‌ عنوان‌«سفاح» (خونریز) و «به‌ غایت‌ مستبد» بر امیر می‌گوید::«اتابک‌ اعظم‌ در علاج‌ کار [بابیان] فروماند و عاقبت‌ در آن‌ نزدیکی‌ جان‌ در سر کار تهور و استبداد نهاد»(همان:150).

عوامل و زمینه‌های پیدایش بهائیت
پیدایش و تداوم هر فرقه‌ای در بستر تاریخ، تحت تاثیر عوامل مختلفی است.در مورد چرایی شكل گیری، تداوم و گرایش برخی از افراد جامعه به فرقه بهائیت و استمرار این فرقه تا امروز نیز زمینه‌ها و عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش داشته و تاثیر گذار است كه آن‌ها را در دو بخش عوامل داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می‌دهیم.

الف. عوامل و زمینه‌های داخلی
از نظر فرهنگی، در دوره قاجار بیش از 90% مردم بی سواد بودند و یكسری اعتقادات خرافی و اوهامی كه رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت(شمیم،1375ش:88) به سبب جهل و فقر فرهنگی توده‌های مردم، فرقه بهائیت توانست گروهی را جذب نماید. «از نظر اقتصادی نیز كشور در وضعیت اسفباری به سر می‌برد.قحطی‌های فراگیر، بیماری‌های واگیردار نظیر وبا، طاعون و جنگ‌های داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده و روحیه بازماندگان را تضعیف می‌نمود، در نتیجه به اقتصاد كشور لطمه زیادی وارد شده بود. در چنین شرایطی و با شكسته شدن روحیه مردم به علت شكست در جنگ‌ها با روسیه و...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی كه منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ریشه فقر را بخشكاند، افزایش می‌یافت»(زاهد زاهدانی،1384ش:217).
به همین خاطر عده‌ای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعده‌های مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج كردن پول‌های فراوان عده‌ای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان بهائی از جرگه مسلمانان خارج می‌شدند»(همان:179).
«همچنین از نظر اجتماعی پیدایش این جنبش در ایران زمانی بود كه پس از جنگ‌های ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی افكار بسیاری از متفكران و نیز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتیجه مخالفت‏ با سنت‌های غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حركت‌های اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبش های اصلاحی چندی در ایران شكل گرفتند و در این فضا برخی به فكر تغییر فرهنگ ملی حاكم و ایجاد نوآوری‌های مذهبی افتادند در نتیجه این طرز تفكر بود كه فرقه‏هایی چون شیخیه و بهائیه در كنار مكاتب سكولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركت‌های احیاگر سنت‌های ملی ـ دینی ایستادند و حركت‌های سنت‏شكن را تأیید كردند»(همان:230).
علاوه بر شرایط فوق، شرایط سیاسی آن روزگار نیز عاملی بسیار مهم در ظهور وتداوم این فرقه محسوب می‌شود؛سنگینی فشارهای روز افزون و طاقت فرسای اقتصادی بر پیكر جامعه عصر قاجار تنش‌های شدید و غیر قابل تحملی در مردم پدید آورد.دستگاه حاكمه مردم را به بند كشیده و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال می‌كرد. سران و زمامداران، مملكت را ملك شخصی خویش برشمرده و دست به تاراج می‌زدند. نابودی و حراج مملكت به بهای فقر و فلاكت ملت، تنگناهای شدید اجتماعی را به اوج رسانید. غفلت «دولت‌مردان نسبت به تمام امور و بی بند و باری كاخ نشینان دیگر جائی برای تحمل و تداوم روند چپاول باقی نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بی عدالتی‌ به ستوه آمده بودند»(افراسیابی،1371ش:89).
«علاوه بر ظلم و بی كفایتی پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بی‌چون و چرای بیگانگان در ایران و فرمانبری محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و باز گذاشتن دست بیگانگان در امور داخلی ایران و بالآخره شكست در جنگ‌های ایران و روس روحیه عمومی مردم ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و شكاف عمیقی بین دولت و ملت‏ به وجود آورده بود»(شمیم،1375ش:97). در چنین وضعیتی دربار كه از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمی‌توانست از هزینه‌های خود كم كند، به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت و در كنار آن چنین وانمود و القا می‌شد كه این پیش‌آمد باید اتفاق می‌افتاد و راهی جز تسلیم در برابر مقدرات نمی‌باشد و در نتیجه مردم را به بی تفاوتی و اندیشه‌های خیال‌پردازانه‌ای نظیر بابیه و بهائیت گرایش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتی از خود نشان ندهند( نصری،1382ش:37).
از سوی دیگر جایگاه نهاد مذهبی در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سیاسی با آن، نقش مهمی در شكل گیری و تداوم فرقه بهائیت و ریشه‌های اعتقادی و اجتماعی آن یعنی شیخیه و بابیه داشت؛ مراجع تقلید به عنوان رهبران واقعی ملت، اداره امور اجتماعی و اقتصادی آنان و امر قانون گذاری و قضاوت و تمشیت امور بین آنان را بر عهده داشتند.نفوذ این سازمان مذهبی از بالاترین نقطه سلسله مراتب ساخت سیاسی كشور تا قلب تك تك آحاد شیعه گسترش داشت.آنان تنها پناهگاه مردم و حتی برخی صاحب منصبان حكومتی در مقابل دیكتاتوری و ظلم شاهان بودند. به گفته لمبتون ـ پژوهشگر برجسته مسائل ایران ـ «به این ترتیب نیروی طبقه روحانی تنها نیروی مقاوم در برابر رژیم مملكت بود»(لمبتون، بی​تا:56)
از این رو علی رغم برخی همكاری‌های علمای برجسته شیعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامی، به دلیل ماهیت استبدادی و خودكامه نظام پادشاهی، اقتدار سیاسی حاكم به هیچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهای اصیل مذهبی را برنتابیده و همواره در صدد تضعیف آن به عنوان مهمترین مانع در مقابل خودكامگی‌های خویش بود. و ایجاد بدعت در دین نیز می‌توانست با تضعیف نهاد مذهبی از نفوذ و اقتدار آن بكاهد؛ از این روست كه فتحعلی شاه، علاقه و ارادت زیادی به شیخ احمد احسایی، موسس فرقه شیخیه نشان می‌دهد(الگار،1359ش:98).
«محمد شاه قاجار نیز به علت داشتن عقاید صوفیانه از علمای شیعه كه رهبری فكری و اجتماعی داشتند، فاصله می‌گیرد. و به این گونه تا سال‌های آخر سلطنت ناصرالدین شاه به موازات افزایش فاصله میان ملت و دولت، به شدت از نقش و جایگاه علمای شیعه در حكومت كاسته شد. در چنین شرایطی باب با استفاده از كسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمانf و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عده‌ای را به خود جلب نموده و شورش‌هایی را در مقابل دولت رهبری كند»(طباطبایی،1379ش:62).
«پس از باب نیز فرقه‌های مختلف بهائیت با هدایت دقیق و حمایت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلی موجود در جامعه یعنی دولت و علمای شیعه می‌ایستد. گرچه این امر موجب طرد بهائیت و پیروان آن از ایران می‌شود و بهائیت در خارج از ایران رشد می‌یابد»(زاهد زاهدانی،1384ش:70).به موازات آن، رشد بهائیت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی كه بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار و توسط استعمارگران حمایت می‌شدند، شدت می‌یابد.
ب. عوامل خارجی
دوره معاصر ایران محافلی چون انجمن‌های سری، لژهای فراماسونری و فرقه‌هایی چون بابیت و بهائیت، نمونه‌های بارزی است كه با دخالت مستقیم استعمار تولد و گسترش یافته‌اند. نفوذ در اركان قدرت از طریق نخبگان وابسته، سنت زدایی و عرفی سازی مناسبات و پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، خنثی كردن عوامل و عناصر پایداری در برابر فرهنگ بیگانه، به دست دادن تعریف‌هایی تازه از دین داری و دین مداری، جانشین سازی برای نهادهای مذهبی و در نهایت سیطره اقتصادی و فرهنگی بر ایران از هدف‌های عمده استعمار در شكل دادن به این گروه‌ها بود.
در قرن‌ نوزدهم میلادی استعمار انگلیس، روسیه‌ و فرانسه‌ با جهان‌ اسلام‌ درگیر و در مقابل‌ خود با نوعی‌ مقاومت‌ در بین‌ مردم‌ مواجه‌‌اند. در ریشه‌ یابی و موجبات‌ این‌ مقاومت‌، آنها با مطالعاتی كه در چند قرن اخیر در مورد متون دینی و اقتدار مذهبی و تاثیرگذاری آن بر جریان‌های مقاومت مردمی و ایستادگی در مقابل استعمار-نظیر فتوای جهاد توسط علما در جنگ ایران و روس، نهضت تنگستان بر علیه انگلیس، لغو قرار داد رویتر، جنبش تنباكو و...- داشتند به این نتیجه رسیدند كه باورها و اعتقادات‌ دینی‌ اسلامی‌ بین‌ مسلمین موجب‌ چنین‌ مقاومت‌هائی‌ در برابر نفوذ و تجاوز استعمارگران‌ شده‌ است. و حال آنكه این موضوع در نقاط‌ غیرمسلمان‌ نشین‌ مثل‌ بخش‌ مهمی‌ از آفریقا و آمریكای‌ لاتین وجود ندارد. بر این اساس استعمارگران برای‌ برداشتن این‌ مانع‌ ؛ اسلام‌ و باورهای‌ حیاتبخش‌ آن، به‌ طور ریشه‌ای‌ و بنیادین، اقدامات‌ گوناگونی را در دستور كار خویش قرار می‌دهد؛ كه‌ یكی‌ از مهم​ترین‌ و خطرناكترین‌ آن​ها ایجاد مسلك‌ها و مذاهب‌ ساختگی‌ و التقاطی با استفاده از فرهنگ و آموزه‌های اسلامی است(نجفی،1357ش:96). آن​ها با مطالعاتی كه در مذهب شیعه داشتند، مسأله «مهدویت و موعود آخرالزمان» را بستری مناسب برای در هم شكستن سد استوار مذهب جعفری و تعقیب منافع شوم خویش دانسته و به همین جهت مسأله بابیت و به دنبال آن بهائیت را مطرح می‌كنند.
امام خمینی(ره) در این باره می‌فرماید:«اسلام ومذهب مقدس جعفری سدّی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستی و چه چپی و روحانیت كه حافظ آن است سدی است كه با وجود آن اجانب نمی‌توانند به نحوی كه دلخواه آنهاست با كشورهای اسلامی و خصوص با كشور ایران رفتار كنند، لهذا قرن‌هاست كه با نیرنگ‌های مختلف برای شكستن این سد نقشه می‌كشند، گاهی از راه مسلط كردن عمال خبیث خود بر كشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت»(امام خمینی، 1387 ش :3 /203).

بر اساس اسناد معتبر تاریخی و شواهد متعدد روشن ترین ردپایی كه از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم می‌خورد، فعالیت‌های پرنس «كینیاز دالگوركی» مأمور اطلاعاتی و وزیرمختار دولت روسیه تزاری است كه به عنوان جاسوسی مرموز و با تظاهر به اسلام و پوشیدن لباس روحانی، در صدد شناسایی افرادِ دنیا پرست، جاه طلب، شهوتران و مستعد، در مجالس درس سیدكاظم رشتی شركت و با سیدعلی محمد شیرازی (باب) آشنا می‌شود.
دالگوركی در كتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، اعتراف می‌كند كه سیدعلی محمدباب معتاد به چرس و بنگ بود و من هم باتشویق وی به مصرف هرچه بیشتر این مواد سعی در تخریب مشاعر او داشتم و در این راه هم توفیق یافتم. تا جایی كه ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت و بعدها هم مدعی مهدویت شد. پس از آن كه باب دستگیر و در شیراز محاكمه و زندانی می‌شود، حاكم اصفهان «منوچهر خان گرجی معتمدالدوله»در اثر گرایشات استعماری و سفارش دالگوركی، عوامل خود در شیراز را به آزاد كردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان می‌دهد(دالگورکی،بی تا:113).
«افزون بر باب، میرزا حسینعلی نوری موسس فرقه بهائیت نیز ارتباط صمیمی با دالگوركی داشته و مورد حمایت جدی او بوده است. چنانكه طبق برخی شواهد و مستندات تاریخی در جریان شورش‌های بابیان در خلال سوء قصد علیه جان ناصرالدین، شاه دالگوركی برای نجات جان میرزا بهاء وساطت نمود و فرستاده خود را با وی همراه كرد تا به سلامت از ایران خارج شود»(افراسیابی،1371ش:87). دالگوركی در این زمینه می‌نویسد:«میرزا حسینعلی و بعضی دیگر از محارم مرا هم گرفتند.من از آنها حمایت كردم با هزاران زحمت. همه كاركنان سفارت حتی خود من شهادت دادیم كه اینها بابی نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان كردیم. من به میرزا حسینعلی گفتم كه تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من یظهره الله»بخوان و نگذار با كسی طرف مكالمه شود، و مبلغ زیادی پول به آنها دادم كه شاید بتوانم كاری صورت بدهم... چه باید كرد كاری را كه با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم نمی‌توانستم دست بردارم....»(مرعشی،1358ش:59).
طبق‌ نوشته‌ منابع‌ معتبر بهائی سفیر روسیه‌ هنگام‌ تحویل‌ بهاء به‌ مأموران‌ ایران، در پیغام‌ به‌ صدراعظم، از بهاء به‌ عنوان‌ «امانت‌ دولت‌ روس» یاد كرده‌ و شدیداً‌ خواستار حفظ و حراست‌ از جان‌ وی‌ می‌شود و اخطار می‌كند در صورت‌ رسیدن‌ هرگونه‌ آسیبی‌ به‌ بهاء، شخص‌ او مسئول‌ سفارت خواهد بود!. سخنانی‌ كه‌ برخی‌ از محققین، از آن، بوی‌ تحت‌الحمایگی بهاء توسط‌ سفارت‌ روس و بهره‌گیری‌ سفیر از مقررات‌ كاپیتولاسیون‌ (مفاد قرارداد تركمانچای) برای‌ دفاع‌ از وی، فهمیده‌اند. علاوه بر اعترافات صریح دالگوركی، میرزا حسینعلی نوری بهاء الله نیز وابستگی به روسیه را پنهان نمی‌كرد؛او به پاس این خدمات لوح ویژه‌ای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیكلاویج الكساندر دوم صادر می‌كند كه متن فارسی آن به این شرح است:«یكی از سفیران تو مرا هنگامی كه در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی كرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود كه جز خودش هیچكس رفعت آن را نمی‌داند»(زاهدانی،1384ش:44).
علاوه بر روسیه، مأموران دولت انگلستان نیز مدت‌ها پیش از آن كه سیدعلی محمد شیرازی (باب) ادعای خویش رامطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیت‌های وی و پیروانش را به لندن می‌فرستادند. برابر سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 كه یك مأمور ناشناس انگلیسی ازتهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است:«جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحی درباره مسلك جدید باب را ارسال دارم.... در یك جمله، این درشمار ساده ترین مذاهب است كه اصول آن درماتریالیسم،كمونیسم ولاقیدی نسبت به خیر و شركلیه اعمال بشر خلاصه می‌شود.
همچنین ادوارد براون انگلیسی كه از طرف انگلستان مأمور زمینه سازی برای رشد و گسترش فرقه‌های استعماری بابی‌گری و بهائی گری در ایران بود در كتاب «یك سال در میان فارس‌ها» شرح می‌دهد كه مدت‌های طولانی در شهرهای ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت می‌كرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته ومحور بحث او بابی‌گری بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج می‌كرده است(هاشمی رفسنجانی،1346ش:75).
«از سوی دیگر نیاز این كشور( انگلیس) به جاسوسانی در خاك عثمانی كه بتوانند با نقشه‌های بریتانیا در آن دیار هماهنگی داشته و به خوبی نقش خود را ایفا نمایند سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازی گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد»(افراسیابی،1371ش:30).
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزاری،بهائیت به طور كامل در قبضه قدرت و بهره برداری انگلیس در می‌آید. با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عكّا در فلسطین كه تحت‌الحمایه انگلستان بود،‌ انگلیس حامی جدید مسلك تازه تأسیس بهائیت گردید و حسینعلی با برخورداری از حمایت‌های این دولت توانست بابیان را از نو سازماندهی كرده آن را به شبكه جاسوسی كه وظیفه‌اش ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، جمع‌آوری اطلاعات برای كشورهای استعماری و تأمین منافع آنان بود تبدیل سازد.
«این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی گسترش می‌یابد. او در سال 1911 میلادی به اروپا مسافرت كرد و به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریكا رابطه ویژه‌ای برقرار نمود. در نوامبر 1917، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنی بر تشكیل وطن ملی یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده ارتش انگلیس در فلسطین دستور می‌دهد با تمام قوا از بهاءالله حمایت و محافظت كند. عبدالبهاء نیز در جریان جنگ جهانی اول با در اختیار گذاشتن شناسائی‌های لازم و امكانات مناطق مختلف سرزمین فلسطین، خدمات زیادی برای انگلستان انجام می‌دهد. و در مقابل پس از پایان جنگ به پاس این خدمات طی مراسمی لقب «سِر»و نشان«نایت هود» كه بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس است، به وی اعطا گردید»(گلپایگانی، 1377ش:39).
پس از مرگ عباس افندی نیز حمایت دولتمردان انگلیس به صورت علنی از این تشكیلات استعماری و رهبران آن ادامه می‌یابد و به این گونه بهائی‌گری به عنوان ستون پنجم و یكی از ابزار سیاست استعماری انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت می‌پردازد.
سومین دولت استعماری كه بهائیت در طول تاریخ پیوندی عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد ایالات متحده آمریكا است. از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مركز سازماندهی تشكیلات بهائیت در آمریكا قرار دارد. در سفری كه عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریكا داشت طی نطق‌های متعددی در میان جمعی از سوداگران آمریكایی ـ عمدتاً ماسونی ـ «نورِ انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روی آنان مشاهده می‌كند» و می‌گوید: «قطعه آمریكا نزد حق میدان اشراق انوار است... »(افندی،​1367 ش 1/ 33).
در زمان شوقی ربانی ـ جانشین عبدالبهاء ـ پای آمریكایی‌ها به عنوان استعمارگر جدید و تازه نفس بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد. بهره برداری از او با حضور روحیه ماكسول ـ همسر شوقی ربانی ـ و یك كشیش آمریكایی كه ظاهراً بهائی شده بود، دستیابی به این هدف را تسهیل می‌كرد. و «چارلز میسن ریمی» فرزند یكی از روحانیون كلیسای اسقفی و متولد آمریكا، از سوی شوقی ربانی به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب می‌شود.
بر اساس شواهد متعدد تاریخی می‌توان از آمریكا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد چنانكه در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) برای پیشبرد اهداف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... خود، میدان را برای تكاپو و جولان بهائیان می‌گشاید به گونه‌ای كه حدود 14 سال بسیاری از مقامات حكومت پهلوی از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیاری از وزرا و مدیران بلند پایه كشوری و لشكری، دولتی و درباری، جزء افراد وابسته به این فرقه بودند.تعمق در اسناد تاریخی و اعترافات عناصر بهائی در دستگاه حاكمه پهلوی، به خوبی نشان می‌دهد كه آمریكا از دوران حكومت پهلوی دوم به همان میزان كه در سیستم و تشكیلات دولت شاه رخنه كرد و مهره‌های دست آموز خود را كه ثمره كودتای 28 مرداد محسوب می‌شدند به پست‌های عالی رساند، عناصر بهائی را نیز برای تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهای درون رژیم پهلوی به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلی كه با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمی خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد(حسین فردوست،1370ش:52).
«بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریكا هم چنان حمایت‌های آشكار و پنهانی خویش از بهائیت را گسترش می‌دهد و با كشورهایی نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محكومیت‌های متعدد، كشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است»(زاهدزاهدانی،1384ش:50).
بنابر نظرات تمام مراجع معظم تقلید فرقه ضاله بهائیت کافر و محکوم به نجاست بوده وازدواج با آنها حرام است و معامله و دادو ستد با آنها باطل و کان لم یکن تلقی می شود و هرگونه ارتباط با این فرقه از دیدگاه علما جایز نمی باشد.

نتیجه
براین اساس که فرقه ضاله بهائیت موجب اضلال و از بین بردن اسلام می شود باید با بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات خود دیگران را از خطرات پیرامون خود متوجه سازیم و در صدد برآئیم تا راه نفوذ آنها را سد کرده و فرصت سو استفاده به آنها ندهیم.و با مطالعه کتابهایی پیرامون افکار و عقاید این فرق و نقد افکارشان مانع پیشروی و نفوذ آنها شده و چهره پلیدشان را آشکار کنیم با استمداد از خداوند متعال.

پی نوشت
1- ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند.
2-( خانه گرم )،حمام.
3 جهت مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی) بهرام افراسیابی وهمچنین ر.ک : شیخیگری بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ، اجتماع، مرتضی مدرّس چهاردهی وانشعاب بهائیت از اسماعیل رائین.

فهرست منابع
1- مشكور،محمدجواد،(1375ش ) فرهنگ فرق اسلامی،مشهد:انتشارات آستان قدس رضوی،چ سوم.
2- مصطفوی،حسن،(1386ش)، محاکمه و بررسی در عقائد و احکام و آداب و تاریخ باب و م بهاء،قم:انتشارات علامه مصطفوی،
3- رائین، اسماعیل،( بی‌تا)، انشعاب در بهائیت،تهران:موسسه تحقیقی رائین.
4- ربانی گلپایگانی،‌علی،(1377ش)،فرق و مذاهب كلامی،قم:انتشارات مركز جهانی علوم اسلامی،چ اول.
5- سلطان‌زاده، رضا،(1388ش)،سیری در كتاب‌های بهائیان،تهران: انتشارات دارالكتب الاسلامیه،چ دوم.
6- همفر(1387ش )،خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالك اسلامی،تهران:انتشارات امیركبیر.
7- آدمیت،فریدون،(1355ش)،امیر كبیر و ایران،تهران:انتشارات خوارزمی‌،چ دوم.
8- شمیم ،علی اصغر(1375ش )، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران:انتشارات مدبر.
9- نصری،علی،(1382)،نقدی بر اصول دوازده گانه بهائیت،اصفهان:انتشرات گویا.
10- زاهد ،سید سعید،(1384ش)، بهائیت در ایران،تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی.
11- افراسیابی،بهرام،(1371ش )،تاریخ جامع بهائیت،قم:انتشارات سخن.
12- الگار،حامد(1359ش)، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، تهران:انتشارات توس.
13- حسینی طباطبائی،مصطفی،(1379ش)،ماجرای باب و بهاء، تهران:انتشارات روزنه.
14- نجفى،محمد باقر،( 1357ش)، بهائیان، تهران:انتشارات كتابخانه طهورى،چ اول.
15- امام خمینی ،روح الله،(1387ش )صحیفه نور،تهران:موسسه تنظیم ونشر آثارامام خمینی(ره).
16- دالگورکی ،کینیاز،(بی تا)، یاداشت‌های کینیاز دالگورکی، شیراز:انتشارات نور.
17- افراسیابی، بهرام،(1374ش).تاریخ جامع بهائیت، تهران:انتشارات سخن.
18- مرعشی،سیدابوالقاسم،(1358ش)،خاطرات پرنس دالگوركی،تهران:انتشارات كتابفروشی حافظ.
19- رایین،اسماعیل،(1362ش)، حقوق بگیران انگلیس درایران، تهران:انتشارات جاویدان.
20- ‌هاشمی رفسنجانی،علی اکبر،( 1346ش)،امیركبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، تهران: فراهانی.
21- افندی،عباس،(1367ش)،خطابات مبارکه،مصر:بی نا.
22- فردوست،حسین،(1370ش)ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،تهران: انتشارات اطلاعات،ج 1.
23- روحی،احمد،(بی​تا)،هشت بهشت،بی جا:بی نا.
24- اعتضاد السلطنه،(1362ش)،فتنه ی باب،توضیحات عبدالحسین نوایی، بی جا:انتشارات بابک،سوم.
25.لمبتون ،آن،(بی​تا)،ایران عصر قاجار،ترجمه​ی سیمین فصیحی تهران:جاودان خرد،.
26- باب، محمد، (بی​تا) بیان عربی، بی​جا: بی​نا.
27- کاشانی، میرزاجانی(بی​تا)، نقطه الکاف، بیجا: ​بی​تا.

نقشه سایت :: sitemap