عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره پانزدهم یادداشت تطوّر اصول فقه شیعه در هندسه زمان ترویج و القای تفکّر اصولی از سوی معصومین(ع)، آری یا خیر؟
.:: تطوّر اصول فقه شیعه در هندسه زمان ترویج و القای تفکّر اصولی از سوی معصومین(ع)، آری یا خیر؟ ::.

مقدمه

علوم مختلف پس از شکل‌گیری و جوانه زدن روزبه‌روز در مسیر تکامل قرار می‌گیرند و در هر برهه و زمانی، تحوّلاتی را می‌پذیرند. بررسی این تحوّلات در علوم مختلف، حائز اهمیّت است؛ زیرا این بررسی‌ها سبب می‌گردند عوامل پیشرفت و یا رکود علمی، دانسته شوند. دانش اصول فقه نیز از این قاعده، مستثنی نبوده و در قرون مختلف به وسیله دانشمندان بر وسعت و انشعابات و فروع آن افزوده شده است. مسائل علم اصول در گذشته، مستقل نبود و در خلال مسائل فقهى مطرح مى‏شد و به‌تدریج استقلال یافت. مسائل اصول، چون دیگر مسائل و پدیده‏های علمی، یك‌باره پدید نیامده و پیوسته به یك حال باقى نمانده است. ولى این‌که چه وقت پیدا شده و چه تحوّلاتی در آن رخ داده است، مسئله‏اى است قابل بحث و درخور تحقیق.

اصول فقه در نیمه اول قرن اول هجری و حداکثر در نیمه دوم آن جوانه زده است. در عصر نص؛ یعنی زمان حیات رسول اکرم(ص)، از آن‌جا که در مسائل فقهی و استنباط احکام، مراجعه به ایشان و استفتاء از ایشان ممکن بود، نیاز به رای و قیاس و اجتهاد شخصی چندان احساس نمی‌شد؛ ولی از سوی دیگر، همگان در همه‌جا و همه‌وقت به حضرت رسول(ص) دسترسی نداشتند. احادیثی نیز وجود دارد حاکی از این‌که حضرت(ص) به عاملان و والیان خود، در مواردی که حکمی در کتاب و سنت بیان نشده، اجازه می‌داد تا رأی شخصی خویش را اِعمال کنند. در شیعه، عصر نص و دسترسی به معصوم(ع) تا زمان غیبت کبری (329ق) ادامه داشت؛ مع‌الوصف همان‌گونه که نطفه‌های علم اصول فقهِ اهل سنت در حیات حضرت رسول(ص) منعقد گردیده، علم اصولِ فقه شیعه نیز در عصر ائمه اطهار(ع) به‌خصوص امامین صادقین(ع) نشو یافته است؛ چنان‌که از امام صادق(ع) و امام رضا(ع)، روایتی به این مضمون نقل شده که «القای اصول از ماست و تفریع آن از شماست» (حرّ عاملی، 1409، ج27: 62). همچنین امام صادق(ع) به ابان بن‌تغلب فرموده است: «در مسجد بنشین و فتوا بده؛ چه دوست دارم در میان شیعیان من کسانی چون تو باشند و به این کار بپردازند» (محدّث نوری، 1408، ج1: 57).

بررسی تاریخی

براى دانش اصول فقه در طول تاریخ، ادوارى متصوّر است كه هر یك، از مزایایی خاص برخوردار بوده و در تاریخ تحوّل علم، تأثیر بسزائى داشته است، این ادوار، بعضى به اهل سنت اختصاص دارد و برخی به شیعیان؛ برخى هم بین هر دو مذهب، مشترك است.

تاریخ اصول فقه شیعه در مجموع، به شش دوره تقسیم می‌گردد که در ذیل به بررسی مختصر آن‌ها می‌پردازیم:

1- دوره اول (عصر ائمه (ع))

برخی از شیعیان؛ همچون سید حسن صدر در کتاب «تأسیس الشیعه»، مؤسّس علم اصول را امامین همامین، حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) می‌دانند. او می‌گوید: «أول من أسّس علم الأصول و فتح بابه و فتق مسائله، الإمام أبوجعفر الباقر علیه‌السلام، ثمّ بعده ابنه الإمام أبوعبدالله الصادق علیه‌السلام أملیا علی أصحابهما قواعده» (صدر، 1370: 310). روایات فقهی- اصولی ائمه اطهار(ع)، به‌خصوص امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کتب اربعه، مندرج است. چند تن از علمای قرونِ متأخّر، اختصاصاً این دسته از روایات را جمع و تدوین کرده‌اند؛ از جمله شیخ حرّ عاملی (1104ق) در کتاب «الفصوص المهمّه فی أصول الأئمه»، سید عبدالله شبّر (1242ق) در اثر خود تحت عنوان «اصول اصلیه» (شامل 1903 حدیث) و هاشم بن زین‌العابدین خوانساری اصفهانی (1318ق) در کتاب «اصول آل‌رسول» (شامل 4000 حدیث).

نخستین کسی که از میان علمای شیعه رأساً به تألیف در اصول فقه پرداخت، هشام بن‌حکم (199ق) است که کتابی را با نام «ألفاظ و مباحثها» به نگارش درآورد؛ و نیز یونس بن عبدالرحمن که «إختلاف الحدیث و مسائله» را که در به بحث تعارض حدیثین و تعادل و تراجیح می‌پردازد، از امام موسی بن‌جعفر(ع) روایت کرده است؛ همچنین حسن بن‌موسی نوبختی، کتاب «خبر الواحد و العمل به» را گرد آورد. این دوره، با آغاز عصر غیبت کبری ختم می‌شود.

البته اهل سنت در این بحث، دیدگاه دیگری را مطرح می‌کنند؛ از جمله این‌که محمد ابوزهره، واضع علم اصول را شافعی دانسته و در کتاب «محاضرات فی أصول الفقه الجعفری» به آن تصریح کرده است. او در کتاب «الشافعی» پس از ذکر این معنا اضافه می‌کند که فخر رازی گفته است: «إعلم أن نسبه الشافعی إلی علم الأصول کنسبه الأرسطو إلی علم المنطق و کنسبه الخلیل بن‌احمد إلی علم العروض» (گرجی، 1385: 25). ابن‌خلدون نیز در مقدمه تاریخ خود می‌گوید: «کان أول من کتب فیه (یعنی: فی علم الأصول) الشافعی و لی فیه رسالۀ مشهوره تکلّم فیها فی الأوامر و النواهی» (ابن‌خلدون، بی‌تا: 455).

سید حسن صدر در پاسخ به این ادّعای اهل سنت، برخی از امالی صادقین(ع) را که بعداً به صورت تصنیفاتی درآمده است، برشمرده و سپس می‌نویسد: «بنابراین، سخن جلال‌الدین سیوطی در کتاب «الأوائل» که گوید: «أول من صنّف فی أصول الفقه، الشافعی»؛ اگر مقصود او تأسیس باشد، بجا نیست و اگر هم مقصود، تصنیف متعارف باشد، باز هم درست نیست؛ چه این‌که اولین مصنّف در علم اصول، هشام بن‌حکم، شیخ متکلّمان امامیه است که کتاب «الألفاظ و مباحثها» را تصنیف کرده و پس از او یونس بن عبدالرحمن، کتاب «إختلاف الحدیث» را که همان مبحث تعادل و تراجیح است، از امام موسی بن‌جعفر(ع) روایت کرده و شافعی از هر دو متأخّر است» (صدر، 1370: 311).

2- دوره دوم (قرون دوم و سوم)

در این دوره که از عصر غیبت کبری تا پایان عصر شیخ طوسی را دربرمی‌گیرد، علم اصول فقه از فقه و نیز از کلام جدا می‌شود و به صورت یک علم مدوّن مستقل درمی‌آید. نخستین فقیه شیعه که در این دوره، اثری در باب اصول فقه تدوین کرده است، حسن بن‌علی بن‌ابی‌عقیل نعمانی، معاصر شیخ کلینی و علی بن‌بابویه است.

3- دوره سوم (قرون ششم تا یازدهم)

این دوره از عصر ابن‌ادریس، نیمه قرن ششم تا ظهور اخباری‌گری، اوایل قرن یازدهم امتداد دارد. این دوره، مسبوق به رکودی است که پس از وفات شیخ طوسی تا عصر ابن‌ادریس حلی، بر اجتهاد و اصول فقه شیعه، سایه افکنده بود. شخصیت و نفوذ علمی شیخ‌الطایفه تا به حدّی بود که شاگردان او و فقهای بعد، یک‌سره تحت سیطره آن قرار داشتند؛ به‌نحوی که ابن‌ادریس، دانشمندان این عصر را «مقلده» می‌نامد. این رکود با مجاهدات علمیِ مبتکرانه و جسورانه محمد بن‌ادریس عجلی حلی (598ق)، صاحب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» شکسته شد و علم اصول، نضج و نهضتی یافت.

4- دوره چهارم (دوره اخباری‌گری)

این دوره، در مواجهه با پیدایش و رواج اخباری‌گری است. اخباریان به‌ویژه مؤسّس این مکتب، محمدامین استرآبادی (1023ق)، صاحب «الفوائد المدنیه» که کتابی در ردّ اجتهاد و اصولی‌گری است، برای عقل و اجتهاد، اصالت و اعتباری در برابر کلام معصوم(ع) و احادیث و اخبار مروی از آنان قائل نبودند و علم اصول را که خود در عصر ائمه اطهار(ع) و با اشاره و ارشاد ایشان نشأت گرفته بود، علمی نوخواسته و بدعت‌آمیز برمی‌شمردند. آن‌ها بر آن بودند که فقهای امامیه، از اصحاب ائمه(ع) تا امثال کلینی و صدوق، همه اخباری بوده‌اند و بعدها نهضت انحرافی اجتهاد و اصول، پدید آمده است.

5- دوره پنجم (دوره تحوّل اصول فقه)

این دوره، نقطه عطفی در تحوّل و توسعه اصول فقه شیعه است و سلسله‌جنبان آن محمدباقر بن‌محمد اکمل، معروف به وحید بهبهانی (1206ق) است که سنگر نیرومندی در حلقه درس و حوزه علمیه خود در کربلا در ردّ اخباری‌گری و دفاع از مبانی نگرش اصولی بنیان نهاد و اکثر شبهات اخباریان را در کتاب مهمّ خود «الفوائد الحائریه» پاسخ گفت. این دوره از عصر وحید بهبهانی تا عصر آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (1329ق) گسترده است و از مشخّصات آن، آمیختگی مباحث فلسفی و منطقی با اصول فقه می‌باشد.

در این دوره، آقا وحید به‌تدریج علم اصول را به جانب بالاترین درجه کمال خود رهبری کرد. رهبران این دوره؛ یعنی وحید بهبهانی و شاگردان او در راه مقاومت و شکست نهضت اخباری، از بذل هیچ کوششی دریغ نمی‌کردند. در آغاز جز دفع شبهات و اتّهامات اخباریان و اثبات احتیاج استنباط مسائل فرعی به قواعد اصولی، هیچ اندیشه‌ای در سر نداشتند (گرجی، 1375: 328-320).

6- دوره ششم (معاصر)

این دوره، آخرین دوره در تاریخ اصول فقه شیعه است و از عصر آخوند ملا محمدکاظم خراسانی تا عصر حاضر را دربرمی‌گیرد. مهم‌ترین مشخصه این دوره، پیچیدگی و پیشرفت فنّی مباحث اصول فقه است؛ به‌نحوی که شاید بتوان گفت از گذشته تقریباً جز مصطلحاتی بیش نمانده و به‌کلّی، اساس مباحث دگرگون شده است. آخوند خراسانی که در انقلاب مشروطیت ایران، نقش تعیین‌کننده‌ای داشت، شاگرد حاج ملاهادی سبزواری، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی است و معروف است که از حوزه درس او، قریب هزار مجتهد یا محقّقِ قریب‌الااجتهاد، بیرون آمده است. مهم‌ترین اثر اصولی آخوند، «کفایۀ الأصول» است ( حاج سیدجوادی، فانی و خرمشاهی، 1357: 250-248).

شیوه‌های به دست آوردن احکام و قواعد کلّی

ائمه اطهار(ع) به‌ویژه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که فرصت و مجالی برای تدریس و تعلیم پیدا کرده بودند، به اصحاب خود شیوه‌های به دست آوردن احکام و قواعد کلّی و عناصر مشترک را تعلیم می‌دادند. عبد الاعلی می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: ناخن پایم شکسته است، به همین جهت بر روی انگشت پایم، پارچه‌ای بسته‌ام. چگونه وضو بگیرم؟ امام(ع) فرمود: «یعرف هذا و أشباهه من کتاب الله عزّوجل، قال الله تعالی: «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» (حج:78) امسح علیه» (حرّ عاملی، 1409، ج1: 464)؛ یعنی: «حکم این مسئله به مشابه آن از کتاب خدا دانسته می‌شود. خداوند در قرآن فرمود: ما بر شما در امر دین، حرج قرار نداده‌ایم. پس بر همان پارچه مسح کن». حضرت(ع) در مورد حکم وضوی جبیره، صحابی خود را ترغیب به استنباط حکم از قرآن می‌فرماید. روشن است فهم چنین حکمی کار آسانی نیست و نیاز به تعمّق و دقّت دارد.

همچنین زراره می‌گوید: «قلت لأبی‌جعفر(ع) من أین علمت أن المسح ببعض الرأس و بعض الرِجلین فضحک فقال: یا زراره أن المسح ببعض الرأس لمکان الباء ثم وصل الرِجلین بالراس کما وصل الیدین بالوجه» (حرّ عاملی، 1409، ج1: 413-412)؛ یعنی: «به امام باقر(ع) عرض کردم: از کجا دانستی که در مسح (وضو) باید تنها قسمتی از سر و پا را مسح کرد، نه همه را؟ امام(ع) تبسّمی کرده و فرمود: این را از کتاب خدا فهمیده‌ام: «و امسحو برئوسکم و أرجلکم» (مائده:6). تنها قسمتی از سر را باید مسح نمود؛ چون در قرآن، حرف «باء» آمده است (برئوسکم)، و پا را نیز به همین شکل باید مسح کرد؛ زیرا «أرجل» به «رأس» عطف شده است.

دعاوی القای تفکّر اصولی از معصومین(ع)

1. حضرات معصومین(ع) از آینده باخبر بودند و می‌دانستند که زمان غیبت و عدم دسترسی شیعیان به معصوم(ع) فرا خواهد رسید؛ لذا برای این‌که شیعیان در عصر غیبت بتوانند وظایف و احکام شرعی خود را از منابع اصلی، استخراج کنند، می‌بایست زمینه این کار در آن‌ها ایجاد می‌شد.

2. تفّکر اهل سنت و فقه آنان بر جامعه غلبه داشت و اگر شیعیان می‌خواستند در آن برهه، به تعبّد محض در احکام اکتفاء کنند، نمی‌توانستند در مقابل آرای آنان استدلال نمایند.

3. بُعد مکانی میان معصومین(ع) و شیعیانی که از آن بزرگواران دور بودند؛ مانند مردم عراق، قم، ری، خراسان و...، یکی دیگر از عوامل القای تفکّر اصولی بود.

4. در دورانی که کذب بر رسول خدا(ص) و جعل احادیث رایج شده بود، به‌ویژه در عصر اموی و عباسی، ائمه(ع) به منظور پاکسازی و حفاظت سنت از کذب و افتراء، به القای قواعد کلّی؛ همچون عرضه روایات بر قرآن کریم و قواعد تعارض ادلّه و تعادل و تراجیح پرداختند.

5. شرایط سخت سیاسی و خفقان و گماشتن جاسوس در اطراف ائمه(ع) و اصحاب و شاگردان و رسمی کردن مذاهب اهل سنت موجب شد تا ائمه(ع) تقیّه کنند. ائمه(ع) در این دوران با القای قواعد عامّه به شیعیان، خبر موافق تقیّه را از غیر آن شناساندند.

کتابنامه

* قرآن کریم.

1. ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد. (بی‌تا)، مقدمه ابن‌خلدون، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

2. حاج سیدجوادی، احمد صدر و فانی، کامران و خرّمشاهی، بهاءالدین. (1357ش)، دایرهالمعارف تشیع، تهران: نشر شهید سعید محبی.

3. حرّ عاملی، محمد بن حسن. (1409ق‏)، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل‌البیت(ع).

4. صدر، سید حسن. (1370ش)، تأسیس الشیعه لعلوم الإسلام، عراق: شرکه النشر و الطباعه العراقیه.

5. گرجی، ابوالقاسم. (1385ش)، ادوار اصول الفقه‏، تهران: نشر میزان‏.

6. --------- . (1375ش)، تاریخ فقه و فقها، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی(سمت).

7. محدّث نوری، حسین. (1408ق)، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل‌البیت(ع).

حجت‌الاسلام والمسلمین علی قنبریان - محسن دهقان

نقشه سایت :: sitemap