نیاز بشر به دین؛ تأملی در رهیافت خردباورانة دین

مسئله‌ای که در عصر حاضر عمدتاً در پژوهش‌های مربوط به حوزة دین، جایگاه خود را بازیافته و بسیار بدان پرداخته می‌شود، آن است که انسان چه نیازی به دین دارد و اساساً دین چه احتیاجاتی را از بشر برطرف می‌سازد؟ پاسخ به این سؤال، ضرورت حضور دین را در متن حیات آدمیان آشکار می‌نماید. البته بنا بر دریافت چنین ضرورتی، بسیاری پرسش‌های دیگر نیز فراروی ما قرار می‌گیرد؛ از جمله اینکه خاستگاه دین چیست و منشأ ماورائی آن چگونه توجیه‌پذیر می‌گردد؟ (فراموش نکنیم جنبة ماورائی دین در نظرگاه برخی اندیشمندان؛ بسان اگوست کنت، اسپنسر، فروید، مارکس، نیچه و راسل مغفول واقع شده است) آیا دین در همة ابعاد زندگی بشر نقش دارد یا آنکه تنها به بعضی از ساحات محدود می‌شود؟ (نگاه حداکثری یا حداقلی به دین) انسان چه انتظاری از دین دارد؟ کارکرد دین چیست و در چه حوزه‌هایی می‌توان آن را بررسی نمود؟ آیا این کارکرد، فرسایشی است؛ به معنای آنکه در طول تاریخ تغییر می‌یابد یا خیر؟ (چنان‌که فروید، کارکرد دین را متأثر از تطوّر تاریخ می‌داند و حتی برای آن، جایگزین هم معرفی می‌کند و معتقد است که در عصر حاضر، هنر می‌تواند جای دین را بگیرد) در پی سخن گفتن از مسئلة اساسی کارکرد دین، بلافاصله این پرسش به ذهن متبادر می‌گردد که دین چه ماهیتی به انسان می‌دهد؟ به بیان دیگر، تفاوت انسان دین‌مدار با انسان ملحد در چیست؟ پاسخ به این سؤالات، ما را در پژوهش مورد نظر یاری می‌رساند.
در این ارتباط، محورهایی که نیاز به بازکاوی و تأمل دارد، با پرداختی علمی، شاخصه‌های مسئله را روشن ساخته و این فرآیند، بر گستردگی و فربهی بحث می‌افزاید. بررسی و نقد شبهات مربوط به حوزة دین‌پژوهی معاصر؛ بررسی و تحلیل محدودة گسترة دین در حیات بشر از نظر حداقلی یا حداکثری بودن آن؛ مطالعة سهم دین در حیات سیاسی بشر و تحقیق انگاره‌های لائیسم و سکولاریسم؛ واکاوی علل نیاز بشر به دین؛ بررسی وجوه انتظار بشر از دین؛ بررسی کارکرد و نقش دین در حوزة اندیشه، اخلاق و معنویت؛ تشریح و تبیین سهم دین در ماهیت‌بخشی به انسان؛ نگاهی معرفت‌شناسانه به گوهر دین؛ بررسی و تحلیل سیر تطوّر دین در بوم‌های مختلف جغرافیایی و معرفتی و مواردی از این دست، هر کدام ضمن آنکه ضرورت مقولة نیاز بشر به دین و تجلی آکادمیک آن را در محافل علمی به بهترین وجه نشان می‌دهد، به واگویة ابعاد گونه‌گون آن می‌پردازد.
ضرورت چنین بحثی با پی بردن به جایگاه بنیادین دین در حیات انسان کاملاً آشکار می‌گردد. از ابتدای ظهور دین، پرسش‌های بسیاری در رابطه با خاستگاه دین، فلسفة ظهور و نحوة تبعیت از آن، اذهان بشر را به خود معطوف داشته است. قرائت‌های مختلفی که امروزه از دین ارائه می‌شود و از دیرباز نیز موجود بوده است، ماحصل چنین پرسش‌هایی است. به جرأت می‌توان گفت که ساحت دین، پررنگ‌ترین حضور را نسبت به دیگر ساحات در زندگی بشر دارد؛ بنابراین سخن گفتن از کیفیت حضور دین در حیات انسان و برشمردن کارکردهای دین و در یک کلام، نیاز بشر به دین، مهم‌ترین بحث در سیر مطالعات دین‌پژوهی است.
مسئلة نیاز بشر به دین، از زوایای گوناگون قابل مطالعه و تحقیق است. در وهلة اول باید به این سؤال پاسخ گفت که اساساً خاستگاه این بحث کجاست و با چه کلیدواژگانی می‌توان پرده از ابعاد مختلف مسئله برداشت؟ در ابتدا باید بر این نکته تأکید کرد که دین همچون هدیه‌ای آسمانی بر آدمیان پیشکش شده است. این سخن چه معنا دارد و توالی آن به کجا می‌انجامد؟ همه می‌دانیم که انسان، موجودی است با نیازهای ثابت و متغیر و پاسخ‌گویی به این نیازها، هر یک محمل خاص خود را می‌طلبد. علاوه بر این، سطح نیاز انسان‌ها متفاوت است. به‌راستی شاید بر این اساس باشد که پرداختن به وجه حاجت بشر به دین و ایمان مذهبی، برخی دشواری‌ها را به همراه دارد. چنانچه قرار است دین، حاجات انسان را برآورده سازد، توجه به چنین ظرائفی ضروری است. آیا مواردی که در فصول پرشمار دین‌پژوهان، به عنوان علل نیاز بشر به دین معرفی شده است، از شمول و فراگیری لازم برخوردار است و به‌واقع، همگان را دربرمی‌گیرد یا خیر؟
نکتة مهم دیگر آن است که در این بحث، چه ماهیتی را می‌توان برای دین به عنوان یکی از کلیدواژگان تشخیص داد؟ چنانچه این ماهیت‌بخشی به صراحت صورت می‌گرفت، ما هرگز لفظ «دین» را فروننهاده و به جای آن، از عبارت «ادیان» استفاده نمی‌کردیم. این مسئله به‌خوبی بیانگر صعوبت کار در تفسیری روشن از مفهوم دین است. تاکنون اندیشمندان بسیاری به تعریف و تبیین دین پرداخته‌اند، اما نیم‌نگاهی به تعابیر آن‌ها، کاستی بحث را در این زمینه آشکار می‌سازد. تعریف دین به «امر قدسی» توسط رودولف اوتو و همچنین «امر متعال» در اندیشة میرچا الیاده و تعاریفی از این دست و نیز تأکید بر «نجات» و همینطور «رابطه با امر الهی در عالم تنهایی» در تفکرات دینی سوئن برن و ویلیام جیمز هرچند منحصر به‌فردند، اما چیزی بر دانش ما نیفزوده‌اند. اساساً بدین لحاظ است که برخی چون ویتنگشتاین صرفاً بر پذیرش رهیافت «شباهت خانوادگی» در توجیه اطلاق‌ناپذیری دین بر معنونات آن تأکید دارند.
ادیان در یک دسته‌بندی کلی به ادیان الهی و غیر الهی و در دسته‌بندی دیگری به ادیان شرق و غرب تقسیم می‌گردند. هر کدام از اصناف فوق دارای موازین و شاخصه‌های متفاوتی است و خود به صنوف مختلف تقسیم می‌شود. ادیان الهی شامل اسلام، یهود، مسیحیت و زردشت است و ادیان غیر الهی نیز مکاتب دینی هندو، جین، بودا و سیکهه در هند، تائو و کنفسیوس در چین و شینتو در ژاپن را دربرمی‌گیرد که به ادیان زنده و پویای جهان نام‌آورند و تعدادی از آن‌ها در غرب عالم ظهور کرده‌اند و برخی دیگر در شرق عالم. ادیان مذکور، غیر از مجموعه‌های دینی اسطوره‌مآبی است که اصطلاحاً نام دین بر آن‌ها اطلاق نمی‌شود، اما به هر صورت، دینی قلمداد می‌شوند؛ مانند آنچه در بعضی اقوام و قبایل بومی ساکن در آفریقا و آمریکا وجود دارد. افزون بر این، به نحله‌های دیگری نیز بسان احمدیه، بهائیت و... می‌توان اشاره کرد که عمدتاً آپوکریفا؛ یعنی غیر قانونی و غیر مجاز محسوب می‌گردند.
از دیگر موارد ضروری جهت پیشبرد بحث، بررسی زمینه‌های ظهور دین است که تاکنون معرکة آرای بسیاری بوده است. غیر از گونة روایی ادیان ابراهیمی (اسلام، یهود و مسیحیت) و آئین ایرانی زردشت که به جریان صورت‌بندی الهی دین باورمند است، دستاویز سایر مکاتب دینی، چیزی جز اساطیر نیست که در دانش میتولوژی بدان پرداخته می‌شود. البته به این نکتة اساسی باید توجه داشت که ما در اینجا از اسطوره سخن می‌گوییم، نه افسانه؛ تا مبادا ریشه‌های واقعیت‌محور چنین اندیشه‌هایی خدشه‌دار شود. در این میان، برخی اندیشمندان غربی از وجوه دیگری سخن می‌گویند که بیان علت اساسی و اولیة حاجت به دین در پندارة آن‌ها در خور تأمل است؛ مانند آنکه مارکس، عامل پیدایش دین را دسیسة اقویا بر ضدّ ضعفا می‌داند. بر خلاف مارکس، نیچه که پایبند به اصالت نیرومندی است، دین را فرآوردة ذهن بیچارگان و ضعیفان جهت تسکین آلام و دردهایشان می‌پندارد. اگوست کنت، دین را محصول جهل بشر در دوره‌های ابتدایی حیات انسان معرفی می‌کند و فروید معتقد است دین، نوعی فرافکنی و خودفریبی است که بشر اولیه، آن را به جای آمال و آرزوهای دست‌نایافتنی خود نشانده است. البته بسیاری دیدگاه‌های دیگر نیز وجود دارد که ضرورتی برای نقل همة آن‌ها نیست. در اینجا غرض اصلی از اشاره به این مطلب، تنها بیان وجود روایت‌های مختلف در باب منشأ دین و علل ظهور آن می‌باشد که از مسائل عمده در مبحث حاضر است. چنین پراکندگی و تمایز آرائی که در رویکردهای گوناگون دینی؛ اعم از الهی، اساطیری و الحادی به چشم می‌خورد، زمینه‌های لازم را برای بحث پیرامون تاریخ‌مندی دین و جاودانگی یا عدم خلود آن نیز فراهم می‌سازد.
نکتة دیگر آنکه با تمسک به چه منابعی می‌توان نیاز بشر را به دین تبیین نمود؟ اساساً روش‌شناسی تشخیص احتیاجات و انتظارات انسان از دین، از جمله مقولات بنیادین در این بحث است. جای تأمل دارد که آیا در شناخت گسترة دین و سطح انتظارات بشر از آن، باید تنها به منابع برون‌دینی؛ یعنی عقل مراجعه کرد و یا از منابع درون‌دینی نیز می‌توان استفاده نمود؟ آیا در صورت پذیرش چنین امری، صامت بودن متون دینی و اینکه صدق و کذب دعاوی آن‌ها خودش نیاز به اثبات دارد، با مشکل معرفتی مواجه نمی‌شویم؟ در ادامه، این مسئله نیز قابل توجه است که آیا به‌واقع می‌توان نگاه تحلیلی به نیازهای بشر را به دین، از رهگذر انتظارات و خواسته‌های وی از دین، آنگونه که برخی پنداشته‌اند، رویکردی اومانیستی به دین دانست؟ ساختار چنین باورداشتی، بر این اصل استوار است که اساساً به کار بردن تعبیر «انتظار دین از بشر»، به جای «انتظار بشر از دین» صحیح‌تر به نظر می‌رسد.
به هر حال با تمام آنچه گفته شد، مقولة نیاز بشر به دین چنانچه حتی با محک خردباوری محض نیز سنجیده شود، از توجیهات غیر قابل تردیدی برخوردار خواهد بود. من در این کوتاه‌نوشته، قصد تفصیل بحث و پرداختن به مسئلة پیش رو را با عنایت به زوایای گستردة آن ندارم و آنچه بیان گردید، تنها بخشی از پرسش‌ها و دغدغه‌هایی بود که به هر روی در این مسئله مطرح است. در انتها به این نکته نیز اشاره می‌کنم که مبحث نیاز بشر به دین با هر عبارتی که عنوان شود، از مسائل پویا و زندة الهیات جدید است که هم در اندیشة کلامی اسلام و هم در الهیات غرب مورد توجه می‌باشد؛ بنابراین بدیهی دانستن آن نباید ما را از پرداختن به مباحث جدید و بررسی اندیشه‌های مختلف در این باب بازدارد؛ هرچند پذیرفتن چنین بداهتی از وجاهت علمی برخوردار نیست.