عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره پنجم و ششم فرمایشات حجت الاسلام و المسلمین استاد رشاد
.:: تخصص و تمحّض در مباحث نظری ::.
اشاره:
حجّت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد، در سال 1335، در خانواده‌ای اهل علم، چشم به جهان گشود. دروس حوزه را در سال 1346 در تهران آغاز و در سال 1349 عازم حوزه علمیّه قم شد. پس از گذراندن دروس دوره سطح، مجموعاً حدود 52 سال دروس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگانی چون آیات عظام وحید خراسانی، علی مشکینی، مجتبی تهرانی و مقام معظم رهبری دام عزه، بهره برد و سطوح مختلف فلسفه را نیز، نزد اساتیدی چون دکتر احمد بهشتی، شهید مرتضی مطهریwو محمّد محمّدی گیلانی، فرا گرفت. ایشان در سه دهه‌ گذشته، پیوسته به تدریس سطوح عالیه‌ فقه و اصول، فلسفه‌ دین، فلسفه و عرفان، تفسیر و منطقِ فهم دین در حوزه‌ و دانشگاه اشتغال داشته‌اند.از فعّالیت‌ها و مسئولیت‌های ایشان می‌توان به عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، تأسیس و ریاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی، ریاست شورای مدیریت حوزه‌ علمیه‌ استان تهران، تولیت مدرسه علمیّه‌‌ امام رضا (ع)‌ اشاره داشت.ایشان صاحب تألیفات و مقالات متعدّدی در عرصه‌های مختلف دین پژوهی هستند.
در ادامه، گزیده‌ای از فرمایشات مهم و راهبردی ایشان در هفته پژوهش، مورخ 1391/09/03، در نشست پژوهشگران اهل قلم مدارس علمیّه استان تهران، تقدیم می‌گردد.


یكی از آفات مهمّ رشدِ علمی، پراکنده‌کاری مختلفِ علمی است. عصری كه این امكان وجود داشت تا یك نفر همه‌فن‌حریف تربیت شود، مدّت‌هاست كه سپری شده است. نباید ادّعا كرد كه در گذشته افرادی بوده‌اند كه در علوم مختلف، صاحب نظر و اثر بوده‌اند. ابن‌سینا هم حكیمِ حكمتِ نظری است و هم طبیب است. در طب، «قانون» را نوشته كه قرن‌ها مورد رجوع و مورد تدریس بوده، و در كنار آن كتاب «شفا» را نیز تألیف كرده است. هم «اشارات» را نوشته و هم دستی در حكمتِ مشّاء دارد و به تعبیری نام‌آورترین فیلسوف مشّائی است. در پایان عمر نیز به حكمت اشراق متمایل می‌شود و كتاب «حكمت مشرقیّه»‌ را می‌نویسد كه در دسترس ما نیست. در كتاب «اشارات» نیز كه آخرین اثر اوست، سه فصل و نمط آخر را به‌عنوان فلسفه عرفان تدوین می‌كند كه نشان از گرایش عرفانی اوست. در این خصوص، شاید بتوان از «شیخ بهایی» نیز نام برد كه به عهد ما نزدیك‌تر است. همچنین در روزگار ما شاید بتوان به علّامه شهید مطهری (ره) نیز در این خصوص اشاره كرد.
در جواب این ادّعا، اوّلاً باید گفت كه دوره همه‌فن‌حریفی گذشته است. حتّی این كلام از ابن‌سینا نیز نقل شده است كه گفته: «من با هر ذو‌فنونی مواجه شدم فائق آمدم، ولی با هر ذی‌فنّی كه روبرو شدم ناتوان بودم.»
ثانیاً: استثنائات قاعده نیستند و ابن‌سینا در تاریخ ما یك استثناء است. به تعبیر شیخ‌الحكماءالمعاصرین علّامه جوادی آملی: «شیخ نه استاد دارد و نه شاگرد.» شاید بتوان گفت كه علّامه شهید مطهری(ره) نیز در این خصوص یك استثناء هستند. حال، این استثناء یا «استعدادی» است و یا «تلاشی» است؛ البته شهید مطهری(ره) بیش از آنكه از استعدادی ویژه برخوردار باشد، تلاش ویژه كرده است. اهتمامی كه شهید مطهری (ره) به‌كار داشته، كم‌مانند است. همه وجود شهید مطهری(ره)یك‌پارچه تلاش بود و معلوم نیست همه چنین باشند.
در روزگار ما رشته‌ها و حوزه‌های گسترده‌ای به‌وجود آمده است. برای مثال اگر بنا باشد یك محقّق، فقط رشته‌های حوزه دین‌پژوهی را توصیف كند، تحقیق گسترده چندساله‌ای را می‌طلبد و یك اثر حجیم به وجود خواهد آمد.
اصولاً كسانی كه به جنگ مكتب، نظام و مذهب ما می‌آیند، افرادی كارآزموده، كاردیده، تحقیق‌كرده و صاحب‌نام جهانی هستند. اگر هم در داخل افرادی هستند كه مطلبی می‌نویسند و مقاله می‌دهند، مُبدع و مَبدأ‌ مسئله نیستند، بلكه این افراد مترجمان متونی هستند كه نامی از صاحب اصلی اثر نمی‌برند. هیچ‌یك از این افراد داخلی مُبدع و مَبدأ نیستند. مُبدع و مَبدأ‌ این دیدگاه‌ها در نقاط دیگر جهان است و آن‌ها نیز كار كرده و كارآزموده‌اند. امّا ما در اینجا نشسته‌ایم و تصوّر می‌كنیم با همین تحصیلاتی كه در حوزه‌های علمیّه رایج است، می‌توانیم پاسخگوی این مسائل باشیم. امّا این‌چنین نیست.
ما شاهدیم كه مباحثی از ناحیه افرادی مطرح می‌شود و بزرگان و اعاظم حوزه، گاهی به مواجهه اقدام می‌كنند و مطلب ناتمام می‌ماند و سرّ آن هم این است كه دیگران كاركرده‌اند. یك نفر همه عمر خود را روی یك نظریه كار می‌كند. حال اگر نظریه او علیه ماست و بنیادبرانداز است، ما نیز باید همه عمر در مواجهه با او كار كنیم تا بتوانیم با او مقابله كنیم. برای مثال پروفسور جان هیك نزدیك به هفتاد سال تنها روی نظریه «پلورالیسم دینی» كار كرده است و ظاهراً نیز مُبدع این نظریه است. آقای اِیان باربور نزدیك به هفتاد سال تنها روی یك مسئله از مسائل فلسفه دین كار می‌كند و هدف او تنها دفاع از دین است. البته نظریات جان هیك، در ظاهر همدلانه است، ولی در نهایت به ضرر دینِ حق تمام می‌شود، امّا اِیان باربور از دین دفاع می‌كند و به همین جهت هنگامی كه ما در حوزه و دانشگاه قصد تدریس علم و دین را داریم، اثر این نویسنده مسیحی را ترجمه و تدریس می‌كنیم. یعنی اثر یك مسیحی را در دانشگاه و حوزه اسلامی تدریس می‌كنیم. سرّ توفیق اِیان باربور این است كه هفتاد سال تنها روی یكی از مسائل فلسفه دین (مسئله رابطه علم و دین) كاركرده است.
امّا مقالات ما تنها مصرف داخلی دارد و از مرزهای كشور و یا حتی شهر قم خارج نمی‌شود. البته بزرگان ما نیز به همین صورت كار كردند و جهانی شدند. شرایع به چندین زبان ازجمله فرانسه كه كانون حقوق جهان است، ترجمه شده و هنوز هم محل مراجعه است. یعنی اگر ما هم حرفی برای گفتن داشته باشیم، در مقیاس جهانی به آن مراجعه می‌شود. ولی اگر كار نكنیم حرف ما نیز شنونده ندارد.
در اینكه باید زیرساخت‌های علمی و معرفتی خود را محكم كنیم هیچ تردیدی نیست، یعنی از همان ابتدا كه طلبه ادبیات، صرف و نحو و بلاغت را آغاز می‌كند، باید قوی و محكم درس بخواند. همان متون ثقیل و دشوار را باید بخواند و بفهمد و البته باید فهم‌محور باشد و نه حافظه‌محور. در سیستم آموزشی، ما نظامی را به‌عنوان «نظام پرورش‌مآل» مطرح كرده‌ایم كه در مقابل «نظام فراگرفت‌مآل» قرار می‌گیرد. نظامی كه اكنون در آموزش و پرورش و دانشگاه رایج است و با كمال تأسف در حوزه‌ها نیز در حال رایج‌شدن است، «نظام فراگرفت‌مآل» است. بناست كه فرا بگیریم و حفظ كنیم كه بعد از جلسه امتحان نیز مطالب فراموش می‌شود. در حالی‌که بر خلاف این روش، باید استعدادهای خود را پرورش بدهیم و از حفظ كردن دوری كنیم.
به هرحال موضوع «تخصّص، تمحّض و تمركز» لازم است؛ البته این لزوم به این معنا نیست كه زیرساخت‌ها و بنیادها فراموش شود. باید از صرف و نحو، بلاغت، منطق و فقه و اصول آغاز كرد و این دروس را قوی خواند و خوب فهم كرد و در آن‌ها ورزیده شد. اگر سرمایه اوّلیّه را نداشته باشیم بی‌مایه فطیر است و نانی به دست نمی‌آید و آنچه به دست می‌آید قابل مصرف نیست. اگر سواد اوّلیّه و بنیادین را نداشته باشیم تحقیق هم معنایی ندارد. كسی كه به قوّه اجتهاد نرسیده است نمی‌تواند چیزی بنویسد. كسی كه مجتهد نیست نمی‌تواند تحقیق كند. تحقیق نیازمند قوّه اجتهاد است و بدون اجتهاد، تحقیق تنها رونویسی است. اگر كسی به نقطه اجتهاد نرسد، محقّق نیست. محقّق؛ یعنی كسی‌كه به صورت اجتهادی و با قوّه اجتهاد و به روش اجتهادی حق را به كرسی بنشاند. «تحقیق یعنی حق را به منصه اثبات نشاندن». در فصلنلمه علمی- اطلاع‌رسانی محفل شماره 2 معاونت پژوهش حوزه‌های علمیّه استان تهران؛ مطرح كرده‌ام كه كلمه «تحقیق» غیر از «پژوهش» است. در هیچ‌یك از اصطلاحات «كاوش»، «پژوهش»، «مطالعه» و... عنصرِ حق‌جویی، حق‌یابی و به‌كرسی‌نشاندن آن تعبیه نشده و تنها در واژه «تحقیق» این معنا وجود دارد.
بنابراین ما باید تحقیق كنیم و اجتهاد عبارت است از اینكه حق را بشناسیم و بر كرسیِ اثبات بنشانیم. بنابراین دروس اصلی به‌جای خود و تلاش برای دست‌یافتن به ملكه اجتهاد به‌جای خود. بدون اجتهاد؛ هیچ تولیدی ممكن نیست، مگر پرداختن به مباحث ترویجی، ریزه‌خواری و مصرف گرایی محصولات دیگران و شاید در نهایت تنها توزیع‌كننده باشیم و در انتها مولّد نخواهیم بود. تولیدكننده كسی است كه قوّه اجتهاد كسب كرده باشد، والّا توزیع‌كننده است. مطالب دیگران را می‌گیرد و در ظاهر كتاب می‌نویسد، امّا این حرف، حرفِ دیگری است و حرفِ خودِ او نیست. توزیع و مصرف، یك كار خدماتی است و هنری نیست. یك دانشجوی الهیات هم در این حدّ می‌تواند ارائه‌ای داشته باشد و اگر خوش‌قلم هم باشد، زیباتر از موسّس نظریات نیز توان ارائه مطالب را دارد. امّا این هنر نیست و این فرد تنها نویسنده است و نه محقّق. آنكه می‌نگارد، غیر از آن كسی است كه می‌اندیشد و اندیشه تولید می‌كند. این هنر بسیار بزرگی است كه فردی پنجاه اثر تحقیقی داشته باشد. البته كسانی هستند كه شاید در حدود صد اثر داشته باشند ولی هیچ‌یك تحقیقی نیست و همگی توزیع افكار دیگران است و چیزی از خود ابداع نكرده‌اند. یك فرد، آنگاه می‌تواند مصداق مجتهد قلمداد شود كه به فصلی بین پیش و پس از خویش تبدیل شود و همانند یك مفصل باشد. بگویند قبل از او این نظر نبود، بعد از او نظر آمد. امّا اگر قبل و بعدِ یك فرد، تفاوتی نداشته باشد، هیچ نقشی در تاریخ علم ندارد و تنها توزیع‌كننده بوده است؛ ولو تفسیر چهل‌جلدی نوشته باشد. ملاك هرگز حجم و كمیّت نیست. امّا اگر كسی توانست در تاریخ علم تبدیل به مفصل تاریخ شود و نقش یك فصل را در سیر تاریخی یك علم ایفا كند، مجتهد است. رساله‌داشتن و ده جلد اصول نوشتن هم ملاك اجتهاد نیست و البته اجتهادِ تقلیدی است و از استاد خود تقلید كرده است. آنچه از استاد شنیده، خوب حفظ كرده و همان را دوباره نوشته است و حرف تازه‌ای نزده است. مجتهد آن نیست كه از یك فرآیند پیروی و آن را حفظ كند، و در نهایت هم به آن نتیجه‌ای برسد كه دیگران رسیده‌اند. مجتهد آن است كه فرآیند ابداع كند و اگر فرآیندی را به‌كار می‌برد، فرآورده تازه ارائه كند.
اگر بخواهیم تخصّص و تمحّض پیدا كنیم باید چه‌كار كنیم و با چه مبنا و روشی پیش برویم؟ اینکه همین درس‌های معمول مطالعه شود، كافی است؟ آیا علوم دین تنها همین‌هاست؟ آیا زندگی مردم با همین چند علم اداره می‌شود؟ فقه، كانون و محور علوم دینی ماست، زیرا در فقه اجتهادورزی می‌كنیم و شریعت را فهم می‌كنیم و به مردم منتقل می‌كنیم. اصول نیز مبادی روش تفقّه است. تفسیر، مطالعه اصلی‌ترین منبع فهم دین است. حكمت و فلسفه، بنیادها را به ما می‌دهد. كلام، عقاید ما را تأمین می‌كند. ملاحظه می‌كنید كه همه این‌ها بسیار كارآمد و ارزشمند است، ولی كافی نیستند. ما از سبك زندگی چه چیزی تولید كرده‌‌ایم كه مردم سراغ سبك زندگی غربی نروند؟ بخش عمده‌ای از سبك زندگی را علوم انسانی می‌سازد. ما چقدر در علوم انسانی كار كرده‌‌‌ایم؟ چند متخصّص اقتصاد، مدیریت، سیاست، حقوق و... داریم؟ البته فقه ما غنیّ و قویم است و خلاء حقوق را پُر می‌كند، امّا در همین فقه نیز كار كافی نكرده‌ایم. آیا این هنر است كه بعد از چند سال همان ابوابی را در فقه مطالعه و تدریس می‌كنیم كه علّامه حلّی صورت‌بندی كرده است؟ در این چند سال ما چه‌كرده‌ایم؟ آیا یك باب به این فقه افزوده‌ایم؟ كجاست فقه‌المدیریت، فقه‌الاداره، فقه‌السّیاسه، فقه‌الاقتصاد و...؟ این ابواب كجا هستند؟ آیا ما در حوزه فقه مدیریت، حرفی برای گفتن داریم؟ حضرت آقا این‌همه فرامی‌خوانند كه كرسی‌های فقه حكومت دائر شود، فقه حكومت، به چه معناست؟ فقه حكومت، یعنی باب طهارت و صلاه؟ آیا در باب طهارت و امور شخصی، فقه حكومت داریم؟ چرا همواره در فقه از طهارت آغاز می‌كنیم؟ پس چرا یكی از ما فقه الاقتصاد نمی‌دهیم؟ آنگاه توقع هم داریم كه نظام اسلامی باشد و ادارات ما اسلامی باشد. با چه الگویی یك مدیركلّ و یا وزیر و رئیس‌جمهور، می‌تواند یك وزارتخانه و یا كشور را اداره كند؟ آیا یك اثر در فقه مدیریت داریم كه در اختیار این‌ها قرار بدهیم؟
بنابراین؛ نه‌تنها ما در علوم اسلامی مقصّر هستیم و تولیدی نكرده‌ایم، در همین دانش‌های حوزه هم درجا می‌زنیم. همین فقه را می‌توان به صدها رشته تجزیه كرد. فلسفه فقه را در نظر بگیرید كه حوزه بسیار گسترده‌ای است. آیا بدون فلسفه فقه، می‌توان استنباط كرد؟ وقتی ماهیّت حكم، اعتبار و جعل، فهم نشود، آیا استنباط و تشریع میّسر است؟ اگر غایات شریعت را نفهمیم و غایت دین را درك نكنیم آیا استنباط می‌تواند صائب باشد؟ استنباط باید با روش اجتهادی و معطوف به غایت شریعت، اتّفاق بیافتد. فقه هزارویك مسئله دارد كه همگی در متن استنباط حضور دارند. در اینجا اگر بخواهم مبالغه كنم باید بگویم نقش فلسفه فقه، در استنباط فقه از اصول فقه بیشتر است و اگر مبالغه نكنم باید بگویم كه نقش فلسفه فقه، دست‌كم به اندازه نقش اصول در استنباط احكام است. و همه این‌ها درحالی است كه حتّی فلسفه فقه در حوزه‌های ما، یك رشته هم نیست. شما نمی‌توانید ده نفر را نام ببرید كه متخصّص و كاركرده فلسفه فقه باشند. فلسفه فقه همانند اصول كاربرد دارد، قواعد فِقهیه چقدر كاربرد دارد؟
از كلام صحبت می‌كنیم؛ حضراتی كه می‌فرمایند كلام فعلی كافی است، توضیح دهند كه كلامِ فعلی ما، كجا را بسنده می‌كند؟ بعد از كلام فلسفی كه خواجه تأسیس كرد، ما چه كرده‌ایم؟ و اكنون كه به عقیده ما علّامه مطهری (ره) كلام جدید و الهیات عقلانی اجتماعی را تأسیس كرده است، در این خلاء چندصدساله بین خواجه و علّامه مطهری(ره) چه‌كرده‌ایم؟ بنده بی‌اطّلاع نیستم و باید بگویم كه در این زمینه تهی هستیم، حرف نویی نداریم و امروز نیز حرف‌های خواجه چندان قابل دفاع نیست و زیرساخت‌های آن متزلزل شده است. خواجه نابغه بوده، امّا نابغه دوران خودش. باید از خواجه، صدرا، شیخ اشراق و دیگر بزرگان عبور كنیم. ما باید از این بزرگان عبور كنیم و پیش بیافتیم و البته باید یافته‌های آنان را در چنگ داشته باشیم و از معبر آن‌ها قدمی جلوتر بگذاریم. كلام خواجه مبتنی بر اصالت ماهیّت است، و الآن نزدیك به چهارصد سال است كه صدرالمتألّهین، آن را نقد و ردّ کرده است.
حوزه كلام نیز بسیار گسترده است. امروز هم دانش‌های فراوانی تولید شده كه بالمعنی الاعمّ كلامی هستند و ما اصلاً در آن حوزه‌ها ورود نكرده‌ایم و هم مكاتب و آرای بسیاری در حوزه كلام ایجاد شده كه ما ورودی نداریم. فلسفه دین، به ظاهر یك دانش و رشته است، امّا آن‌چنان گسترده و وسیع است و مكتب‌ها و مسائل بسیاری در این حوزه ظهور كرده است. در كلِّ حوزه علمیّه ما، فلسفه دین حتّی به‌عنوان یك رشته جزئی هم قلمداد نمی‌شود. مؤسّسین فلسفه دین ملحدین هستند كه امروز بنیادهای دین را به لرزه درآورده است. فلسفه دین، اصولاً برای ویران كردن بنیادهای دین تأسیس شده است و همه كسانی‌كه امروز با دین مواجه هستند و القاء شبهه می‌كنند، از پایگاه فلسفه دین وارد می‌شوند،. این‌ها همگی از پایگاه فلسفه دین به دین حمله می‌كنند و البته ژست آن‌ها، یك ژست كلامی است. با این توصیف چرا حوزه ما، به فلسفه دین نمی‌پردازد؟ چقدر در این زمینه مسلّط هستیم، چقدر آراء را می‌شناسیم و به مكاتب فلسفه دین مسلّط هستیم؟ چقدر به طلبه‌ها آموزش می‌دهیم؟ مگر می‌توان این رشته‌ها و مباحث را طلبه، صرفاً با مطالعه فرا بگیرد؟ و البته باید مطالعه كرد، امّا فلسفه دین، یك علم است و ادبیات علمی خاصّ خود را دارد و رشته بسیار گسترده‌ای است. جامعه‌شناسیِ دین، روان‌شناسیِ دین، مردم‌شناسیِ دین، مباحث فراوانی در علوم شناختی، فلسفه ذهن، هوشِ مصنوعی، مباحثِ هرمنوتیكی، معناشناسی، نشانه‌شناسی، همگی مباحثی هستند كه با مفاهیمِ دینی و فهمِ دین گره خورده اند. چقدر با این‌ها آشنا هستیم؟
در حوزه فلسفه نیز همین‌گونه است. ما بعد از چهارصد سال هنوز جرأت عبور از ملّاصدرا را نداریم. البته ملّاصدرا نابغه بزرگی بوده و مكتب عظیمی را پی افكنده است، امّا ملّاصدرا، ملّاصدرای روزگار خود بود. آفت ظهور نوابغ و نوادر و سطوت و سیطره آن‌ها بر تاریخ علم، آفت عظیمی است كه زیان آن كمتر از سود وجود این شخصیت‌ها نبوده است. یعنی همان‌طور كه شیخ ظهور كرد و فقه را دگرگون كرد و در آن انقلابی به وجود آورد، كه همه تاریخ فقه ما، وامدار شیخ‌الطائفه(ره) است، امّا گفته می‌شود، یك قرن‌ونیم در فقه، دوره سكوت و سكون داشتیم و كسی جرأت عبور از شیخ را نداشت. قلّه علمی و شخصیتی او آن‌چنان بود كه از ورای آن، هیچ تپّه‌ای دیده نمی‌شد. تا اینكه نواده ایشان ابن‌ادریس، ظهور كرد و آراء او را نقد و نقض كرد. در فلسفه نیز پس از صدرالمتألّهین، مبتلا به‌همین وضعیت هستیم. تصوّر می‌شود روی حرف ملّاصدرا نمی‌توان حرفی زد و یا نمی‌توان حكمت صدرایی را بسط داد. البته خدا را شاكر هستیم كه در روزگار ما فیلسوفی چون علّامه طباطبایی و در كنار او استاد شهید مطهری (ره) و اكنون علّامه‌ جوادی آملی و استاد عالی‌قدر مصباح یزدی ظهور كرده‌اند و از دهه بیست به این طرف، مكتبی تازه در فلسفه شیعی و اسلامی تأسیس شد كه ما از آن به «فلسفه نوصدرایی» یاد می‌كنیم. ولی همه این‌ها كفایت نمی‌كند و بعد از علّامه، فلسفه بالندگی كمتری داشته است. ما باید فلسفه را به ده‌ها و یا صدها رشته‌ بسط بدهیم.
حوزه فلسفه‌های مضاف بسیار گسترده است و فلسفه دین نیز یكی از فلسفه‌های مضاف است. همان‌طور كه در فلسفه فقه گفتیم اگر به فلسفه فقه تسلّط نداشته باشیم، استنباط ما ناقص است، در هر حوزه دیگری هم كه وارد شویم، به‌همین صورت است. اگر فلسفه سیاست نباشد، نمی‌توان وارد اندیشه سیاسی شد. اگر فلسفه مدیریت اسلامی تأسیس نشده باشد، نمی‌توان علم مدیریت اسلامی تأسیس كرد. اگر فلسفه اقتصاد نداشته باشیم، علم اقتصاد اسلامی بی‌معناست. اگر فلسفه هنر نداشته باشیم، هنر اسلامی معنی ندارد و این‌چنین است هر مقوله دیگری.
فلسفه‌های مضاف، باید بسط پیدا كند و یك یا چند نفر باید در یكی از این رشته‌ها متخصّص شود. ده‌ها فلسفه مضاف مورد ابتلا و نیاز ماست كه باید تأسیس پیدا كند و توسعه تعمیق یابد.
در همین حوزه حكمت نیز با همه غنا، استواری و عمق و همه دستاوردهایی كه در طی تاریخ، حُكمای ما داشته‌اند، امروز فقیر هستیم و نیازمند به بسط، بازنگری و بازسازی و نوسازی آن. تا چه زمان باید در متافیزیك توقّف كنیم؟ باید حكمت را وارد صحنه كنیم و در افق فلسفه‌های مضاف و معطوف به مقولات مختلف حیات، قرار دهیم و به یك دستگاه معرفتی تبدیل كنیم. شبهات رایج امروز را بدون فلسفه معرفت دینی نمی‌توان جواب داد، امّا آیا یك مقاله در حوزه فلسفه معرفت دینی، منتشر شده است؟ و البته مقالات و مطالبی وجود دارد كه می‌توان گفت از جنس فلسفه معرفت دینی است، امّا آیا كسی این حوزه را به صورت یك‌دستگاه معرفتی تبیین و ارائه كرده است تا بتوان در متن آن كار كرد؟
مبنا و شیوه انتخاب تخصّص و تمحّض چیست؟
باید متخصّص باشید تا محقّق باشید. بدون تخصّص، تحقیق و اجتهاد معنایی ندارد. حقیر حدوداً در دهه پنجاهِ طلبگیِ خود قرار دارم و در این مدّت نیز در علوم مختلف ورود پیدا كرده‌ام و مطالعه و تحقیق داشته‌ام، امّا واقعیت این است كه از این كَرّ و فَرّها، چیزی فراچنگ نمی‌آید. من از حدود پانزده سال پیش در یك حوزه معیّن، متمحّض و متمركز شده‌ام، و عمدتاً در حوزه مبانی و منطقِ فهم دین تحقیق می‌كنم. تصوّر من این است كه از آن زمانی كه به هدایت الهی و در محضر امام رضا(ع) این نقطه را شروع كرده‌ام، و تا زمانی كه «نظریه ابتناء» به نتیجه رسید، اگر اندك توفیقی داشته‌ام، متعلّق به این پانزده سال اخیر است كه در انتها به نظریه و دانشی دست یافتم و با بسط آن، خرده‌دانش‌های مرتبط را طراحی كردم.
این دو نکته بسیار مهم را در انتخاب تخصّص و تمحّض باید مدّنظر قرار داد:
1. استعداد شخصی؛ اگر در چیزی استعداد نداریم وارد نشویم و با طبیعت خود لج نكنیم.
2. عشق به كار و تحقیق؛ اگر شیفته نیستید خودتان را معطّل نكنید؛ اگر عاشق نباشید به جایی نمی‌رسید. عشق اكسیری است كه مس وجود آدمی را طلا می‌كند. شهید مطهری (ره) شب و روز نداشت، همراه با خانواده قصد رفتن به میهمانی داشتند، تا زمانی كه خانواده ایشان آماده می‌شدند او به كتابخانه می‌رفت و ایستاده مطالعه می‌كرد. همانند عاشقی كه می‌خواهد در همه لحظات، همراه معشوق خود باشد. آقای مطهری (ره) شب و روز نداشت. عاشقانه زحمت كشید، تا مطهری شد. فرق نسل شما با نسل شهید مطهری (ره) -كه ما نیز در این بین، نسل برزخی هستیم- این است كه در آن زمان كسی نبود كه از رشته تخصّصی صحبت كند، امّا امروز هست و لااقل رشته‌هایی در حال تأسیس است و امكان تخصّص یافتن وجود دارد. آقای مطهری (ره) فرزند زحمت خویش است.
اِلهی هَبْ لِیْ كَمالَ الْأِنْقِطاعِ اِلَیكَ، وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْكَ، حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ اِلَى مَعْدِنِ الْعَظِمَه، وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقهً بِعِزِّ قُدْسِكَ. (مناجات شعبانیه، بحارالانوار، ج 1، ص 99-97)
خداوند را شاكرم كه با همه نوسانات، اُفت‌وخیزها و موانع و محدودیت‌ها، حوزه در مسیر تحوّل قرار گرفته است. امیدوارم که با تلاش علمی خالصانه و محقّقانه در امر تولید علم و رفع نیازهای معرفتی موفّق گردید.

نقشه سایت :: sitemap