اشاره
با نگاهی به آموزه ها و تأملات دینی علما و اندیشمندان اسلام که در لابه لای کتب و آثار علمی ایشان موجود است، می توان رویکرد صحیح و متقنی را نسبت به دین یافت که گستره آن را نه تنها به حوزه فردی و قلمرو رابطه ای صمیمی و نزدیک با خداوند متعال می داند، بلکه عرصه حیات اجتماعی بشر را نیز درمی نوردد و در عین حال، هم دنیا را شامل می شود و هم آخرت را. دین در این رویکرد، محدوده عقاید، احکام و اخلاق را به تمامی دربرمی گیرد و حتی توانایی آن را دارد که حکومت کند. البته آن چه در این جا بیشتر مطمح نظر است، آئین مقدس اسلام می باشد که واپسین و کامل ترینِ ادیان الهی است و سبک زندگی مشخص و بدیعی را در حوزه های فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی ارائه می دهد. بر این اساس، اشاره ای کوتاه به گوشه ای از آرا ی علما و فرهیختگان معاصر عالم اسلام پیرامون دین و جایگاه و فواید آن در حیات بشر، ما را در روند بحث «نیاز بشر به دین» و دریافت تفسیر و تبیینی جامع از آن یاری می رساند. چرا به دین نیازمندیم؟
آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانیره:
خداوند متعال در قرآن كریم مى فرماید: «فأقم وجهك للدین حنیفاً فطره الله التى فطر الناس علیها» (روم:30). دین در اصطلاح عبارت از مجموعه معارف، قوانین و دستوراتى است كه خداوند توسط پیغمبر اكرمص، براى راهنمایى و سعادت جامعه، تشریع فرموده است. این قوانین، شامل سه بخش است: 1- اعتقادات، 2- اخلاقیات، 3- وظایف و تكالیف عملى. انسان در این عالم، بدون هدف آفریده نشده و خداوند حكیم از كار لغو و بیهوده، منزّه است و از آیات و روایات استفاده مى شود كه هدف از خلقت انسان، همانا تحصیل كمالات و فضایل نفسانى و كسب درجات و رسیدن به مقامات عالیه است و رسیدن به این اهداف عالیه، بدون برنامه دقیق و احكام و قوانین كامل و جامع، مقدور نیست؛ بلكه براى رسیدن و دست یابى به این مقامات با ارزش، به احكام و مقرراتى نیازمند است كه حقوق فردى و اجتماعى او را حفظ كند؛ آزادى و آرامش او را برقرار و تأمین نماید؛ راه تكامل و برنامه كسب كمالات و سعادت را به او بنمایاند و معلوم است كه چنین برنامه اى با عقل محدود و فكر ناقص بشر، انجام پذیر نیست؛ زیرا كه انسان، نیازهاى گوناگون و فراوان خود را مانند آفریننده خود نمى شناسد و از راه هاى رسیدن به مقصود خویش آگاهى ندارد؛ از آنچه موجب سعادت دنیا و آخرت او بشود، خبر ندارد؛ بلكه اكثراً خوشبختى و سعادت خود را در به دست آوردن نیازهاى مادى و منافع دنیوى مى دانند و از نیازهاى معنوى و اخروى غافل مى شوند؛ بلكه غالباً مصالح و منافع خود و وابستگانشان را بر مصالح دیگران ترجیح داده، دست به هر كار مى زنند. خلاصه از آنجا كه سعادت بشر در دنیا و آخرت در گرو اعتقاد سالم و عمل به برنامه ها و دستورهای اسلام و تطبیق برنامه هاى روزمرّه زندگى (فردى و اجتماعى) بر قوانین سعادت بخش اسلام مى باشد؛ لذا ضرورت دین در جامعه قابل انكار نیست.
فواید دین بر دو نوع است: 1- فایده هایى كه براى انسان از لحاظ فردى دارد؛ 2- فایده هایى كه براى انسان از لحاظ اجتماعى دارد. فواید دین براى انسان از لحاظ فردى، بسیار است و عمده آن ها كه روشن و بدیهى است در سه عبارت خلاصه مى شود: الف) آرامش دل، ب) قوّت روح، ج) حفظ و نگهدارى شخص. خدا در قرآن كریم فرموده است: «الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» (رعد:28)؛ یعنى: كسانى كه ایمان آورده اند و دل هاى آن ها با یاد خدا آرام مى گیرد؛ آرى، با یاد خدا، دل ها آرام مى شود. یكى از فواید مهم دین براى هر فرد، آن است كه او را خداشناس و معتقد به خدا كه حقیقت ثابت و تغییرناپذیر و مبدأ همه موجودات و عطاكننده كلیّه نعمت هاست، مى گرداند؛ خدایى كه تمام خیرات و عزّت و عمر و زندگى، دست اوست و به این وسیله، درون او آرام و خوش و خرسند و راضى و قانع و صابر مى شود. آرى، آن كه خدا را دارد، همه چیز دارد؛ آن كه خدا را بیابد، نه ترس از نابودى و نه بیم از حوادث دارد و نه از پیش آمدها نگران مى شود.
دین، انسان را قوى الاراده، با گذشت و مسلّط بر تمایلات نفسانى مى گرداند. خداوند درباره خاندان امیرمؤمنان حضرت علىع فرموده است: «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً* و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً* إنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً» (دهر:9-7)؛ یعنى: به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه سختى هاى آن پراكنده است، مى ترسند و غذاى خود را با آن كه دوست دارند، به فقیر و یتیم و اسیر مى دهند؛ ما شما را براى خدا غذا مى دهیم؛ نه از شما پاداش مى خواهیم و نه انتظار سپاسگزارى داریم. آرى، این گونه صفات در روحى پیدا مى شود كه قوى و نیرومند و معتقد به قدرت لایزال الهى باشد. روح ضعیف، هرگز داراى این گونه صفات عالى نمى شود. روح قوى و وابسته به خداست كه مى گوید اگر فرضاً خورشید را در كف راست و ماه را در كف چپم بگذارید، دست از مقصد و هدف عالى ام برنمى دارم.
سومین فایده دین، نگهدارى و حفظ و كنترل انسان از حالات و صفات و غرایز مخرّب و نابودكننده است. دین، انسان مؤمن و معتقد به مبدأ و معاد را از هرگونه فساد، تباهى، تجاوز به حقوق دیگران و ظلم و ستم بازداشته و حفظ مى كند. حضرت علىع در خطبه 224 نهج البلاغه مى فرماید: «سوگند به خدا، اگر شب را بر روى خارهاى سعدان، بیدار به سر برم و یا در غل ها و زنجیرها، بسته و كشیده شوم، برایم محبوب تر است از این كه خدا و رسولش را روز قیامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم... به خدا سوگند، اگر اقلیم هاى هفت گانه را با آنچه در زیر آسمان هاست، به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جویى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد.» بنابراین، دین، انسان را متوجه به خدا مى كند و در نتیجه، دلش را آرام و روحش را قوى مى گرداند و او را از ناشایست ها حفظ و نگهدارى مى نماید.
آرى، انسان اگر به دین صحیح پى ببرد و آن گونه كه شایسته است، از دین استفاده كند، سعادتى را كه آرزو مى كند، به بركت دین به دست مى آورد؛ زیرا دین برایش هم فواید معنوى دارد و هم فواید مادى. دین به انسان، اعتماد به نفس و قوت روح و آرامش و خرمى دل مى دهد و او را از زشتى ها بازمى دارد و در نتیجه، تن اش سالم، مال اش محفوظ، زندگى اش خوش، نام اش نیك و عاقبت اش به خیر مى شود. خدا فرموده است: «من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاه طیّیه و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون» (نحل:97)؛ یعنى: هر كس؛ اعم از مرد یا زن، كار نیك كند و با ایمان باشد، به او زندگانى پاكیزه مى دهیم و چنین كسان را نیكوتر از آن چه كه انجام داده اند، پاداش مى بخشیم.
مردمى كه با هم زندگى مى كنند و در سود و زیان و عزّت و ذلّت و زندگى و مرگ، با هم شریك اند و در طرز فكر و احساسات، به هم شبیه اند، جامعه را تشكیل مى دهند. جامعه درست، همانند یك انسان است و حكم یك شخص را دارد. باید سه اصل اساسى در جامعه باشد تا جامعه سالم، قوى، با نشاط و قابل بقا گشته و از زندگى، حداكثر بهره را ببرد: 1- الفت و یگانگى و اتحاد و همدلى میان افراد و طبقات، 2- خوددارى افراد از شرارت و آزار نسبت به یكدیگر، 3- تعاون و كمك كردن و هم صدا شدن بر خیر و حق. دین و اعتقاد به مبدأ و معاد، به نحو احسن، سه اصل نامبرده را در جامعه، عملى مى سازد. اولین فایده مهم دین براى جامعه، ایجاد وحدت معنوى و اخوّت و یگانگى میان افراد جامعه است و نیز مؤثرترین وسیله براى الفت دادن دل ها به یكدیگر است. خداوند در قرآن كریم مى فرماید: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا و اذکروا نعمه الله علیکم إذ کنتم أعداءً فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخواناً» (آل عمران:103)؛ یعنى: همه به ریسمان الهى چنگ زنید و پراكنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید كه شما با هم دشمن بودید؛ خدا دل هاى شما را با هم الفت داد و به نعمت خدا با هم برادر شدید.
فایده دوم دین براى جامعه این است كه دین، اذیت و آزار و شرارت مردم را از یكدیگر مى گیرد یا لااقل كم مى كند و نیّت شر و فساد را كه موجب بدبختى فرد و جامعه است، محو و نابود مى نماید. دین بر دست و پاى اهریمنى كه در باطن انسان، در كمین است و همواره در تلاش است كه برآشوبد و فتنه اى بر پا كند، زنجیر مى زند و او را مهار مى كند. دین از سركشى و زورگویى و ارتكاب فحشاء نسبت به یكدیگر ممانعت و جلوگیرى مى كند. دین، پیوستگى میان خویشاوندان را محكم و به آن امر مى نماید. خداوند متعال در قرآن كریم مى فرماید: «إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون» (نحل:90)؛ یعنى: خدا به عدالت و نیكوكارى و محبت به خویشاوندان امر مى كند و از كار زشت و ناپسند و ستم نهى مى نماید؛ خدا شما را پند مى دهد؛ باشد كه شما بپذیرید.
فایده سوم دین براى جامعه آن است كه عموم مردم را به معاونت و همكارى بر انجام كارهاى خیر وا مى دارد و آن ها را از معاونت و هم دست شدن بر انجام و به وجود آمدن بدى و گناه بازمى دارد؛ آن ها را از عداوت و دشمنى با همدیگر نهى مى كند؛ آن ها را از دوزخ نمودن محیط براى هم نوعان خود منع مى نماید و آنان را از عذاب سخت، بر حذر مى دارد. خدا در قرآن فرموده است: «و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتّقوا الله إنّ الله شدید العقاب» (مائده:2)؛ یعنى: یكدیگر را بر نیكى و پرهیزگارى كمك كنید و بر گناه و دشمنى كمك نكنید و از خدا بترسید كه عذاب خدا سخت است. خلاصه این كه دین با قوانین و برنامه هاى انسان ساز خویش، جامعه اى را تشكیل مى دهد كه روح آن جامعه، خیر مطلق است و با چنین برنامه اى قوى و با نشاط و سربلند، افراد آن جامعه، واجد سعادت دنیا و آخرت خواهند بود(احکام جوانان: 15-7).
نیاز انسان به دین حق
آیت الله العظمی حسین وحید خراسانیدامظله:
انسان موجودى است مركّب از تن و روان، عقل و هوى. در اثر این تركیب، فطرت او در جستجوى سعادت مادى و معنوى و رسیدن به كمال مقصود از هستی خویش است. از سوى دیگر، حیات هر فردى از افراد انسان، دو بعد دارد: فردى و اجتماعى؛ مانند هر عضوى از اعضاى بدن كه غیر از زندگانى خاص به خود، تأثیر و تأثّر متقابل با بقیه اعضاء دارد؛ از این رو انسان، نیازمند برنامه اى است كه تضمین كننده سعادت مادى و معنوى و حیات طیّبه فردى و اجتماعى او باشد. چنین برنامه اى، دین حق است كه احتیاج به آن، ضرورت فطرت انسان است: «فأقم وجهك للدین حنیفاً فطره الله الّتى فطر الناس علیها» (روم:30). براى هر موجودى كمالى است كه رسیدن به آن كمال، از طریقى جز تبعیّت از سنّت و آئینى كه براى تكامل و تربیت او معین شده، میسر نیست و انسان هم از این قاعده عمومى، مستثنا نیست: «قال ربنا الّذى أعطى كلّ شىء خلقه ثمّ هدى» (طه:50).
زندگى انسان، متن، حاشیه، اصل و فرعى دارد. اصل و متن، خود اوست و حواشى و فروع، آنچه به او تعلق دارد؛ مانند مال، مقام، همسر، فرزند و بستگان. حبّ ذات و علایق ذات، زندگى آدمى را با دو آفت غم و اندوه و نگرانى و ترس، به هم آمیخته است؛ غم و غصه براى آنچه كه ندارد تا به آن برسد و ترس و نگرانى از این كه مبادا حوادث روزگار، آنچه را كه دارد، از او بگیرد. ایمان به خدا هر دو آفت را ریشه كن مى كند؛ چون ایمان به خداوند عالم قادر حكیم و رحیم، او را وادار به انجام وظایفى مى كند كه براى او مقرّر شده است و با انجام وظایف بندگى مى داند كه خداوند به عنایت حكمت و رحمت، او را به آنچه خیر و سعادت اوست، مى رساند و از آنچه مایه شرّ و شقاوت اوست، بازمى دارد. بلكه با یافتن حقیقتى كه حقایق دیگر در برابر او مَجاز است و هر چه غیر اوست، سرابى است كه نمایش آب است، دیگر گمشده اى ندارد و با ایمان به «ما عندكم ینفد و ما عند الله باق» (نحل:96)، آنچه فانى و ناپایدار است براى او جاذبه اى ندارد كه از نداشتن اش غمگین و از باختن اش نگران باشد: «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون* الذین آمنوا و کانوا یتّقون* لهم البشری فی الحیاه الدنیا و فی الأخره لا تبدیل لکلمات الله ذلک هو الفوز العظیم» (یونس:64-62) آنچه اعصاب آدمى را در این زندگى، فرسوده مى كند، اضطراب ها و هیجان هایى است كه از شادمانىِ ظفر به علایق مادى و افسردگى از نرسیدن به آن ها حاصل مى شود و لنگرِ ایمان است كه در طوفان این امواج، به مؤمن آرامش و اطمینان مى دهد: «لكیلا تأسوا على ما فاتاكم و لا تفرحوا بما آتاكم» (حدید:23)، «الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر الله أَلا بذكر الله تطمئنّ القلوب» (رعد:28).انسان داراى شهوت و غضبى است كه با غریزه افزون طلبى، به هیچ حدّى محدود نیست. اگر شهوت مال بر او غلبه كند، گنجینه هاى زمین، او را قانع نمى كند و اگر شهوت مقام بر او چیره شود، حكومت زمین، او را كفایت نمى كند و مى خواهد كه پرچم قدرت خود را بر كُرات دیگر نیز برافرازد: «و قال فرعون یا هامان ابن لى صرحاً لعلّى أبلغ الأسباب* أَسباب السماوات» (غافر:37-36). هواى سركش انسان با شهوت شكم، دامن، مال، مقام و استخدام قوه غضب براى اقناع هوس پایان ناپذیر خود هیچ مرزى نمى شناسد و از پایمال كردن هیچ حقّى صرف نظر نمى كند و نتیجه حیات انسان با چنین شهوتى، جز فساد و با چنان غضبى، جز خونریزى و خانمان سوزى نخواهد بود؛ زیرا قدرت فكر آدمى با شكستن طلسم اسرار طبیعت و استخدام قواى آن براى رسیدن به آمال نفسانى نامحدود خود، زندگى انسان بلكه كره زمین را كه مهد حیات بشر است، به نابودى مى كشاند: «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت أَیدى الناس» (روم:41). قدرتى كه نفس سركش را مهار و شهوت و غضب انسان را تعدیل و حقوق فرد و جامعه را تضمین و تأمین مى كند، ایمان به مبدأ و معاد و ثواب و عقاب است و انسان با اعتقاد به خداوندى كه «و هو معكم أَین ما کنتم» (حدید:4) و مجازاتى كه «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره* و من یعمل مثقال ذره شراً یره» (زلزله:8-7)، به هر خیرى وادار و از هر شرّى بركنار خواهد بود و جامعه اى بر مبناى تصالح در بقا و بركنار از تنازع در بقا به وجود خواهد آمد (آشنایی با اصول دین: 10-8).
نقش دین در زندگی انسان
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی دامظله:
دین، یك نهضت همه جانبه، براى اصلاح فكر و عقیده و پرورش اصول عالى اخلاق انسانى و حسن روابط افراد اجتماع و حذف هرگونه تبعیض ناروا، در پرتو ایمان به خدا و احساس مسئولیت درونى است. با توجه به این تعریف، علل نیاز ما به دین و تعلیمات دینى آشكار مى گردد. اما به گونه اى گسترده تر مى توان گفت علل نیاز ما به دین از چند منظر است:
الف) پشتوانه اى براى اصول اخلاق: مذهب پشتوانه اى براى اصول اخلاق انسانى؛ همچون عدالت، امانت، درست كارى، برادرى، مساوات، حق شناسى، گذشت، فداكارى، كمك به نیازمندان و دیگر صفات عالى انسان است؛ همان اصولى كه بدون آن ها، نه تنها زندگى ما نظم و آرامش خود را از دست مى دهد، بلكه به یك میدان جنگ تبدیل مى گردد. البته ممكن است این اصول اخلاقى و اجتماعى را بدون مذهب هم پیدا كرد، ولى مسلماً بدون یك اعتقاد راسخ دینى، این مفاهیم، نه تنها اصالت خود را از دست مى دهند، بلكه به صورت یك سلسله تذكرات غیر لازم الاجرا درمى آیند؛ چه این كه اصول اخلاقى منهاى مذهب، مانند نصایح یك دوست صمیمى خواهد بود كه در عمل به آن و عدم عمل به آن كاملاً مختاریم. از طرفى این صفات، قبل از هر چیز، بر اساس یك سلسله كیفیات درون ذاتى و عقیده اى استوارند و طبعاً از قلمرو و نفوذ قوانین معمولى بیرون هستند. بنابراین ایمان به علم و قدرت لایزالى كه از درون و بیرون انسان به طور یكسان آگاه است و بر آن نظارت مى كند، مى تواند ریشه نهال هاى اخلاقى را در درون جان انسان پرورش دهد و افراد را به طور خودكار به درستى، انجام وظیفه و هنگام لزوم، گذشت، فداكارى و ایثار وادارد...
ب) تكیه گاه براى مبارزه با حوادث سخت زندگى: مذهب، تكیه گاه مؤثرى براى مبارزه با حوادث سخت زندگى و پیشگیرى از واكنش هاى نامطلوب یأس و نومیدى است كه به هنگام برخورد با مشكلات و بن بست هاى زندگى دست مى دهد. یك فرد مذهبى، با ایمان راسخ به خدا كه مبدأ بى پایان علم و قدرت است و با اتّكاء و استمداد از لطف و یارى او، در برابر هیچ مشكلى خود را تنها و ضعیف و ناتوان نمى بیند. چرا تنها ببیند؟ با این كه تحت حمایت كسى قرار دارد كه بر هر چیز قاهر و قادر است و با ایمان به این كه هر بن بست و مشكلى، با حمایت بى دریغى كه او از بندگانش دارد، حل شدنى است، هرگونه عوامل یأس و نومیدى را از خود دور مى سازد؛ به همین دلیل، كمتر موردى مى توان پیدا كرد كه یك فرد مذهبى، گرفتار عكس العمل هاى حادّ یأس؛ مانند انتحار و خودكشى، هیجان هاى عصبى و بیمارى هاى روانى كه واكنش ناامیدى و احساس شكست قطعى هستند، شده باشد. قرآن مجید مى گوید: «بدانید دوستان خدا هرگز نمى ترسند و از هیچ چیز اندوهگین نمى گردند» (یونس:62). امام صادقع مى فرماید: یك آدمِ با ایمان، هرگز خودكشى و انتحار نمى كند. بنابراین ایمان مذهبى، از یك سو عامل تحرك و جنبش و از سوى دیگر، عامل بازدارنده در برابر اثرات منفى درگیرى ها و پیكارهاى انسان با حوادث سخت زندگى است... به این ترتیب زندگى بدون مذهب، میدانى است براى اغتشاش فكرى و بارى است غیر قابل تحمل.
ج) مبارزه با خلأ ایدئولوژیكى: از آن جا كه انسان نمى تواند خلأ فكرى را براى مدتى طولانى تحمل كند، اگر فضاى فكر او با عقاید و تعلیمات صحیح پر نشود، گرایش او به مكتب هاى غلط و ارزش هاى كاذب حتمى است و در چنین حالتى هرگونه عقیده خرافى و احیاناً ویرانگر مى تواند فضاى روح او را بدون برخورد با مانعى پر كند و براى همیشه رسوبات مزاحمى در اعماق مغز او باقى گذارد. گرایش انسان به بت پرستى، انسان پرستى، خرافات گوناگون، اعتقاد به تأثیر یك سلسله موهومات در سرنوشت خود كه حتى در حالات بعضى از دانشمندان جهان دیده مى شود، همه ناشى از همین خلأ روحى است. مذهب، خلأ ایدئولوژیكى و فكرى انسان را به تعلیمات صحیح خود پر مى كند و از گرایش به بیهودگى ها و موهومات بازمى دارد. بنابراین، مذهب اگر به صورت صحیحى تفهیم گردد، عامل مهمى براى مبارزه با خرافات است و البته در غیر این صورت، خود عاملى براى گسترش آن خواهد بود.
د) كمك به پیشرفت علم و دانش: دین با تعلیمات صحیح و استوارش مى تواند عامل مؤثرى براى پیشرفت هاى علمى باشد؛ زیرا از یك سو، اساس دین بر آزادى اراده و این كه هركس در گرو عمل خویش است، گذارده شده است و از سوى دیگر، ایمان مذهبى مى گوید: نظام جهان هستى از علم و دانش بى پایانى سرچشمه گرفته و بسان كتاب بسیار عظیمى است كه با خامه دانشمندى با دانشى بى پایان نگاشته شده است. بنابراین هر صفحه، بلكه هر خط و كلمه این كتاب بزرگ آفرینش، محتوى حقیقت برجسته اى است و در خور هرگونه مطالعه و دقت. این طرز جهان بینى، كمك غیر قابل انكارى به تفكر و اندیشه مداوم و پیگیر در سازمان آفرینش و در نتیجه، كمك به پیشرفت علوم و دانش هاى انسانى مى كند. به عكس اگر ما جهان را صرفاً مولود عوامل فاقد عقل و دانش؛ یعنى عوامل طبیعى بدانیم و معتقد به مبدأ علم و دانش در جهان هستى نباشیم، چه دلیلى دارد كه براى كشف اسرار آن تلاش و كوشش كنیم. اصولاً جهانى كه نتیجه فعالیت چنان دستگاهى باشد، لزومى ندارد كه حساب شده یا اسرارآمیز باشد. ضربه اى كه این نوع جهان بینى به پیشرفت علوم و دانش هاى انسان مى زند، ناگفته روشن است. به این ترتیب یك فرد مذهبى با استفاده از تعلیمات صحیح مذهب، بیش از هركس مى تواند به كاوش جهان هستى و كشف اسرار و قوانین آن بپردازد.
ه) مبارزه با تبعیض ها: دین با هرگونه اختلافى كه بر اساس اختلاف رنگ ها، نژادها و طبقات اجتماعى باشد، مبارزه مى كند؛ چه این كه مذهب همه انسان ها را بندگان خدا و همه جا را كشور خدا و همه را به طور یكسان، مشمول لطف و محبت او مى داند و همه را یك واحد معرفى مى كند. تعلیمات اسلام با صراحت مى گوید تنها امتیازى كه مى تواند انسانى بر انسان دیگر داشته باشد، امتیازى است كه نه بر پایه خون و نژاد و زبان و طبقات باشد، بلكه امتیازى است كه از درون ذات و روح و فكر انسان مى جوشد؛ امتیازى است كه از تقوا و پرهیزكارى، پاكى و درستى و دیگر صفات عالى انسان و درون ذاتى سرچشمه مى گیرد؛ «اى مردم ما شما را از یك پدر و مادر آفریدیم (بنابراین خون و نژاد همه یكى است) و شما را به گروه ها و قبیله ها تقسیم كردیم تا یكدیگر را (با این تفاوت هاى جسمى) بشناسید (ولى این ها ملاك افتخار شما نیست)؛ گرامى ترینِ شما آن كس است كه پرهیزكارترین باشد» (حجرات:13) و با این ترتیب، نقش مذهب در جهانى كه هنوز مسئله رنگ و پوست بدن، تا چه رسد به مسئله طبقات در آن حل نشده، كاملاً روشن مى گردد.
البته انكار نمى توان كرد كه هرگونه تفكر و اعتقاد مذهبى نمى تواند سرچشمه این آثار باشد، بلكه این تفكر و اعتقاد، همانند هرگونه نهضت فكرى دیگر، نیاز به رهبرى صحیح دارد و در صورت عدم رهبرى صحیح، سر از خرافه پرستى، رهبانیت، فرار از زندگى مثبت و گرایش هاى منفى نیمه عرفانى كه نمونه آن هم اكنون بر اثر خستگى از زندگى ماشینى در غرب دیده مى شود، در مى آید و تنها در این حالت است كه بر اثر عدم معرفى صحیح، مذهب به صورت یك عامل بازدارنده محسوب مى گردد، نه پیشرو (اسلام در یک نگاه، ج1: 20-13).
نوسان در دینداری
آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی ره:
دین، مجموعهای است از باورها، بهعلاوه بایدها و نبایدهایی که از آن باورها نشأت میگیرد. ما باید میان «دیندار شدن» و «دینداری کردن» تفکیک قائل شویم؛ چون تدیّن، دو معنا دارد؛ یکی به معنای دیندار شدن است و دوم به معنای دینداری کردن. اگر کسی دارایِ دینی شود، میگویند متدیّن به آن دین است؛ اگر کسی دینداری کند، به او هم متدیّن میگویند. ما از نظر وجودی، دارای یک بُعد عقلانی هستیم که این عقل برای خودش کارکردی دارد. مسئله دین هم در بُعد عقلانی ما مطرح میشود؛ یعنی آن باورهایی که در مورد دین وجود دارد، محصول کارکردی است که عقل به ارمغان میآورد. این همان معنای دین دار شدن است. البته هر انسانی به میزان فهم و ادراک عقلانی خودش دیندار میشود؛ مثلاً در باب توحید، هر انسانی در حدّ خودش، اصل مبدأ را میفهمد و ادراک میکند؛ مثل آن پیرزن روستایی که نخ میریسید. وقتی از او سؤال کردند خدا را از چه راهی شناختی، پیرزن دست خود را از روی چرخ ریسندگیاش برداشت و چرخ متوقف شد؛ گفت: از اینجا شناختم. این یک شناخت عقلانی است، امّا در حدّ فهم آن پیرزن؛ میگوید تا من چرخ را نچرخانم، نمیچرخد. پس هر حرکتی، محرِّکی دارد. بنابراین، نظام آفرینش را هم باید کسی اداره کند...
دین دار شدن پیچیده نیست. انسان از نظر درونی باید عقل خود را به کار بیندازد تا به آن اصول اعتقادی دین، باور پیدا کند. وقتی مبدأ را فهمید، تا مُنتها میرود. متدیّن به این معنا، یعنی کسی که دیندار میشود؛ یعنی کسی که از نظر کارکرد درونی، عقل اش را به کار انداخته و این مسائل در درون اش اثبات شده است که ما به این مسائل اثبات شده میگوئیم اعتقادات یا اصول اعتقادی. آنوقت از دلِ این اصول اعتقادی... مسئله فروع عملی هم بیرون میآید که از این جا معنای دوم تدیّن؛ یعنی دینداری کردن حاصل میشود. دینداری کردن؛ یعنی به کار بستن بیان صادره الهی که در ربط با اعمال مطرح میشود. پس این که میگوئیم فلانی متدیّن است؛ یعنی اسلام را پذیرفته و بر طبق احکام آن هم عمل میکند.
حالا باید دید جایگاه ایمان در دین کجاست و چه نقشی دارد. وقتی عقل به کار افتاد، اعتقاد عقلانی به وجود میآید و اگر محصول کارکرد عقل، وارد قلب شود، تعلّق قلبی ایجاد میشود که این تعلّق قلبی، همان ایمان است. بنابراین، یکوقت به بیان الهی، «اعتقاد عقلی» پیدا میکنیم و یک وقت، «تعلّق قلبی». گفتیم ایمان مرتبط با قلب است. اگر ایمان حاصل شود، دیگر تخلّفی در کار نیست. این که گاهی میبینیم شخص، دیندار شده، امّا دینداری نمیکند، به جهت ضعف آن تعلّق قلبی است؛ لذا میتوان گفت چنین کسی هم متدیّن هست و هم نیست... اینهایی که هم متدیّن هستند و هم نیستند، از نظر عقلی نمیتوانند منکِر آن اصول و باورها شوند، ولی نفسشان نمیگذارد دینداری کنند؛ لذا دیندار شده، ولی دینداری نمیکنند. چنین کسی چه بسا خودش برهان عقلی هم برای دینداری اقامه میکند؛ اما عملش با آن مطابقت ندارد؛ یعنی در مقام عقل، دین دار شده، ولی در مقام عمل، خیر. عقلش به کار افتاده، ولی محصول کارکرد آن، وارد قلب نشده است.
این که در روایت آمده است بعضی متدیّنها در عین حال که متدیّن هستند، بیدین اند؛ اینها را چگونه میخواهید با هم جمع کنید؟ راه جمع کردنش این است که بگوئیم چنین کسی به معنای اول متدیّن است، اما به معنای دوم، نه؛ یعنی دیندار شده، ولی دینداری نمیکند؛ لذا از این جهت، غیرمتدیّن است؛ چون تدیّن اش به صورت ایمان درنیامده است. متدیّن واقعی کسی است که به هر دو معنا دیندار باشد؛ هم در بُعد عقلی دین را پذیرفته باشد و هم محصول عقل در قلب اش وارد شده باشد که نتیجهاش این میشود که در عمل هم دینداری میکند.
در خود دینداری کردن هم مسئله نوسان پیش میآید؛ یعنی راجع به بعضی اشخاص میتوان گفت فلانی تا حدودی، متدیّن است؛ چون بحث در دینداری کردن و به کار بستن احکام الهی است. کسی که دین را مقداری به کار میگیرد و مقداری نه، دینداری کردن اش نوسان دارد؛ لذا متدیّنین به معنای دوم مختلف میشوند. متدیّن واقعی کسی است که همه احکام الهی را به کار میبندد؛ یعنی آنچه را که از نظر درونی پذیرفته است، در عمل به کار میبندد و به آن ملتزم میشود. در روایات، هم در مورد دین و هم درباره ایمان، درجه کمالی را مطرح میکنند. کمال دین در دو بخش علمی و عملی مطرح میشود. کمال علمی دین، آگاهی و شناخت نسبت به بیان الهی است. اگر شخصی به دنبال معارف دینی برود و آن را در سطح بالایی به دست آورد، به کمال علمی دین رسیده است. این همان تفقّه در دین است. کمال عملی دین هم در مسئله عمل و بهکار بستن دین مطرح میشود؛ با این توضیح که فروع دین به دو دسته الزامی و غیر الزامی تقسیم میشوند. فروع الزامی به معنای واجبات و محرّماتی است که از حیث فعل و ترک، حتمیّت دارند؛ چون انسان واجبات را حتماً باید انجام دهد و محرّمات را حتماً باید ترک کند. دستهای از فروع هم غیر الزامی است؛ یعنی مستحبات و مکروهات.
دینداری کردن در فروع غیر الزامی، کمال عملی دین است؛ چون بعضی فقط به انجام واجبات و ترک محرّمات اکتفاء میکنند؛ اما بعضی دیگر نسبت به انجام مستحبات و ترک مکروهات هم توجه و تقیّد دارند. اینها کسانی هستند که به درجه کمال عملی دینداری نائل آمدهاند؛ لذا باز در این جا هم افراد از حیث دینداری، نوسان پیدا میکنند. حضرت علیع میفرماید: «أیها الناس اعلموا أنّ كمال الدین طلب العلم و العمل به»؛ یعنی ای مردم! بدانید که کمال دین، یاد گرفتن معارف و عمل به آن است. حضرت هم کمال علمی را مطرح میکنند و هم کمال عملی را. روایت دیگر هم از ایشان هست که میفرمایند: «إذا اتّقیت المحرّمات و تورّعت عن الشبهات و أدّیت المفروضات و تنفّلت بالنوافل فقد أکملت فی الدین الفضائل»؛ اگر محرّمات را ترک کردی و واجبات را انجام دادی و مکروهات و مستحبّات را هم مراعات کردی، در این صورت است که به کمال دین رسیدهای.
اگر در سطح جامعه نگاه کنید، میبینید که تمام مشکلات ما حول همین محور دور میزند. ریشه مشکلات جامعه ما یا کمبود اطلاعات نسبت به دین است و یا عمل نکردن به علمی که دارند. یک دسته هستند که راه پول درآوردن را خوب یاد گرفتهاند، اما به دنبال یادگیری راه دینداری کردن نرفتهاند. دسته دیگری هم هستند که علم دارند، اما هوای نفسشان غلبه کرده است؛ ولذا دینداری نمیکنند. میداند فلان کار حرام است، ولی با این که میداند، باز هم آن حرام را انجام میدهد؛ یعنی علم دارد، ولی اهل عمل نیست. در این مورد روایت بسیار زیبایی از امام صادقع نقل شده است. ابوبصیر که از بزرگان مذهب و از اصحاب امام صادقع است، در محضر ایشان بود. حضرت به او فرمود: سراغ این نرو که ببینی دین مردم در چه وضعی است؛ چون یا در بُعد معرفتیشان، اشکال هست و یا در بُعد عملی؛ لذا اگر از دین مردم تفتیش کنی، یک شخص درست هم پیدا نمیکنی؛ یعنی حتی یک متدیّن به معنای واقعی پیدا نمیکنی. به تعبیر من، حضرت در جامعه آن روز فرمود: اگر دیندار واقعی دیدی، سلام مرا هم به او برسان(سلوک عاشورایی؛ به نقل از: پایگاه اطلاع رسانی آقا مجتبی تهرانی).
تأثیر دیانت اسلام و قرآن در پیدایش تمدن عظیم اسلامی
علامه ابوالحسن شعرانیره:
آن كه تاریخ خوانده است و بر احوال امم گذشته آگاه گردیده ، داند كه تا زمان پیدایش یونان، هیچ قومی بدان پایه علم نرسید و آن تمدن نیافت و آن ها كه پیش از یونان بودند، همه در علم و تمدن، پست تر از آنان بودند و اندكی پیش از إسكندر، علما و حكما در یونان بسیار شدند؛ چون سقراط و افلاطون . اسكندر كه عالَم را بگرفت ، علم و زبان یونانی را در جهان منتشر كرد و مردم را از آن بهره مند ساخت . تا هزارسال زبان یونانی، زبان علمی جهان بود و دانشمندان بدان زبان، علم می آموختند و كتاب می نوشتند؛ هر چند خود، یونانی نبودند. حتی پیروان حضرت مسیحع ، تاریخ آن حضرت را كه انجیل نام دارد، به زبان یونانی نوشتند و لفظ انجیل هم كلمه یونانی است؛ به معنی مژده ؛ با آنكه خود آن ها و هم حضرت عیسی ع، زبانشان عبری بود.
هزار سال پس از اسكندر، حضرت خاتم انبیاء محمد بن عبداللهص ظهور كرد و قرآن را به عربی آورد و اوضاع جهان، دگرگون شد. زبان عربی جای زبان یونانی را گرفت و از آن درگذشت و مسلمانان، علوم یونانی را گرفتند و چندین برابر بر آن افزودند و این مقام كه زبان عربی در جهان یافت و علومی كه به این زبان نوشته شد، هیچ زبان، قبل از آن ، این مقام نیافت . در تواریخ آمده است كه كتابخانه اسكندریه در مصر، بزرگ ترین كتابخانه دنیای قدیم بود؛ محتوی بر علوم یونانی و 25 هزار جلد كتاب داشت . اما به عهد اسلام ، كتابخانه مسلمانان، بر یك میلیون شامل بود... این ها همه از بركت قرآن است. ما این سخن را به گزاف نگوئیم ؛ كه تجربه و تاریخ بر آن گواه است. عرب و همه مردم مشرق را پیش از اسلام، این نبوغ و ترقی نبود كه با یونانیان همسری كنند؛ امّا پس از اسلام چنان ترقی كردند كه یونانیان و اتباع آن ها را برانداختند و درگذشتند و چون هر یك از علوم را نظر كنیم، می بینیم قرآن، سبب آن گردید.
در آغاز اسلام، علم مسلمانان فقط فراگرفتن قرآن بود و الفاظ و معانی آن را از صحابه و تابعین یاد می گرفتند و چون الفاظ آن را كلام خدا می دانستند، به حفظ كردن كلمه به كلمه آن می كوشیدند؛ تا آن که علم قرائت پدید آمد. آن گاه برای حفظ آن از خطای در إعراب و بناء و صحّت و اعتلال ، صرف و نحو تدوین شد و تدوین این دو علم، بی تتبّع لغت و قواعد ادبی دیگر میسّر نبود. آن گاه برای دریافتن فصاحت و بلاغت قرآن ، علم معانی و بیان پیدا شد و برای دانستن تفسیر و معانی كتاب كریم ، به اكثر علوم نیازمند گشتند؛ چون تاریخ و هیئت و كلام و امثال آن؛ تا آیات قرآن را تفسیر كنند.
چون قرآن به متابعت رسول و اطاعت اوامر او فرموده بود، محتاج به ضبط كلام او گشتند و به تدوین احادیث آن حضرت پرداختند و درصدد جمع گفتار او برآمدند. برای آنكه حدیث دروغ را از راست تشخیص دهند، ناچار گشتند در علل نفوس تأمّل كنند و بدانند چه صفتی در نفوس بشر، آنان را وادار به دروغ گویی یا مجبور به راست گویی می كند؟ زیرا كه دروغ ساختن هم در نفوس بشر، علل و قواعد منظّمه دارد و راست گفتن هم چنین . سپس محتاج به شناختن و معاشرت با راویان حدیث و تجربه حالات و ملكات آنان گشتند و علم حدیث و درایه و رجال پدید آمد. چون در قرآن برای نماز، امر به تحصیل وقت و قبله شده بود، ناچار گشتند برای تعیین سمت قبله بلد و اوقات نماز، هیئت و نجوم بیاموزند و هیئت و نجوم، آنان را به سایر شعب ریاضی محتاج ساخت .
قوانین میراث و فرائض ، چون در اسلام حساب پیچیده دارد، آنان را به آموختن علم حساب واداشت و برای زكات و خراج، به مساحت اراضی و علم هندسه پرداختند. جهاد و حج، راه جهانگردی و سیاحت به روی آنها گشود و اطلاع بر احوال امم مختلفه و كشورهای جهان یافتند. كتب جغرافیا و امثال آن را این حاجیان و مجاهدان نوشتند. چون در قرآن از تقلید آباء و اجداد نهی كرده است و دعوت به دین حق و تحقیق ادلّه را واجب فرموده و مخالفین اسلام و منكرین ادیان ، پیوسته در احتجاج با مسلمانان بودند، مسلمانان هم مجبور شدند با آنان از راه استدلال مباحثه كنند و از این رو بر اقوال حكمای یونان و غیر آنان آگاه گشتند و طریق استدلال و منطق آموختند. هكذا چون دقت كنی و نیك بنگری ، همه علوم را به بركت قرآن آموختند. اما علم فقه و اخلاق و طریق سیر و سلوك و تهذیب نفس كه غایت سیر انسان است ، البته از قرآن پدید آمد و محتاج به ذكر نیست . علما در اكثر ابواب علوم، از خصوص آیات قرآن استدلال كرده اند و شاهدی آورده اند (راه سعادت: 51-49) .
علوم تجربی تعبّد را از میان برنمی دارد
علامه سید محمدحسین حسینی تهرانیره:
دین و شریعت حقّه الهیّه، از جانب خداست و دارای اصالت و واقعیت است و تحقیقاً تعبّدیات آن، هزار برابر اوامر و منهیّات بدیهیّه آن است. معنای دین، غیر از این چیزی نیست كه از جانب علم مطلق بر انسان و بشری كه علمش، نسبی است و هر روز از درجه قابلیّت، رو به فعلیّت می رود، نازل شده است. در این صورت، بشر ابداً با تمام علوم و دانش های تجربی؛ اعم از مكانیك، فیزیك، طبیعی، انسان شناسی، جامعه شناسی، زمین شناسی، گیاه شناسی، حیوان شناسی، زیست شناسی، شیمی معدنی، شیمی آلی، هیئت و غیر آن ها، یارای آن را ندارد كه بتواند دست به عالم ربوبی زند و در اسرار خلقت و پنهانی های بی شمار كه گرداگرد او را احاطه كرده است، محیط گردد و تعبّد را از میان بردارد؛ مگر آنكه بگوئیم: ما به علم مطلق دست یافته ایم و این هم نادرست است.
تمام حكمای دیروز و دانشمندان امروز تا دم مرگ در تكاپو هستند و در آن وقت اعتراف دارند كه دستشان از دانش، تهی است و از اقیانوس اسرار و علوم به قدر قطره ای هم دهانشان سیراب نشده است. اولین چیزی را كه علوم تجربی امروز انكار می كند، وجود فرشته است، وجود جنّ است؛ چون نرسیده اند، انكار می كنند؛ می گویند: ما چیزی را كه ندیده ایم، نمی توانیم باور كنیم. فردا همین علوم تجربی اگر موفق شدند ملائكه و شیاطین را ببینند، آن وقت اقرار می كنند. حكمای الهی و ربّیونِ مطلع بر حقایق و اسرار و عارفان به حریم قدس و امان خداوندی، طبق آیات قرآن كه آورنده اش، مطلع بر غیب و پنهان و ظاهر و آشكارا بوده است، از وجود فرشتگان و شكل و شمائل آنان و مأموریت و وظیفه ایشان و از وجود جماعت جنّ و اشكال و اصناف آنها، مانند آفتاب روشن برای ما بیان ها دارند.
ما مگر دیوانه ایم این حقایق را نادیده بگیریم، آنوقت بگوئیم: چون علم جن شناسی هنوز در دانشگاه های اروپا و آمریكا برقرار نشده است، ما هم قبول نداریم؟ توغّل در دانش های مادی؛ به طوری كه ماده را با تمام آثار و خواص شگفت انگیزش، ازلی و ابدی بداند و آن گاه عالم عِلوی و فرشتگان و نور مطلق حضرت خالقِ عالمِ حكیم و شاعر و واحدی را كه در تحت نظر و اراده مستقیم و واحد خود، عالَم را بگرداند، انکار کند، جز ماده پرستی چیزی نیست. فلاسفه مادی دارای همین مكتب بوده اند. طبیعیّون سابق و مادیّون امروز هم در برابر الهیّون، همین را می گویند؛ یعنی مكتبشان همین را می گفت و می گوید (نگرشی بر مقاله بسط و قبض تئوریک شریعت: 17-15) .
علم، بی نیاز از دین نیست
علامه حسن حسن زاده آملی دامظله:
علم، معرفت واقعی به مصنّف كتاب نظام هستی و كلمات وجودی آن، به قدر طاقت بشری است. علم، وجود نوری و فعلیّت مجرد از ماده است و انسان به یافتن فعلیتهای وجودی نوری استكمال می یابد و ترقّی وجودی می كند و فعلیّت بر فعلیّت می افزاید و از نقص به كمال می رود... و چون علم و عمل، دو جوهر انسان سازند و عالم و عامل را اتحاد وجودی بدانهاست. در حكمت الهی فرموده اند (و چه نیكو فرموده اند) كه «انسان به فراگرفتن حكمت كه همان تحصیل علم و عمل است، عالَم عقلی مشابه با عالَم عینی می گردد» و چون علم، چشم ذات نفس ناطقه انسانی می شود و انسان به نور علم، حق را از باطل تمیز می دهد و مدینه فاضله به دست می آورد و سعادت جاویدانی خود را كسب می كند، حضرت خاتم انبیاء محمد مصطفیص فرموده است: «العلم إمام العمل».
دین نیز عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی، نگاهدار حدّ انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است. همه آداب و متون آن، محض علم و عین صواب است. لاجرم تدوین و تنظیم این چنین برنامه، از كسی جز آفریدگار انسان ساخته نیست؛ یعنی آن دست و قلمی كه كتاب تكوینی نظام هستی عالم و آدم را بدین زیبایی نگاشته است كه زیباتر از آن تصوّرشدنی نیست و هر یك از كلمات وجودی آن ها را دین و آئینی داده است كه به قدر یك میكرون، اعوجاج و اختلاف و نارسایی و ناروایی در آن ها راه ندارد، همان قلم برای جمیع شئون این صنع عظیم اش به نام انسان، دستوری كه محض حكمت است، نهاده است تا این دستور در متن آن چنان صنع پیاده شود و او را به هدف نهایی و كمال غایی او برساند.
گوهر علم، نوری است كه عین حقیقت عالِم و چراغ فرا راه او می گردد و اصلاً علم، عالِم است و عالِم، علم است؛ به عبارت پیغمبر خاتمص: «علم، نفس عقل و فهم، روح آن است». دین همواره انسان را ترغیب به تحصیل این نور می كند و پایه معارج انسان را به اندازه مدارج علم او می داند. آن كه عالم است، به اسرار احكام دین آگاه است؛ چه این كه هیچ دستور دینی بدون حكمت و مصلحت برای مدینه فاضله انسانی و تعالی و تكامل و سعادت آدمی متصوّر نیست. بسیاری از عالمان دین، صحف و رسائلی در اسرار احكام دین؛ از قبیل اسرار صلات و اسرار صوم و اسرار حج و غیرها نوشته اند. قرآن كریم كه خاتم كتب آسمانی است، می فرماید: «و تلك الأمثال نضربها للناس و ما یعقلها إلا العالمون» (عنکبوت:43). در تعبیر به «ناس» و «عالمون» باید دقت بسزا كرد كه «عالمون» را در مقابل «ناس» قرار داده است. ناس، مردم عادی اند و عالمون، انسانهای به معارج علمی رسیده اند كه ارباب عقل و اهل تعقل اند. ممكن است برخی از دانستنیها كه نه در متن تعیّش و تمدن انسانی ضروری باشد و نه در معرفت به اسرار و حقایق دین، دخیل و آگاهی بدان جز تباهی و اتلاف سرمایه زندگانی و زیان به سعادت جاودانی نیست، از دیدگاه نورانی دین الهی منفور و مطرود باشد؛ چنان كه برخی از خوراكیها و نوشیدنیها؛ مانند مردار و می كه دین از خوردن آنها منع فرموده است...
برخی از پیشینیان به نام «اصحاب معارف» بر این پندار ناهنجار بودند كه نیازی به نبوت و شریعت نیست و می گفتند: گفتار مدعی نبوت آیا موافق با عقل است و یا مخالف با آن؟ اگر مخالف با آن است، مسموع نیست و اگر موافق با آن است، عقل خود حاكم است. پس نیازی به پیامبر و دین و شریعت نیست. لیكن این پندار، سخت سست و از بیخ، نادرست است و فقط بهانه و دستاویزی برای فرار از تكالیف است؛ چه این كه عقل بشر از ادراك كُنه خواص اشیای متعلّق به افعال مكلّفین و جعل قانونِ متكفّل سعادت انسان، ناتوان است و جز منطق وحی، هیچ كس نمی تواند عهده دار تشریع شریعت برای انسان باشد. آری، ممكن است كه پس از آمدن شریعت الهی، به برخی از اسرار احكام آن پی برد و یا به بعضی از وجوه استحسانی آن آشنا شود؛ به تفصیلی كه در كتب كلامی اصیل، معنون است...
حال، سؤال این جاست كه آیا انسانها می توانند به اسرار احكام و دیگر فرموده های دین الهی آگاه شوند؟ در پاسخ می گوییم : همان گونه كه كتاب تكوینی؛ یعنی نظام هستی، بر اساس علم و حكمت است كه «عالم یعنی علم انباشته ای روی هم»، كتاب تدوینی؛ یعنی قرآن كریم نیز به مثابت كتاب تكوینی است كه عین علم و محض حقیقت است؛ مثلاً همه احكام واجبات، متضمّن مصالح اند و همه محرّمات را مفاسدی است. احكام دین از اول كتاب طهارت تا آخر كتاب دیات، بر مبنای علل و اسباب اند. از خوردن غوره و آب آن و انگور و شیره و سركه و كشمش آن، منع و نهی نفرموده است، ولی از شرب خمر آن؛ چون مفاسد و مضارّ آن بسیار است، امر به اجتناب فرموده است: «یا أیها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون* إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكر الله و عن الصلوه فهل أنتم منتهون» (مائده:91-90). جوامع روایی كه تراث علمیِ صادر از بیت وحی و عصمت اند و در حقیقت، تفسیر انفسی قرآن كریم اند، بیانگر بسیاری از اسرار احكام و آداب دین اند و اشارات و راهنمایی هایی دارند كه سرمایه تحقیق پژوهشگر دینی اند. كتاب های «علل الشرایع» و «معانی الأخبار» جناب شیخ صدوق، نمونه ای از این حكم حكیم اند.
این حقیقت وجود دارد که بعضی از علوم؛ مانند علم به برخی از حرفه ها و صنایع و نظایر آنها كه انسانها برای آسایش و تعیّش و به زیستی بدان ها دست می یابند، شاید بتوان گفت كه دخلی به دین ندارد؛ مگر این كه درباره آلات و اجزای آن ها از حیث طهارت و نجاست و حلّیت و حرمت و یا از حیث اهداف و غایات صنعت آن ها، به دین ارتباط پیدا كنند. كیف كان؛ قرآن، پایه و قاعده مدینه فاضله انسانی است و نگهدار حدّ آدمی و موجب سعادت جاویدانی اوست؛ لذا هیچ یك از ارباب حِرف و صنایع و دیگر آحاد بشر، مطلقاً در هر كار و شغل و هنر و صنعتی از آن مستغنی نیست.
اما آیا می توان حوزه های علم و دین را به كلّی از یكدیگر تفكیك كرد؟ پاسخ آن است که دین مبین اسلام، محض علم و عین صواب است و قرآن كریم، منطق حق تعالی و فصل خطاب است و یك عالم كامل دینی، كسی است كه در بسیاری از علوم مربوط به متن دین، مجتهد و استاد باشد؛ چنان كه بیوگرافی دانشمندان بزرگ دینی و آثار علمی آنان، هر یك، گواهی راستین است و علومی كه یك عالم دینی كامل باید دارا باشد، در كتب علمای دین گفته آمد. اسلام نه این كه با علوم و صنایعِ موجب ترقّی و تعالی مدینه فاضله انسانی و اسباب و وسایل تعیّش و به زیستی اجتماعی مخالف نیست، بلكه موافق و مؤیّد و مشوّق است؛ چنان كه مدینه فاضله فارابی و صحف كریمه دیگر دانشمندان بزرگ اسلام در این موضوع، هر یك، شاهد صادق است و تفوّه به تفكیك، از توهّمی موهون است(گفتگو با آیت الله حسن زاده آملی: 86-78)