دین چیست و چه نیازهایی را از انسان برطرف می کند؟

اشاره
آن چه در این بخش می آید، بخش دوم پاسخ های برخی از طلاب اهل قلم استان تهران به پرسش هایی درباره مسئله «نیاز بشر به دین» است. بخش نخست مطلب حاضر، در شماره پیشین فصلنامه (9و10) منتشر گردید. محتوای کلی سؤالات مذکور را می توان این گونه احصاء کرد: دین چیست؟ آیا می تواند پاسخ گوی همه نیازهای بشر باشد؟ در حوزه حیات فردی و اجتماعی انسان ها چه تأثیری دارد؟ رابطه دین با اخلاق و همچنین سیاست چگونه تعریف می شود؟ ویژگی بارز این پاسخ ها، نگاه دقیق و جامع نگر به دین، بازنمایی نحوه حضور آن در تمام ابعاد حیات بشر؛ اعم از فردی و اجتماعی و نیز تکیه بر عدم انفکاک آن از حوزه های اخلاق و سیاست است. دین در کاربرد واژگانیِ حقیقی آن؛ یعنی دین الهی، بنا به پشتوانه ای که از جانب خداوند متعال دارد، برنامه ای جامع و مدوّن است و این توانایی را دارد که همه نیازهای آدمی را برطرف سازد. البته نباید فراموش کرد که اقتضای خاتمیّت و کاملیّت دین، برآورده سازی تمام احتیاجات مذکور و پاسخ گویی تامّ به مقتضیّات زمانی و مکانی است؛ بدین لحاظ دین اسلام، در میان ادیان الهی از جایگاهی ویژه برخوردار است که به هیچ عنوان، قابل مقایسه با سایر ادیان نیست. بر این اساس، رویکرد عمده در پاسخ های طلاب اهل قلم، توجه به ساحت و ساختار بدیع آئین مقدس اسلام است.

دين را توصيف کنيد؟
مرتضي يقيني پور: دين، مجموعه اي به هم پيوسته از گزاره ها و پيام هاي الهي است که خداي جهان آفرين، آن ها را توسط انسان هايي برگزيده، به بشر ابلاغ فرموده است. خداوند به عنوان خالق، مالک و ربّ انسان، با علم کامل به غايت خلقت انسان و تمام فرصت ها و چالش هاي پيش روي بشر در اين سرا، او را علاوه بر فطرت، عقل، حس و تجربه، از هدايت خاصّ الهي در قالب وحي برخوردار نموده است. کمال مطلوب آدمي و سعادت جاودانه و توأمان دنيا و آخرت انسان، در گرو اعتقاد و التزام به اين مجموعه خواهد بود.
حجت الاسلام محمدهادي بلالي: دين، مجموعه اي از معارف و آموزه هاي مربوط به مبدأ و معاد، قوانين اجتماعي، عبادات و معاملات است که از طريق وحي و به واسطه راهنمايان الهي، براي انسان ارسال گرديده است. آموزه هاي ديني در سه قالب اعتقادات، اخلاق و احکام که زنجيره اي به هم پيوسته و هماهنگ هستند، شکل مي گيرد تا انسان با بهره مند شدن از آن ها، سعادت دين و دنياي خود را تأمين نمايد. اما بايد توجه داشت که دين در يک تقسيم بندي کلّي، به دين ناقص و تحريف شده و دين کامل و تحريف ناشده تقسيم مي گردد. اشکالاتي هم که در بعضي اذهان وجود دارد، منبعث از آموزه هاي اديان ناقص و تحريف شده است، نه دين کاملي؛ چون اسلام که آموزه هاي مترقّي آن، سراسر زندگي بشر را در خود جاي داده و براي تمام امور زندگي وي برنامه دارد.
يوسف اصغري: دين؛ يعني راه و روش زيربنايي زندگي انسان که مي تواند او را از حضيض ذلت به اوج عزت برساند.
حجت الاسلام اسدالله علامه: انسان موجودي داراي اختيار و اراده است و با اختيار خود مي تواند به اعلي علّيين يا أسفل السافلين برسد. حال، سؤال اين جاست که با توجه به اين که انسان، توانايي انتخاب هر برنامه اي را براي اداره حيات خود دارد، کدام برنامه براي او مطلوب خواهد بود؟ پاسخ اين پرسش، «دين» است.
سعيد آسترکي: دين، مجموعه اي از اعتقادات و احکام است که بشر از اول تاکنون نياز به آن را همواره در خود احساس مي کند. به عبارت روشن تر، مجموعه اي تشکيل شده از بينش کلّي انسان، نسبت به جهان و آفريننده آن و نيز دستورها و احکام متناسب با اين ديد کلّي را دين مي گويند.
عرفان عزيزي: در پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد مراد خود را از دين تبيين کنيم و سپس به توصيف آن بپردازيم. دين در اصطلاح، به مجموعه اي از هست ها و نيست ها و هم چنين بايدها و نبايدهايي گفته مي شود که خداي تعالي براي زندگي انسان فرو فرستاده است. با توجه به چنين توصيفي از دين و با عنايت به صفات کماليه خداي سبحان، مي توان دين را تضمين کننده سعادت بشر تلقي نمود؛ چراکه خداي متعال، علم و حکمت بي نهايت است و هيچ بخل و ظلمي در ساحت مقدس او راه ندارد؛ بر اين اساس، بهترين برنامه را نسبت به ادوار مختلف دنيا، برزخ و قيامت، به انسان ارائه مي دهد.
علي مخدومي: دين، برنامه و روشي جامع و متناسب با ابعاد زندگي انسان است که بر اساس جهان بيني و اعتقادات او مي باشد.
عليرضا مزيناني: در طول تاريخ، توصيفات گوناگوني از دين ارائه شده است. به نظر بنده، بدون بررسي تعاريف مذکور و تحليل گزاره هاي دين و با استفاده از قواعد عقلي؛ همچون قاعده لطف، به اين نتيجه مي رسيم که دين بايد تمامي مسائلي را که براي سعادت آدمي لازم است، ارائه کرده باشد.
مجيد محمدي: انسان در طول زندگي خود، با اشياء و افراد مختلف گوناگوني مواجه مي شود و دائماً در حال برقرار کردن ارتباط با آن هاست. اين ارتباط مي تواند از سنخ ارتباط با هم نوعان يا رابطه با حيوانات، گياهان و جمادات باشد. نوع ديگر ارتباط، ارتباط با خود و همچنين با خداوند متعال است که از طريق پرستش و عبادت معبود شکل مي گيرد. آدمي همواره در اين انديشه به سر مي برد که از برقراري چنين ارتباطي، بهترين و کامل ترين بهره را ببرد و اين فرآيند، موجب رشد و کمال او شود. بنابراين او در پسِ روابط مذکور، در پي برنامه اي کامل، دقيق و جامع است که او را به کمال برساند. اين برنامه و دستورالعمل، همان دين يا روش زندگي ديني است که بالطبع، داراي دو ويژگي مهم و اساسي مي باشد: نخست آن که نوع تمامي روابط انساني را مشخص کند و بگويد با چه کساني در ارتباط باشد و دوم آن که نحوه اين ارتباط را براي او صراحتاً روشن نمايد.
محمدجواد پاشايي: دين، تمام وجود فرد را تحت تأثير قرار مي دهد؛ زيرا هر عقيده(اصول عقايد) و مشي عملي(اخلاق) که دارد و هر عملي که انجام مي دهد(احکام)، بايد سازگار با خطّ فکري آفريننده جهان هستي و نيز در تطابق با اصل وجودي خود انسان و حقيقت پايدار او باشد.
مرتضي ميناوند: کمال گرايي، يکي از ويژگي هاي فطري بشر است و خداوند متعال، خود را هدف انسان قرار داده و براي رسيدن اش به اين هدف، دين را به سوي او فرستاده است. انسان داراي دو بُعد نظر و عمل است: يکي عقايد وي و ديگري افعال وي که متأثر از همان عقايد اوست؛ از اين رو پروردگار متعال براي هر دو بُعد انسان، برنامه اي متشکّل از هست ها و نيست ها را که مرتبط با عقايد اوست و نيز بايدها و نبايدها که در ارتباط با افعال اوست، از طريق رُسل خود تعريف کرده است تا بشر به کمال وجودي خويش که همان خداوند مي باشد، برسد. پس دين عبارت است از برنامه اي شکل يافته از هست ها و نيست ها(عقايد) و بايدها و نبايدها(احکام واخلاق) که از سوي خداوند متعال که کمال حقيقي وجود انسان مي باشد، براي وي ارسال گرديده است.
مسعود داودي پور: از آن جا که انسان به صورت فطري، طالب سعادت و جاودانگي است، همواره در طول ادوار گوناگون تاريخ، در پي راهي براي رسيدن به اين خواسته خود بوده است؛ از اين رو خالق فطرت براي جواب به اين امر فطري، افرادي را برگزيده است که راه سعادت را به آن ها نشان داده و زنگار از آئينه فطرت آن ها بردارند. مجموعه اي کامل از اموري که آدميان بايد بنا بر خواسته فطري خويش، آن را بدانند و بدان عمل کنند، دين ناميده مي شود.
مهران گودرزي: دين، مجموعه اي از بايدها و نبايدهايي است که از سوي خداوند متعال مشخص شده است و انسان با رعايت کردن آن ها مي تواند زندگي بهتر و بالنده تري داشته و به کمال انساني که هدف خلقت اوست، برسد.
آيا دين مي تواند پاسخ گوي تمام نيازهاي انسان باشد؟
مرتضي يقيني پور: هم چنان که استاد شهيد مرتضي مطهري در آثار خود تبيين نموده است، نيازهاي آدمي به دو دسته ثابت و متغيّر، قابل تقسيم مي باشد. نيازهاي ثابت انسان بر مدار انسانيت او و اهدافي که خدا براي آفرينش انسان در نظر گرفته است، شکل مي گيرد و نيازهاي متغيّر، تابع مقتضيات زمان و مکان است. دين الهي که از علم و حکمت ژرف و بي پايان خداوند سرچشمه مي گيرد، براي نيازهاي ثابت بشري، برنامه هاي ثابت و براي نيازهاي متغيّر وي، برنامه هاي متغيّر طراحي نموده است. بي شک با چنين مبنايي، همه نيازهاي مهمّ آدمي که در مسير سعادت جاودانه وي دخالت دارند، پاسخ دين مدارانه مناسبي خواهند داشت.
حجت الاسلام محمدهادي بلالي: اساساً دين براي پاسخ گويي به سؤالات دنيوي و ماورائي انسان تدوين گرديده است. با توجه به منشأ اصلي دين که همان ذات لايتناهي الهي است، روشن مي شود دين از جانب موجودي قديم، ازلي و صمد براي موجودي محدود و فاني فرستاده شده است تا او را در پيچ و خم هاي سخت و صعب العبور دنيا و گردنه هاي خوف ناک سراي آخرت، ياري نمايد. درخواست هاي انسان يا صبغه دنيايي دارد يا صبغه اخروي. اگرچه شايد انسان با کمک عقل بتواند پاسخ برخي سؤالات خود را بيابد؛ اما نبايد از ذهن دور داشت که آن چه بشر امروز با عقل محدود خود به آن رسيده است، بخشي از تعاليم دين مبين و مترقّي اسلام است که 1400 سال پيش، آن را به اندازه فهم بشر، بيان نموده است. بنابراين انسان تا زنده است و سؤال در ذهن دارد، تا به يک منبع نامحدود متصل نشود، نمي تواند پاسخي صحيح، مطابق با فطرت، براي پرسش هاي خويش بيابد. اين منبع، وحي است که به دليل اتصال به بي نهايت، پاسخ تمام نيازهاي انسان را در خود جاي داده است.
يوسف اصغري: پر روشن است که دين بايد به تمام نيازهاي انسان در هر زمان و در تمام مسائل لازم براي زندگي، به صورت کامل پاسخگو بوده و راه را به او نشان دهد؛ لذا ديني کامل است که بتواند در هر برهه زماني، پويا و چاره ساز باشد. يقيناً دين، بالذات همه نيازهاي روحي و معنوي انسان را برآورده مي سازد و از آن جهت که مسائل روحي به صورت مستقيم با جسم در ارتباط هستند، لازمه اش آن است که دين، بالعرض به مسائل مادي و جسماني هم بپردازد. دين مقدس اسلام به خاطر کامل بودن آن مي تواند تمام اين نيازها را پاسخگو باشد. بر اين اساس، به صورت ملموس و واضح، مسائل مربوط به روح و جسم را مي توان در منابع اسلامي ديد.
حجت الاسلام اسدالله علامه: انسان داراي دو بُعد فردي و اجتماعي است و در هر بعد، نيازهاي مختلفي دارد که با پاسخ گويي صحيح به آن، مي تواند به سعادت دنيا و آخرت برسد. دين، عهده دار ارائه برنامه اي براي سعادت انسان است که حدود نيازهاي آدمي را مشخص کرده و توانايي پاسخ دادن به آن ها را دارد.
سعيد آسترکي: در جواب اين سؤال بايد گفت که نيازهاي بشر، منحصر در دو بخش است: نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي. دين در حيطه نيازهاي معنوي بايد جواب گوي تمام نيازهاي بشر باشد؛ چون اصلاً دين آمده است که اين نياز را برطرف کند. بر اين اساس، اصلي ترين هدف دين، همين است که از خطاها و لغزش ها در اين زمينه جلوگيري کند؛ در غير اين صورت، به آن دين نمي گويند. حال اگر ما قائل به ديني شويم که واقعاً مستند به خداوند بوده و عاري از تحريف باشد، قطعاً جواب گوي نيازهاي ما در اين بخش هست. اما کارآيي دين در نيازهاي مادي بشر، در اين است که راهنماي جامعي براي انسان در حيطه هاي مختلف حوائج مذکور مي باشد.
عرفان عزيزي: طبق توصيفي که از دين بيان شد، پاسخ اين پرسش نيز مثبت است؛ چراکه خداي متعال، آفريننده انسان است و به تمام نيازهاي او آگاه مي باشد. او انسان را از خودش بهتر مي شناسد. اگر خداي سبحان، نيازي در وجود بشر ببيند و براي آن برنامه نداشته باشد، حکمت وي زير سؤال مي رود؛ در حالي که فعل لغو و بيهوده از خداي حکيم سرنمي زند. بنابراين، دين الهي، پاسخ گوي تمام نياز هاي مادي و معنوي بشر است.
علي مخدومي: دين، بنفسه قابليت پاسخ گويي به تمام نيازهاي انسان را دارد. البته اين در صورتي است که تفسيري درست از دين ارائه شده و ابعاد مختلف آن نيز به درستي، بررسي گردد.
عليرضا مزيناني: بديهي است که وقتي سخن از سعادت انسان به ميان مي آيد، ضروري است برنامه ارائه شده جهت نيل به آن، رشد تمامي ابعاد وي را مدّ نظر قرار دهد؛ از اين رو محدود کردن دين به مسائل فردي يا اجتماعي و ادعاي بي برنامگي آن نسبت به ارکان مهم زندگي بشر؛ از جمله اقتصاد و سياست، گواه بر شناخت ناقص از دين خواهد بود.
مجيد محمدي: با توجه به تفسير و توضيحي که در پاسخ قبلي از دين ارائه گرديد، جواب اين سؤال به خوبي، روشن مي گردد؛ زيرا همان طور که بيان شد، دين، برنامه اي جامع و کامل را براي تمامي روابط انساني ارائه مي دهد. نکته ديگر آن که تنظيم کننده اين برنامه، کسي است که به تمامي اين ارتباط ها؛ اعم از طبيعي و ماوراءالطبيعي، مُشرف و آگاه است و بهترين شيوه را براي برقراري ارتباط، فقط او مي داند؛ زيرا تنها اوست که به تمامي اين ارتباط ها، با ديدي جامع مي نگرد و همه آن ها را با هم، مدّ نظر دارد.
مرتضي ميناوند: نيازهاي انسان اساساً بر دو دسته است: 1- نيازهاي مادي و دنيوي، 2- نيازهاي معنوي و اخروي. دين متولّي پاسخ گويي به همه نيازهاي انسان است و اين گونه نيست که فقط به بخشي از حوايج او پاسخ گويد؛ به همين دليل در دين حقيقي که اسلام باشد، هم در بُعد مادي و هم در بُعد معنوي، فرامين کاملي وجود دارد. در روايتي از حضرت رسول اکرمص مي خوانيم: «خيرکم من لم يترک آخرته لدنياه و لا دنياه لآخرته و لم يکن کلاّ علي الناس» (پاينده، نهج الفصاحه، دنياي دانش، 1363: 473)؛ يعني دين، خود به تأمين حوايج مادي و معنوي بشر توصيه فرموده و خود نيز روش تأمين آن را بيان مي کند.
مسعود داودي پور: نياز فطري به سعادت و جاودانگي باعث شده است که انسان به تک تک افعال خود، نظارت داشته و آگاهي حاصل کند که آيا چنين اعمالي، او را به نياز اصلي و فطري اش مي رساند يا نه. بر اين اساس، ضروري است همواره، در پي آموزه هايي باشد که آن ها را با افعال خود تطبيق دهد. پس بايد ديني را جست و جو کند که براي همه رفتارهاي او برنامه داشته باشد و اتقان لازم را به او بدهد. خالق فطرت با نشانه ها و أماراتي، احکام مورد نياز را ابلاغ مي نمايد تا انساني که در پي روش و منش راستين است، آن ها را بيابد و به کامل ترين برنامه براي نيل به سعادت بشر نائل آيد. بنابراين دين، بالطبع پاسخ گوي تمام نيازهاي بشر مي باشد.
مهران گودرزي: همان طور که از آيات و روايات برمي آيد دين اسلام، ديني بسيار جامع و کامل است و براي تمام نيازهاي زندگي بشر، برنامه دارد و مي تواند همه حوايج او را اعم از معنوي و مادي، پاسخ گو باشد.
دين در زندگي فردي و اجتماعي انسان ها چه تأثيري دارد؟
مرتضي يقيني پور: انسانِ معترف و معتقد به خالقيت، مالکيت و ربوبيت خداوند و حقّانيت دين الهي، در صورت پاي بندي به لوازم اعتراف و اعتقاد خود، بايد چهار حوزه افکار، گفتار، رفتار و عواطف و احساسات خود را چه در عرصه حيات شخصي و چه در زندگاني جمعي، تابع دين و ارزش ها و آموزه هاي ديني ساخته و با تحوّلي که از اين رهگذر در نظام جهان بيني و ساحت عمل ورزي وي پديد مي آيد، شاهد نوع خاص و سبک ويژه اي از زندگي به نام زندگي ديني باشد. تأثيرات اين نوع زندگي، بي شک عميق و فراگير است.
حجت الاسلام محمدهادي بلالي: دين، هم جنبه هاي اجتماعي انسان را سامان مي دهد و هم در حوزه حيات فردي، به پرورش و تربيت آدمي مي پردازد. ضروري است انسان به اين مطلب مهم توجه داشته باشد که جانشين خداوند بر روي زمين است و فقط خالق اوست که وي را به خوبي مي شناسد؛ لذا با توجه به سيره حضرات معصومين(ع) که راهنمايان و هاديان دين هستند، معلوم مي شود که اين بزرگواران تا چه حد به امور اجتماعي اهتمام داشته اند و حتي براي تحقق آن، به استقرار حکومت اسلامي نيز دست يازيده اند. بنابراين دين، هم در زندگي فردي و هم در عرصه اجتماع، اين قابليت را دارد که موجب تکامل و تعالي انسان گردد.
يوسف اصغري: دين به انسان در حوزه فردي و اجتماعي، آرامش و امنيت، اميد به زندگي و حس تکامل مي دهد که اين مسائل به صورت مستقيم بر سيستم فيزيولوژيک انسان اثر مي گذارد؛ لذا هر قدر دين در شخصيت حقيقي و حقوقي افراد جامعه ظهور پيدا کند، آرامش و امنيت اجتماعي آن جامعه، بيشتر خواهد شد. بدين لحاظ، کشورهايي که آموزه هاي ديني را در حاشيه قرار داده اند يا اصلاً توجهي به آن ندارند، از لحاظ آرامش فردي و امنيت اجتماعي، نسبت به کشورهاي دين محور، داراي مشکلات بيشتري هستند.
حجت الاسلام اسدالله علامه: برخي از نيازهاي بشر، مربوط به بُعد فردي بوده و برخي ديگر در ارتباط با بعد اجتماعي است. دين، تنها برنامه اي است که هم حيات فردي انسان را تضمين مي نمايد و هم زندگي اجتماعي او را.
سعيد آسترکي: دين بدان خاطر آمده است که سعادت بشر را تأمين کند؛ همراه با مجموعه عقايدي که به انسان مي آموزد و احکامي که انسان را به سرسپردگي شريعت وامي دارد. زندگي فردي و اجتماعي انسان از حيطه دين، خارج نيست. هرچه زندگي فردي و اجتماعي بشر با فرامين دين، تطابق بيشتري داشته باشد، به آرمان ها و مطلوبيت هايي که لازمه چنين حياتي است، نزديک تر خواهد شد.
عرفان عزيزي: از آن جا که نيازهاي بشر، به نيازهاي فردي و اجتماعي تقسيم مي گردد، خداي متعال در هر دو زمينه، مصالح و مفاسد انسان را به وي گوشزد کرده است. اگر آدميان به فرامين الهي گوش فرادهند، تأثيرات مثبت آن را شاهد خواهند بود؛ چنان که خداي تعالي در سوره مبارکه أعراف، آيه شريفه 96 مي فرمايد: «لو أنّ اهل القري آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الأرض».
علي مخدومي: دين علاوه بر اين که زندگي فردي انسان را هدف مند مي سازد، از يک نواختي و نااميدي او نيز جلوگيري مي کند. بر اين اساس، دين، به تعريف بازه فعاليت حيات بشر مي پردازد؛ با ارائه برنامه اي دقيق، زندگي را براي او تسهيل مي کند و همچنين نحوه تعامل وي را با خود و ديگران مشخص مي نمايد. با توجه به آن چه بيان شد، مي توان چنين انگاشت که دين، زندگي اجتماعي را نيز تحت پوشش مي گيرد. دين، راه را به انسان نشان مي دهد و و روابط وي را تعديل مي کند.
مجيد محمدي: نقش اصلي دين در زندگي انسان، به کمال رساندن اوست و اين تکامل بايد هم در جهت فردي و هم در جهت اجتماعي و مدني شکل بگيرد. به بيان ديگر، امکان تکامل به بهترين وجه، به تنهايي در يکي از جهات مذکور وجود ندارد و اگر قرار است برنامه اي صحيح براي تکامل انسان ارائه شود، ضروري است ناظر به هر دو جهت باشد؛ زيرا اولاً انسان بالطبع، طالب حيات اجتماعي است و زندگي فردي، او را از ابتدايي ترين امکانات محروم مي کند و ثانياً جامعه در صورتي به تکامل مي رسد که افراد شکل دهنده آن نيز به کمال رسيده باشند. پس دين بايد جنبه زندگي فردي را نيز لحاظ کند تا بتواند برنامه اي صحيح را در هر دو جهت ارائه نمايد.
محمدجواد پاشايي: انسان در همه امور، به حقيقت نياز دارد؛ از جمله در امور اجتماعي که از اهميت خاصي در حيات آدمي برخوردار مي باشد؛ چه اين که انسان بالطبع، اجتماعي است. حقيقت حيات را دين به بشر اعطاء مي کند.
مرتضي ميناوند: انسان در زندگي خود، داراي دو بُعد فردي و اجتماعي است. دين در بعد فردي به انسان مي آموزد که خود را بشناسد و نيز خود را بسازد و روش خودشناسي و خودسازي را در هر دو جنبه نظري و عملي به او ياد مي دهد. در بعد اجتماعي نيز به انسان مي آموزد که زندگي اجتماعي، منشأ حقوق و تکاليف معيّني است که آدمي با توجه به کرامت و مسئوليت خويش، بايد آن ها را رعايت کند تا زمينه ساز تحقق عدالت اجتماعي باشد. نتيجه تأثير دين در هر دو جنبه فردي و اجتماعي، سعادت خود فرد و ايجاد مدينه فاضله اي است که در پرتو آن، همه افراد جامعه به سعادت مي رسند.
مسعود داودي پور: همان طور که پيش از اين گفته شد، دين، مجموعه افعال و رفتار هاي انساني است که به حيات آدميان شکل مي دهد. زندگي انسان به دو بُعد فردي و اجتماعي تقسيم مي شود؛ به همين دليل، افعال و رفتارهاي او نيز يا فردي است و يا اجتماعي. در اين مسير، آئيني را مي توان پذيرفت که برنامه اي جامع را براي تمامي اعمال بشر در اين دو بعد، ارائه کرده باشد. پس دين به طور کامل بايد در زندگي فردي و اجتماعي انسان، تأثير داشته باشد تا او را به نياز فطري خويش برساند.
مهران گودرزي: دين مبين اسلام، هم براي امور فردي بشر و هم براي امور اجتماعي وي برنامه دارد. بر اين اساس است که اصولاً با انزوا به مخالفت برخاسته و رهبانيتي را که در برخي از اديان به چشم مي خورد، به شدت محکوم کرده است. بنابراين، اسلام به روابط اجتماعي توجه بسيار دارد.
رابطه دين و اخلاق را چه گونه ارزيابي مي کنيد؛ به اين معنا که آيا مي توان به صرف پاي بندي به اخلاق، از دين صرف نظر کرد يا خير؟
مرتضي يقيني پور: همان طور که در آغاز اشاره نمودم دين مجموعه اي به هم پيوسته است. غايت دين، تأمين کمال مطلوب آدمي و سعادت او در دنيا و آخرت است و اين تنها از رهگذر اعتقاد و التزام حداکثري به مجموعه عقايد و احکام و اخلاق ديني، دست يافتني است و در واقع، تعبّد پاره پاره، راه به جايي نخواهد برد. گفتني است مي توان از يک منظر، گزاره ها و آموزه هاي ديني را به سه دسته کلّي تقسيم بندي نمود که به ترتيب عبارت اند از: گزاره هاي ناظر به هست ها و نيست ها (عقايد)، گزاره هاي ناظر به بايدها و نبايدها (احکام) و گزاره هاي ناظر به ارزش ها و ضدّ ارزش ها (اخلاق). البته هر يک از اين دسته معارف، نيازمند تعريف و تحديد است که اين مقال گنجايش آن را ندارد.
حجت الاسلام محمدهادي بلالي: متخلّق شدن به اخلاق حسنه، شرط لازم انسانيت است؛ نه شرط کافي؛ چراکه اخلاق فاضله تا زماني که تحت نظارت يک نيروي قوي تر و فراتر از ساحت مادي انسان قرار نگيرد، او نمي تواند از لغزش و خطا در شرايط خاص، مصون بماند. اخلاقي بودن، فرسنگ ها با قلّه هاي انسانيت فاصله دارد که با فتح قلّه مرتفع دين، مي توان به آن رسيد. به عنوان مثال، خصيصه اي؛ چون ايثار، تا زماني براي يک شخص متخلّق به اخلاق حسنه معنا دارد که او ضرري را متوجه خودش نداند؛ ولي آموزه هاي ديني، به انسان مي آموزد که اهداف متعالي، مهم تر از هر چيزي است که انسان به آن دل ببندد؛ لذا با معرفت به چنين آموزه هايي، براي ارتقاي انسانيت، از منافع شخصي خود مي گذرد تا بندگي کامل حق تعالي، تحقق پذيرد. شهداي هشت سال دفاع مقدس، نمونه هاي بارز از خود گذشتگي هستند که اين خصيصه را از دين گرفتند.
يوسف اصغري: رابطه دين با اخلاق، رابطه عموم و خصوص مطلق يا تساوي است. عموم و خصوص مطلق بدان معناست که تمام مسائل اخلاقي، جزء جدايي ناپذير دين محسوب مي شوند و از اين جهت، هر کس که بخواهد به اخلاق پايبند باشد، ناگزير به مسائل ديني تن داده است؛ هرچند دين، نسبت به اخلاق عموميت دارد. رابطه تساوي را نيز مي توان اين چنين توصيف کرد که اخلاق داراي چند رابطه است: 1- نسبت به خالق، 2- نسبت به مخلوقات (اعم از انسان و ساير موجودات). اگر شخصي مي خواهد اخلاق محور باشد، بايد در ابتدا به مسائل اخلاقي بين خود و خالقش؛ مثل انجام واجبات و ترک محرّمات و غيره بپردازد؛ سپس به قسم بعدي که در مرحله دوم اخلاق، شامل رفتارهاي اجتماعي و رعايت مسائل فردي است، برسد. پس از اين مقدمات مي توان اين گونه نتيجه گرفت که هدف دين، اخلاقي کردن انسان ها در تمام زمينه هاست.
حجت الاسلام اسدالله علامه: دين با توجه به جامعيتي که دارد، دين در اين زمينه نيز برنامه هايي را ارائه کرده است. اخلاق هرچند روابط انسان را تعديل مي کند، اما بدون دين نمي تواند ضامن سعادت و نيک بختي انسان باشد. البته برنامه دين، منحصر در زمينه اخلاق نيست. دليل آن نيز روشن است؛ اين که حوائج بشر، محدود به اخلاق نمي شود. بر اين اساس، پرداختنِ صرف به اخلاق، منجر به رشد کاريکاتوري و دوري از غايت مطلوب مي گردد.
سعيد آسترکي: تجربه اي که در طول تاريخ، از ديدگاه هاي مختلف و گاه متضادّ دانشمندان درباره تعريف اخلاق به دست آمده است، نشان مي دهد که ارائه يک تعريف واحد و جامع در مورد اخلاق، از حيطه توان بشر، خارج است. بنابراين اساساً خارج از دين نمي توان به تعريف جامعي از اخلاق دست يافت که با آن بتوان از دين، مستغني شد.
عرفان عزيزي: در ابتداي امر بايد مقصود خويش را از اخلاق مشخص کنيم تا ببينيم اخلاق، جزئي از دين است يا متمايز از آن؛ سپس به کيفيت رابطه ميان آن دو پرداخت. مراد از فعل اخلاقي، هر فعلي است که انسان را به قرب خداي سبحان برساند. دين مجموعه اي از فرامين الهي براي تضمين سعادت بشر است که همان قرب به خداست. بنابراين، اين دو اصلاً از يکديگر جدا نيستند، تا با عمل به يکي، بتوان از ديگري مستغني شد.
علي مخدومي: اساساً اخلاق، زيرمجموعه دين محسوب مي شود؛ چراکه اخلاق نيز شامل بايدها و نبايدهايي است که در زندگي انسان دخالت دارد. حال اگر فرض کنيم اخلاق، از دين جدا باشد، چنين اخلاقي هرگز نمي تواند انسان را از دين بي نياز سازد. علت آن نيز اين است که اخلاق، فقط برطرف کننده بخشي از نيازهاي انسان مي باشد؛ اين در حالي است که هنوز در بخش ديگر، احساس نياز باقي است.
عليرضا مزيناني: يکي از دغدغه هايي که پيش از دوران طلبگي نيز به عنوان يک مسئله براي من مطرح بود، محدود کردن دين به رعايت اصول اخلاقي است؛ بدين معنا که تصور کنيم ميان دين و اخلاق، رابطه تساوي برقرار است. حال آن که اندک توجهي ما را بر آن مي دارد که گزاره هاي اخلاقي را اخص از دين بدانيم. البته لازم به ذکر است تعريفي که از دين و اخلاق ارائه مي کنيم، در قضاوت ما نسبت به رابطه اين دو، تاثيرگذار است؛ لکن ادعاي تساوي آن ها مشکل، بلکه محال به نظر مي رسد.
مجيد محمدي: رابطه موجود ميان دين و اخلاق، از نوع عموم و خصوص مطلق است؛ به اين بيان که دين، مجموعه اي کامل از معارف و دستورالعمل هاي مختلف در بخش هاي گوناگون مي باشد و اخلاق، تنها يکي از آن بخش ها را پوشش مي دهد. ساير ابعاد زندگي انسان، به صِرف اخلاق و پاي بندي به آن، تأمين نمي شود و اگر کسي بخواهد به کمال و سعادت واقعي برسد، بايد برنامه اي کامل و جامع را براي خود اختيار کند.
محمدجواد پاشايي: دين، اعم از اخلاق است؛ از اين رو تصوّر دين، بدون اخلاق، تصوّري باطل است. سرفصل هاي اصول اخلاقي چنان چه توسط دين، تفسير و تبيين نشود، مبهم خواهد بود.
مرتضي ميناوند: ميان اخلاق و دين، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ يعني دين، خود متولّي تبيين و تعريف صحيح اخلاق؛ چه در بُعد فردي و چه در بعد اجتماعي است. اگر شخصي به يکي از مباني فطري اخلاقي (نه اخلاق خودساخته جوامع) عمل کند، در واقع به يکي از آموزه هاي دين عمل کرده است. بنابراين انسانِ اخلاق مدار که پاي بند به مسائل اخلاق ديني است، به شرط توجه به ديگر ابعاد دين مي تواند تجسّمي از يک انسانِ متديّن واقعي باشد.
مسعود داودي پور: وضع دين به گونه اي است که به آمر و ناهي نياز دارد. انسان بايد مطابق با آموزه هاي اخلاقي که خداوند براي وي تشريع نموده است، حق عبوديت را به جا آورد. ذکر اين نکته نيز لازم است که دين، اعم از اخلاق است. بنابراين با وجود اخلاق، نمي توان از دين بي نياز شد.
مهران گودرزي: اخلاق، يکي از برنامه هاي دين به شمار مي آيد. بر اين اساس ميان دين و اخلاق، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ به اين صورت که دين، اعم از اخلاق مي باشد. پيامبر اکرمص نيز برنامه هاي اسلام را به سه دسته تقسيم نموده است: 1- احکام، 2- اخلاق، 3- عقايد. پس با اين اوصاف، به صِرف پاي بند بودن به اخلاق نمي توان از دين دست کشيد و از آن بي نياز شد.
رابطه دين و سياست را چه گونه ارزيابي مي کنيد؛ به اين معنا که نظريه «جدايي دين از سياست» را چه گونه مي توان نقد کرد؟
مرتضي يقيني پور: بدون ترديد، دين به عنوان برنامه الهي زندگي نمي تواند عرصه بسيار مهم و سرنوشت ساز سياست و حکومت و روابط اجتماعي را مغفول نهاده و از ارائه طريق در آن خودداري نمايد. آنان که دين را تنها به عرصه هاي فردي و شخصي، محدود ساخته و بر جدايي عرصه هاي سياسي و اجتماعي از دين اصرار دارند، با سه اشکال اساسي روبه رو هستند: اول آن که حوزه سياست و اجتماع، حوزه قانون گذاري و حُکمراني است و در ايدئولوژي ديني، اين دو مهم، تابع ربوبيّت تشريعي پروردگار و از لوازم توحيد عملي به شمار مي روند و اصرار بر استقلال و خودبنيادي انسان در اين عرصه ها، در تنافي با اقرار به توحيد است. دوم آن که دسترسي انسان به منابع معرفتي؛ همچون فطرت، عقل و حس، مانع از اقرار او به کران مندي و محدوديت اين منابع در ترسيم نقشه راه زندگي و تأمين توأمان سعادت دنيا و آخرت و کمال مطلوب آدمي نمي شود و ادعاي کفايت عقل و تجربه بشري براي برنامه ريزي و اداره عرصه هاي سياسي و اجتماعي، گماني باطل است؛ چراکه انسان به تمام فرصت ها و چالش هاي پيش روي خود آگاه نيست، ضمن آن که نمي تواند در همه موارد، نقش و آثار افکار و اعمال خود در آخرت را کشف کند. سوم نيز آن که حجم گسترده گزاره ها، آموزه ها و نشانه هاي سياسي در متون و نصوص ديني، دليلي ديگر بر بطلان اين انديشه خواهد بود.
حجت الاسلام محمدهادي بلالي: اين شبهه، بيشتر در جهان مسيحيت، پرورش يافته است. اين در حالي است که در آموزه هاي دين مبين اسلام، هرگز دين از سياست جدا نيست. نظام کليسا به جهت عملکرد غلطي که در دوران سياه قرون وسطي داشت، باعث گرديد برخي، گرفتار دام فرافکني شده و کلّ دين را چنين پندارند. بر اين اساس، تشخيص دادند که جدايي دين از سياست، هم به سود دين است و هم به نفع حکومت. ما اگر سياست را آن چنان که در بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنينع ديده مي شود، امري مقدس بدانيم که تحقّق آن براي جامعه اسلامي، به جهت اعتلاي کلمةالله و رفع نيازهاي درماندگان، ضروري است، ديگر نمي توانيم ميان دين و سياست تفکيک کنيم. البته مهم آن است که دين، سياست و سياست ورزي ها را تحت کنترل خويش قرار داده و سامان دهي نمايد. به نظر مي رسد پاسخ گويي به اين شبهه، بيش از هر چيز، نيازمند تعريفي صحيح از دين و سياست مي باشد. ظهور و بروز درست و جامع اين دو مفهوم، در وجود حضرت عليع، تجلي يافته است و تاريخ، ايشان را سياست مداري دين باور مي شناسد که براي به دست آوردن حکومت راضي نمي شود ذره اي از ساحت دين خارج شده و يا به کسي ظلم نمايد.
يوسف اصغري: دين زماني مي تواند در يک جامعه اثر بگذارد که قوانين و نظام حکومتي آن جامعه را تحت کنترل قرار دهد. پس اگر دين، کاري به مسائل سياسي نداشته باشد، يا به بيان ديگر از سياست جدا باشد، در مرحله عمل، خيلي از قواعد و آموزه هاي ديني را کنار خواهد گذاشت. حکومتي مي تواند انسان را در تمام زمينه ها به کمال برساند که آموزه هاي حقيقي دين، در تمام قسمت هاي آن نهادينه شده باشد؛ از اين جهت، حکومت اسلامي بنا به تکامل ذاتي که دارد، پاسخ گوي تمام نيازهاي بشري در هر زمان و مکان است. خداوند متعال در چند آيه از قرآن کريم، به اين مطلب اشاره فرموده است؛ از جمله در سوره مبارکه نساء، آيه شريفه 59 مي فرمايد: «يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منکم». خداوند در اين آيه، حکومت اسلامي را در طول حکومت خودش معرفي مي نمايد و علت آن را نيز مي توان در آيات ديگر به وضوح مشاهده کرد؛ مثل اين آيه شريفه: «إن الحکم إلاّ لله يقصّ الحق و هو خير الفاصلين» (أنعام:57). هم چنين هيچ حکومتي نبايد در عرض حکومت الهي قرار گيرد و اگر اين چنين باشد، افراد آن جامعه، مصداق حقيقي اين آيه خواهند بود: «ألم تر إلي الذين يزعمون أنهم آمنوا بما أنزل إليک و ما أنزل من قبلک يريدون أن يتحاکموا إلي الطاغوت و قد أمروا أن يکفروا به و يريد الشيطان أن يضلّهم ضلالاً بعيداً» (نساء:60). مطابق با اين آيه، حکومت بايد ديني باشد و ضروري است افراد در تمام مخاصمه هاي خود به حاکم عادل اسلامي مراجعه نمايند و پر واضح است اين امر، فقط در صورت ديني بودن حکومت تحقق خواهد يافت. بنابراين، فرضيه جدايي دين از سياست باطل مي گردد.
حجت الاسلام اسدالله علامه: همان گونه که بيان شد، دين علاوه بر بُعد فردي، به بعد اجتماعي انسان نيز توجه دارد و سياست يکي از مهم ترين حوائج بشر در بعد اجتماعي است. به جهت وجود احکام سياسي بسيار در آئين مقدس اسلام؛ مانند جهاد، جزيه، پاي بندي به عهد و پيمان هرچند در برابر با کفار و... نظراً و عملاً نمي توان قائل به جدايي دين از سياست بود.
سعيد آسترکي: سياست در همه امور فردي و اجتماعي بشر دخيل است؛ به گونه اي که نمي توان آن را از دين و احکام آن، جدا دانست. لازمه اعتقاد به جدايي دين از سياست کنار گذاشتن دين است.
عرفان عزيزي: يکي از نيازهاي اجتماعي بشر، نياز به تشکيل حکومت و اداره جامعه مي باشد. همان طور که در پاسخ به سؤال دوم اشاره شد، خداي سبحان براي تمام نيازهاي بشر، مطابق با مصالح و مفاسد، به وضع قانون پرداخته است که يکي از آن ها، مسئله سياست و امور حکومت داري است. بنابراين سياست، بخشي از دين است، نه جداي از آن.
علي مخدومي: براي جواب به اين سؤال نيز بايد بازگشتي به تعريف دين و اهداف آن داشته باشيم. دين تمام ابعاد زندگي انسان را دربردارد و سياست نيز بُعدي از زندگي انسان است؛ از اين رو داخل در دين مي باشد. ضمناً اگر به اعتقاد برخي، اشکالي هم به عدم کارآيي دين در سياست وارد شود، در اصل، به دليل عدم تبيين درست دين است و اشکالي به خود دين وارد نيست.
مجيد محمدي: عده اي که قائل به نظريه جدايي دين از سياست هستند، دين را فقط، رابطه انسان با خداوند تصور کرده و باقي روابط را خارج از دين مي دانند؛ از اين رو بر اين باورند که دين، تنها بايد منحصر در مسجد و کليسا باشد و ديگر، حق دخالت در ساير امور را ندارد. اين در صورتي است که دين، برنامه اي جامع براي رسيدن به سعادت، در تمامي حيطه هاي زندگي انسان است. بنابراين نظريه جدايي دين از سياست، بالضروره سخني باطل مي باشد؛ زيرا سياست، خود جزئي از دين است و نمي توان جزئي را از کل خارج کرد، مگر آن که کل را از بين برد. پس اگر سياست از دين خارج شود، ديگر ديانتي باقي نخواهد ماند.
محمدجواد پاشايي: سياست، بدون ملاحظه آن در مجراي دين، فاقد اصل و ريشه بوده و به مادّيت، گرايش خواهد يافت.
مرتضي ميناوند: سياست، نتيجه تعاملات اجتماعي بشر با همديگر است. همان طور که در پاسخ سؤالات قبلي گفته شد، رويکرد دين به هر دو جنبه فردي و اجتماعي بشر است و قوانين و معادلات هر دو جنبه را براي انسان تبيين مي کند؛ به همين دليل، دين براي سياست و روش تعامل انسان ها با يکديگر برنامه دارد. سياست صحيح که منجر به کمال اجتماعي آدميان مي گردد، در بستر دين تعريف شده و شکل مي گيرد؛ از اين رو تنها دينداران واقعي مي توانند سياست مداراني حقيقي باشند. اگر به روايات هم توجه کنيم مي بينيم که سيّاس بودن، يکي از اوصاف مؤمنان قلمداد شده است.
مسعود داودي پور: سياست، مجموعه قوانيني است که به منازعات و مشاجرات اجتماعي در قالب حکومت، پايان مي دهد. در اين قوانين، بيشتر به بُعد اجتماعي زندگي انسان ها پرداخته شده است، ولي چون در جوامع مختلف، انسان خود مي خواهد قانون گذار باشد، راه وي براي رسيدن به نياز فطري اش مختل مي گردد. اختلال در نياز فطري، امري غير قابل قبول است؛ به همين جهت وضع قانون، به خصوص در امور اجتماعي و سياسي بايد با تکيه بر فرامين الهي باشد.
مهران گودرزي: تجسّم واقعي اين جمله معروف را که «ديانت ما عين سياست ماست»، در سبک زندگي ديني و سياسي پيامبر اکرمص و ائمه اطهار(ع) نمايان است. همان طور که مي دانيم هر کدام از اين بزرگواران، با توجه به موقعيت ها و شرايط زماني و مکاني، مشي ديني و سياسي خاصّي را انتخاب کرده اند. در اين ميان مي توان به حکومت پيامبرص و حضرت عليع، صلح امام حسنع، قيام امام حسينع، روش مبارزه امام سجادع، ترويج مذهب تشيع توسط امام باقرع و امام صادقع و... اشاره کرد که هر کدام با توجه به موقعيت هاي خاصّ سياسي، تصميمات بي نقصي را اتخاذ نمودند. پس مي بينيم دين اسلام که حضرات معصومين(ع) مروّج و تبيين کننده آن هستند، به هيج وجه از سياست جدا نيست.