عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره سیزدهم و چهاردهم یادداشت سید علی شمسی/معرفت شناسی و مسئله روشمندی پژوهش های علمی
.:: معرفت شناسی و مسئله روشمندی پژوهش های علمی ::.



اشاره


آقای سید علی شمسی در سال 1361 در تهران به دنیا آمد. در سال 1376 تحصیلات حوزوی خود را در حوزه علمیه حضرت قائم چیذر تهران آغاز نمود و در سال 1382 برای تحصیل دروس دوره عالی، وارد حوزه علمیه قم شد. او پس از سپری نمودن دروس سطح سه، به تهران بازگشت و دوره تخصّصی کلام اسلامی را در حوزه تخصّصی حضرت قاسمبنالحسن سپری نمود. تدریس روش تحقیق در سطح مدارس علمیه، تألیف کتاب «راهنمای جامع انتشار مجلات علمی»، نگارش مقاله و یادداشت علمی، عضویت در شورای علمی دو دوره جشنواره علامه حلّی تهران، عضویت در هیئت تحریریه نشریه علمی- تخصّصی محفل و ارزیاب علمی منشورات حوزه علمیه استان تهران، از جمله سوابق علمی وی به شمار میآید.


به دلیل سرشت خطاپذیر بودن گزارههای نظری و به طور خاص، مبادی، محتوا و نتایج پژوهشهای علمی، ما دائماً نیازمندیم که از طریق رعایت اصولی که به صحّت و درستی آنها اطمینان داریم، احتمال خطا بودن فعالیتهای علمی را به حداقل برسانیم. رعایت این اصول که ارزشمندی پژوهشهای علمی را در پی دارد، در واقع، روش پژوهش در هر علم قلمداد میشود. بنابراین، «روشمندی» عبارت است از رعایت اصولی که به واسطه آن، میتوانیم تا حدود بسیار زیادی از صحّت و قوّت فعالیتهای علمی، اطمینان حاصل کنیم؛ از این جهت، تأکید بر روش، بسیار پُراهمیت است.


«روشمندی» همواره به عنوان جزء اصلی تعریف پژوهش و یا دستکم، به عنوان یکی از پیشفرضهای اصلی آن به کار برده میشود. به عبارت دیگر، روش پژوهش در هر علمی، همان روشِ تعمیق و گسترش خاصّ آن علم قلمداد میشود که بر اساس صنف معرفتی همان علم، سامان مییابد. رعایت اصول معرفتشناختی یک علم، اصلیترین رکن روشمندی پژوهش علمی است؛ چراکه عدم رعایت تناسب تمام اجزاء در فرآیند پژوهش با نوع معرفت، فروغلتیدن در خطاهایی فاحش را در پی خواهد داشت که بهطور کلّی، سرشت و سرنوشت آن را دیگرگون خواهد نمود. گرچه رعایت اصول و مبانی معرفتی هر علمی، ضرورت ارزشمند شدن پژوهشهای انجام گرفته در آن است، اما معالأسف، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بخش قابل توجهی از خطاهایی که در مبانی، محتوا و نتایج پژوهشهای علمی رخ میدهد، معطوف به عدم توجه به همین مسئله است. از این روی، آشنایی با دانش معرفتشناسی، بهطور عام، و تسلط بر مبانی و رویکردهای معرفتشناختی یک علم، بهطور خاص، بسیار ضروری و سرنوشتساز است.


به غیر از وجود برخی تفاوتهای جزئی و عملی، تفاوت اساسی روش تحقیق در علوم انسانی با دیگر علوم، به منابع معرفتیِ دخیل در هر کدام باز میگردد. یافتن صدق و کذب هر کدام از گزارههای علمی در علوم انسانی و یافتن میزان موجّه بودن و در نهایت، یافتن میزان ارزشمندی آنها، باید بر اساس الگوی صدق و توجیه همان سنخ از معرفتی باشد که آن گزاره در درون آن شکل یافته است. از این روی شناخت اصناف معرفت و توجه به روش ارزشیابی هر کدام از آنها، بنیادیترین رکن پژوهشهای علمی قلمداد میشود.


بر اساس رویکردهای مبتنی بر سنت فکری اندیشمندان مسلمان که بر پایه واقعگروی بنا شده، حجّیت قطع، ذاتی قلمداد شده و قطع و یقین، شالوده رویکردهای معرفتشناختی ما را تشکیل داده است. این سخن در سپهر معرفت دینی ما کاملاً مورد قبول واقع شده، اما بسیار حائز اهمیت است بدین نکته توجه کنیم که برای هر کدام از ما ممکن است تاکنون اتفاق افتاده باشد که بر صدق باوری اطمینان داشتهایم، ولی به عللی متوجّه شدهایم که باور ما کاذب و بر خطا بوده است. از این روی، گرچه حجّیت ذاتی قطع را پذیرفتهایم، اما مسئله این است که بر چه اساس میتوانیم بفهمیم که حالت اطمینانی که در نفس ما حاصل شده، حقیقی، ارزشمند، مطابق با واقع و موجّه است؟ اگر دیدگاه معرفتشناختی ما اینگونه بود که هیچگاه نمیتوانیم با دنیای خارج از خود ارتباطی واضح و اطمینانبخش برقرار کنیم، آنگاه صحیح بود که بگوییم چارهای نیز جز این نداریم که تنها و تنها بر حالت اطمینانی که در وجودمان نقش بسته، تکیه کنیم؛ البته در این صورت هیچگاه نیز نمیتوانستیم روشهایی را ایجاد و کشف کنیم که بر اساس آنها، ارزشمندی و صدق باورهایمان را بسنجیم؛ چرا که در این حال، اساساً «صدق» کاملاً بیمعنا بود. اما رویکرد معرفتشناختی ما چنین نیست؛ در واقع ما معتقدیم که ارتباط با بیرون از خود ممکن است و ما میتوانیم مجموعهای درهمتنیده از معارفی داشته باشیم که کاملاً بر خارج از ذهن و واقعیات بیرونی منطبق باشند. از دیگر سوی، ما بهواقع این نکته را نیز میدانیم که ممکن است واجد دانستههایی باشیم که با خارج از ذهن، انطباقی صحیح ندارند و یا بهطور کلی از واقعیات فاصله دارند، ولی ما در عین حالی که به طور مطلق، متوجّه خطا بودن این باورها نیستیم، کاملاً به صدق آنها ایمان نیز داریم؛ از این روی، هر کدام از ما به احتمال زیاد تاکنون فروپاشیدن باورهایی که به صدق آنها ایمان داشتهایم را تجربه کردهایم. این دسته از دانستهها به جهل مرکّب موسوم شدهاند.


ما بالضروره نیازمندیم که از طرقی کاملاً اطمینانبخش، دانستههایمان را بسنجیم و بفهمیم که تا چه میزان با واقعیات و حقایق در ارتباطاند و تا چه میزان ارزشمند هستند. در واقع، سخن این است که اگر بپذیریم هر باوری میتواند کاملاً و یا تا حدودی آلوده به جهلهای نادانسته گردد، بر این اساس باید روشهایی را برای سنجش باورهایمان به کار بریم که تا جای ممکن گرفتار جهل مرکّب نشده و بفهمیم تا چه میزان حالت اطمینان ما، ارزشمند و مطابق با واقعیات بیرونی است.


 بنا بر تعاریف مرسوم معرفتشناسی معاصر، لزوماً همواره اینگونه نیست که هر کدام از باورهای ما صادق باشند، صرفاً به این دلیل که به آنها باور داریم. ما آنهنگام میتوانیم بر صدق باوری اطمینان داشته باشیم که بتوانیم دلیلی موجّه و قانعکننده بر صدق آن ارائه کنیم. به زعم برخی، اگر یک شخص بر این باور باشد که گزاره «الف» صادق است، ولی از ارائه توجیه برای آن ناتوان است، این باور برای شخصی که بدان معتقد است، معرفت محسوب میگردد، ولی برای شخص دیگر، معرفت قلمداد نمیشود؛ زیرا او صرفاً نتوانسته است که دلیل موجّهی بر صدق باور خود اقامه کند (به غیر از کشف و شهود و بهطور کلّی تجارب دینی که معیار توجیه آنها متفاوت است). اما با توجّه به این مسئله که ممکن است بدون آنکه بدانیم، واجد باورهایی باشیم که در واقع، چیزی جز جهل مرکّب نیستند، باید بگوییم هر کدام از باورهای ما تا هنگامی که از طریق روشهایی صحیح حاصل نشده باشند و همچنین از طریق روشهایی اطمینانبخش، توجیه و مورد ارزیابی قرار نگرفته باشند، برای خود شخص نیز نباید ارزشمند و معرفت تلقّی گردند. ذکر این نکته، بسیار حائز اهمیت است که توجّه به روشهای صحیح حصول معرفت و بهکارگیری روشهای صحیح ارزیابی باور، به معنای ترویج شکّاکیت نیست؛ بلکه راهی است که با تأکید بر آن، تا حدود زیادی از فروغلتیدن در جهل مرکّب، مصون خواهیم ماند.


آنچه در دوره معاصر، توجّه اندیشمندان معرفت را به خود معطوف داشته، عنصر «توجیه» است. این عنصر توجیه است که ثابت میکند تا چه میزان، باور ما میتواند با واقع، مطابقت داشته باشد و یا اینکه باور ما امری معقول و دارای ارزش است یا نه.


به نظر میرسد آنچه حجّیت قطع علمی را تضمین میکند، صحّت و قوّت روشهای نیل به آن است و نه صرفاً حصول حالت روانی اطمینان در نفس. فراگیری و تسلّط در بهکارگیری قواعد منطقی، همانند ضرورت فراگیری و توجّه به مبانی معرفتشناختی در هر دانش، بسیار پُراهمیت است. دانش منطق نیز به دلیل پرهیز دادن خود و دیگری از مغالطه در اندیشه، زبان و نوشتار و پرهیز از جهل مرکّب، تدوین شده است. منطق، روش صحیح اندیشیدن است که با رعایت قواعد آن، میتوانیم تا حدّ زیادی معتقد باشیم که محصول اندیشهمان، از خطا در ساختمان استدلال به دور بوده و در  پی آن، تا جای ممکن، به واقع نزدیک گردیده است.


دانش منطق به چگونه صحیح بنا نهادن ساختمان استدلال و معرفتشناسی، به ارزیابی میزان ارزشمندی باور و مسئله صدق و توجیه میپردازد. از این روی، آشنایی محقق با این دو دانش، بسیار ضروری است؛ زیرا این دو دانش، درصدد ارائه روشهایی هستند که با بهکارگیری آنها میتوانیم تا جای ممکن، باورهایی صادق و به دور از خطا داشته باشیم. انواع معرفت و راه و روش خاصّ نیل به هر کدام از انواع معرفت، در دانش معرفتشناسی به بحث گذاشته میشود. به هر روی، این مسئله که توجّه به روش، بسیار حیاتیتر از توجّه به محصول پژوهشهای علمی است، میتواند مسئلهای معقول و موجّه قلمداد شود؛ زیرا اطمینان به محصول اندیشه، تنها از طریق اطمینان به صحّت و قوّت روش رسیدن به آن و اطمینان از صحّت ساختمان استدلالی آن حاصل میگردد؛ در غیر این صورت، احتمال فروغلتیدن ما در پرتگاه جهل مرکب، بسیار زیاد خواهد بود.


تا پیش از این، «روش» در فضای اندیشه اسلامی، مسئلهای کانونی تلقّی نمیشد؛ زیرا اندیشه در دنیای اسلام هیچگاه دچار تغییرات بنیادین، آنچنان که در غرب اتفاق افتاد، نشده است. همچنین به دلایل دیگری؛ از جمله نگاه قدسی به علم و گره خوردن آن با جنبههای مختلف و متعدّدی در دین، بهطور معمول، ضرورتی برای اندیشمندان سلف برای ایجاد تحوّلاتی بنیادین در روش و یا تمرکز جدّی بر آن ایجاد نمیکرد. در دوره معاصر، به دلایل مختلف؛ از جمله طرح پرسشهای بنیادین و در کانون قرار گرفتن مبانی معرفتشناختی گزارههای دینی، فضای سنتی حاکم بر علوم انسانی و اسلامی، پایداری و سکون نسبی خود را از دست داده و ما بیش از پیش، نیازمند آن هستیم که با تأکید بر معیارهای معرفتشناختی و از طریق ایجاد تحوّل در روشِ پژوهشهای علمی، به تولید اندیشه بپردازیم و یافتههای پژوهشی خود را قویم و کارآمدتر کنیم.


سید علی شمسی

نقشه سایت :: sitemap