عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: معناشناخت مشتقات عقل در آیات قرآن کریم ::.
چکیده
این نوشتار پس ازمعنا شناسی واژه «تعقل»؛ ابتدا به بررسی کاربرد​های معنوی این واژه درآیات قرآن کریم وتحلیل وتفسیر محتوایی آن آیات می پردازد واثبات می​کند که مشتقات واژه عقل در معانی خاص لغوی واصطلاحی آن بکار رفته است.معنای تعقل غیر از تفکر ،تدبر،تذکر،تفقه،لب و... می باشد که بعضی از مترجمین قرآن کریم از این نکته اساسی غافل شده وهمه این الفاظ را به عنوان مترادفات به​صورت متحدالشکل ترجمه کرده​اند که قطعا این​گونه ترجمه​ها بر خطارفتن مترجم و ناصواب بودن این​گونه ترجمه​​ها دلالت دارد.
در این مقاله سعی بر این​است تا با باز خوانی وتفسیر آیاتی که مشتمل بر مشتقات واژه عقل هستند؛ ترجمه دقیقی از تعقل بدست آید و در نهایت اثبات شود تفکر،تدبروغیره از محصولات ونتایج قطعی تعقل هستند نه هم معنای واژه تعقل.

کلید واژه
قرآن کریم،عقل و تعقل،انسان،روایات ، تفسیر، تفکر، تدبر.

مقدمه

خداوند متعال به همه انسان ها از باب قاعده لطف وشاید علاوه بر قاعده مذکور مسامحتاً از باب قاعده قبح عقاب بلا بیان (عقل همان بیان خداوند باشد )چندین وچند موهبت هدیه نموده است که از جمله این موهبت ها می توان به نعمت ولایت پیشوایان معصوم دین اشاره نمود واز این قبیل موهبت های بی بدیل نعمت عقل می باشد که انسان هر مقدار تلاش نماید نمی تواند شکر اینگونه موهبت ها را بجا آورد.براستی با اندکی تامّل وتعقّل به این نتیجه خواهیم رسید انسان با قوه عقل اشرف کائنات ومخلوقات است وعقل،ممیّز انسان از حیوانات دیگر است وبه وسیله این نعمت گران قدر خدادادی انسان به شناخت کاملی از خود ومحیط پیرامون دست یافته واین معرفت سبب خدا شناسی ومعبود پرستی می گردد وبه حکم قطعی عقل شایسته وبایسته است خداوند قادر وخالق مهمترین وبهترین ابزار(عقل) را برای سیر تکاملی انسان در اختیارش قراردهد لذاست که می بینیم خداوند متعال در قرآن کریم که کتاب هدایت وانسان سازی است حدود 47 مرتبه بصورت مستقیم از مشتقات عقل استفاده می نماید وبا تاکید فراوان وبا سرزنش ونکوهش به کرّات از انسان ها مطالبه می نماید از قوه عقل (به معنای ادراک وفهم دقیق )که از بین برنده جهالت وضلالت است به بهترین وجوه استفاده نماید وسبیل هدایت وصحیح زیستن (صراط مستقیم) را انتخاب نماید و از مکر وحیله شیطان وکافران وانسان های شیطان صفت بر حذر باشد.
گردآورنده مقاله حاضرمعتقد است اگر بخواهد تفسیر تمامی ایات و روایات که مشتمل واژه عقل ومشتقاتش است رابررسی نماید قطعا نیازمند تدوین کتاب خواهد بود واز حوصله بحث خارج است.لذا در این نوشتار در صدد هستیم با تمر کز وتحقیق،استقرائی در بیشتر آیات داشته و بتوانیم معنی بدست آمده از تعقل را به همه آیات تعمیم دهیم وهچنین با مراجعه به منابع اصیل به تبیین میزان توجه قران کریم به موضوع تعقل پرداخته وموضوعاتی را که قرآن انسان را به تعقل در آنها فرا می خواند متذ کر گردیم شاید که در پرتو عقلانیت هدایت شویم .

1-مقصود از عقل
در بیان ائمه لغت عقل بمعنای منع و نهی و بصورت کلی به وسیله ای که موجب امساک میشود عقل اطلاق گردیده است و قطعاً عقل یک عامل بازدارنده برای انسان محسوب گردیده و از اینکه انسان بتواند کارهای قبیح و زشت مرتکب گردد ممانعت بعمل می آورد(ابن منظور،1414ق: 3/46).
عقل در اصطلاح:در هر کدام از علوم عقلی و نقلی مانند فلسفه و منطق و کلام و مباحث قرآنی و تفسیری تعریف علی حده و مستقل دارد و در اینجا به تعریف دانشمندان علم تفسیر و علوم قرآن اشاره میگردد.
عقل در اصطلاح آنان به قوهای که موجب ادراک صحیح و تصمیم گیری به موقع از مسائل پیرامون که اتفاق می افتد اطلاق گردیده است که قوه عقل به عنوان یک عامل بازدارنده، دارای آثار و نتایجی است مانند حلم، صبر و علم که هرکدام از این مقولات قوهای مستقل از قوه عقل هستند ولیکن تحت الشعاع عقل قرار دارند.

2-کمال انسان در گرو پیروی عقل
تکامل یافتن پدیده های نباتی مرهون فراهم شدن اسباب و شرایط بیرونی و بصورت جبری است.هیچ درختی به اختیار خودش رشد نمیکند و با گزینش خودش میوه نمی دهد زیرا شعور و ارادهای ندارد. در تکامل جانوران کمابیش جایی برای اراده و انتخاب می توان یافت اما اراده برخاسته از غرایز کور حیوانی با بردی محدود به نیازهای طبیعی و در پرتو شعوری محدود به توان اندامهای حسی هر حیوان میباشد.
«اما انسان علاوه بر خواص نباتی و حیوانی دارای دو امتیاز روحی است؛ از یک سو خواستههای فطریش در دایره نیازهای طبیعی، محدود نمیشود و از سوی دیگر از نیروی عقل، برخوردار است که بوسیله آن میتواند دایره معلوماتش را بسوی بی نهایت توسعه دهد.بر اساس این ویژگی ها برد اراده اش از مرزهای محدود طبیعت فراتر می رود و بسوی بی نهایت میل می کند.همان گونه که کمالات ویژه نبات بوسیله قوای نباتی خاص حاصل می شود و کمالات حیوانی در سایه اراده برخاسته از غرایز و ادراکات حسی پدید می آید کمالات ویژه انسان هم که در واقع همان کمالات روحی اوست در سایه اراده آگاهانه و در پرتو رهنمودهای عقلی بدست می آید.عقلی که مراتب مختلف مطلوبیت را بشناسد و در موارد تزاحم بهترین ها را ترجیح دهد.بنابراین انسانی بودن رفتار به این است که با اراده برخاسته از تمایلات ویژه انسان و در پرتو هدایت عقل، انجام گیرد و رفتاری که تنها با انگیزه های حیوانی انجام می گیرد رفتاری حیوانی خواهد بود؛چنان که حرکتی که تنها در اثر نیروی مکانیکی در بدن انسان پدید آید حرکتی فیزیکی خواهد بود»(مصباح یزدی،1386ش: 28و29).
شاید بتوان گفت که خداوند قادر متعال با قرار دادن قدرت انتخاب و اختیار در سرشت انسان، انسانها را فقط بدین وجه متمایز از حیوانات و جمادات قرار داده است و فقط بخاطر این امتیاز نعمتهایی را به انسان اختصاص داده و وسایل ترقی و تکامل در اختیار آنان نهاده و در ضمن از موجود انسان متوقع است که با نور عقل راه را از بیراهه تشخیص داده و دچار عصیان نگردد. یکی از مهمترین و اساسی ترین نعمت ها تکلم کردن خداوند از طریق قرآن کریم با انسان هاست که انسان ها از این نعمت غافلند و ارزش واقعی قرآن بر آنان مستور است لذا در روایتی از حضرت رسول گرامی اسلام (ص) منقول است که می فرمایند:« فَضْلُ الْقُرآنِ عَلی سائِر الكَلام كَفَضْل اللهِ عَلی خَلْقِهِ».
«برتریت قرآ ن که کلام خالق است بر سائر کلامها (کلام بشر) مثل برتریت خداوند متعال برخود مخلوقات است»(مجلسی،1403ق: 89/52).
لذا نتیجه این سخن اینست که تمامی الفاظ قران کریم باید دقیق ترجمه گردند تا بتوان غرض واقعی خداوند متعال را فهمید تا در زندگانی انسان جاری گشته و موجب تکامل شود.

3-جایگاه عقل در قرآن
مشتقات ماده عقل بارها در قرآن بکار رفته است و خداوند متعال در سورههای مبارکه بقره، آل عمران، انعام، اعراف، یونس، هود، یوسف، الانبیاء، المومنون، النور، الشعراء، القصص، یس، الصافات، غافر، الزخرف، الحدید، الملک، العنکبوت، المائده، الانفال، الرعد، النحل، الحج، الفرقان، الروم، الزمر، الجاثیه، الحجرات، الحشر، بر بکارگیری و شکوفا نمودن عقل تاکید و توصیه فراوان نموده است؛ گویا عقل کلید تمامی قفل ها مانند جهل ونسیان،عدم،غفلت،سستی و کژی میباشد و سعی بر این است بیشتر آیات که در آنها مشتقات عقل بکار رفته مورد بررسی قرار گیرند که نتیجه این گردد که قرآن نسبت به چه مباحثی رهنمون به تعقل می نماید؟.

آیات تعقل
بررسی آیه شریفه 44 سوره مبارکه بقره

{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ }(بقره/44)
«آیا مردم را به نیکی (ایمان به پیامبر که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می کنید اما خودتان را فراموش می نمایید با اینکه شما کتاب آسمانی را می خوانید آیا نمی اندیشید؟».
«این آیه شریفه درباره دانشمندان اهل یهود می باشد که این دانشمندان بخاطر مباحث مطرح شده پیرامون رسول گرامی اسلام در کتابشان،مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت دعوت می کردند و به مردم بشارت ظهور حضرت را می دادند اما بعد از ظهور خود این دانشمندان به رسول گرامی اسلام (ص) ایمان نیاوردند و حتی برخی از آنان به بستگان خود که به اسلام ایمان آورده بودند توصیه میکردند که مسلمان بمانند ولی خودشان ایمان به اسلام نمیآوردند» (مکارم شیرازی، 1375ش: 1/214).
باید دانست در آموزه های دین اسلام گفتار مطابق کردار است و گفتار منهای کردار و عمل بی ارزش تلقی گردیده است لذا در روایت آمده است:«دانشمندی که دیگران را به بهشت دعوت کند ولی خودش اهل جهنم باشد بزرگترین و سرسختترین حسرتها را خواهد داشت»(مجلسی،1403ق: 2/37).
همچنین از امیرمومنان (ع) نقل شده است که حضرت فرمود:«سوگند که من شما را به کاری دعوت نمی کنم مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کاری نهی نمی کنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم»(شریف الرضی،1412ق:حکمت 173).
در این رابطه از امام کاظم(ع) منقول است که فرمودند:«طوبی للعلماء بالفعل وویلٌ للعلماء بالقول».«درود بر عالمانی که به گفته خود عمل می کنند و وای بر عالمانی که فقط حرف می زنند»( مجلسی،1403ق: 78/299).
در روایتی امام صادق(ع) فرموده اند:«کونوا دعاه الناس باعمالکم ولاتکونو ادعاده بالسنتکم».
«با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید نه تنها با گفتار»(عروسی حویزی،1382ش: 1/57).
در قرآن کریم عالم بی عمل به الاغی تشبیه شده است که بار کتاب حمل می کند ولی خود از آن بهرهای نمی برد(جمعه /5) .
از رسول گرامی اسلام (ص) در حدیثی آمده که فرموده است:«عالم بی عمل بسان چراغی است که خودش می سوزد ولی نورش به مردم می رسد»(هندی،1405ق: 9/حدیث 291).درحدیث دیگری میفرماید:«عالم بی عمل همچون تیر انداز بدون کمان است»(مجلسی،1403ق:10/100) ؛ و در حدیثی گهربار امیر مومنان (ع) میفرماید:«عالم بی عمل مثل چراغی است بر پشت بام اتاق هایی که تاریکند»(همان: 14/309) و امام صادق (ع) دراین باره میفر ماید:«موعظه عالم بی عمل چون باران بر روی سنگ استکه در دلها نفوذ نمی کند»( همان: 2/139).
در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است امام، ثواب عبادات را هم منوط به اندازه عقل می داند.سلیمان دیلمی از پدرش نقل می کند که به امام صادق (ع) عرض کردم:«فلانی در عبادت و دینداری و فضیلت چنان و چنین است».فرمود:«عقلش درچه پایه است؟».
گفتم:«نمی دانم»؛ فرمود:«ثواب عبادت و دین داری اشخاص به اندازه عقل آنهاست». مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزائر دریا به عبادت خدا عمر می گذرانید. جزیره، سبز و خرم و پراز درخت بود و آبهای روان داشت. فرشتهای بر او گذشت و عرض کرد:«پروردگارا مزد عبادت این بنده خود را به من بنما». خدا ثواب وی را به او نمود و فرشته آنرا کم شمرد خدا به او وحی کرد«همراه او باش». آن فرشته بصورت آدمیزاد نزد وی آمد. عابد از او پرسید:«کیستی؟».گفت:«من مردی خداپرستم که آوازه جا و خداپرستی تو را شنیدم و آمدم تا با تو عبادت کنم».آن روز را با او گذراند فردا صبح فرشته تازه وارد به او گفت:«اینجا بسیار پاکیزه و دلپسند است و همان برای عبادت خوب است» و سپس عابد گفت:«اینجا یک عیب دارد» پرسید:«چه عیبی؟»گفت:«پروردگار ما حیوانی ندارد.اگر الاغی داشت برایش می چراندیم. به راستی این علف ها ضایع میشود».آن فرشته به وی گفت: «پروردگارت الاغ ندارد؟» گفت:«اگر داشت این همه علف ضایع نمیشد». خدا به آن فرشته وحی کرد:« همانا به اندازه عقلش به او ثواب می دهم»(کلینی،1363ش: 1/36).
لذا با توجه به چنین فرامین ارزشمند اسلام لازم است انسان وقتی به صحت و سقم کاری از طریق عقل یا تعقل واقف گردید ابتدا خود عمل کرده و در مرحله بعدی به دیگران توصیه نماید که قطعاً چنین عملکردی از آثار عمیق و انسان ساز نیز برخوردار خواهد بود و تا عمق جان های مخاطبین نفوذ خواهد نمود به نظر می رسد خداوند متعال می فرمایند حق تلاوت قرآن عمل به آن و ایمان آوردن به دین مبین اسلام خواهد بود منتها چون که انسان ها از قوه تعقل خود استفاده نمی نمایند و عقل اگر در چنین مواردی جمود بسته باشد قطعاً خسارت های فراوانی و غیرقابل جبران به انسان ولو اینکه آن انسان دانشمند بوده باشد یا عابد بوده باشد وارد خواهد نمود و پیام آیه شریفه اینست که تا پیرامون مسائل تعقل نباشد حتی اگر علم و یقین به مطلبی باشد انسان قادر به انجام آن کار نخواهد بود.
بررسی آیه مبارکه 73 سوره مبارکه بقره
{فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَاكَذَٰلِكَ یُحْیِی اللَّـهُ الْمَوْتَىٰ وَیُرِیكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}.
«سپس گفتیم قسمتی از گاو ذبح شده را به مقتول بزنید(تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد شاید اندیشه کنید».
«آیه به معنای نشانه است که در محسوسات و معقولات بکار می رود»(راغب اصفهانی،1404ق:ذیل واژه عقل در آیه).
بطور کلی آیات و نشانه های خداوند به دو قسم تقسیم می گردند:
الف) آیات آفاقی
ب) آیات انفسی.
«مراد از آیات آفاقی آفریدههای بیرون از وجود انسان همانند خورشید و ماه و ستارگان و زمین و آسمان و کوه ها و دریاها و مراد از آیات انفسی شگفتی های وجودی انسان در ابعاد روحی و جسمی است»(طبرسی،1995م: 3/231).
در قرآنکریم چندین مورد به عنوان آیات آفاقی به انسان ها معرفی می گردد تا انسانها حول آنها تحقیق و تعقل نمایند که عبارتند از: « آب که چگونه حیات موجودات زنده به آب است » (انبیاء/ 30 ؛ ملک / 30 ؛ ق / 9)،«آتش و اینکه چگونه خداوند از درخت سبزی آتشی بر می آورد»(یس/80)، «آشامیدنی ها»(نمل/67)،«ابرها» (بقره/164و22)، بادها (اعراف/157)،«باران» (بقره / 22)،«پرواز پرندگان»(نحل /79)، «تفاوت رنگ ها» (نحل / 13) و صدها نشانه دیگر بیرونی همه نمونههایی است که انسان میتواند در پس آنها و نگاه به ملکوت آن به حق مطلق دست یابد که یکتا و یگانه است و جز او وجودی کامل و تام و تمام نیست.
از نشانه های درونی و انفسی قرآن به شماری چند اشاره می کند که می توان به«آرامش انسان»(اعراف /189)،«اختلاف زبان»(روم/ آیه 22)،«بیداری انسان از خواب»(انعام / 60)،«تناسب اندام»( کهف / 37)،«تولید نسل»(نساء / 1) و صدها مورد دیگر اشاره کرد که هر یک به تنهایی شگفتی است که هر خردمند ی را وا می دارد که از این نشانه ها به آفریدگار برسند و حق مطلق را بشناسند و به او ایمان آورد و در مسیر هدایتی او قرار گیرد و در یک کلمه «هدف از خلقت آیات و نشانه ها هدایت خلق بسوی خالق است»(نازعات /19 و20).
آیه مذکور نمونه ای از قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان در دنیا بعنوان رجعت و در قیامت برای پاداش گرفتن است.دیدن نشانه های قدرت الهی برای تعقل انسان هاست.تعقل باید اثر مستمر و مستقیم بر زندگانی داشته باشد نه اینکه منجر به تعجب لحظه ای گردد.واژه لعل در آیه بیانگر این مطلب است که اگر روح و فکر انسان آلوده باشد دیدن آیات الهی نیز تعقل را در او بر نمی انگیزد.

بررسی آیه 75 و 76 سوره مبارکه بقره
{ اَفَتَطمَعُونَ اَن یُؤمِنُوا لَکُم وَ قَدکانَ فَریقٌ مِنهُم یَسمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُم یَعلَمُونَ}(بقره/ 76و75).
«آیا انتظار دارید یهودیان سرسخت به آیین شما ایمان بیاورند با اینکه عدهای از آنان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن آن را تحریف میکردند در حالیکه علم و اطلاع داشتند و حق را می شناختند».
{ وَاِذا لَقُواالَّذینَ امَنُوا قالُوا امَنّا وَ اِذا خَلا بَعضُهُم اِلی بَعضٍ قالُوا اَتُحَدِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللهُ عَلَیکُم لِیُحآجُّوکُم بِه عِندَ رَبِّکُم اَفَلا تَعقِلُونَ }(بقره/ 76).
«یهودیان هنگامی که مومنان را ملاقات کنند می گویند ایمان آورده ایم ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می کنند(بعضی به بعض دیگر اعتراض کرده) میگویند چرا مطالبی را که خداوند (درباره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد به مسلمانان بازگو می کنید تا روز رستاخیز در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال کنند آیا نمی فهمید و تعقل نمیکنید».
علامه طباطبایی(ره) میفرمایند:«سیاق این آیات مخصوصاً ذیل آن ها این معنا را دست میدهد:«که یهودیان عصر بعثت، در نظر کفار و مخصوصاً کفار مدینه که همسایگان یهود بودند از پشتیبانان اسلام شمرده میشدند، چون یهودیان ، علم دین و کتاب داشتند و لذا امید به ایمان آوردن آنان بیشتر از اقوام دیگر بود و همه، توقع این را داشتند که فوج فوج به دین اسلام درآیند و دین اسلام را تأیید و تقویت نموده نور آن را منتشر و دعوتش را گسترده سازند.لکن بعد از آنکه رسول خدا(ص) به مدینه مهاجرت کرد یهود از خود رفتاری را نشان داد که آن امید را مبدل به یأس کرد و بهمین جهت خدای سبحان در این آیات می فرمایند: «آیا انتظار دارید که یهود بدین شما ایمان بیاورد در حالی که یک عده از آنان بعد از شنیدن آیات خدا و فهمیدنش آن را تحریف کردند. خلاصه کتمان حقایق و تحریف کلام خدا رسم دیرینه این طائفه است.پس اگر نکول آنان را از گفته های خودشان می بینید و می بینید که امروز سخنان دیروز را حاشا می کنند خیلی تعجب نکنید»(موسوی همدانی،1386ش: 1/321).
درذیل آیه شریفه {وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ} از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود:«قومی از یهود بودند که با مسلمانان عناد و دشمنی نداشتند و بلکه با آنان توطئه و قرارداد داشتند که آنچه در تورات از صفات محمد(ص) وارد شده برای آنان بیاورند ولی بزرگان یهود ایشان را از این کار بازداشتند و گفتند زنهار که صفات محمد(ص) را که در تورات آمده است برای مسلمانان نگویید که فردای قیامت در برابر پروردگارشان علیه شما احتجاج خواهند کرد.در این جریان بود که این آیه نازل شد»(طبرسی،1995م: 1/142).
سخنی درباره تحریف کردن کتب آسمانی توسط قوم یهود
یکی از ویژگی هایی که قرآن کریم برای قوم یهود ذکر می کند(که در اقوام دیگر به این شکل وجود نداشته یا کمتر بوده) اینست که یهود حیله و خدعههای متعددی را در راستای تحریف کتب آسمانی انجام داده است و در نهایت آنچه اکنون در اختیار دارند کمتر رنگ الهی دارد.
«از مجموع آیاتی که در قرآن درباره تحریف در قوم یهود آمده است و می توان استفاده کرد این است که آنها به انواع تحریف در کتاب آسمانی خویش (تورات) دست می زدند.گاه تحریف آنها معنوی بود. یعنی عباراتی را که در کتاب آسمانی نازل شده بود را برخلاف معنی واقعی آن تفسیر می کردند و الفاظ را بصورت اصلی حفظ می کردند و معانی آن را دگرگون می ساختند.گاه نیز دست به تحریف لفظی می زدند.در برخی موارد نیز اقدام به مخفی ساختن قسمتی از آیات الهی میکردند؛ یعنی آنچه را موافق میلشان بود آشکار و آنچه را که خلاف میل آن ها بود کتمان مینمودند. حتی گاهی با وجود حاضر بودن کتاب آسمانی برای اغفال مردم دست خود را روی قسمتی از آن میگذاشتند تا طرف مقابل نتواند آن را بخواند.اینگونه تحریفات عمدتاً بدلیل منافع مادی و شخصی صورت گرفته است و به وسیله آیه 79 سوره مبارکه بقره می توان فهمید هر ساله منافع و مبالغی از سوی مردم عادی یهود به علماء و دانشمندان داده می شد به همین دلیل علما و دانشمندان یهود که صفات پیامبر اسلام را در تورات خوانده بودند هنگامی که منافع خویش را در خطر دیدند صفات پیامبر اسلام را انکار نمودند و به گونه ای جلوه دادند تا توده های مردم به حقانیت پیامبر اسلام پی نبرند.آنها به سبب خطری که برای منافع شخصی ایشان قابل تصور بود اوصاف واقعی پیامبر در تورات را تغییر دادند و ضد آن را نوشتند»(قرائتی،1387ش: 1/145و220).
«لذا از این آیات به این نتایج می رسیم که وظایف دانشمندان نسبت به مردم و خداوند بسیار زیاد و سنگین است و گمراه نمودن مردم از اینکه وظایفشان را در قبال دین الهی انجام ندهند و به مردم با عبارت {أَفَلاَ تَعْقِلُونَ}طعنه بزنند در حالی که خود دانشمندان حق را بشناسند ولیکن قبول نکنند،همه وهمه حاکی از این است که با وجود چنین دانشمندان لجوج و خطرناک هرگز جامعه اصلاح نمی گردد و نهایتاً کتمان حقیقت برای حفظ موقعیت و تعصب نابجا نشانه عقل و عاقلانه عمل کردن نیست بلکه برعکس نشانه بی عقلی است»( همان: 1/92).

بررسی آیه 242 سوره مبارکه بقره
{کَذ لِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم آیاتِه لَعَلَّکُم تَعقِلوُنَ}(بقره/242).
«این چنین خداوند متعال آیات خود را برای شما شرح می دهد شاید اندیشه کنید».
در آیات قبل نحوه ی پرداخت مهریه زنان طلاق داده شده قبل از آمیزش و بعد از آن بیان شد. این آیه یا در مورد کسانی است که در ضمن عقد مهریه آنان مشخص نشده و قبل از آمیزش طلاق داده می شوند و یا یک سفارش عاطفی و اخلاقی برای تمام موارد طلاق است که علاوه بر پرداخت تمام یا نصف مهریه هدیه ای جداگانه برای جبران نارضایتی ها و دل شکستگی های زن،از سوی شوهر به او پرداخت شود.البته این یک دستور اخلاقی و استحبابی است که سزاوار است متقین و پرهیزکاران آن را مراعات نمایند.به هر حال از جمله{حقاً عَلَی المُحسنینَ}(بقره/236)و{حَقّاًعَلَی المُتقَّینَ}(بقره/241)وعبارت{ولاتَنسَوُاالفَضلَ بَینَکُم}(بقره/237) می توان توجه مخصوص اسلام را درباره حفظ حقوق و عواطف زنان مطلقه بدست آورد و در روایتی،امام حسن(ع) بر زنی که طلاق داده بود کنیزی را بعنوان هدیه بخشید(کلینی،1363ش:6/105).
شیعیان معتقدند احکام قطعاً تابع مصالح و مفاسدی هستند و اگر همین حکمی که در آیه مذکور گفته شد مورد تعقل قرار گیرد قطعاً به بعضی از مصالح آن می توان پی برد که هدیه دادن نقش کدورت زدایی و دلجویی از طرف مقابل است.در روایتی از امام صادق(ع) منقول است که حضرت فرمودند:«فقط با شیطان دشمنی کنید که دشمن اصلی انسان است و با هیچ مومن یا مومنه ای نباید دشمنی کرد»(دیلمی،1412ق: 1/78).

بررسی آیه 65 سوره مبارکه آل عمران
{یآ اَهلَ الکِتابِ لِمَ تَحآ جُّونَ فی اِبراهیمَ وَ مآ اُنزِلَتِ التَّوراهُ وَالاِنجیلُ اَلّا مِن بَعدِه اَفَلا تَعقِلُونَ} (آل عمران/65). «ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم گفتگو و نزاع می کنید (و هرکدام او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید) در حالیکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده است آیا اندیشه نمی کنید؟».
هر یک از دو گروه یهودیان و مسیحیان ابراهیم(ع) را از خود می دانستند و به قدری بازار این ادعا داغ بود که قرآن در دو آیه بعد می فرماید:{ما کانَ اِبراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا}.
«این آیه شریفه برای ادعای پوچی آنها می گوید:«چگونه شما ابراهیم را که قبل از تورات و انجیل بوده تابع آن دو کتاب می دانید کتابی که هنوز نازل نشده است پیرو ندارد آیا حاضر نیستید این مقدار هم تعقل کنید که لااقلّ حرف شما با تاریخ منطبق باشد»(قرائتی،1387ش: 2/81).
لکن علامه طباطبایی (ره) در تفسیر آیه شریفه قدم فراتر نهاده و فرموده اند:«آنچه در معنای آیه می توان گفت (خدا داناتر است ) اینست که همانطور که گفتیم احتجاج در بین خود اهل کتاب آن هم در مسأله ای واقع شده که بین آنان مورد اختلاف بوده است.(طباطبائی ،بیتا:ج3/387)البته مسائل دینی مورد اختلاف یهود و نصاری بسیار است لیکن آنچه عمده و از مسائل اصول دینی این دو طایفه است مسأله نبوت عیسی (ع) است که نصاری درباره آن جناب می گفت:«او یا خود خداست و یا پسر خداست و یا سومی از سه خداست» و با یهود بر سر مسأله بعثت و نبوت او احتجاج میکرد که در این مسأله دارای علم و مدرک بودند و در مقابل یهودیان بر سر انکار مسأله خدایی و پسر خدا بودن عیسی احتجاج می کردند و سومین خدا بودن از سه خدا که ایشان هم در این مسأله دارای علم و مدرک بودند و اما محاجه و بگو و مگوی هر دو بر مسأله ای که علمی به آن نداشتند همان محاجه آنان درباره یهودی بودن و یا نصرانی بودن ابراهیم بود.
منظور از جاهل بودنشان نسبت به آن این نیست که نمی دانستند تورات و انجیل بعد از ابراهیم (ع) نازل شده چون هیچ عاقلی از یهود و نصارا شک نداشته که ابراهیم(ع) قرن ها قبل از این دو شریعت زندگی می کرده است و نیز این نیست که نمی دانستند که سابق معقول نیست تابع لاحق و یا گذشتگان پیرو آیندگان باشد جمله«اَفَلا تَعقِلُونَ» هم با این احتمال مخالفت دارد چون می رساند به اینکه مسأله آنقدر روشن است که کمترین توجه برای درک آن کافی است پس یهود و نصاری می دانستند وجود ابراهیم بر تورات و انجیل سبقت داشته است ولی از اینکه این علمشان لازمه ای دارد غفلت داشتند و آن نیست که ابراهیم(ع) نمیتواند یهودی و نصرانی باشد بلکه بر دین خداست یعنی اسلام و تسلیم خدا شدن.
لیکن با این حال یهودیان گفتند: دین حق جز یکی نمی تواند باشد پس قهراً یهودیان میگفتند این دین واحد یهودیت است و قهراً ابراهیم هم یهودی بوده و نصاری نیز معتقدند به اینکه دین حق جز یکی نمی تواند باشد پس قهراً این دین واحد نصرانیت ا ست و قهراً ابراهیم هم نصرانی بوده است و در این میان قران با عبارت {اَفَلا تَعقِلُونَ}توجه آنان را به یک نکته که نمی دانستند جلب می کند و به آنها یاد می دهد نه اینکه نسبت به آن غفلت کرده باشند و آن نکته این است که این دین واحد در تمامی اعصار و در سیر تاریخی بشر یک نواخت نبوده بلکه برحسب مرور زمان و موازی زیادتر شدن استعداد بشر از ناحیه خدای تعالی کاملتر می شده و این دین واحد که نامش اسلام است قبل از یهودیت و نصرانیت با شرایطی و احکامی ساده تر بوده و دو کیش نامبرده دو مرحله و دو مرتبه کامل تر نسبت به مراحل قبل است تا آنکه با آمدن قران دین خدا به حد کمال رسید و خود اعلام کرد{اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم}( مائده/ 3) لذا با کمی تعقل انسان به سیر تکاملی دین پی می برد وادعای گزاف نمی نماید.

بررسی آیه 118 سوره مبارکه آل عمران
{یآ اَیُّها الَّذینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِن دُونِکُم لا یَالوُنَکُم خَبالاً وَ دُّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضآءُ مِن اَفواهِهِم وَ ما تُخفی صُدُورُهُم اَکبَرُ قَد بَیَّنّا لَکُمُ الایاتِ اِن کُنتُم تَعقِلوُنَ}(آل عمران/118).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید.آنها از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند.آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید (نشانه های)دشمنی از دهان (و کلام) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند از آن مهمتر است ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها ) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید».
در آیه فوق{بطانه}،به لباس زیر گفته می شود که به بطن و شکم می چسبد. این کلمه کنایه از محرم اسرار است و{خَبال} به معنای نابودی عقل است و{عنت} بمعنی سختی و رنج و{یألون} به معنی کوتاهی کردن در انجام کار است.
آیه مذکور اشاره به این مطلب دارد که رازداری یک وظیفه قطعی و مهم است و مخالفان اسلام درصدد ضربه زدن به فکر و اندیشه مسلمانان هستند.لذا آیه شریفه می فرماید:«بیگانگان را محرم اسرار خویش قرار ندهید».قطعاً اوامر و نواهی الهی دلیل و فلسفه دارد و اگر شما را از روابط صمیمانه با دشمنان نهی می کنند بخاطر آنست که آنان در توطئه علیه شما کوتاهی نمی کنند و از دشمن انتظاری جز بغض و کینه نیست و روابط صمیمی با دشمن توطئهگر نشانه بیعقلی است و برخورد صمیمانه با افراد بی صفا کم عقلی است.در این آیه مومن بودن مسأله ای است و عاقل بودن مسأله ای دیگر.در این آیه خداوند متعال میفرماید:«کفار را محرم اسرار قرار ندهید اگر عقل دارید».زیرا این عقل است که دفع ضرر محتمل را واجب می نماید و سود انسان را اکتساب میکند.
بررسی آیه 32 سوره مبارکه انعام
{وَ مَاالحَیاهُ الدُّنیآ اِلّا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَلَلدّارُ الاخِرَهُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَقُونَ أفَلا تَعقِلُونَ}(انعام/32).
«زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و البته خانه آخرت برای تقواپیشگان بهتر است آیا نمیاندیشید».این آیه شریفه شاید در باب مذمت دنیا است و روایات بسیاری در باب مذمت دنیا وارد گردیده است که انسان باید هیچ گونه دلبستگی به دنیا نداشته باشد،لیکن می توان با نگاه ابزاری به دنیا از آن به عنوان پلی برای رسیدن به آخرت استفاده نمود.در آیه مذکور کلمه«لعب» به کاری گفته می شود که قصد صحیحی در آن نباشد و کلمه «لَهو» به کاری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم و اصلی بازدارد(راغب اصفهانی،1404ق: ذیل واژه لهو و لعب ).
خداوند متعال در این آیه شریفه دنیا را بسان لهو و لعب می داند و منظور اینست که دنیا مثل بازی مدتش کوتاه است و همچنین دنیا مثل بازی و تفریح خستگی دارد و آمیخته ای از تلخی و شیرینی است ولی خیر بودن را به آخرت اختصاص داده است. خیر بودن آخرت بخاطر آنست که هم لذت هایش آمیخته به رنج نیست و هم زودگذر و موهوم و خیالی نیست و خداوند قادر متعال راه نجات از حسرت آخرت را تعقل معرفی می نماید و بکار نگرفتن قوه تعقل را زمینه ساز توجه به دنیا و غفلت از آخرت می داند و از ذیل آیه دانسته می شود تعقل و تقوا قطعاً ملازم یکدیگرند. لذا اگر انسان پیرامون دنیا و آخرت تعقل نماید به حکم قطعی عقل باید آخرت را مقدم بر دنیا سازد زیرا این آخرت است که دوام و ثبات دارد.

نگاهی به دنیا از منظر قرآن کریم
«دنیا عارضی است»(نساء/94)،«دنیا بازیچه است»(انعام/32)،«دنیا اندک ونا چیز است»(توبه /38)، «زندگی دنیا مایه ی غرور و اغفال است»(ال عمران /185)،«زندگی دنیا برای کفار جلوه دارد»(بقره/212)،«مال وفرزند جلوه های دنیا هستند»(کهف/46)،«دنیا غنچه ای است که برای هیچ کس گل نمی شود»(طه/131)،«چرا اخرت را به دنیا می فروشید»(بقره/86)،«چرا به دنیای فانی ومحدود راضی می شوید»(توبه /38)،«چرا به دنیای کوچک وزود گذر شاد می گردید»(رعد/26)،«چرا دنیا را به اخرت ترجیح می دهید»(ابراهیم /3)،«چرا به دنیا داران خیره می شوید»(حجر/88)،«چرا فقط به دنیا فکر می کنید»(نجم/29)،آیا دنیا گرایان نمی دانند که جایگاهشان دوزخ است»(نازعات/38و39).
البته این همه هشدار به خاطرکنترل مردم دنیا گراست وآنچه در آیات و روایات از دنیا پرستی انتقاد شده است بخاطرآخرت فروشی ،غافل شدن ،سرمست شدن ،وحق فقرا راندادن است ولی اگر افرادی در چهار چوب عدل و انصاف سراغ دنیا بروند و از کمالات دیگر غافل نشوند و حق محرومان را اداکنند ودر تحصیل دنیا یا مصرف ان ظللم نکنند این گونه مال ودنیا فضل ورحمت الهی است.
بررسی آیه 151 سوره مبارکه انعام
{قُل تَعالَوا أتلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَیکُم ألّا تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَینِ اِحسانًا وَلا تَقتُلوُا أولادَکُم مِن اِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم وَ اِیّاهُم وَ لا تَقرَبوُاالفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقتُلوُا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلّا بِالحَقِّ ذلِکُم وَصّاکُم بِه لَعَلَّکُم تَعقِلوُنَ}(انعام/151).
« بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بخوانم:چیزی را با او شریک مگیرید،و به پدر و مادر نیکی کنید، و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید،ماییم که به شما و آنان روزی می دهیم،و به کارهای زشت،چه آشکار و چه پنهان،نزدیک نشوید، و نفسی را که خداوند(کشتن آن را) حرام شمرده، جز به حق (مثل قصاص یا دفاع) نکشید، این هاست آنچه خداوند شما را به آن توصیه فرموده، باشد که تعقل و اندیشه کنید».
در این آیه به چند اصل مهم اشاره شده که از مشترکات همه ی ادیان آسمانی است.
در تورات هم مشابه این دستورها آمده است(سفر خروج، باب 20) یکی از این اصول اینست است که قرآن در چهار آیه (بقره/83)؛(نساء/36)؛(انعام/151)؛( اسراء/23) نسبت به پدر و مادر سفارش کرده است و در هر چهار مورد احسان به والدین همراه با مسأله توحید و نهی از شرک است. این آیه چون محرمات را می شمرد، پس ترک احسان به والدین هم حرام است.
امام صادق (ع) در روایتی چنین می فرمایند:«احسان به والدین،یعنی کاری نکنیم که آنان وادار به درخواست و سوالی از ما بشوند یعنی قبل از اینکه تقاضای مالی و معنوی از انسان داشته باشند حاجت آنها در هر زمینه ای برآورده گردد»(کلینی ،1363ش: 3/157).
در این آیه خداوند دستوراتی را به انسان می فرماید. شرک نورزند،بخاطر اینکه ریشه همه مفاسد شرک است و لذا شرک در آیه در رأس همه محرمات آمده است.احسان به پدر و مادر، فرزندکشی و سقط چنین در اجتماع نباشد لذاست که این دستورات الهی مطابق عقل هر انسانی است یا اینکه زمینه شکوفایی عقل را در پی دارد»(حرعاملی،1409ق: 13/74).

بررسی آیه 169 سوره مبارکه اعراف
{فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ وَرِثوُا الکِتابَ یَاخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأدنی وَ یَقوُلوُنَ سَیُغفَرُلَنا وَ اِن یَأتِهِم عَرَضٌ مِثلُهُ یَأخُذُوهُ ألَم یُوخَذ عَلَیهِم میثاقُ الکِتابِ أن لا یَقُولوُا عَلَی اللهِ اِلَّا الحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَالدّارُ الاخِرَهُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقوُنَ أفَلا تَعقِلوُنَ}(اعراف/169).
«پس از آنان، فرزندانی (ناصالح) جانشینان آنها شدند که کتاب آسمانی(تورات) را به ارث بردند(ولی قدر آن را ندانستند)،متاع ناپایدار این دنیا را می گرفتند(و با رها کردن قانون خدا) میگفتند: «به زودی ما بخشوده خواهیم شد». و اگر بار دیگر همان منافع مادی پیش آید، باز هم آن را می گیرند(و قانون خدا را رها میکنند). آیا از آنان در کتاب آسمانی، پیمان گرفته نشده که جز حق، نسبتی به خدا ندهند؟ با اینکه مطالب آن کتاب و پیمان را بارها(به صورت درس) خوانده اند، (ولی در عمل، دنیاپرستند)در حالی که خانه آخرت برای اهل تقوا بهتر است. آیا تعقل نمی کنید؟».
در آیه شریفه مذکور «عرض» بمعنای هرگونه سرمایه است ولی «عرض» تنها پول نقد میباشد.همچنین به موجود عارضی و کم دوام و ناپایدار «عرض» میگویند لذا چون دنیا ناپایدار است به آن عرض گفته میشود.
فیض کاشانی می گوید:«مراد از عرض در آیه رشوه است و کلمه درس بمعنای تکرار است و از آنجا که به هنگام مطالعه و فراگرفتن چیزی از استاد مطالب تکرار می شود به آن درس گفته شده و به چیزهایی که مکرر استفاده و کهنه شده اند مندرس می گویند»(مکارم شیرازی،1375ش:8/76).
امام صادق(ع) در روایتی فرمودند:«خداوند سفارش نموده مردم چیزی را که نمی دانند نگویند».سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:{اَلَم یُوخَذ عَلَیهِم میثاقُ الکِتابِ اَن لایَقوُلوُا عَلَی اللهِ اِلَّا الحَقَّ}(کلینی،1363ش: 1/43).
امام حسن (ع) در روایتی فرمودند:«عَجَبٌ لِمَنْ یتَفَکَّرُ فی مَأکُولِهِ کَیفَ لا یتَفَّکَرُ فی مَعْقُولِهِ فَیجَنِّبُ بَطْنَهُ ما یؤْذیهِ وَ یودِعُ صَدْرَهُ ما یرْدیهِِ».
«تعجب از کسی است که در غذا و خوراک جسمی خود تفکر و تأمل می کند اما در انتخاب غذای فکری خود هیچ اندیشه ای ندارد و هر چیزی را در دل و عقیده خود جای می دهد»(مجلسی،1403ق: 1/218)
.این آیه شریفه هم درباره امت یهود است.تاریخ همواره شاهد نسل هایی دنیا گرا و گناهکار از یهود بوده و قطعاً دنیاگرایی از آفات دین است و یهودیان هم دسترسی به تورات داشتند و هم آگاهی کامل به آن لذا کسی که از تعالیم کتاب آسمانی آگاه شد شایسته نیست دنیاگرایی و حرام خواری را پیشه خود کند اما امت یهود از حرام خواری و رباخواری دست برنداشته و توبه نکردند ولیکن متوقع بودند بدون توبه خداوند، آن ها را ببخشد.
جمله{أَفَلاَ تَعْقِلُونَ} در آیه مذکور از روش های تبلیغی و تربیتی موثر است که بگونه پرسش از مخاطبان است که وجدان ها را بیدار می نماید و متذکر می گردد هر کس دنبال دنیا برود و آخرت را رها کند قطعاً خردمند نیست و از قوه تعقل خویش استفاده نکرده است.

بررسی آیه 16 سوره مبارکه یونس
{قُل لَو شآءَ اللهُ ما تَلَوتُهُ عَلَیکُم وَ لآ أدریکُم بِه فَقَد لَبِثتُ فیکُم عُمُراً مِن قَبلِه أفَلا تَعقِلوُنَ}(یونس/16)
«بگو: اگر خداوند می خواست، آن(قرآن) را بر شما نمی خواندم و شما را به آن آگاه نمی ساختم. من پیش از (آوردن) قرآن، عمری در میان شما بوده ام، آیا نمی اندیشید؟».
این آیه شریفه خطاب به درخواست کنندگان تغییر قرآن است و می فرماید پیامبر(ص) چهل سال در میان شما زیسته است اگر قرآن تراوشات فکری او بود می بایست در این مدت نمونه های دیگری از افکارش بر زبان او جاری می شد.

سخنی در رابطه با وحی الهی
اصل وحی چنانکه راغب در مفردات قرآن کریم می گوید، اشاره سریع است؛ خواه با کلام رمزی باشد و یا با صدای خاصی از ترکیب کلامی و یا با اشاره به اعضاء (با چشم و دست و سر) و یا با نوشتن.
از این تعبیرات به خوبی استفاده میشود که در وحی اشاره از یک سو و سرعت از سوی دیگر، نهفته شده و به همین دلیل برای ارتباط مرموز و سریع انبیاء با عالم غیب و ذات پاک پروردگار این کلمه استخدام شده است.

انواع وحی
در قرآن کریم و احادیث وحی به معانی مختلفی بکار رفته است گاهی در مورد انبیاء ،گاهی در انسانهای دیگر، گاهی در مورد ارتباط های رمزی میان انسان ها و گاهی در مورد ارتباط مرموز شیاطین و گاهی نیز در مورد حیوان ها.
جامع ترین سخن در این زمینه سخنی است که علی(ع)در پاسخ شخصی که از مسئله وحی سؤال نمود نقل شده است(مجلسی،1403ق: 8/254و255).
امام ضمن پاسخ ،وحی را به هفت قسم تقسیم فرمود:

1-وحی رسالت و نبوت
مانند{اِنّآ اَوحَینآ اِلَیکَ کَمآ اَوحَینآ اِلی نُوحٍ وَالنَّبِیّینَ مِن بَعدِه وَ اَوحَینآ اِلی اِبراهیمَ وَ اِسماعیلَ وَ اِسحاقَ وَ یَعقوُبَ وَالاَسباطِ وَ عیسی وَ اَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیمانَ وَ آتَیناداوُدَ زَبوُراً}(نساء/ 163).
«به تو وحی فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط(طوایف بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان، وحی فرستادیم و بر داود زبور دادیم».

2- وحی به معنی الهام
مانند { وَ اَوحی رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ}(نحل/ 68).« به زنبور عسل الهام کرد».
3- وحی به معنی اشاره
مانند {فَخَرَجَ عَلی قَومِهِ مِنَ المِحرابِ فَأوحی اِلَیهِم اَن سَبِّحُوا بُکرَهً وَ عَشِیَّاً}(مریم / 11).
«زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام خدا را تسبیح گویید».

4- وحی به معنی تقدیر
مانند{وَاَوحَی فی کُلِّ سَماءٍ اَمرَها}(فصّلت/12).«خداوند در هر آسمانی تقدیر و تدبیر لازم را فرمود».

5- وحی به معنی امر
مانند{وَ اِذ اَوحَیتُ اِلَی الحَوارِیّینَ اَن آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی}(مائده / 111).«بخاطر بیاور هنگامی را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید».

6- وحی به معنی دروغ پردازی
مانند {وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یُوحی بَعضُهُم اِلی بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرُورًا}(انعام/ 112).«اینچنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را بطور سری به یکدیگر می گفتند».

7- وحی به معنی خبر
مانند{وَجَعَلناهُم اَئِمَّهً یَهدُونَ بِأمرِنا وَ اَوحَینآ اِلَیهِم فِعلَ الخَیراتِ}(انبیاء / 73).«و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند و انجام کارهای نیک را به آنها خبر دادیم».

البته بعضی از این اقسام هفت گانه می توانند فرعیاتی نیز داشته باشند که برحسب آن موارد استعمال وحی در کتاب و سنت افزایش خواهد یافت از این رو، تفلیسی در کتاب وجوه القران وحی را ده وجه شمرده است و از مجموع موارد استعمال وحی و مشتقات آن می توان نتیجه گرفت که وحی از سوی پروردگار به دو گونه است:
1) وحی تشریعی
2) وحی تکوینی
وحی تشریعی همان است که بر پیامبران فرستاده می شد و رابطه خاصی میان آنها و خدا بود. که فرمان های الهی و حقایق را از این طریق دریافت می کردند.
وحی تکوینی، در حقیقت همان غرایز و استعدادها و شرایط و قوانین تکوینی خاصی است که خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.
راه های ارتباط پیامبران با خداوند متعال متفاوت بوده است در سوره شوری آیه 51 آمده است:
{وَ ما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللهُ اِلّا وَحیاً أو مِن وَرآءِ حِجابٍ أویُرسِلَ رَسولًا فَیُوحِیَ بِاِذنِه ما یَشآءُ اِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ}.«شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید مگراز طریق وحی و یا از پشت پرده یا رسولی می فرستد و به فرمان او آن چه را بخواهد وحی می کند زیرا او بلند مقام و حکیم است».

شأن نزول آیه فوق
بعضی از مفسران شأن نزولی برای این آیه ذکر کرده اند که حاصلش چنین است:«جمعی از یهودیان خدمت پیامبر(ص) آمدند و عرض کردند چرا شما با خداوند سخن نمی گویی و به او نگاه نمی کنی؟.اگر پیامبری همان گونه که موسی (ع) با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن.ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم؛مگر این که تو همین کار را انجام دهی». پیامبر(ص) فرمود:«موسی هرگز خدا را ندید». این جا بود که آیه فوق نازل شد و چگونگی ارتباط پیامبران را با خداوند متعال، تشریح کرد»(قرطبی،1386ق: 587).
از مجموع آیه چنین برمی آید که راه ارتباط پیامبران با خدا منحصر به سه راه زیر بوده است:

1.القای به قلب؛این نوع وحی در مورد بسیاری از انبیاء بوده است.
{فَاَوحَینآ اِلَیهِ اَنِ اصنَعِ الفُلکَ بِاَعیُنِنا وَ وَحیِنا}(مومنون /27). «ما به او(نوح) وحی کردیم که کشتی را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».

2.از پشت حجاب؛آنگونه که خداوند در کوه طور، با موسی سخن گفت.
{وَکَلَّمَ اللهُ مُوسی تَکلیمًا}( نساء/164)بعضی مفسرین منوراء حجاب را شامل رویای صادقه نیز می دانند.

3.از طریق ارسال رسول؛آنگونه که در مورد پیامبر اسلام(ص) آمده؛
{قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبریلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلبِکَ بِاِذنِ اللهِ}(بقره / 97).«بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (دشمن خدا است)زیرا او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد».

نتیجه اینکه خداوند مستقیماً با هیچ پیامبری سخن نگفت و این امر محال می باشد و آنچه درباره حضرت موسی اتفاق افتاد ایجاد صوت در فضا بود و این گونه وحی، نسبت به کلامی که جبرئیل واسطه آوردن آن باشد هیچ گونه برتری ندارد.گرچه به نظر می رسد که نوع وحی بر پیامبر(ص) دارای اهمیت بیشتری نیز باشد.
لذا از قبل هم در زمان اعراب جاهلیت ثابت شده است قرآن معجزه ی الهی است نه محصول فکر بشر و پیامبر اسلام هم دارای سابقه پاکی و امانت داری است و عصمت اونیز ثابت است که قطعاً وحی را بدون هیچ کمی و کاستی که خداوند متعال بر او نازل کرد در اختیارانسانها نهاده است.
بررسی آیه 51 سوره مبارکه هود
{یا قَومِ لآ أسئَلُکُم عَلَیهِ أجرًا اِن أجرِیَ إلّا عَلَی الَّذی فَطَرَنی أفَلا تَعقِلُونَ}(هود/51) «(هود گفت:)ای قوم من! از شما در برابر رسالتم پاداشی درخواست نمی کنم،پاداش من نیست مگربرعهده ی آن کس که مرا آفریده است، پس آیا تعقل نمی کنید».
از آن جا که بارها در قرآن پاداش نخواستن و بی توقعی انبیاء(علیهم السلام) از مردم مطرح شده است1 معلوم می شود که امور مادی از بزرگ ترین موانع گرایش مردم به حق است لذا قطعاً انبیاء عظام هدف مادی ندارند.هدف آن ها از کارشان فقط جلب رضایت خداوند و با اخلاص-که از شروط موفقیت در تبلیغ است-دین را ترویج می دهند.
خداوند متعال به انسان ها می فرماید:برای کسی که به فکر دنیا و منافع آن نیست چه دلیل وجود دارد که این همه خود را به زحمت بیاندازد و اگر انسان در رابطه با زحمت انبیاء تعقل نماید قطعاً تعقل انسانها را به تبعیت از انبیاء و پیروی از وحی راهنمایی می کند و عقل ضد وحی نیست بلکه زمینه ساز پذیرش وحی است.

بررسی آیه 2 سوره مبارکه یوسف
{إنّآ أنزَلناهُ قُرءانًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلوُنَ}(یوسف/2).« همانا ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیاندیشید».
از آیه شریفه مذکور فهمیده می شود قرآن به هر زبانی که نازل می شد دیگران باید با آن زبان آشنا می شدند اما نزول قرآن به زبان عربی دارای مزایایی است.
1- زبان عربی دارای چنان گستردگی لغات و استواری قواعد دستوری است که در زبان های دیگر چنین چیزی یافت نمی شود.
2- طبق روایات زبان اهل بهشت عربی می باشد.
3- مردم منطقه ای اکه قرآن در آن نازل شد عرب زبان بودند و امکان نداشت که کتاب آسمانی آنها به زبانی دیگر باشد.
و شاید تاکید بر عربی بودن قرآن ردّ کسانی باشد که گفتند قرآن را فردی عجمی به پیامبر آموخته است.
نزول قرآن به زبان عربی از یک سو و فرمان تدبر در آن از سوی دیگر نشانه آنست که مسلمانان باید با زبان عربی آشنا باشند و همچنین قرآن تنها برای تلاوت و تبرک نیست بلکه وسیله تعقل و رشد است و نزول قرآن به تنهایی برای هدایت انسان کافی نیست بلکه باید درباره آن تعقل هم کرد.
بررسی آیه 109 سوره مبارکه یوسف
{وَما أرسَلنا مِن قَبلِکَ إلّا رِجالًا نُوحی إلَیهِم مِن أهلِ القُری أفَلَم یَسیرُوا فِی الأرضِ فَیَنظُرُوا کَیفَ کان عاقِبَهُ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَدارُالأخِرَهِ خَیرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوا أفَلا تَعقِلونَ}(یوسف/109).
و پیش از تو(پیامبری)نفرستادیم،جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان نیز وحی می کردیم.(با وجود این) آیا در زمین سیر نکرده اند تا عاقبت کسانی را که پیش از آنان بوده اند بنگرند؟ و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند بهتر است.آیا نمی اندیشید؟».
بارها مخالفان انبیاء بهانه می گرفتند که چرا پیامبران انسان هایی همانند ما هستند.گویا مردم زمان پیامبر(ص) نیز این چنین فکر و سئوالی داشتند که این آیه هم پاسخ می گوید و هم هشدار می دهد.لذا بکار انداختن عقل و فکر انسان از اهداف رسالت انبیاء و قرآن کریم است و همچنین خرد و اندیشه انسان را بسوی مکتب انبیاء پیش می برد.

بررسی آیه 10 سوره مبارکه انبیاء
{لَقَد أنزَلنآ إلَیکُم کِتابًا فیهِ ذِکرُکُم أفَلا تَعقِلُونَ}(انبیاء/10).« همانا بر شما کتابی نازل کردیم که در آن وسیله ی تذکر شماست، آیا نمی اندیشید؟».
«کلمه {ذِکرُکُم} یا بمعنای وسیله تذکر است ویا معنای مایه عزت و نام شما.کلمه ذکر در لغت بمعنای شرافت و شهرت نیز آمده است»(فیروزآبادی،1412ق) .
در روایتی از امام کاظم (ع) درباره ی این آیه منقول است:«مراد از جمله ی {فیهِ ذِکرُکُم}آن است که در کتاب ذکر شده که اطاعت پس از پیامبر(ص) برای امام است.یعنی عزت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پیامبر است»(ایجی،1367ش: 319).
از این آیه شریفه فهمیده می شود که تکذیب صورت گرفته انبیاء در قرون متمادی و بالاخص تکذیب حضرت رسول(ص) ، بیخردی است.زیرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است.

بررسی آیه 67 سوره مبارکه انبیاء
{اُفٍّ لَکُم وَ لِما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أفَلا تَعقِلُونَ}(انبیاء/67). «اف بر شما و بر هرچه که غیر از خدا پرستش می کنید،آیا نمی اندیشید؟».
حضرت ابراهیم (ع) در مسیر رسالت خویش ابتدا به سراغ عمو و قومش می رود و آنان را به سوی توحید و یکتا پرستی دعوت می کند و چون نتیجه ای حاصل نمی شود در دومین مرحله به سراغ بت ها می شتابد و همه آنها را درهم می شکند آنگاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بیدار کردن آنان می پردازد و سرانجام پس از اندرز و توبیخ آن ها را به تعمق و اندیشه وا می دارد.لذا از آیه شریفه فهمیده می شود که بت پرستی با عقل سازگاری ندارد و افراد بی خرد لجوج سزاوار توبیخ هستند و دعوت انبیاء برای بیدار کردن عقول انسانها ولو به قیمت جان آنان تمام شود باز از رسالت خویش غافل نمی گردند.
امام صادق (ع) در روایتی می فرماید:«وقتی خداوند به آتش امر کرد{كُونِی بَرْدًا }دندانهای ابراهیم از شدت سرما در میان آتش نمرودیان به هم خورد تا آنکه گفته شد{و سلاماً}(کلینی،1363: 8/318).

بررسی آیه 80 سوره مبارکه مومنون
{وَهُوَ الَّذی یُحیی وَ یُمیتُ وَ لَهُ اختِلافُ اللَّیلِ وَ النَّهارِ أفَلا تَعقِلوُنَ}(مومنون/80).«و اوست که زنده میکند و میمیراند،و رفت و آمد شب و روز برای اوست،پس آیا نمیاندیشید؟».
آیه شریفه مذکور بیان می دارد که اگر انسان در اختلاف و رفت و آمد شب و روز یا میراندن و زنده کردن توسط خدا اندیشه و تعقل نماید و بفهمد پیرامونش چه اتفاقی می افتد انسان را به توحید می رساند.در آیه هفدهم سوره مبارکه حدید که انسان به تعقل فرمان داده شده خداوند متعال میفرماید{یُحی الارض بَعدَ موتِها}.
در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم:«مراد از حیات زمین بعد از مرگ آن حیات زمین است با قیام حضرت مهدی (عج) به عدالت، بعد از مرگ آن بواسطه ی جور و ظلم»(شیرازی،1375ش: 13/24).

بررسی آیه 61 سوره مبارکه نور
{لَیسَ عَلَی الأعمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الأعرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی المَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أنفُسِکُم أن تَأکُلوُا مِن بُیُوتِکُم أو بُیُوتِ آبآئِکُم أو بُیُوتِ اُمَّهاتِکُم أو بُیُوتِ إخوانِکُم أو بُیُوتِ أخَواتِکُم أو بُیُوتِ أعمامِکُم أو بُیُوتِ عَمّاتِکُم أو بُیُوتِ أخوالِکُم أو بُیُوتِ خالاتِکُم أو ما مَلَکتُم مَفاتِحَهُ أو صَدیقِکُم لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ أن تَأکُلوُا جَمیعاً أو أشتاتاً فَإذا دَخَلتُم بُیوُتاً فَسَلِّموُا عَلی أنفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِندِاللهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم الایاتِ لَعَلَّکُم تَعقِلوُنَ}(نور/61).
«بر نابینا و لنگ و بیمار و بر خودتان ایرادی نیست که بخورید از خانه های خود یا خانه های پدرانتان یا خانه های مادرانتان یا خانه های برادرانتان یا خانه های خواهرانتان یا خانه های عموهایتان یا خانه های عمه هایتان یا خانه های دایی هایتان یا خانه های خاله هایتان یا خانه هایی که کلیدهایش را در اختیار دارید، یا خانه های دوستانتان. بر شما باکی نسیت که دسته جمعی بخورید یا پراکنده(و تنها)، و چون وارد خانه ای شدید،پس بر یکدیگر سلام کنید،که تحیتی است الهی و مبارک و پسندیده.خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند، شاید که بیندیشید».
خداوند متعال در آیه شریفه مذکور بعضی از حقوق انسان ها را نسبت به همدیگر بیان می کند؛مثلاً قرائن عرفی و اطمینان عقلایی برای جواز مصرف از خانه دیگران کافی است ویا دادن کلید خانه نشان رضایت صاحب خانه است. در اسلام حق دوست در کنار حق فامیل قرار داده شده است که حاکی از جایگاه ویژه دوستان خوب است.
از افلاطون پرسیده شد:«برادرت را بیشتر دوست داری یا رفیقت را؟».گفت:«برادرم را زمانی که رفیقم باشد»(مراغی،1382ق: 1/235). یا مثلاً سلام کردن از آداب ورود به منزل است که سلام کردن در خیر و برکت زندگی موثر است.
امام باقر (ع) در روایتی در تفسیر آیه مذکور می فرماید:«قبل از اسلام، افراد نابینا-لنگ و مریض حق نداشتند با افراد سالم غذا بخورند این آیه به آنان اجازه داد تا با افراد سالم و دسته جمعی غذا بخورند یا اگر خواستند جداگانه میل کنند»(عروسی حویزی،1382ش: 6/102).
علامه طباطبایی میفرماید:«ظاهر آیه چنین است که خداوند برای مومنان حقی قرار داده است که بتواند از خانه فرزندان و خویشان و دوستانش به میزان احتیاج بخورند و مصرف کنند و این اذن، کلی و فراگیر است لکن ابتدای آیه به سه گروه اشاره کرده که معمولاً نمی توانند غذای خود را تأمین کنند و نیازمند دیگران هستند اما حکم به این سه گروه اختصاص ندارد و برای همه مومنان است»(طباطبائی،1364ش: 6/48). این آیه شریفه فقط در مورد غذا خوردن است ولی تصرفات دیگر مشروط به اجازه گرفتن است و خوردن غذا از خانه های یاد شده نیز باید طبیعی و دور از اسراف و تبذیر باشد(فیض کاشانی،1415ق: 4/98).
امام باقر (ع) در روایتی فرمود:«هنگامی که شخصی وارد خانه می شود و بر اهل آن سلام می کند و آنان جواب دهند این سلام بر خویشتن است»(عروسی حویزی،1382ش: 2/57و58).
در آیه 67 سوره مبارکه غافر آنجا که خداوند متعال آفرینش انسان را در ضمن هفت مرحله که از خاک شروع می شود را شرح می دهد و امر به تعقل می کند شاید بتوان گفت بهترین بستر تعقل، آفرینش خود انسان است.


4-فرق تعقل و تفکر و تدبر
عقل بنابر آن چیزی که گفته شد عبارت است:«از شناخت، علم و ادراک در مقابل جهل و یا قوه خدادادی که امکان چنین شناختی را برای انسان فراهم می سازد»(ابن فارس،1404ق: 123).
«لیکن فکر به حرکت درآوردن ذهن در حیطه معلومات پیشین به منظور نیل به یافتن کلید حل مجهولات می باشد و تدبر در اصطلاح عبارت است از «پشت سرهم چیدن حکیمانه یعنی پذیرش و کشف آگاهانه از سوی مخاطبان».بنابراین تدبر راه فهم نظم ویژه قران و ایمان به الهی بودن آن می باشد»(فیروزآبادی،1412ق: 3/458).

نتیجه
قدرت تعقل بخشی از ساختار انسان است و خداوند متعال در موارد مهم و حساس از طریق وحی قرآنی انسانها را به بهره گیری از آن ترغیب می نماید و در بعضی از آیات قران کریم با سرزنش و نکوهش از انسان می خواهد پیرامون مسائل (اعتقادی ،احکام ،اجتماعی وعاطفی ،فرهنگی ،اقتصادی ،سیاسی وغیره ی با اهمیت) حتماً تعقل نماید و حق را از باطل تشخیص دهد. اگر انسان از این موهبت خدادادی استفاده ننماید حتماً راه غلط را انتخاب خواهد کرد.
با توجه به آیات قران کریم به این نتیجه خواهیم رسید که قرآن از همه انسانها تحت هر دین و آئینی-خواه یهودی و نصاری و مسلمان- می خواهد از این قوه حداکثر استفاده را نمایند و همگان را دعوت به آن می نماید.
تعقل کردن انسان در مسائل سرنوشت ساز،مسیر برای توحیدی شدن را هموار می نماید.
تعقل کردن هیچ منافاتی با اطاعت از خدا و رسول و امامان ندارد.قرآن کریم علاوه بر تعقل نمودن از همگان خواسته تفکر و تدبر نیز بنمایند تا سریعتر به مقصد و مکتب توحیدی راه پیدا نمایند.

پی نوشت
1) به عنوان مثال خداوند متعال به پیامبر می فرماید در برابر بیست و سه سال تبلیغ و ترویج دین اسلام از مردم اجر و مزدی طلب نکن الا اینکه از آنان بخواه در حق نزدیکانت با محبت و موده برخورد نمایند.

فهرست منابع
* قرآن کریم
1- فیروز ابادی،محمد بن یعقوب،(1412ق)،القاموس المحیط،بیروت:انتشارات داراحیاء الترث العربی.
2-کلینی، محمد بن یعقوب،(1363 ش)، الکافی،تهران:انتشارات دارالکتب اسلامیه،چ پنجم.
3-مراغی، احمدمصطفی،(1382ق)،تفسیر مراغی،مصر:شرکه مکتبه المطبعه مصطفی البابی العلبی واولاده.
4-راغب اصفهانی،حسین بن محمد،(1404ق)،المفردات فی غریب القران،بی جا:انتشارات دفتر نشرالکتاب.
5- شریف الرضی، محمدبن حسین،(1412ق)،نهج البلاغه،تحقیق شیخ محمد عبده،قم:انتشارات دارالزخائر.
6- مجلسی، محمد باقر،(1403 ق)، بحارالانوار، بیروت:موسسه الوفاء.
7- طباطبایی،سید محمد حسین،(بی تا)،المیزان،ترجمه محمد باقر موسوی همدانی،قم:انتشارات دفتر انتشارات اسلامی.
8- دیلمی،حسن بن ابی الحسن،(1412ق)،ارشادالقلوب إلی الصواب،بی جا: انتشارات شریف رضی،چ اول.
9- طبرسی،امین الاسلام،(1995م)،تفسیر مجمع البیان،بیروت: موسسه الاعلمی،چاپ اول.
10- حر عاملی، محمد بن حسن،(1409ق)،وسائل الشیعه،قم:موسسه آل البیت الاحیاء التراث،چ اول.
11- نوری، میرزاحسین،(1408ق)، مستدرک الوسائل، قم:موسسه آل البیت لاحیاء التراث،چ اول.
12- ابن فارس،احمد،(1404ق)، معجم مقابیس اللغه، قم:انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی.
13- ابن منظور، محمد بن مکرم، (1414ق) ، لسان العرب، بیروت:انتشارات دارالفکر.
14- مصباح یزدی،محمد تقی،(1381ش)،آموزش عقاید،تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل،چ هفتم.
15- هندی،علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین،(1405ق)،کنزالعمال،بیروت:موسسه الرساله،چ پنجم.
16- مکارم شیرازی،ناصر،(1375ش)،تفسیر نمونه،تهران:انتشارات دارالکتب الاسلامیه،چ پنجم.
17-قرائتی،محسن،(1387ش)،تفسیر نور،تهران:سازمان چاپ وانتشارات،چ دهم.
18-فیض کاشانی،ملامحسن،(1415ق)،تفسیر الصافی،تحقیق حسین اعلمی،تهران:انتشارات صدر،چ دوم.
19-عروسی حویزی،عبد علی،(1382 ش)،تفسیر نورالثقلین،قم:انتشارات دارالتفسیر.
20- قرطبی، محمدبن احمد، (بی​تا) ، الجامع الاحکام القرآن، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
21- ایجی، عبدالرحمن بن احمد، (بی​تا)،الموافق فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب.

نقشه سایت :: sitemap