عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: انسان ذاتاً به دین گرایش دارد ::.
اشاره
حجت الاسلام والمسلمین حمید طاهریان در سال 1360 در تهران متولّد شد. از همان سال های آغازین جوانی، تحصیل در حوزه علمیه را با ورود به مدرسه آیت الله مجتهدی آغاز کرد و پس از مدتی نیز جهت ادامه تحصیل، رهسپار حوزه علمیه قم گردید. از اساتید وی در حوزه های علمیه تهران و قم می توان به حضرات آیات: غفاری تبریزی، هاشمی شاهرودی، فیضی تبریزی، نورالله شاه آبادی، مجتهدی تهرانی، شیخ الاسلامی تویسرکانی، فهری زنجانی، رضوانی خمینی، شاه محمدی، طاهری زنجانی و حسینی زنجانی اشاره کرد. وی هم چنین از شاگردان درس خارج مقام معظم رهبریدامظله محسوب می گردد. حجت الاسلام طاهریان در حال حاضر، به تدریس در حوزه و دانشگاه اشتغال داشته و غیر از چاپ چندین مقاله علمی در مجلات مختلف، کتابی را نیز تحت عنوان «راهبران اندیشه انقلاب» که به بررسی حیات علمی و سیاسی حضرت امام خمینی، شهید مطهری و شهید بهشتی پرداخته و حاصل یک کار گروهی می باشد، منتشر نموده است. هم چنین کتاب دیگر وی با نام «قیام قرآنی»، در دست انتشار است.
در جهانی كه هر روز، از گوشه ای، صدایی بلند می شود و مردمی نوپسند، در پی آن ندا می روند؛ در دنیایی كه هر كس، از سر شهوات و تمایلات نفسانی، راهی را پیشنهاد می كند و مردم را برای رسیدن به مقاصد شوم خود دعوت می نماید، مع الأسف احساس حضور خداوند، رنگ می بازد. در نتیجه، هزاران كوره راه پیدا می شود و همگان با سخنان دل فریب و شعارهای كهنه، پیر و جوان را به سوی خویش می خوانند. انسان با همه هوش و بینشی كه دارد و هر چه بداند، علم و دانش اش، فزونی می یابد، باز هم برای فهرست كردن راه ها و شماره نمودن و وظیفه بندی كردن افكار و تمایلات عمرش، كفایت نمی كند و روز به روز بر تحیّر و سرگردانی او افزوده می شود. روی همین اصل است كه جوانان متعهّد و اهل تدبّر و تأمّل نیز دچار رخوت شده و به جای پیگیری مسائل اصولی مذهب، خود را به كار دیگری مشغول می دارند و از بررسی عمده تفكرات دینی به طور عمیق، صرف نظر می كنند. آن ها حتی اگر مطالعاتی در قریحه اصیل خویش كنند، بسیار سطحی و زودگذر است؛ به همین جهت، چیزی نمی گذرد كه جای افكار ژرف و كارآمد را مواردی عقیم و ناكارا می گیرد.
مهم ترین و تنها مشكلی كه بر سر راه بینش پژوهان و انسان هایی كه درصدد پاسخ گویی به ندای باطن خود برمی آیند، وجود دارد، همین است كه نمی توانند به راهی درست و صحیح رهنمون شوند، بی آنكه در اطراف مسئله تعمّق نمایند و به بررسی و تحلیل طرف های دیگر و گاه معاند با ندای درون بپردازند. این در حالی است كه خداوند متعال در كتاب آسمانی خویش، با كمال صراحت و قاطعیت می فرماید: «إنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لاتتّبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبیله ذلكم وصّاكم به لعلّكم تتّقون» (أنعام:153)؛ این راهی كه من به وسیله پیامبر اكرمص در مقابل شما نهاده ام، راهی است كه مطابق با اصل فطرت تعیین گردیده و هیچ گونه انحرافی ندارد و طبیعت بر طبق آن سرشته شده است. این مسئله، آدمی را از تفرقه و پیروی از راه های مختلف برحذر می دارد. در این زمینه، حدود چهل و چهار آیه در قرآن كریم، در خصوص «صراط مستقیم» ذكر شده است. قرآن در هر مورد، با بیانی خاص و استوار، سعادت و نیك بختی فرد و جامعه را در سایه تبعیت از صراط مستقیم معرفی می نماید؛ تا جایی كه بر هر مسلمانی در شبانه روز فرض است ده بار در نماز واجب خود، از خدای خویش بخواهد تا او را به راه راست، هدایت فرماید: «إهدنا الصراط المستقیم» (حمد:6).
بنابراین همان طور كه پروردگار یكتا، عشق به مبدأ و نیاز به دین را در نهاد بشر تعبیه نموده است، به همان صورت، راهی مستقیم را نیز كه هیچ گونه انحرافی نداشته و بشر با اندك توجهی می تواند آن را در میان هزارها هزار راه انحرافی بیابد، به وی نشان می دهد. آدمی، این توان را دارد كه با اطمینانی وصف ناپذیر، برای رسیدن به مقصد عالی انسانیت، آن راه را بپوید و به دیگر طرق، نظر نكند. تنها در این صورت است كه او یارای آن را دارد كه در دنیای پر از آشوب های مادی و معنوی، خود را در صحنه گیتی، كامیاب نموده و در حیات خویش، به توفیقات الهی نائل گردد. انسان در سایه توجّهات خداوند و در پی انجام فرامین ربوبی، بر تمام مشكلات پیروز می گردد.
این راه راست كه حق تعالی، آن را بی هیچ انحرافی، علامت گذاری نموده و برای آدمیان، پی ریخته است، بدون تردید، آئین مقدس اسلام است كه با منطقی قوی و غیر قابل انكار عرضه شده و هر كس در هر شرایطی باشد، می تواند به مقدار استعداد خود، از آن بهره گیرد و حیات سعادتمندانه خویش را تأمین نماید. بر این اساس، نوشتار پیش رو، دارای دو بُعد اعتقادی و عملی است كه از جنبه اعتقادی آن می توان به «اصول دین» تعبیر نمود. فردی كه دین را می پذیرد، در این گونه مسائل، باید با دیدی وسیع و فكری درست، همه مبانی دین را بررسی كند؛ پس آن گاه بدان ایمان آورده و آن را باور نماید. بعد از این است كه نوبت عمل به دستورها و احكام دین فرامی رسد كه از آن، به «فروع دین» تعبیر می شود. برای این كه انسان در این دو بخش، همواره در پناه خداوند باری تعالی، راه را با موفقیت سپری كند و دچار غرور و ضعف نشود و تمایلات نفسانی، او را از راه باز ندارد، مسائل اخلاقی را در بخشی جداگانه ذكر كرده و نام آن را «اخلاق» نامیده اند. كسانی كه درصدد برآیند با رویكردی صحیح و اصولی به مذهب بنگرند، به ناچار باید این مراحل را با كمال دقت، طی كنند تا بتوانند از نگاهی دین محور برخوردار گشته و به افكار و نتایج تأمّلات دینی خویش تكیه نمایند.
خوشبختانه علما و اندیشمندان بزرگ، از صدر اسلام تاكنون، پیوسته در هر یك از زمینه های بحث شده (اصول، فروع و اخلاق)، مطالعات عمیقی داشته و به زبان روز، كتبی را تألیف نموده و در اختیار جوامع اسلامی نهاده اند؛ به طوری كه هم اكنون تألیفات سودمند آن ها، زینت بخش كتابخانه های مختلف در كشورهای بزرگ و كوچك است. اما متأسفانه مردمان عصر ما در دوره ای كه همه امور، با سرعت پیش می رود، در سطح گسترده ای، به محافل و مكاتب گوناگون روی می آورند. در نتیجه، دچار بهت زدگی شده و از آن چه دارند، غفلت می كنند كه این خود باعث می گردد گرفتار كمبودهای مادی و معنوی بسیاری شوند. این جاست كه رجال بخرد جهان، باید برای خدمتی بزرگ و ارزنده به پا خیزند و نهضتی عظیم به وجود آوردند و مبانی دینی را در سطحی كه جهانیان، قابلیت پذیرش آن دارد، بر آن ها عرضه كنند. این امر می تواند موجب رشد بینش مذهبی مردم دنیا شود و آن ها را از فساد و تباهی كه گریبانگیر زندگی مادی گرایان است، برهاند.
در این جا باید صراحتاً اعتراف كرد كه هنوز هیچ نهضت وسیع علمی در جهان اسلام پیدا نشده است كه بسان گذشتگان، رنج تعلیم و تعلّم فراگیر به خود داده و در مقابل مكاتب ناهمگن با الهیات اسلامی، برهانی قاطع ارائه نماید؛ به گونه ای كه منطق آن، همگان را در سراسر گیتی، تحت تأثیر آموزه های خود قرار داده و آن ها را بی هیچ شائبه ای به مكتب آزادی بخش اسلام فرابخواند. البته ناگفته نماند كه نهضت مقدسی كه تحت رهبری مراجع عظام و علمای اعلام در ایران اسلامی و جهان تشیع، بر پا شده است، این حقیقت را به خوبی روشن می نماید كه پیش از هر چیز باید در پی برنامه تربیتی حضرت امام صادقع بود تا بتوان دین مقدس اسلام را تحت لوای حكومت اسلامی، برای جوامع بشری نشر داده و مردم را از راه قلم و بیان، به اطاعت از پروردگار یكتا و پیامبر عظیم الشأنص و اهل بیت عصمت و طهارت و نیز اجرای فرامین الهی فراخواند و آن ها را با انسانیت آشنا كرد.
انسان ذاتاً به دین گرایش دارد. تمام كسانی كه زندگی خود را به معصیت می گذرانند، غالباً در نهان خانه وجدان خویش، به ندامت و حسرت فرصت های از دست رفته، اذعان می نمایند. در روایت آمده است كه امام جعفر صادقع با اصحابش، به عیادت بیماری رفت. بیمار، بسیار آه می كشید. یكی از اصحاب گفت: چرا آه می كشی؟ به جای گفتن آه، خدا را صدا بزن. حضرت فرمود: «إنّ آه اسم من أسماء الله تعالی فمن قال آه فقد استغاث بالله تبارك و تعالی» (صدوق، توحید، جامعه مدرسین، 1398: 219)؛ یعنی: آه، اسمی از اسامی خداوند متعال است. این بیمار چه بخواهد و چه نخواهد، خداوند را صدا می زند.
دین می گوید تقوا و اخذ امور شرعیه و معرفت معانی و حقایق آن ها، از كتاب و سنت است؛ تا اجمالی از آن برای ما ظاهر شده و حاصل گردد؛ آن چنان كه مؤمنان می شناسند و زائد بر آن، بر ما واجب نیست. بسا افرادی كه در اثر جهل و غفلت، چنین گمان می كنند كه خدای تعالی به عبادت و اطاعت خلقش احتیاج دارد؛ از این رو اولیای الهی، این گمانه را نادرست دانسته و فرموده اند كه خداوند، غنی و بی نیاز از اطاعت و بندگی مخلوقات بوده و نیز ایمن از معصیت و عصیان گری آنان می باشد؛ زیرا معصیت عاصیان، به وی ضرری نرسانده و اطاعت بندگان مطیع هم چیزی بر او نمی افزاید. پروردگار بی همتا توانست به وسیله مقدّرات؛ اعم از شدت و ضعف، خوبی و زشتی، سختی و راحتی و مرض و صحّت، انسان دین مدار را راضی به قضای الهی گرداند. دین، همه این ها را پیش بینی كرده و می داند چه طور باید بدی ها را دفع و خوبی ها را جذب نماید. در واقع، دین آمده است كه بگوید دنیا، دار فانی است. این سرای مادّیت كه البته می تواند مزرعه آخرت باشد، هر زمان، خود را به صورت و زینتی درمی آورد تا تقواگرایان را بفریبد، ولی آن ها به مدد تقوای الهی، از نیرنگ او می گریزند.
سپهر معرفت در دیدگاه مبتنی بر ادیان آسمانی و معرفت شناسی معاصر
سیّدعلی شمسی
اشاره
آقای سیّد علی شمسی در سال 1361 در تهران به دنیا آمد. در سال 1376 تحصیلات حوزوی خود را در حوزه علمیه حضرت قائم چیذر تهران آغاز نمود و در سال 1382 برای تحصیل دروس دوره عالی، وارد حوزه علمیه قم شد. او پس از سپری نمودن دروس سطح سه، به تهران بازگشت و دوره تخصّصی کلام و فلسفه اسلامی را در حوزه تخصّصی حضرت قاسم بن الحسنعسپری نمود. تدریس روش تحقیق در سطح مدارس علمیه، تألیف کتاب «راهنمای جامع انتشار مجلات علمی»، نگارش مقاله و یادداشت علمی، عضویت در شورای علمی دو دوره جشنواره علامه حلّیره تهران، عضویت در هیئت تحریریه نشریه علمی- تخصصی محفل و ارزیاب علمی دبیرخانه منشورات حوزه علمیه استان تهران، از جمله سوابق علمی وی به شمار می آید. نظریات معرفت شناختی، مبتنی بر رویکردی است که بر اساس نوعی دیدگاه خاص، در باب حدود و ظرفیت های ادراکی انسان، ارائه شده است. ارائه هیچ نظریه علمی استواری، پیش از آن که موضع معرفت شناختی آن، مشخص و منسجم نشده باشد، امکان پذیر و اساساً مورد قبول نیست. دیدگاه های معرفت شناختی، عمیقاً از دیدگاه های انسان شناسی متأثراند. از سویی با نگاهی عام به رویکردهای مختلف انسان شناسی، می یابیم که آن ها تا چه اندازه با یکدیگر تفاوت هایی بنیادین دارند و این تفاوت ها منشأ چه اختلاف هایی در تولید نظریات گوناگون در معرفت شناسی شده است. در نگاهی، می توان از دو رویکرد عامّ دینی و رویکرد عقلانی و تجربی در میان معرفت شناسان، نام برد. منظور من از به کار بردن «رویکرد عامّ دینی»، آن دسته از نظریات معرفت شناختی است که بر نوع تعریف خاصّ ادیان آسمانی از محدوده و توانایی های ادراکی انسان، بنا شده و بر نوع خاصّی از سلوک عقلانی در این باب، استوار گشته است.
در این جا دو مسئله عمده از دیدگاه هر کدام از رویکردها قابل طرح است: یکی این که منابع معرفتی انسان کدام است؟ معیار صدق و کذب هر کدام از اصناف معرفت چیست و قلمرو هر یک تا کجا است؟ و مسئله دیگر آن که، کدام یک از ادراکات انسان، دارای اعتبار معرفت شناختی است و معیار اتصاف ادراک به «معرفت» کدام است؟ به تفصیل سخن راندن در باب هر کدام از این مسائل، در چنین مجالی ممکن نیست؛ اما سعی دارم به طور بسیار مختصر، به مسئله دوم بپردازم و درباره نوع دیدگاه ادیان آسمانی و دیدگاه مرسوم معرفت شناسی، نسبت به منابع معرفت و پیامدهای هر کدام از این دو رویکرد، اشاره کنم.
بر خلاف تعاریف برخی از فلاسفه غرب؛ همچون دکارت، هیوم، کانت و راسل، که در باب مبانی و محدوده های معرفتی انسان، تعاریفی حداقلی ارائه کرده اند، ادیان آسمانی، منابع معرفتی آدمی را نه تنها محدود به عقل و تجربه حسی، بلکه با قبول واقع نمایی و صدق منابعی دیگر، قلمرو مجموعه ادراکات انسانی را فراتر از آن، از عالم ماده تا مواجهه تمام با ملکوت عالم، گسترده اند.البته این که دین چه محدوده ای برای ادراکات انسان ترسیم نموده، مسئله ای، و این که برای هر کدام از انسان ها، توان دریافت چه میزان از واقعیات عالم، امکان عملی خواهد یافت، مسئله ای دیگر است.
در سنّت ادیان آسمانی اسلام و مسیحیت، انسان و همه عالم خَلق، مظهر و تجلّی اسم و کلمه خداوند هستند1؛ یعنی از سویی، هم عالَم، مظهر اسامی خداوند است و هم انسان؛ هر دو مظهر یک چیز هستند. بر اساس آیه 31 سوره مبارکه بقره، خداوندِ خالق هستی و عالِم و داننده غیب آسمان ها و زمین، انسان را به هر آن چه لازمه ارتباط او با عالَم می باشد، تعلیم نموده است. به این مسئله، در عهد عتیق، با اندکی تفاوت، در باب خلقت انسان تصریح شده است2. به نظر می رسد، این توصیف خاص از ماهیت آدمی در مباحث انسان شناسی، از چنان اهمیتی برخوردار است که می تواند تصور ما را از محدوده ادراکی انسان، متحوّل سازد. هم چنین در دیدگاه ادیان آسمانی، انسان، خلیفه الهی و در اختیار دارنده هر آن چه در زمین می باشد، معرفی شده است. به هر روی، بر اساس این دیدگاه، نمی توان پذیرفت که ارتباط ادراکی آدمی، آن چنان که برخی از فلاسفه معرفت، بر آن اصرار می ورزند، با عالَم خارج، قطع، غیرواقعی و غیرقابل انطباق و استناد باشد.
ادبیات عرفانیِ متأثّر از ادیان آسمانی و مباحث نظریِ معطوف به آن، مملو از مفاهیمی است که به امکان اتحاد نفس انسانی با لایه های مختلف از عوالم متعدد و کشف اسرار آن اشارت دارد. آن چه در عرفان نظری با عنوان کشف و شهود و در سنت فکری مسیحیت با عنوان تجربه دینی، از آن یاد شده، در خالص ترین درجات، نوعی مواجهه بی واسطه با واقعیات عالم و نوعی حضور تام محسوب می شود. در تجارب عرفانی، فرد تجربه کننده، گاه خود را تمام عالَم و گاه تمام عالم را در خود می یابد. در ادبیات عرفان اسلامی، از مفاهیمی؛ همچون «فنا» نام برده شده که اتحاد و از دست دادن تمام خود در برابر ذات یگانه عالم هستی است.
بر اساس تعریف سه جزئی مرسوم در معرفت شناسی3، شخص، آن هنگام نسبت به گزاره ای معرفت خواهد داشت که اولاً آن را «باور» داشته باشد. هم چنین آن باور باید «صادق» باشد. «صدق» همان گونه که پس از این خواهم گفت، دارای نظریات مختلفی است؛ اما در نگاهی کلّی، به معنی واقعیت داشتن آن باور مشخص است؛ بدین معنا که در عالم خارج، تحقق عینی یافته باشد. همچنین، آن باورِ صادق، باید «موجّه» باشد. بر اساس عنصر «توجیه» هنگامی تلقّی باورِ صادق به معرفت، صحیح خواهد بود که شخص بتواند دلیلی قانع کننده بر صدق آن ارائه کند. بر این اساس، باور صادقی که نتوان به سود آن، دلیلی قانع کننده ارائه کرد، معرفت نیست و برای دیگران، فاقد ارزش معرفت شناختی خواهد بود. در باب این که باورِ صادق را چه گونه می توان موجّه ساخت و عناصر توجیه چیستند و باید از چه خصوصیاتی برخوردار باشند نیز، نظریات مختلفی ذکر شده است.«توجیه»، مهم ترین رکن معرفت قلمداد می شود. دو نظریه عمده «مبناگروی» و «انسجام گروی» که در باب توجیه مطرح شده است، عمدتاً ناظر به دو رویکرد «عقل گرایی» و «تجربه گرایی» است. عقل گرایی و تجربه گرایی، دو رویکرد غالب در میان معرفت شناسان معاصر است. عمده نظریات صدق، توجیه و حتی نظریه های در باب مبادی باور، بر اساس این دو رویکرد غالب ارائه شده است. پایبندی بدین دو رویکرد در دوره معاصر، به خصوص در باب عنصر توجیه، شاکله و سرنوشت معرفت شناسی را به کلی دگرگون ساخته است. به هر روی، باید بدین نکته توجه داشت که چنان چه دیدگاه های حداقلی و گاه افراطی رایج در معرفت شناسی معاصر را به عنوان موطن و معیار معرفت شناسی خود برگزینیم، باید بپذیریم که ممکن است بسیاری از باورهای دینی ما که به صدق آن ها ایمان داریم، و برای ما به نحو معقولی موجه اند، فاقد ارزش معرفت شناختی قلمداد شود؛ کما این که در بسیاری از محافل علمی با رویکرد های جدید معرفت شناختی، سخن گفتن از موجه بودن صدق بسیاری از گزاره های دینی، امری ناموجّه است.
مسئله «صدق» نیز، از پرچالش ترین مسائل معرفت شناسی است. صدق، دارای نظریات گوناگونی است. نظریه «مطابقت»، «انسجام» و «اصالت عمل»، از مشخص ترین نظریات صدق، محسوب می شود.
نظریه مطابقت، به عنوان نظریه کلاسیک در معرفت شناسی، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.امّا علی رغم شیوع آن، امروزه در معرفت شناسی معاصر، نظریه های رقیب دیگری نیز در کانون توجه قرار گرفته است.شکّاکان به دلیل اشکالات مختلفی که بر این نظریه وارد شده، از آن، بسیار به نفع خود سود جسته اند. نظریه مطابقت، دارای پیش فرض هایی است که آن را با چالش هایی مواجه ساخته است. مهم ترین پیش فرض این نظریه، آن است که عالَم خارج و عالم ذهن کاملاً از یکدیگر جدا انگاشته شده اند. مشکل دیگر، آن است که چه گونه می توان میان ذهن و عین، انطباق برقرار نمود و فرایند آن چه گونه است؟ وظیفه این انطباق بر عهده چیست؟ و آیا در تطبیق میان باورها با واقعیت ها، خطایی رخ نمی دهد؟ اگر خطا، امکان پذیر نیست، بر اساس چه استدلالی و اگر بروز خطا امکان پذیر باشد، چگونه صدق معنا پیدا می کند؟ به هر روی، این انطباق تنها در عالم ذهن برقرار می گردد؛ یعنی چنان است که گویی کارخانه ای، صرفاً خود، محصولات خود را تأیید کند و بر آن صحّه گذارد و حال آن که ممکن است این محصول در فضای خارج از کارخانه، کاملاً غیراستاندارد و بی کاربرد باشد. بسیاری از فلاسفه مسلمان نیز در باب مسئله علم و رابطه میان ذهن و عین، از همین نظریه استفاده نموده اند و علی رغم حملات شدید شکاکان و برخی معرفت شناسان به این نظریه، با طرح «نظریه بداهت»، در برابر اشکالات وارد شده، پاسخ هایی موجّه و درخور ارائه کرده اند.
محدوده معرفتی و ادراکی آدمی پس از عصر رنسانس و خصوصاً در صد ساله اخیر، با غلبه دیدگاه های عقل گرا و تجربه گرا، ضیق تر شده است، آن چنان که برخی را به انکار واقعیت خارجی و برخی دگر را به شکّاکیت مطلق کشاند.
می توان معرفت شناسی کانت را نقطه اتصال میان دو رویکرد عقل گرایی و تجربه گرایی در غرب نامید. دیدگاه خاص معرفت شناختی او تأثیری بنیادین در تحولات دیدگاه معرفتی دیگر فلاسفه غرب بر جای نهاده است. کانت با تفکیک میان ذات و بود عالم و آن چه در ذهن ما از عالم، نقش بسته است، سعی داشت تعریفی خاص از معرفت ارائه کند. گرچه به زعم برخی، کانت با دغدغه های الهیاتی خود، بر آن بود تا دامان امور قدسی را از طریق محدود ساختن ساحت ادراک عقلانی، از دسترس و گزند انتقادات عقل دور کند، اما ظاهراً بر خلاف میل او، این دیدگاه چنان تأثیر عمیقی بر رویکرد فلاسفه پس از خود، بر جای نهاد که شاید برخی مبانی معرفت شناختی آموزه های دینی و ایمانیِ مسیحی و اخلاق را دست خوش چالش هایی بزرگ نمود. او «ذات» و «بود» عالم را «نومن» و آن چه از عالم در ذهن پدیدار می شود را «فنومن» نامید. بر اساس این دیدگاه، عالَم، بُعدی غیر قابل ادراک و بُعدی قابل ادراک دارد. بُعد غیر قابل ادراک عالم، همان نومن یا بود آن و بُعد قابل ادراک عالم، فنومن یا نمود آن در ذهن آدمی است. کانت معتقد است درک« بود» عالَم، ممکن نیست و آن چه به ذهن آدمی می آید، از دو دهلیز زمان و مکان ذهنی و از دوازده مقوله ذهنی دیگر گذشته و قابل درک شده است. ذهن آدمی، هم چون عینکی رنگین است که تمام مُدرَکات را بر اساس ساختار خود سامان می دهد؛ دقیقاً همان گونه که برای آن ساخته شده است. کانت، این سؤال را می پرسد که آیا می توان بدون عینک ذهن، با عالم خارج مواجه شد؟ پاسخ سؤال، از دیدگاه او کاملاً منفی است. در واقع، ذهن ما و مجموعه قوای درّاکه ما، عینکی رنگین هستند که صرفاً نمودی متناسب با ساختار و خاصیت های خود را برای ما فراهم می آورند و نه الزاماً همان گونه که عالم هست. ما نمی توانیم بفهمیم که واقعاً عالم چه گونه است؛ زیرا عالم را صرفاً از پس عینک رنگین ذهن می نگریم.
از سویی این پرسش مطرح است که آیا دنیا برای ما هم همان گونه است که دیگر موجودات آن را درک می کنند؟ هر موجودی، دنیا را تنها از طریق قوای ادراکی خود می یابدو به احتمال زیاد، دنیا برای هر موجودی، مفهومی خاص خود را خواهد داشت. در واقع، پرسش برخی از فلاسفه معرفت این است که واقعیات عالم به دریافت کدام یک از موجودات نزدیک تر است؟ ما با مجموعه حواسی بسیار ضعیف تر و به احتمال زیاد خطاپذیرتر، چه گونه می توانیم صدق یافته های خود را بیابیم و آن ها را موجّه سازیم؟
در دیدگاه بخش عمده ای از معرفت شناسان دوره معاصر، یافته های منابعی غیر از عقل و تجربه، از هیچ اعتبار معرفت شناختی برخوردار نیست. گرچه معرفت شناسی در واقع، رویکردی فلسفی به مسئله معرفت است و طبیعتاً از روش عقلانی بهره می برد، اما باید بدین نکته توجه داشت که به هر روی، مسائلی از قبیل وحی، ایمان، کشف و شهود و به عبارت فیلسوفان دین، تجارب دینی نیز، از جمله واقعیت های موجود و ممکن عالم هستند و نمی توان به راحتی، از کنار آن ها عبور کرد. گرچه شخصی بودن رخداد تجارب دینی را نمی توان انکار نمود، ولی بسیاری متفکرین و اندیشمندان مسلمان در حوزه فلسفه و عرفانِ نظری، همواره بر آن بوده اند که ملاکی عقلانی برای توجیه چنین دریافت هایی ارائه کنند.
بر اساس تعاریف مرسوم در معرفت شناسی معاصر، هیچ کدام از انواع تجارب وحیانی و عرفانی را نمی توان واجد ارزش معرفت شناختی دانست؛ زیرا نمی توان دلیلی قانع کننده بر صدق آن ها ارائه کرد. امّا مسئله اساسی، این است که همواره این طور نیست که معرفت شناسان با چنین دقت و وسواسی که در باب معارف غیرمادی و تجربی سخن رانده و یک سره آن ها را از گردونه معارف کنار نهاده اند، در باب تمام پیش فرض های خود نیز چنین باشند. نفس، علم، ذهن و دیگر وجودهای غیرمادی از این دست هستند که اتفاقاً از پیش فرض های غالب معرفت شناسان، فلاسفه و روان شناسان قرار گرفته است. اگر این مفاهیم، با مجموعه استدلال ها و شواهدی پذیرفته و اموری مسلّم انگاشته شده اند، قاعدتاً معارف غیرتجربه حسّی دیگری؛ همچون وحی نیز می تواند با مجموعه ای از استدلال ها و شواهد، از منابع معرفت قلمداد شود. اما علی رغم استدلال ها و شواهد بسیاری که در این رابطه ارائه شده، غالب گزاره های دینی، از سوی بیشتر معرفت شناسان غربی، خرد گریز و یا خردستیز قلمداد شده است.
دانش رسمی و مستقل معرفت شناسی در ایران، بسیار نوپاست و به زحمت بتوان عمر آن را از مبدأ شروع این مباحث توسط نوصدرائیان و دیگر اندیشمندان، بیش از سه دهه دانست. معرفت شناسان مسلمان بسیار کوشیده اند تا از طریق عناصری؛ چون واقع گروی، بداهت، یقین و علم حضوری، دستگاه معرفتی منسجمی ارائه کنند. به هر روی، باید کوشید تا یافته های معرفت شناختی خود را که بر نوعی رویکرد خاصّ از ماهیت انسان(که عمدتاً ادیان آسمانی بر آن تأکید نموده اند) استوار شده را در اختیار مجامع علمی قرار داده و از یافته های آن با قوّت دفاع کنیم.
به نظر می رسد معرفت شناسی جدید در غرب، با ارتباطی که با مباحث زیست شناسی، ژنتیک، عصب شناسی و یافته های مبتنی بر رویکردهای خاص در روان شناسی یافته و نیز انشعاب هایی که در دل خود پیدا کرده است، در مسیری قدم خواهد نهاد که با شکّاکیت و انکار، پیوندی ناگسستنی یابد. هر قدر بر شکّاکیت معرفت شناختی افزون گردد، زندگی و حیات آدمی از داشتن معنایی موجّه، تهی شده و بسیاری اصول و ارزش های او همچون اخلاق و ایمان، سست و یا به کلی از میان رخت خواهد بست. بهره گیری از آموزه های دینی و توجه به نوع رویکرد دین به ماهیت انسان و سپهر معرفتی او، پایگاه امن و آرامشی است که به نحوی معقول، انسان را از شکّاکیت معرفتی خواهد رهاند؛ زندگی را معنادار کرده و بر پای بندی او بر ارزش های اخلاقی و استمرار ایمان خواهد افزود.
پی نوشت ها
1. رک.به: عهد جدید، انجیل یوحنّا، باب اوّل، آیات 1 تا 4.
2. رک.به: عهد عتیق، کتاب پیدایش، باب اوّل، آیات 26 تا 28. این آیات به خلقت انسان بر صورت خداوند و تسلّط او بر دیگر مخلوقات اشاره دارد.
3. بر اساس تعریف سه جزئی مرسوم در معرفت شناسی معاصر، معرفت مساوی است با: «باورِ صادقِ موجّه» (justified true belief).
حجت الاسلام والمسلمین حمید طاهریان

نقشه سایت :: sitemap