عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره هشتم مصاحبه/وظیفه اندیشمندان اسلامی در قبال فرهنگ و سبک زندگی بسیار سنگین است
.:: وظیفه اندیشمندان اسلامی در قبال فرهنگ و سبک زندگی بسیار سنگین است ::.
اشاره:
سید محسن میرباقری، از اساتید و پژوهشگران قرآنی هستند که بیشتر در دانشگاه های کشور به تدریس معارف قرآنی اشتغال دارد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد ادامه داد و به دلیل علاقه وافری که به علوم حوزوی و معارف قرآنی داشت، دکترای خود را در رشته علوم قرآن اخذ نمود. چندین مقاله و کتاب در زمینه معارف قرآن و تدریس در دانشگاه های مختلف کشور، از جمله فعالیت های علمی ایشان محسوب می شود.


همان طور که مستحضر هستید، هنگامی که سخن ازسبک زندگی اسلامی به میان می آید، در واقع به طور خاص سخن از چگونه زیستن یک انسان مسلمان است. این گستره چگونه زیستن در واقع از بدو تولد (یا شاید بتوان گفت پیش از تولد) تا زمان مرگ را شامل می شود به نحوی که به طور مستقیم چگونگی حیات اخروی را رقم خواهد زد. به هر حال دامنه سبک زندگی اسلامی بسیار گسترده است. قرآن کریم به عنوان مهم ترین منبع معرفتی در میان علوم اسلامی جایگاه بسیار ویژه و اصیلی دارد. اجمالاً بفرمایید که نگاه و توصیه قرآن درباره چگونه زیستن انسان و نگاه او به حیات دنیوی چیست.
امروز یک اقبال شدیدی به زندگی دنیا شده است. طبیعتاً در این نگاه و اندیشه و در این بحث هایی که امروزه، خصوصاً در غرب رایج شده، زندگی دنیا اصل می شود و در این زندگی تمایلات انسانی محور می شود. کاری که دنیای غرب امروز داعیه آن را دارد و به آن افتخار می کند.
آیا سبک زندگی قرآنی و اسلامی هم این است؟ ما اجمالاً احساس می کنیم این نیست؛ اما چگونه این اجمال را به تفصیل باید برسانیم و از کجا زوایای بحث را دنبال کنیم و به نتیجه برسیم، من به نظرم می آید اولین قدم این نیست که باید وارد مسائل اجرایی شویم، اولین قدم توجه به ساختار فکری در این رابطه است. به عبارت دیگرقدم اول این است که نگاه ما به زندگی دنیا چه باید باشد. من دو، سه مؤلفه از قرآن کریم عرض می کنم. اولاً عدم اصالت زندگی دنیاست. به این معنا که زندگی دنیا برای دنیا خلق نشده، خدا دنیا را برای دنیا خلق نکرده. برای هدف دیگری خلق کرده، «الدنیا مزرعه الآخره» (رسول الله)، «الدنیا متجر اولیاء الله» (حکمت 113 نهج البلاغه). اینجا تجارتخانه و مزرعه است. سرتاسر قرآن کریم روی این بحث را رویش تکیه می شود منتها با عبارت های مختلف، می گوید:
«اِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِینَهً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (کهف/7). ما همه امکانات روی زمین را، زیب و زیور زمین قرار دادیم که مردم را بیازماییم کدام یک بهتر عمل می کنند، «وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا» (کهف/8). روزی هم که امتحان به پایان برسد، او را تبدیلش می کنیم به یک خاک بی حاصل. خب خدا چرا این برکاتی که ایجاد می کند از بین می برد، او یک هدف دیگری دارد، هدف که انجام شد این دوره را جمعش می کند. زندگی دنیا یک هدف دیگری دارد و آن رشد معنوی انسان در مسیر بندگی و قرب به خداست، هدف انسان برای آمدن به دنیا از هدف عام خلقت جدا نیست، خداوند همه موجوداتی را که آفریده، در مسیر بندگی خود قرار داده، انسان ها را که وارد زندگی دنیا کرده، به همین خاطر است. برای دوره بندگی. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لیعبدون» (الذاریات/56). چرا برای بندگی خلق کرده، برای اینکه بندگی به انسان تعالی می بخشد. خداوند می فرمایند: ما انسان را خلق کردیم و به این دنیا آوردیم برای بندگی، منتها بندگی ما در دنیا، یک بندگی فوق العاده ارزشمند و متفاوت با بندگی سایر موجودات است. در زندگی دنیا محدودیت هایی وجود دارد و کمبودهایی هست که باید تحمل کنیم. مشکلات وابتلائاتی هست، باید این ها را به جان بخریم تا این دوره را با موفقیت بگذرانیم. البته در این دوره هم که هستیم یکی از وظایف ما هم سروسامان دادن به زندگی خودمان است. بالاخره باید زندگی را در حدّی سامان داد. این ها مانعی ندارد ولی این ها برای آماده سازی زمینه برای آن هدف بالاتری هست که ان شاءالله باید به آن برسیم.
خب حالا اگر نگاه ما و انتظار ما این باشد، چه باید کنیم؟ مرحله اول فکر است. عمل تابع فکر است ولی یک واسطه می خواهد. عمل بخشی، هم تابع حس است.فرض کنید که کسی نسبت به چیزی حسد برایش پیش می آید، بعد می نشیند فکر می کند، می گوید اولاً خدا اگر به او یک چیزهایی داده، به من هم چیزهای دیگری داده، اگر مصلحت من هم بود به من هم می داد، ثانیاً این صفت، صفت بدی است، باید به آن چیزی که خدا تنظیم کرده راضی باشم، آرام آرام می بینید که این افکار، حس قلبی او را عوض می کند، بنابراین ما اولاً باید فکر کنیم که دنیا چگونه زندگی ای را می طلبد، دوم این تفکر را قلبی اش کنیم، اگر یک کسی چیزی داشت من نداشتم، نباید ناراحت باشم، دنیا همین است یک چیزهایی خدا به تو داده که به آن ها نداده، باید قلبمان را با این طراحی خدا هماهنگ کنیم و این معنای تسلیم است. می گویند ما در زندگی دنیا، یک جایی کم می گذاریم ناراحت نباشید. زندگی بنا نیست پُر و پیمان باشد، یک جایی به او بیشتر می دهند یک جایی به شما بیشتر می دهند. سبک زندگی دینی این است که اوّلاً خوب فکر کنیم که دنیا را چگونه ببینیم، دوم احساساتمان را کنترل کنیم. حرص به دنیا را کنار بگذاریم. تا فکر درست نشود تا احساسات قلبی درست نمی شود، عمل و اجرا هرگز به نتیجه نمی رسد. چون آدم در عمل دنبال آن چیزی می رود که دلش بر او حکم می کند. اگر در دلش حرص به دنیا باشد، چطور می خواهد سبک زندگی دینی داشته باشد؟ در زندگی دینی به ما می گویند حریص نباشید، قانع باشید؛ «و نفس به ما رزقتها قانعه» (از ادعیه ماه رجب) خدایا نفسی به من بده که به آن مقداری که به من دادی قانع باشد. هر کسی در شئون خودش دیگری را می بیند که از او جلو زده، ناراحت می شود؛ کسی در شغل، در مقام، در پول، شخص دیگری در معلمی.
در سبک زندگی دینی مرحله اوّل اصلاًح فکر است. فکر و نگاه به زندگی باید دینی و قرآنی باشد. دوم دل آدم باید اصلاح شود، پس باید حرص را از دلش بیرون کند، زندگی بدون حرص می شود زندگی دینی. نه اینکه تلاش نکند، تلاش یک وظیفه اجتماعی است، انسان خودش هم که مصرف زیاد نداشته باشد، برای خانواده اش باید تلاش کند، برای جامعه اش تلاش کند. حرص نداشتن با فعالیت نکردن دو چیز است. مطلب قابل تأملی را درباره اولیا خدا از جمله امیرالمؤمنین (ع) می گویند ایشان در مصرف قانع بودند، نه در تولید. امیرالمؤمنین (ع) همین که خانه نشین شد، رفتند یک نهالستان را غرس کردند. این تعبیر نهالستان از یکی از اساتید ماست، خیلی زیباست، نخلستان نبود نهالستان بود. یک کار ابتکاری کردند، نهالستان را تأسیس کردند. نقل است که حدود 100 هزار نهال خرما بوده است تا کسانی که می خواستند 10 سال بعد نخلستان احداث کنند از این سرمایه بهره ببرند. فایده این نهالستان به 40 هزار دینار در سال رسیده بود. پس در تولید قناعت نکردند، در مصرف قانع بودند. قرآن به ما دستور می دهد که «فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا» (فاطر/5). زندگی دنیا شما را نفریبد، این جمله را قرآن کریم تکرار می کند. نمی فرماید استفاده نکنید، اما گول نخورید، این ها تعلق به شما ندارد. این ها ابزار موقت شماست، یک ذره اش را با خودتان نمی برید، مگر آن هایی که اینجا در راه خدا مصرف کنید.
در زندگی اجتماعی انسان وظیفه دارد هرچه بیشتر به فکر تولید و پیشرفت جامعه باشد، منتها با تعریف های خاص خودش، نه توسعه ای که دنیای غرب می خواهد. همه این ها باید کارشناسی شود. در زندگی خانوادگی، هم تأمین رفاه حساب شده و هم دل نبستن انسان به این رفاه. انسان به عنوان انجام وظیفه باید این مسائل را انجام دهد.
مسأله پنجم این است که نسبت به دیگران، نسبت به بندگان خدا وظیفه حسن معاشرت داریم. زندگی دینی، زندگی همراه با حسن معاشرت است و در روایات «کتاب العشره» بسیار مفصّل بحث شده است که آداب معاشرت را می آموزد. زندگی خشن همراه با بدخلقی بدون ارتباط با دیگران، مورد پسند خدا نیست. به ما دستور صله رحم داده اند، به ما دستور احسان داده اند، «وبالوالدین احسانا» (بقره/83). قرآن در ارتباط با زندگی اجتماعی دو فرمان به ما می دهد: «إنّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ» (نحل/90)؛ عدل یعنی «اعطاءُ کل ذی حقٍ حقَّه» یعنی حق طرف را بدهید. احسان یعنی نه تنها حق را بدهید، خیری را هم به او برسانید ولو بر حسب ظاهر طلبی از شما ندارد. قرآن کریم درباره بنی اسرائیل می فرماید: ما از این ها پیمان گرفتیم که در چهار زمینه احسان کنند؛ «وإذ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی والمساکین» (بقره/83). درباره مسلمانان این چهار مورد را می گوید و چهار مورد دیگر هم اضافه می کند پس معلوم می شود که اخلاق و حسن معاشرت در اسلام توسعه یافته تر است. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «إنّما بُعثتُ لِأتمم مکارمَ الأخلاقِ». در سوره نساء آیه 36 می فرماید: «وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ». همسایه دور و نزدیک، کسانی که با هم مصاحب بودید، رفیق بودید، به بردگان تان هم باید احسان کنید.
در حسن معاشرت یک وظیفه به عموم مردم داریم، حتی یهود و نصاری و غیر مسلمان؛ حسن خلق، وفای به عهد، ادای امانت، مروت، عفو و گذشت. این ها در ارتباط با عموم مردم هستند ولو مسلمان نباشند. در ارتباط با اهل ایمان این ها هست و مواردی هم به آن اضافه می شود. در سوره حجرات هشت دستور قرآن است که: تجسس نکنید، غیبت نکنید، در کار یکدیگر سوءظن نداشته باشید، به همدیگر نگاه برادرانه داشته باشید. نسبت به نزدیکان وظیفه ما سنگین تر می شود که حداقل اش احسان است و ما باید خیری برسانیم و ... . سبک زندگی دینی، سبکی است که انسان فقط زندگی خودش را تأمین نمی کند و در فکر احسان به دیگران است که هشت مورد را قرآن کریم نام می برد. این ها بر گردن ما حق احسان دارند.

علوم انسانی عموماً با یکدیگر ارتباطاتی دارند. این ارتباط گاه نزدیک و گاهی دور است. اندیشمندان در حوزه های مختلف علوم انسانی از فقه و سیاست گرفته تا اقتصاد و روانشناسی، از تولیدات مفسرین و اندیشمندان علوم قرآنی استفاده می کنند. علوم قرآنی و تفسیر یک سهم بسیار حیاتی در تولید علوم انسانی و اسلامی دارند. همینطور در سطح وسیع تری که امروز با عنوان سبک زندگی اسلامی از آن یاد می کنیم. ظرفیتی که الآن در حوزه علوم قرآنی و تفسیر داریم آیا واقعاً می تواند پاسخگوی نیاز نظری اندیشمندان سایر علوم اسلامی و انسانی در تولید علم باشد؟
دو نگاه به این قضیه وجود دارد. یک نگاه به قضیه این است که به طور مثال، شما مباحث اقتصادی را در اقتصاد طراحی کنید براساس آن چیزی که فعلاً در دنیا موجود است بعد ما بیاییم این را با تفکرات اسلامی و آموزه های اسلامی هماهنگ کنیم. این یک نگاه است که خیلی وقت ها این کار شده؛ مثلاً روانشناسی غرب را گرفتند اسلامی اش کردند. اقتصاد غرب را اسلامی اش کرده اند، گفتند یک سری مسائلش را گرچه با روح اسلام سازگاری ندارد، قبول می کنیم و یک تغییراتی می دهیم.

اما قبل از این باید تعاریف، ملاک ها و منظومه مشخص و بسیار دقیقی از نگاه اسلام به اقتصاد داشته باشیم و بعد می توانیم بگوییم که فلان چیز در اقتصاد مثلاً غربی با اقتصاد اسلامی همخوانی دارد یا ندارد.
منظورم این است که یک وقت ما می آییم زندگی را، اقتصاد را تعریف می کنیم و بعد از تعریف، می خواهیم طرح ها و برنامه هایی را که دنیا آماده کرده با خودمان هماهنگ کنیم؛ اما روش دوم این است که ما سیاست گذاری کار و شاکله کار را در تفکرات خودمان طراحی کنیم، مثل چیزی که بنده الآن عرض کردم، بعد این را بدهیم دست اقتصاد، با این نگاه حالا شروع به طراحی می کنیم. نظر بنده این است که ما باید این کار دوم را بکنیم، وگرنه محصول کار، دینی نخواهد بود. گاهی با نگاه خاص به انسان که نگاهی منهای خدا و آخرت است یک دستگاه روانشناسی طراحی شده. البته بحث های علمی اش خوب است، اما خطوطی که دنبال می شود، این خطوط، خطوط دینی نیست. حالا ما بخواهیم آن را اسلامیزه اش کنیم، این خیلی صحیح نخواهد بود. ما بیاییم انسانی را که ما می بینیم در قرآن بیاییم مشخصش کنیم، انسانی که باید به آخرت فکر کند، انسانی که آخرت باید برایش مهم تر از دنیا باشد، انسانی که باید بنده خدا باشد، بعد این را بیاییم از این آموزه ها در طراحی خودمان کمک بگیریم. من نظرم این دومی باید انجام شود و اگر می خواهیم این کار را بکنیم ظرفیت امروز ما بالقوه کافی است، یعنی اندیشمندانی که داریم صاحبان علوم قرآنی، اساتید حوزه و دانشگاه متعددی که داریم این ها توان استخراج این طراحی را برای سبک زندگی دارند، یعنی بنشینند فکر کنند، شورا تشکیل دهند و کار بکنند به نتیجه می رسند، بالقوه داریم؛ اما بالفعل نداریم. این کار انجام نشده است. ما باید بنشینیم کار کنیم، همین الآن هم باید شروع کنیم، دیر هم شده است.

به نظر می رسد قبل از هر تحولی در سطح جامعه، ابتدا این تحول باید در لایه اندیشه و در سطح نخبگان و اندیشمندان اتفاق بیفتد؛ یعنی ما نیازمند تحول در نگاه و عزم اندیشمندان علوم انسانی هستیم و تا این تحول در این سطح اتفاق نیفتد، نباید انتظار داشته باشیم که مثلاً مردم بر اساس الگوهای اسلامی زندگی کنند.
ببینید اینکه شروع کردم از تفکر و نوع نگاه ما به زندگی دنیا، به همین معنا است. تا ما نگاهمان را اصلاح نکنیم، چیزی اصلاح نمی شود. ما بسیاری از گویندگان و نویسندگان اسلامی را سراغ داریم که چون دریافت هایشان و بسیاری از مبانی فکری شان را از حوزه اندیشه غرب دریافت کردند با مسائل خاصی روبرو هستند. اوّل فکر است دوم حس. این مراتب، وجود دارد.

از یک سو، تفسیر و علوم قرآنی ارتباط عمیق و وسیعی با سایر علوم انسانی و اسلامی دارد و از سویی دیگر می بینیم که در تفاسیر مختلف از قرآن و سایر علوم قرآنی گرایشات مختلفی هست، تأثیر این گرایشات و دیدگاه های مختلف آیا در طراحی سبک زندگی اثر گذاراند؟ به این معنی که آیا می توانیم الگوها و سبک های مختلف زندگی داشته باشیم؟ چون یک نفر قرار نیست سبک ارائه بدهد، نگاه ها و دیدگاه های مختلف در خود علوم قرآنی وجود دارد.
ببینید سبک در چه مرحله ای، در دکورچینی زندگی بله، اما باید یک اصولی حفظ شود، بالاخره سلایق مختلف است، در لباس پوشیدن، در زندگی کردن، اما به شرطی که خطوط اصلی را مشخص کنیم، از این خطوط عدول نکنیم. این خطوط قرآنی را اگر ما استخراج کنیم، دل به دنیا نبندیم، باید تجمل طلب نبود، غرق در دنیا نشد، «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدّنیا» (طه/131). به پیغمبر اکرم (ص) می گویند چشم ندوز به این چیزهایی که این ها تدارک دیدند.

به عنوان نمونه، در مورد اسراف از دیدگاه قرآن کریم، باید یک معنای محصلی ارائه بدهیم و حدودش را تعریف کنیم. این قدر شفاف باشد که در مقام عمل بگوییم این کار مصداق اسراف هست یا نیست. می خواهیم ببینیم آیا این مفاهیم به دقت تبیین و مشخص هست که اصلاً اسراف چیست یا مصادیقش چیست، حدود آن چیست به چه اسراف می گویند و به چه نمی گویند. به هر حال اگر فقیه می گوید اسراف حرام است، طبیعتاً در مسأله سبک زندگی که قرار است مفاهیم به نحوی واضح، دقیق و عینی شوند، باید قبل از آن بگوییم که مثلاً دقیقاً مفهوم و مصادیق اسراف چیست؟
احسنت این ها باید تعریف شود، تعریف ها هم متناسب با زمان نیست، یک زمانی مثلاً فرض کنید که مردم روی زیلو زندگی می کردند، عموم مردم این بود، کسی هم احساس حقارت نمی کرد، اما خب الآن نمی شود، الآن یک حداقل زندگی با توجه به شرایط متفاوت شده است، این ها یک مقدار موکول به زمان است، در هر زمانی اگر آب را هدر دادیم، اسراف است. این مقدارهایش مشخص است، تبذیر یعنی بریز و بپاش؛ یعنی هزینه ای که شخص انجام دهد که اصلاً هم ضرورت ندارد. مقداری از این ها برمی گردد به تشخیص و توجه و تفکر و چون زمان متفاوت است و شرایط فرق می کند این ها از نظر کمّی نمی شود خیلی تعریف کرد. تعریف کیفی لازم است؛ مثلاً یک هزینه ای است که شما نکنید خللی در زندگی پیش نمی آید، این فقط یک هوس است. شما هوس کردید ماشینتان را عوض کنید، مثلاً چند صد میلیون پول دادید، خب در کنار دست تو، یک بینوایی است که این شب سرش را راحت بر بستر نمی گذارد او هم مسلمان است. تو می توانی این کار را بکنی و آن مسلمان هم گرسنه بماند، این منتها دیگر یک مقدارش هم برمی گردد به احتیاط ما. یک جایی شک می کند خب این مصداق اسراف است یا نه. اگر پای دیگران در میان باشد، باید یک مقداری به رفاه دیگران فکر کرد، پای خودش در میان بود جای احتیاط بیشتر است، این اصول را باید همه را تدوین و تنظیم کنیم، به نظر من آن وقت بدهیم دست انسان مؤمن، خودش هم تشخیص می دهد.

ظاهراً در دوره هایی از تاریخ مسلمانان، عرفان و تصوف رونق بیشتری داشته، یک دوره ای فلسفه رونق داشته و تا حدودی جریان سازی ها و هدایت افکار و فرهنگ مردم هم متأثر از آن ها بوده و همین طور در دوره هایی هم غلبه با حدیث و فقه و فقاهت بوده است. ظاهراً در هر دوره هم مشی مردم متناسب با این ها کم و بیش رفتارها و الگوهای زندگی شان تغییراتی داشته است. حالا آیا در علوم قرآنی هم می توان این مسأله را شبیه سازی کرد؟ یعنی اگر یک موقع الگویمان را براساس تفاسیر عرفانی بنا کنیم، زندگی مردم چگونه می شود و اگر براساس تفاسیر عقلی یا تفاسیر دیگر بنا کنیم چگونه می شود؟ آیا این مسأله در اینجا صدق می کند؟
ما دو نوع معیار داریم، یک معیار دستورالعمل های اجرایی که در احکام هستند قابل کم و زیاد نیستند، یعنی فقها می گویند این مصرف حرام است و این حلام است، یعنی تلاش می کنند که حکم خدا را انجام بدهند. اگر جمعی جمع بشوند این ها را بخواهند بشکنند حتماً باطل است، یعنی شکستن معیارهای احکام باطل است، بنابراین ما سراغ فقها که می آییم از سبک رفتار آن ها الگو نمی گیریم، گاهی چرا، ولی اصل این است که ما از احکامی که استنباط می کنند استفاده کنیم، یعنی تقلید حکمی و فتوایی می کنیم این قابل نقض نیست، این همیشه جاری و ساری است. ممکن است یک فقیهی بیاید بگوید این حکم اشتباه است و نظرم این است، اما بگوییم این را بخواهیم تعطیل کنیم، نه این حرف اول را در سبک زندگی می زند، گفتند ربا حرام است، اگر گفتند تبذیر حرام است، اگر گفتند فلان غذا حرام است ما نمی توانیم وارد زندگی مان کنیم، این نقض پذیر نیست. این قابل نقض نیست این باید باشد. پس در دریافت احکام باید برویم سراغ فقها، کسانی که تلاش می کنند که حکم خدا را استنباط کنند.هیچ چیزی هم این را نفی نمی کند. اما قدم دوم اینکه من می خواهم ببینم چگونه عمل کنم. به من گفتند می توانیم تجارت کنیم و تجارت در احکام خدا حرام نیست. اموالتان را جمع کنید، خانه خریدید، باغ خریدید این ها حرام نیست. یعنی نمی آیند مضیقه حکمی ایجاد کنند، اینجا باید سبک زندگی را از یک کسی دریافت کنیم، ببینیم آن کسی که برای رضای خدا زندگی می کند چگونه زندگی می کند. جمع مال می کند یا نمی کند، بیشتر انفاق می کند، اینجا ائمه هدی (ع) الگو هستند، هیچ کس دیگری الگو نیست، اگر فقها و علمای دینی را ملاک می گیریم چون می گوییم این ها آن الگو را دارند تبعیت می کنند؛ بنابراین این دو معیار هیچ گاه قابل نقض نیست، 1- احکام باید دریافت شوند، 2- الگوگیری از پیغمبر و اهل بیت (ع) هر الگوی دیگری اگر برگرفته از این ها نباشد من شک ندارم که شیطان در آن دخالت می کند، چرا؟ چون شیطان طمع می کرد که در وحی انبیا دخالت کند، منتها قرآن می گوید ما آنجا را قرنطینه می کنیم نمی گذاریم این ها نزدیک شوند. ولی اگر کسی یک سبک زندگی از خودش درست کرد، مثلاً یک عده ای در غذا خوردن می بینیم اصلاً حیوانی نمی خورند، من تبعیت کنم یا نه یک سؤال شما این می شود؟ من می گویم این قابل تبعیت نیست؛ چون پیغمبر می خوردند، کم می خوردند، اما کمش را می خوردند، قرآن هم به ما می گوید بخورید. حالا این مثال روشنی است، پس ما سبک اجرایی فقط باید به سیره اهل بیت (ع) توجه کنیم، پیغمبر (ص) با اهل بیت (ع)، با فامیل با همسایه چه کار می کردند، امام موسی بن جعفر (ع) یک زن بداخلاقی داشتند با او می ساختند. این سبک زندگی خانوادگی است. ما دو تا معیار داریم احکام خدا و الگوهای اجرایی، «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حسنهٌ» (احزاب/21). چهارده نور مقدس است، نفر پانزدهم به این معنا می تواند معتبر باشد که مثل آن هاست، نه اینکه مستقل است. این خیلی روشن است. حالا اسم عرفان رویش بگذارند و یک سبک زندگی عجیب و غریبی درست کنند، برای ما ملاک نیست. فرض کنید کسی حیوانی نخورد، نه گوشت، نه تخم مرغ، بعد یک قدرت های روحی را هم پیدا کند خب این را خدا دوست دارد؟ خب یک کسی ریاضت می کشد به پول می رسد، خب یک کسی ریاضت می کشد به قدرت روحی می رسد چه فرقی کردند، بندگی این نیست، بندگی تبعیت است، بندگی الگوگیری است. روش ائمه هدی (ع) روشن است، البته استخراج کامل نشده، باید این ها را استخراج کنیم این الگوگیری و تئوری قضیه، روش اجرایی را هم از آن ها بگیریم سبک زندگی را به دست بیاوریم.

یکی از تفاوت هایی که بین سبک زندگی غربی و شرایط فعلی زندگی ما هست این است که اندیشمندان دنیای غرب در ریزترین مسائل زندگی انسان ها الگو ارائه داده اند. به عنوان نمونه، در حوزه مباحث تربیت کودک، می بینیم که در ریزترین حالات و رفتارها کار علمی و تجربی دقیق کرده اند؛ مثلاً نوزاد در دو و نیم ماهگی این نیازها را دارد، این توانایی های جسمی و ذهنی را باید داشته باشد و علائم اش این است، این خواسته ها را دارد این رفتارها را دارد. اگرنوزاد فلان رفتار را کرد، مادر این عکس العمل را نشان دهد. فارغ از نوع نگاه دنیای غرب به انسان، باید اذعان داشت که خیلی دقیق کار کرده اند. آن ها تمام این مسائل را از صرف مفهوم بودن توسعه داده و عینی کرده اند و به دلیل اینکه در مقام عمل هم تکنیکی شده به راحتی قابل عملی شدن است. اما ما نرفتیم سراغ عینی سازی، تکنیک سازی و فرهنگ سازی و از این جهت هم در مقام عمل می بینیم دچار یکسری مشکلاتی هستیم و هر کس برای خودش یک جور مسائل را فهم می کند و بر اساس آن رفتار می کند.
درست است، به نظر من دو مرحله است. یکی اینکه مرحله تئوری کار را باید طراحی کنیم که ما باید این طوری زندگی کنیم. مرحله دوم هم باید کار شود.

نقش اندیشمندان قرآنی در مرحله تئوری سازی و حتی تکنیک سازی و الگوسازی چیست، کجای پازل سبک زندگی قرار می گیرند. آیا اندیشمند قرآنی صرفا باید مفاهیم کلی را استخراج کند یا اینکه می تواند در ارائه مسائل ریز عملی و در جریان فرهنگ سازی سهمی داشته باشد؟
نه ببینید خیلی از مسائل ریز، بسته به تشخیص موضوع است. گاهی تشخیص موضوع وقتی پیش آمد بهره وری از سایر کارشناسی ها ضرورت پیدا می کند. یعنی در مسائل اقتصادی کارشناسان اقتصادی باید بیایند در کنار کارشناسان قرآنی، در ریز قضایا حتی کلی خود حوزه کارشناسی دینی باید طراحی کند. به ریز قضایا که می رسیم و آن وقت که اجرایی بخواهد شود باید از تخصص های مختلفی در آن زمینه استفاده شود.

اهمیت و جایگاه اندیشمندان اسلامی در مسأله سبک زندگی، چیست؟
وظیفه اندیشمندان اسلامی بسیار سنگین است. یک وظیفه داشتند تا قبل از انقلاب اسلامی ایران، وظیفه بیان حقایق اخلاقی که به مردم بگویند این طور باشند، الآن دو وظیفه است، مسائل اخلاقی و فردی را مطرح کنند و بعد بیایند در سطح اجتماعی برای برنامه ریزی اش فکر کنند. حالا با استفاده از متخصصان، یعنی سبک زندگی جامعه قرآنی باید طراحی شود. من یک کتابی را دیدم خدا رحمت کند حاج آقای غفاری نامی نوشتند، ویژگی های جامعه قرآنی، البته همه اش به سبک زندگی برنمی گردد ولی عناوین این را عرض کنم، مثلاً ویژگی های جامعه ایمانی، ایمان، پیروی از شریعت، عدالت اجتماعی، استقلال، آزادی، تعهد و مسئولیت پذیری، جامعه اخلاقی، جامعه ارزشی، ازدواج و توجه به غرایض در حد مشروع، حجاب، حیا و عفاف، اقتصاد توسعه یافته و توسعه اقتصادی عدالت محور، این عناوین حالا به عنوان کاری که رویش توجه شده و به نظر می آید متفکران و اندیشمندان حوزوی شاید امروز وظیفه خیلی جدی داشته باشند، این مسائل باید فکر شود و کار شود، همچنان که در فقه، بزرگان و ادبا کار کردند، یک چیزی شد، پخته و مدون شد، قابل ارائه اجرایی شد. خب امروزه هم جامعه یک شاکله ای می خواهد که عرض کردیم، یک بخشی اش احکام است که در فقه است، اما بخش دومش الگو دادن و طراحی ها و بحث مسائل در زمان و متناسب با این مسائل توسعه یافته امروز جهان خب خیلی کار می برد. به نظر من یک کار مهمی که باید بشود فرهنگسازی است و خیلی باید کار کنیم، فرهنگی که در زندگی امیرالمؤمنین (ع) بود رایجش کنیم، آن هم راهکارها و کارشناسی های خاص خودش را دارد، شدنی است. فرهنگ سازی یک امر شدنی است منتها هزینه می برد، دولت های غربی هم که فرهنگ سازی کردند معجزه نکردند، هزینه کردند؛ مثلاً فرهنگ اعتماد را در بعضی کشورها ایجاد کردند هزینه کردند. به مردمشان اعتماد کردند گاهی هم هزینه هم دادند بابت این، ولی پایش ایستادند تا مردم هم به دولت اعتماد کردند. ما باید این کارها را جدی بگیریم و انجام بدهیم خلاصه در فرهنگ سازی در زندگی دینی باید کار کنیم.

باتشکر از فرصتی که در اختیار محفل قرار دادید.
مصاحبه: سیدعلی شمس، محمد ایرانشاهی

نقشه سایت :: sitemap