عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره دوازدهم آثار برگزیده مقاله/بررسی ادعای فضیلت ابوبکر در آیه غار از دیدگاه فخر رازی و نقدهای شیخ مفید/حجت الاسلام اسدالله علامه
.:: بررسی ادعای فضیلت ابوبکر در آیه غار از دیدگاه فخر رازی و نقدهای شیخ مفید ::.

چکیده


اهل سنت برای اثبات فضیلت خلفا، به استدلال بر اساس برخی نصوص قرآنی روی آورده اند. از جمله این نصوص، آیه ۴۰ سوره مبارکه توبه است. مسئله اساسی در مورد این آیه، آن است که دلالت آیه بر اساس آن چه اهل سنت مدعی شده اند، در بوته نقدهای جدّی قرار گرفته و مورد اختلاف است. بنا بر نظر مفسّران شیعی، عبارات «ثانی إثنین» و «صاحبه» در این آیه، به جهت یکسان بودن مفهوم آن برای مؤمن و فاسق، دلالتی بر مدح ندارد. علاوه بر این، از عبارت «لاتحزن»، به جهت نهی از فعلی قبیح و از عبارت «إن الله مَعَنا»، به جهت قرینه بودن برای «لاتحزن» و نیز از «أنزل الله سکینته علیه»، ذمّ خلیفه اول فهمیده می شود؛ زیرا بر اساس شواهد تاریخی، هرگاه از جانب خداوند متعال، بر قلب پیامبر اکرم(ص)، سکینه ای نازل می شد، اطرافیان حضرت نیز از این سکینه برخوردار می گردیدند. بنابراین، طبق سیاق، این آیه دلالتی بر مدح خلیفه اول ندارد.


واژگان كلیدی: آیه غار، فضیلت ابوبکر، ثانی إثنین، صاحبه، لاتحزن، إنّ الله مَعَنا، سکینه، فخر رازی، شیخ مفید.


مقدمه


جانشینی و ولایت پس از حضرت رسول(ص) از مهم ترین و سرنوشت سازترین مسایل اعتقادی است و بحث پیرامون آیات مرتبط با این مسئله در قرآن کریم، خصوصاً آیه ۴۰ سوره مبارکه توبه و نظایر آن، نقش ریشه ای در کسب دریافتی صحیح از این مسئله اعتقادی دارد. برخی از اهل سنت بر اساس تفاسیر خاصی از چهلمین آیه از سوره مبارکه توبه، سعی دارند فضیلت هایی را برای اولین خلیفه اهل سنت برشمرده و طبق آن، خلافت او را امری موجّه قلمداد کنند. در باب دلالت آیه بر فضیلت ابوبکر و یا عدم دلالت آن، چند سؤال اساسی قابل طرح است. برخی از مهم ترین این سؤال ها عبارت است از این که کدام قسمت از آیه مذکور، دالّ بر فضیلت ابوبکر است؟ آیا در این باره، قول مخالفی هم وجود دارد؟ مخالفان، چه اشکالاتی را به برداشت اهل سنت از این آیه وارد می دانند؟ کدام یک از اقوال مطرح شده از وجوه و ارکان صحیح و متقنی برخوردار است؟


غالب علمای اهل سنت که در رابطه با این آیه به بحث پرداخته اند، صرفاً پیرامون یک یا دو قسمت و یا بر چند عبارت خاص از آیه مذکور تأکید نموده اند. این امر، محقّق را برای صورت بندی کلّی تمام نظرات، با مشکلاتی مواجه می سازد. با مطالعه آثار اهل سنت می توان به این پنج عبارت که عمدتاً بر اساس آن به احتجاج برای اثبات فضیلت ابوبکر پرداخته اند، اشاره داشت: «ثانی إثنین»، «صاحبه»، «لاتحزن»، «إن الله مَعَنا» و «أنزل الله سکینته علیه».


تاکنون علمای بزرگ شیعی، نقدها و اشکالات جدّی را بر تفاسیر خاص اهل سنت از این آیه ارائه کرده اند. نویسنده در این اثر می کوشد تا بر محوریت آرای دو تن از برجسته ترین علمای اهل سنت و شیعه، گزارشی روشن از مجموعه مهم ترین استدلال های اهل سنت و مهم ترین نقدهای علمای شیعی، ارائه دهد. نگارنده بر این عقیده است که هیچ کدام از استدلال های اهل سنت بر دلالت آیه ۴۰ سوره مبارکه توبه بر فضیلت ابوبکر، تمام و موجّه نیست.


دلالت عبارت ثانی إثنین


عبارت «ثانی إثنین»، در کتب لغت، به معنای «یکی از آن دو تن» آمده است: «ثانی إثنین‏؛ أی هو أحدهما» (ازهری،١٤٢١، ج١٥: ٩٨؛ ابن منظور،١٤١٤، ج١٤: ١١٦).


«عبارت ثانی إثنین، دالّ بر فضل است» (فخر رازی، ١٤٢٠، ج١٦: ٥٠). یکی از اشکالات شیعیان بر این نظریه، آن است که دومین نفر بودن، دلالت بر فضل نمی کند؛ چه این که خداوند، چهارمینِ هر سه نفر است: «ما یکون من نجوی ثلاثه إلاّ هو رابعهم» (مجادله:٧) و این سخن، میان کافر و مؤمن، مشترک است. فخر رازی در جواب اشکال بیان می کند: «عبارت ثانی إثنین در موضع تعظیم است» (همان). وی در پایان به این روایت، استشهاد میکند: «إنّ أبابكر رضی الله عنه لمّا حزن، قال علیه الصلاه و السلام: ما ظنّك بإثنین الله ثالثهما؟ و لا شكّ أنّ هذا منصب علیّ» (همان، ج١٦: ٥١). شیخ مفید در این رابطه معتقد است: «ثانی بودن، اِخبار از عدد است» (مفید، ١٤٢٤، ج١: ٢٥٢).


فخر رازی، ابوبکر را به عنوان مصداق ثانی إثنین معرفی می کند؛ در حالی که برخی از مفسّران، بر خلاف آن رأی داده اند. بر اساس نظر بسیاری از مفسّران، بر اساس قواعد ادبی و نقش نحوی عبارت ثانی إثنین، دلالت این قسمت از آیه بر حضرت رسول(ص) موجّه تر است. مفسّران اهل سنت، این عبارت را حال می دانند و برخی از آن ها مانند شریف لاهیجی، به ذوالحال بودن حضرت رسول(ص) تصریح کرده اند: «ثانی إثنین، در حالى كه آن حضرت، یكى از جمله دو كس بود كه سومى همراه ایشان نبود» (شریف لاهیجی، ١٣٧٣، ج٢: ٢٦٧). در این صورت با توجه به معنای «ثانی إثنین» که«أحدالإثنین» است و هم چنین ذوالحال بودن حضرت رسول(ص)، تنها مصداق حقیقی این عبارت، پیامبر(ص) خواهد بود.


در موضع تعظیم بودن ثانی إثنین و به تبع آن، دلالت بر فضیلت نیز جای تأمل است؛ به این جهت که مراد از ثانی إثنین، ابوبکر نیست و اگر فرض کنیم مقصود، ابوبکر باشد، بر موضع تعظیم بودن آن عبارت برای او، دلیلی در دست نخواهد بود. در نهایت، عبارت ثانی إثنین، دلالتی بر ابوبکر ندارد و اگر چنان چه دلالت آن بر ابوبکر را بپذیریم، اشکال شیخ مفید هم چنان بر قوّت خود باقی خواهد ماند.


دلالت عبارت صاحبه


عبارت «الصاحب»، در کتب لغت، به معنای «ملازم و همراه» آمده است: «الصاحب‏: الملازم إنساناً كان أو حیواناً» (راغب، ١٤١٢، ج١: ٤٧٥).


فخر رازی در این باره می گوید: «علت مصاحبت، یقین پیامبر(ص) به باطن ابوبکر بوده است و دلیل این یقین، کشته نشدن پیامبر(ص) و راهنمایی نکردن دشمنان به جایگاه پیامبر(ص) توسط اوست و هم چنین امر خداوند، دلیل دیگر این مصاحبت است» (فخر رازی، ١٤٢٠، ج١٦: ٥٠).


برخی از علمای شیعی بر این عقیده اند که مصاحبت، دلالتی بر فضیلت ندارد؛ چه این که در قرآن، مصاحبت برای کافر نیز استعمال شده است: «قال له صاحبه و هو یحاوره أ كفرت بالذی خلقک من تراب» (كهف:٣٧). فخر رازی در پاسخ به این اشکال می گوید: «در آیه سوره کهف، «أ کفرت» دلالت بر اهانت می کند؛ ولی در آیه مورد بحث، «لاتحزن»، قرینه تعظیم است» (همان: ٥١). شیخ مفید، اشکال و پاسخ فخر رازی را در آثار خود بررسی و نقد کرده است (رک.به: مفید، ١٤٢٤: ١/٢٥٢).


بیان فخر رازی در این رابطه بر دو رکن استوار است: رکن نخست، ثابت کردن فضیلت برای ابوبکر به واسطه عبارت «صاحبه» و رکن دوم بر محتوای پاسخ به اشکال مفسّران شیعی بنا شده است. او برای ثابت کردن فضیلت ابوبکر، از طریق تمسّک به عبارت صاحبه، از دو استدلال زیر استفاده می کند:


۱. پیامبر(ص) با ابوبکر مصاحبت کرد؛ چون یقین داشت بر باطن ابوبکر که او از مؤمنین است. باطن اش بر خلاف ظاهرش نبود؛ چون پیامبر(ص) را نکشت و دشمنان را به مکانی که پیامبر(ص) در آن جا بود، راهنمایی نکرد.


اشکال به بخش اول استدلال: ۱- به چه دلیل، علت مصاحبت را یقین پیامبر(ص) بر باطن ابوبکر می دانید؟ شاید مصاحبت، علت دیگری داشته باشد. بسیار اتفاق می افتد کسی همراه دیگری می شود، ولی علت مصاحبت اش، اطلاع داشتن از باطن دیگری نیست. ۲- از کجا به قطع و یقین پیامبر(ص)، علم پیدا کرده اید؟


اشکال به بخش دوم استدلال: ۱- این امکان وجود دارد که کسی ظاهرش بر خلاف باطن اش باشد؛ اما در عین حال، در موردی خاص به قتل کسی اقدام نکرده و یا محلّ مخفی شدن او را به دشمنان اش نگوید.


۲. علت مصاحبت، وجود امر خداوند است.


اشکال به استدلال: این مطلب در میان اهل سنت اختلافی است و برخی عبارات آن ها، ظهور در این دارد که در این باره، امری از جانب خدا وجود نداشته است. در کتاب «پاسخ جوان شیعی به پرسش های وهابیان» به نقل از ذهبی، صراحتاً آمده است که «هجرت پیامبر(ص) در ابتدا بدون اطلاع ابوبکر بوده است و بعداً ابوبکر مطّلع می شود و به دنبال پیامبر(ص) راه می افتد» (طبری، ١٣٨٦، ج١: ٢٢٥).


فخررازی در رابطه با اشکال مفسّران شیعی که عبارت صاحبه را دلیلی بر تکریم و تعظیم ابوبکر نمی دانند، می گوید: عبارت «صاحبه» در این آیه با قرینه عبارت «لاتحزن»، بر تعظیم دلالت دارد؛ هم چنان که در سوره کهف، عبارت «کفرت» بر تخفیف دلالت می کند. بنابراین، عبارت صاحبه، دلالت بر فضل نمی کند و اشکال شیخ مفید هم چنان باقی است.


دلالت عبارت لاتحزن


«الحزن: خشونه فی النفس لما یحصل فیه من الغمّ، و یضادّه الفرح» (راغب، ١٤١٢، ج١: ٢٣١).


فخررازی، با استناد به این روایت، خوف ابوبکر را خوف از جان پیامبر (ص) دانسته است: «فلمّا وصلا إلى الغار دخل أبوبكر الغار أولاً یلتمس ما فی الغار، فقال له النبی صلّى الله علیه و سلّم: ما لك؟ فقال: بأبی أنت و أمّی، الغیران مأوى السباع و الهوام، فإن كان فیه شی‏ء كان بی لا بك» (فخر رازی، ١٤٢٠، ج١٦: ٥٠). وی در ادامه می گوید: «نهی، موجب دوام و تکرار می شود. بنابراین، ابوبکر قبل از مرگ، هنگام مرگ و بعد از مرگ، محزون نشده است» (همان: ٥٢).


فخررازی درباره نقد مفسّران شیعی می گوید: شیعیان، فضیلت بودن لاتحزن را نمی پذیرند و می گویند اگر حزن، کار درستی بوده، چرا حضرت رسول(ص) از آن نهی کردند و اگرخطا بوده، ابوبکر گناه کار است. او پس از ذکر این اشکال در پاسخ، آیاتی از قرآن را می آورد که در خطاب به انبیاء، از فعل «لاتخف» استفاده شده است. خداوند خطاب به حضرت موسی(ع) می فرماید: «لا تخفْ إنّك أنت الأعلى‏» (طه:٦٨) (همان: ٥٤).


شیخ مفید در پاسخ به نقد فخر رازی در رابطه با مخاطب قرار دادن انبیاء با صیغه نهی می گوید: نهی در همه جا دالّ بر قبح متعلّق خود است؛ ولی در مورد انبیاء، به خاطر عصمت از گناه، از معنای حقیقی عدول می کند؛ در حالی که هیچ کس قائل به معصوم بودن ابوبکر در میان شیعه و سنی نیست. بنابراین، مانعی از تمسّبک به معنای حقیقی نهی در این جا وجود ندارد» (مفید، ١٤٢٤، ج١: ٢٥٤). پاسخ شیخ مفید به نقد فخر رازی، از جمله موجّه ترین پاسخ های ارائه شده در این باره است.


در همین رابطه، فخر رازی به حدیث نبوی نیز استشهاد می کند که در کتب روایی اهل سنت، «خداوند، حضرت رسول(ص) را از سواره بودن جلوی ابوبکر با این که با پیاده بودن آسیبی ندیده بود، نهی کرده است» (طبری، ١٣٧٦، ج١: ٢١٨). پس چه گونه او را در این جا با این که پیامبر(ص) ، فردی جوان و قوی بود، در معرض آسیب قرار می دهد؟


این حدیث با استدلال عقلی شیخ مفید منافات دارد. علاوه بر این، کتب دیگر اهل سنت؛ مانند کتاب بغدادی، این واقعه را به گونه های متفاوتی نقل کرده اند. بنابراین، طرح آن با توجه به ضعف های مذکور و مسلک اهل سنت در بها دادن بسیار به عقل برای استنباط، موجّه است.


هم چنین این گفته فخر رازی که «نهی، موجب تکرار است؛ پس ابوبکر قبل از موت، در هنگام موت و بعد از موت محزون نمی شود»، موجّه نیست؛ زیرا نهی، موجب دوام و تکرار نیست. امتثال نهی، منوط بر دوام و تکرار است و امکان دارد محزون شود و این نهی را امتثال نکند. بنابراین پس از اشکال بر استدلال فخر رازی و اشکال شیخ مفید بر جوابی که فخر رازی به شیعیان می دهد، قول شیخ مفید هم چنان بر قوت خود باقی مانده و از این قسمت آیه، نه تنها تعظیم بلکه چیزی جز ذم، استنباط نمی شود.


دلالت عبارت إنّ الله مَعَنا


«مع‏: ظرف بمعنى لدن‏» (فیومی، ١٤١٤، ج١: ٥٧٦) و «لدن: ظرف مكان بمعنى عند» (همان: ٥٥٢).


فخر رازی می گوید: اگر معیّت، وجه فاسدی داشته باشد، حضرت رسول(ص) نیز داخل آن است و اگر دلالت بر شرف کند، ابوبکر نیز داخل است و آیه شریفه «إنّ الله مع الذین اتّقوا» (نحل:١٢٨) بر متّقی بودن ابوبکر اشاره می کند» (فخر رازی، ١٤٢٠، ج١٦: ٥٢).


از دیدگاه شیخ مفید، «مَعَنا» دلالت بر فضیلت نمی کند و دلیل آن، استعمال «مع» برای یک نفر و بیشتر و استعمال آن در موضع تخویف و تسکین می باشد؛ زیرا از این احتمالات، فضلی فهمیده نمی شود و در صورت دلالت بر فضیلت، نیاز به دلیل داریم و در این موضع، دلیلی موجود نیست (مفید، ١٤٢٤، ج١: ٢٥٤).


فخر رازی بر این باور است که اگر معیّت، وجه فاسدی داشته باشد، حضرت رسول(ص) نیز داخل آن است و اگر دالّ بر فضل باشد، ابوبکر هم مشمول این فضل می گردد. او در استدلال خود، به دو نکته مهم توجه نکرده است:


۱. در دلیل مذکور، دلالت «مَعَنا» بر حضرت رسول(ص) و ابوبکر، مفروض گرفته شده است؛ ولی این دلالت، نیاز به اثبات دارد. این در حالی است که ابن شهرآشوب مازندرانی، مراد از «مَعَنا» را حضرت رسول(ص) می داند (ابن شهرآشوب،١٤١٠، ج٢: ٧٥). علاوه بر این، لازمه معیّت، دخول هر دو نفر تحت حکم واحد در تمام موارد نیست.


۲. فخر رازی در ادامه با استشهاد به آیه ۱۲۸ سوره نحل، به این نتیجه می رسد که ابوبکر از متّقین است. بر این استشهاد فخر رازی نیز اشکالاتی وارد است؛ از جمله این که «مع» در آیه ۴۰ سوره توبه با «مع» در آیه ۱۲۸ سوره نحل، متفاوت است. همان طور که پیش از این بیان شد، معنای حقیقی «مع»، ظرف مکان است و استعمال آن در معنای مجازی، نیاز به قرینه دارد؛ هم چنان که در سوره نحل، آیه قبل و کلمه متّقین، قرینه هستند؛ اما در این آیه، نه تنها قرینه ای که دالّ بر فضل باشد، وجود ندارد، بلکه «لاتحزن»، قرینه ای بر ذمّ ابوبکر است.


باتوجه به مطالب ذکر شده، دلالت این قسمت از آیه بر ذمّ ابوبکر، قوی به نظر می رسد و سخن شیخ مفید مبنی بر این که تنها در صورتی دالّ بر فضل است که دلیل خارجی داشته باشیم، هم چنان بر قوّت خود باقی است.


دلالت عبارت أنزل الله سکینته علیه


«السكینه: الوداعه و الوقار» (فراهیدی ١٤٠٩، ج‏٥: ٣١٣).


فخر رازی معتقد است: عود ضمیر «علیه» به حضرت رسول(ص) به سه دلیل باطل است: ۱- نزدیک ترین مرجع ضمیر برای ضمیر «علیه»، ابوبکر است. ۲- حزن بر ابوبکر نازل شده بود و برای زوال حزن، سکینه باید به ابوبکر نازل شود و پیامبر(ص) محزون نشد. ۳- پیامبر از حزن، نهی کرده است و در صورت نزول سکینه به ایشان، ایشان خائف بوده اند و خائف نمی تواند از حزن نهی کند» (فخر رازی،١٤٢٠، ج١٦: ٥٢).


برخی این گونه بر کلام فخر رازی اشکال کرده اند: عطف عبارت «ایّده بجنود لم تروها» به «سکینته علیه»، صحیح نیست؛ زیرا معطوف و معطوف علیه باید با هم مشارکت داشته باشند و ضمیر «ایّده» به پیامبر(ص) برمی گردد. بنابراین، ضمیر «علیه» نیز به پیامبر(ص) برمی گردد. فخر رازی نیز در پاسخ به این اشکال می گوید: عبارت «ایّده»، اشاره به واقعه بدر و عبارت «سکینه»، اشاره به واقعه غار دارد و «ایّده» به «سکینه» عطف نمی شود، بلکه به کل جمله «إلاّ تنصروه» عطف می شود (فخر رازی،١٤٢٠، ج١٦: ٥٢).


شیخ مفید در پاسخ به نقد فخر رازی چنین می گوید: در آیات دیگر قرآن که سکینه بر پیامبر(ص) نازل شده، اگر مؤمنی نزد پیامبر(ص) بوده، بر او نیز سکینه نازل شده است: «ثمّ أنزل الله سكینته على‏ رسوله و على المؤمنین» (توبه:٢٦). ولی در این آیه، سکینه فقط بر پیامبر(ص) نازل شده و این به دلیل حزن ابوبکر، نشانه منکر بودن اوست؛ به همین جهت، شیخ مفید از این عبارت، ذمّ ابوبکر را استنباط نموده است (مفید، ١٤٢٤، ج١: ٢٤٦).


هم چنین شیخ مفید، دو اشکال و جواب دیگر را در این رابطه بیان می کند:


۱. به دلیل خائف بودن ابوبکر، سکینه بر او نازل شده و حضرت رسول (ص) ایمن بوده و نیازی به نزول سکینه نداشته است.


پاسخ: اگر این استدلال، صحیح باشد، در جنگ بدر و حنین نباید سکینه بر پیامبر(ص) نازل می شد؛ زیرا ایشان در این مواضع، خائف نبوده اند (همان: ٢٤٧).


۲. در این موضع که سکینه بر پیامبر(ص) نازل شده، پیامبر(ص) خائف بوده است.


پاسخ: پیامبر(ص) در قضیه غار نیز خائف بوده است (همان). شیخ مفید بعد از اثبات این که مرجع ضمیر «ایّده»، پیامبر است، می گوید: در این صورت، عود ضمیر «علیه» به غیر پیامبر(ص) جایز نیست (همان: ٢٤٨).


بررسی دلالت أنزل الله سکینته علیه


فخر رازی این را که پیامبر(ص)، مرجع ضمیر در «علیه» باشد، به سه دلیل باطل می داند:


۱. بازگشت ضمیر به اقرب، واجب است.


پاسخ: بنا بر گفته استرآبادی، «بازگشت ضمیر به غیر اقرب در صورت وجود قرینه، خلاف قاعده نیست» (استرآبادی، ١٩٧٨، ج٢: ٤٠٤).


۲. حزن و خوف برای ابوبکر، حاصل شده بود و حضرت رسول (ص) خوفی نداشت.


پاسخ: سخن شیخ مفید که سکینه در غزوه بدر نیز بر پیامبر(ص) نازل شده است و حضرت رسول(ص) در آن مواقع، خوفی نداشت، مبطل این دلیل است.


۳. در صورت نزول سکینه بر پیامبر(ص)، ایشان خائف بوده اند واگر خائف بوده اند، نمی توانستند خوف را از دیگری زائل کنند.


هم چنان که پیش از این ذکر شد، شیخ مفید معتقد است: نزول سکینه، الزاماً برای زائل شدن خوف نیست. بنابراین، سه استدلال مذکور، مبنای موجّهی ندارد.


فخر رازی در جواب اشکال، این نکته را متذکّر می شود که عبارت «أیّده» به واقعه بدر اشاره دارد و بر «فقد نصره» عطف می شود.


پاسخ فخر رازی به دو دلیل، صحیح نیست: ۱- مگر یاری شدن پیامبر(ص) صرفاً در واقعه بدر بوده که او اصرار دارد مراد از یاری شدن، فقط در واقعه بدر باشد؟ ۲- از ابتدا، آیه در رابطه با نصرت و یاری خدا در واقعه غار است؛ از این رو، قرینه ای برای عدول از این واقعه به جنگ بدر وجود ندارد. بنابراین، مرجع ضمیر در «علیه» خود پیامبر(ص) است.


نتیجه


پس از بررسی پنج عبارت «ثانی إثنین»، «لاتحزن»، «صاحبه»، «إنّ الله مَعَنا» و «أنزل الله سکینته علیه»، این نتیجه به دست می آید که مراد از «ثانی إثنین»، حضرت رسول(ص) است و دلالتی بر ابوبکر ندارد و فقط از عددی خاص خبر می دهد. چنان چه این عبارت بر ابوبکر نیز دلالت داشته باشد، نمی توان از آن، معنای فضیلتی را برداشت نمود. عبارت «صاحبه»، مشترک بین فاسق و مؤمن است و الزاماً دلالتی بر فضل نمی کند. «لاتحزن» نیز نه تنها اشاره ای به مدح ندارد، بلکه در این آیه بر ذم دلالت دارد. از «إنّ الله مَعَنا»، معنای ذم فهمیده می شود و اگر این مطلب پذیرفته نشود، صرفاً اشاره به معیّت خداوند دارد که مؤمن و فاسق نیز در آن مساوی اند. در «أنزل الله سکینته علیه»، ضمیر «علیه» به پیامبر(ص) برمی گردد و دلالتی بر ابوبکر و مدح او ندارد؛ بلکه مشعر بر ذمّ اوست.


بنابراین بر خلاف رأی مفسّران اهل سنت که معتقدند محتوای آیه ۴۰ سوره مبارکه توبه بر مدح و فضیلت ابوبکر دلالت دارد، باید گفت که محتوای این آیه به دلیل وجود قرائن مختلف در آیه؛ هم چون: «لاتحزن»، «إنّ الله مَعَنا» و «سکینته علیه»، نه تنها بر فضل و مدح او اشاره ندارد، بلکه از مفادّ آن، چیزی جز ذم، قابل استنباط نیست.


کتابنامه


۱. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی. (۱۴۱۰)، متشابه القرآن و مختلفه، قم: بیدار.


۲. ابن منظور، محمد بن مکرم. (۱۴۱۴)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.


۳. ازهری، محمد بن احمد. (۱۴۲۱)، تهذیب اللغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.


۴. استرآبادی، رضی الدین. (۱۹۷۸)، شرح الرضی علی الکافیه، بنغازی: جامعه قار یونس.


۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (۱۴۱۲)، مفردات الفاظ قرآن، بیروت: دارالقلم.


۶. شریف لاهیجی، محمد بن علی. (۱۳۷۳)، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: دفتر نشر داد.


۷. طبری، عمادالدین. (۱۳۷۶)، تحفه الابرار فی مناقب الائمه الاطهار(ع)، تهران: میراث مکتوب.


۸. طبری، محمد. (۱۳۸۶)، پاسخ جوان شیعی به پرسش های وهابیان، تهران: مشعر.


۹. فخر رازی، محمد بن عمر. (۱۴۲۰)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.


۱۰. فراهیدی، خلیل بن احمد. (۱۴۰۹)، کتاب العین، قم: هجرت.


۱۱. فیومی، احمد بن محمد. (۱۴۱۴)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: مؤسسه دارالهجره.


۱۲. مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (۱۴۲۴)، تفسیر القرآن المجید، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. 

حجت الاسلام اسدالله علامه

نقشه سایت :: sitemap