عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
.:: پیشنهادی برای پژوهش اساتید ::.



لازم دیدم به جای پرداختن به مسئله ضرورت پژوهش اساتید که موضوعی غیرقابل انکار است، طرحی برای یک کار پژوهشیِ روی زمین مانده، ارائه کنم؛ طرحی که به نظر میرسد کمتر به آن توجّه شده، در حالی که اهمیت بسزایی در ارتقای سطح اساتید و نیز پیشرفت علمی طلاب دارد. ضرورت بازنگری در متون فعلی حوزه، موضوعی است که بارها از ناحیه بزرگان حوزه، مطرح شده و شاید اقداماتی نیز در این زمینه (هرچند به صورت محدود) صورت گرفته باشد. اما به جای اینکه بنشینیم و منتظر تصویب کتابهایی غیر از کتابهای کنونی یا منتظر تألیفات جدید باشیم، میتوانیم قدم مؤثّری در راه بهتر خواندن همین کتابها برداریم. برداشتن این قدم حتی بعد از تغییر کتب نیز ضروری است.


امروزه در همه نظامهای آموزشی، کتابهای کار یا کتابهای همراه، مسئلهای پذیرفتهشده و فراگیر است؛ کتابهایی که با محوریت متن اصلی نگاشته میشوند و در جهت بهتر خوانده شدن متن اصلی به کار گرفته میشوند. این کتابها معمولاً واجد دو ویژگی اساسی هستند: تکرار مطالب و ارائه تمرینهای متناسب. در نظام آموزشی حوزه علمیه، این کتابها تحت عنوان «شروح» مطرح هستند. اما شرحهایی که بر متون حوزوی نوشته شده، غالباً از دو حال خارج نیست: یا به سادهسازی و نموداری کردن مطالب پرداخته، که به عنوان مراجعه «شب امتحانی» از آنها استفاده میشود، و یا توضیحات بیشتری حول محور مباحث متن دادهاند. دسته اولِ این شروح معمولاً فایده علمی ندارند و از آنها بیشتر برای نمره گرفتن استفاده میشود و به دسته دومِ شروح معمولاً مراجعهای صورت نمیگیرد؛ بهخصوص از ناحیه کسانی که فهم متن را کافی میدانند و دانستن مطالبی بیشتر از مطالب متن را لازم نمیشمارند. به نظر میرسد لازم است نگاهی متفاوت و جدید به کتابهای کمکی در نظام آموزشیِ حوزه علمیه داشته باشیم.


تأکید بر ملموس کردنِ فایده خواندن متون اصلی، باید مهمترین هدف کتابهای کمکی باشد. این کتابها باید در جهت فهم درست و کاربردی متن (بدون سادهسازی مفرط) عمل کنند و از طرفی به دنبال اضافاتِ بیش از حد نباشند. یکی از معضلاتی که بسیاری از طلاب بعد از گذشت چند سال یا شاید چند ماه با آن درگیر میشوند، این است که خواندن این متن چه فایدهای دارد؟ دانستن این قاعده به چه دردی میخورد؟ اگر این مسئله را ندانم، چه مشکلی پیش خواهد آمد؟ همه این سؤالات وقتی به ذهن طلبه میآید که با صِرف قواعد مواجه میشود و بهطور عملی و «در ضمن مسئله» به یک قاعده نمیرسد. رسیدن به قاعده در ضمن مسئله، شیوهای است که در کتابهای کمکی پیگیری خواهد شد. معمولاً سیر تدریس اساتید اینگونه است که ابتدا قاعده مطرح می شود، سپس اگر در خود کتاب، مثالی برای آن قاعده (اعم از قاعده نحوی، منطقی، اصولی، فلسفی و...) آمده باشد، آن مثال ذکر میگردد. اما شیوه درستتر، این است که تدریس با مسئله آغاز شود؛ یعنی یک سؤال یا ابهام در موضوعی عنوان شود و طلاب ضمن درگیری با مسئله، در جریان راهحلّ آن قرار گیرند؛ شروع با مسئله، سپس درگیر شدن با آن و تلاش برای پیدا کردن راهحل و در نهایت، اتمام با بیان قاعده. کتابهای کمکی دقیقاً این سیر را دنبال خواهند کرد و استاد را به سمت آن، سوق خواهند داد؛ اما چگونه؟ از دل قرآن و روایات (یعنی متون اصلی دین)، گزارههایی جمعآوری میشوند که همین گزارهها به عنوان مسائل درسی مطرح میشوند؛ مسائلی که بهطور مستقیم، مجرای قاعده مذکور در متن کتاب هستند. اینجاست که لازم است پژوهشهایی اساسی برای گردآوری مواد خام تدریس اساتید انجام شود که البته حاصل این پژوهشها میتواند علاوه بر اساتید، محل مراجعه خود طلاب نیز باشد؛ پژوهشهایی که هدف آنها، اثبات کارآییِ دانستن قواعد است، اما نه از طریق تکرار قواعد و تأکید یکنواخت و مستمر بر خود قواعد، بلکه از طریق رویارویی با مسائل و بیرون کشیدن قواعد از دل مسائل. این پژوهشها، با متون اصلی دینی درگیر میشوند و با متن به عنوان «گزاره حاوی قاعده» مواجه میشوند و خروجی این پژوهشها در واقع، همان کتابها یا حداقل جزوات کمکآموزشی خواهد بود. طلبه در جریان این سیر آموزشی، در جهت کشف قاعده از دل متن تلاش میکند و این تلاش، چیزی جز تلاش در جهت رسیدن به قوه استنباط و فهم دین نیست؛ یعنی همان غایت تحصیل طلبگی. کتابهای کمکی در واقع بهطور مستقیم، از قواعد سخن نمیگویند، بلکه مسئله مطرح میکنند؛ مسئلهای که حلّ آن با قاعده مذکور در متون اصلی انجام میشود، اما فرض این است که طلبه هنوز قاعده را نمیشناسد و اتفاقی که میافتد، این است که او در ضمن مواجهه با مسئله، قاعده را خواهد شناخت.


این نگاه مسئلهمحور کتابهای کمکی، تأثیر مستقیمی بر کیفیت تدریس اساتید و نیز کیفیت یادگیری طلاب میگذارد؛ بهطور مثال در مباحث علم منطق بیان شده که حکمت عملی یا گزارههای انشایی مبتنی بر حکمت نظری یا گزارههای خبری هستند. این قاعده بیان میشود و شاید هیچگاه طلاب متوجه نشوند که معنا و کاربرد این قاعده چیست. اما اگر ابتدا آیه «إنَّ الشَّیطانَ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِذوهُ عَدُوّاً» (فاطر:6) خوانده شود و ضمن بیان و توضیح این آیه، اشاره به آن قاعده شود، بر نفس طلبه، اوقع خواهد بود. امر خطیرِ یافتنِ آیات و روایات و مثالهای اینچنینی به عنوان مسئلههای حاوی قاعده در موضوعات مختلف درسی، موضوع پژوهشهای بنیادین برای نگارش کتابهای کمکی هستند و به نظر میرسد بهترین گزینه برای به عهده گرفتن این پژوهشها خود اساتید هستند؛ چرا که آنها، آگاهی کاملی از قواعد دارند و در جریان تدریس به جزئیات قواعد، وقوف یافتهاند و میدانند که قواعد دقیقاً در چه مسائلی کاربرد دارند.


حجت الاسلام والمسلمين احمد سلامی