مکتب تفکیک، دستخوش تفکیکی دیگر
اشاره:
آيت اللّه سيد ابراهيم خسروشاهي از علماي تهران است که سالها در حوزههاي مختلف منقول و معقول، همچون فقه و اصول، عرفان، اخلاق و فلسفه اسلامي به تعليم و تربيت شاگردان پرداختهاند. مقاله ايشان با عنوان: « مکتب تفکيک دستخوش تفکيکي ديگر» که در سال 2831 منتشر گرديد، به بررسي و نقد برخي از مهمترين مباني نظري مکتب تفکيک ميپردازد.
اين مقاله، در همايشي که جهت نکوداشت ايشان در سال 0931 با حضور علما و انديشمندان برگزار شد، مورد تجليل و تقدير قرار گرفت. در اين مراسم، دكتر مهدي محقّق، رئيس هيأت مديره انجمن آثار و مفاخر فرهنگي با اشاره به اينكه دانشمندان سنّت شكن، موجب بالندگي علم شدهاند، خاطر نشان کردند: «مقاله آيت الله خسرو شاهي در باب مكتب تفكيك، توجّهات را به سوي خود جلب ميكند».
مقاله آيت الله سيّد ابراهيم خسروشاهي، با عنوان «مکتب تفکيک دستخوش تفکيکي ديگر»* از جمله نقدهاي جدّي به برخي مباني مکتب تفکيک است که علاوه بر دقّت علمي، محتواي آن به گونهاي ارائه شده که اگر چند مورد مختصر را در شيوه نگارش، ناديده بگيريم، در مجموع، يک اثر خوشخوان و مختصر به حساب ميآيد. سطح علمي اثر به گونهاي است که براي آشنايي مقدّماتي با مباني مکتب تفکيک و همچنين فلسفه و نقش و جايگاه آن در فهم معارف ديني مناسب نيست. به نظر ميرسد اين اثر بيشتر به حال کساني مفيد است که به طور کلّي با هر دو جريان فلسفه و تفکيک آشنايي اجمالي داشته و مشتاقاند درباره برخي از چالشهايي که پيشرويِ آنها براي پاسخگويي به يکديگر قرار دارد، آگاه شوند. همچنين ظرافتهاي علمي اين مقاله براي افرادي که بهصورت تخصّصي در هر دو زمينه فعاليّت علمي داشتهاند نيز، سودمند است.
متن نوشتاري مقاله به دليل وجود جملات طولاني و گاه استفاده از چند نقل قول در يک جمله و ارائه پيدرپي مطالب و نکات مختلف که البته طبيعت اينگونه نوشتارها است، کمي پيچيده شده و شايد براي خوانندگاني که با متون و اصطلاحات تخصّصي آشنايي اندکي دارند، کمي سخت جلوه کند؛ امّا مطالب از آن مقدار جذّابيت برخوردار هست که خواننده را با شوق، تا پايانِ مقاله درگير خود نگاه دارد. از نکات قابل ذکر، يکي آنکه به رغم محتواي غني، مطالب ارائه شده از چينش و نظمي منطقي، پيروي نميکنند و سبک "ألکلام يجر الکلام" را پي گرفته که در بعضي مواقع ذهن خواننده را براي صورتبندي محتوا، با مشکل مواجه ميسازد. ديگر آنکه، در نگاه اوّل، بهعنوان مقاله، به نظر ميرسد با مجموعهاي مواجه خواهيم بود، که در صدد تحليل مباني وساختار معرفتي جريان تفکيک است؛ امّا به نظر ميرسد، عنوان، با بخش عمده محتوا چندان تناسب نداشته و تنها در يکي دو قسمت کوتاه از مقاله، اشاره کمي به محتواي عنوان شده است. بيشترين حجم محتواي مقاله به بحث پيرامون مصاديق مورد چالش ميان جريان تفکيک و جريان مدافع فلسفه اختصاص يافته است.
نويسنده مقاله بر آن است که ضمن بررسي و نقد برخي از ادّعاهاي مکتب موسوم به معارف اهل بيت(علیهم السلام)، نسبتِ ميان علوم عقلي، به خصوص فلسفه را، با آموزههاي وحياني و روايات ترسيم نمايد. به نظر ميرسد مهمترين دغدغه نويسنده اين است که نشان دهد، جهت رسيدن به فهمي خالص و به دور از شائبه تفسير به رأي در متون مقدس، راهي مطمئنتر از روش استدلال عقلاني و بهرهگيري از يافتههاي فلسفه نيست.
بخش قابل توجّهي از حجم مقاله نيز به ارائه چند نمونه از آيات و روايات و نقش استدلال عقلاني و قواعد فلسفي در فهم صحيح آنها، و در مقابل، بررسي انديشه تفکيکيان مبني بر عدم نياز به علوم عقلي؛ بلکه انحراف در فهم درست آيات و روايات، در صورت بهره جستن از فلسفه، اختصاص يافته است که انکار علوم عقلي و گاه انتساب نسبتهاي ناروا به فلسفه را در پي داشته است.
نويسنده، موضعگيري تفکيکيان در مقابل فلسفه را ناشي از نا آشنايي با مباني و اصول فلسفه و عدم فهم صحيح آن، که گاه حاصل طي نشدن فرآيند نظاممند فلسفهآموزي و يا عدم فهم دقيق منظومه علوم و معارف اسلامي، يا به تعبيري معرفتشناسي علوم اسلامي ميداند که با خلط مرز ميان معارف و کارکرد ويژه هر کدام، و همچنين عدم فهم صحيح نسبت ميان آنها، ايجاد شده است.
علت انتخاب عنوان " مکتب تفکيک دستخوش تفکيکي ديگر" را ميتوان در دو بخش از مقاله جست :
الف) «لازم است مکتب تفکیکی دیگر، به قلم شریفِ یکی از این آگاهان ماهر و خبره، تأسیس و مطالب اختصاصی مکتب تفکیک خراسان از ساحت قدسِ دین و تشیّع جدا گردد؛ زیرا آنان از خلوص دین وحیانی و جدایی آن از تعالیم بشری سخن میگویند، ولی اینان از خلوص سنّت معصومیّه اهل البیت و تفسیر کتاب ... و ضرورت عقول و نتیجه ریاضات اصحاب معارف، از پندارهای مکتب آنان دم میزنند و لذا اینگونه پاکسازی، اهمّ است» (ص186).
ب) «باید گفت: دانشمندان مکتب تفکیک اگر واقعاً بخواهند از وحی خالص استفاده کنند، راهی جز اتّصال به وحی ندارند و در غیر این صورت، هر چندگاه باید مکتبی جدید برای تفکیک مطالبشان از وحی خالص، سرکار آید.» (ص190).
مقاله، با طرح بخشي از مقدّمه آقاي حسین فشاهی برکتاب ترجمه حقایق مرحوم فیض، اينگونه آغاز ميگردد:
«تا حدّی مدلّل داشتهام که برای پاسبانی شرع مقدّس اسلام، احتیاجی به دریوزگی از فلسفه کهن یونانی و تصوّف افراطی هندی نداریم؛ چون اوّلی (فلسفه) دو رکن اصلی دارد: الهیّات و طبیعیّات؛ امّا در الهیّات روشن است که عقل محدود بشر را به عوالم مافوق خود، راهی نبوده و عقل در این قسمت، جز حدس و گمان و تخمین، چیزی به دست نمیدهد ... و باید عقل را در الهیات برای فهم کلمات و آراي انبیا و استنتاج قواعد کلّی از جزئیات و... به کار انداخته و از اظهار رأی و نظر خودداری نمود. و امّا در طبیعیّات، این وظیفه را هم دانشمندان علوم تجربی مادّی به نحو احسن در طول تاریخ بشری انجام داده و میدهند ... با بیان مطالب فوقالذّکر مجملاً معلوم میشود که باید علوم الهی را در مکتب انبیا (علیهم السلام) و علوم طبیعی را در کلاس دانشمندان علوم تجربی آموخت و مکتبی به نام فلسفه را دیگر کلاهی بر سر نیست.» (ص173).
نويسنده در پاسخ مينويسد :
«همان فلسفه طبیعی قدیم، قرنها برنامه علمی بشر بوده و در همان اعصار نیز از روش تجربی استفاده میشده و به تدریج رو به تکامل نهاده تا به اینجا رسیده است... و امّا درباره الهیات، اینکه: «باید عقل را در الهیات برای فهم کلمات و آراء انبیا (علیهم السلام) و استنتاج قواعد کلّی ... به کار انداخت» نشان میدهد که منظور از محدودیت عقل بشر، نه این است که در هر صورت جز حدس و گمان و تخمین چیزی به دست نمیدهد، بلکه این جمله، نیاز عقل به کانون مقدّس وحی و الهام را متذکّر میگردد و البته آن هم پس از استقلال عقل در تلاش ابتدایی و وصول آن به حجیّت نقل قطعی و در اینصورت، آیا به کار اندازی عقل در فهم کلمات و آراء انبیا (علیهم السلام)، نیاز به هیچگونه تلاش فکری و فلسفی بشری ندارد؟ آیا با ترک این تلاش، از وجود نظریات مختلف و آراء متشتّت که مایه اعتراض آقایان است، دیگر اثری نخواهد ماند؟ آیا شاگردان و حاضران مجالس علمی ائمه اطهار(علیهم السلام) یکسان فکر میکردهاند؟ و به هیچ وجه اختلاف آرایی در کار نبوده است؟ ( ص 174 و 175).
در ادامه، نويسنده به اين نکته اشاره ميکند که در بيانات برخي از شاگردان متعمّق ائمه اطهار (علیهم السلام) هيچ نشاني از نوع و نحوه مخالفت اهل تفکيک با فلسفه و عرفان، ديده نميشود؛ چه اين که بيانات فلسفي در خطبات اميرالمومنين (ع)، از چنان عمق علمي برخوردار است که از نظر حکمت نظري، بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار دارد و از دقيقترين مسائل حکمت است. اين بيانات قرنها است که مورد توجّه قرار نگرفته و اشخاصي مانند: احمد امين مصري و برخی دیگر دچار توهّم شده و بهغلط، امثال اين نوع عبارات را حاصل آشنايي اعراب با فلسفه يونان و سپس انتساب آن به اميرالمومنين (ع) تلقي مينمايند.
سپس نويسنده متذکّر فرمايشات حضرت امام خميني(ره) در شرح حديث بيستوچهارم از کتاب اربعين ميشوند.
حضرت امام خميني (ره) پس از اینکه به نشئات سهگانه بشریت: «عالم آخرت و غیب» «عالم برزخ و مقامخیال» و «عالم دنیا و ملک و شهادت» اشاره میفرمایند، نتیجه میگیرند که این مجالهاي سهگانه مربوط به حقیقت انسانیّت، نیاز به علوم نافعه و تربیتهای مناسب دارند که هر کدام از فلاسفه، حُکما و اصحاب معرفت و عرفان، عُلماي اخلاق و تهذيبِ باطن و فقها را به تناسب، مُتکفّل تعليم علوم و تربيت نفوس اين نشئات انساني ميدانند.
حضرت امام خميني (ره) پس از معرفي نشئات مختلف انساني و علوم مرتبط با آنها خاطر نشان ميکند که در طول تاريخ، برخي از عُلماي اخلاق و تهذيب، حقايق عقلاني و احکام ظاهري را به پشيزي محسوب نداشته و در مقابل نيز برخي از علماي ظاهر، علوم عقليّه و باطنيّه را کفر و زندقه ميپنداشتند. حضرت امام خميني (ره) هر سه اين طوايف را که علوم و معارف ديگر را يکسره خطا ميپنداشتند، داراي عقايد باطل دانسته و آنها را از دريافت حقايق و مقامات روح و نشئات انساني، محجوب ميداند. به نظر حضرت امام خميني (ره)، ردّ و باطل دانستن هر سنخ از معرفت، بدون تحقيق و فهم درست آن، خطا و جهل است و اصولاً دخالت بدون فهم و علم را خطا ميدانند.
در اينجا نويسنده مخالفت يکسره تفکيکيان با معارف فلسفي و عرفاني را، در برخي از موارد، حاصل عدم فهم دقيق معارف عرفاني و فلسفي و دخالت غير علمي آنها ميداند. همچنين در ادامه، از صعب بودن کسب معارف فلسفي، خاطراتي را از بعض از علما بيان داشته و کسب همه کمالات علمي و فهم تمامي معارف فلسفي را بر تمام محصّلين آن حتمي ندانسته؛ بلکه آنرا تنها با رياضتهاي علمي، مُمارست و توفيق الهي، ممکن ميدانند.
در بخش ديگري از مقاله با عنوان "حکمت در خدمت مردم" نويسنده پس از ذکر موارد متعدّد در نحوه کارکرد معارف و قواعد فلسفي براي فهم هر چه دقيقتر گزارههاي ديني، همچون برخي آيات نوراني قرآنکريم، عباراتي در زيارت شريفه جامعهکبيره، نهج البلاغه و غيره، به ما نشان ميدهد که چگونه تلاش عقلاني يک فيلسوف در خدمت تبيين، تحليل و فهم معارف الهي قرار گرفته و موجبات استحکام اعتقادات مردم را فراهم ميآورد؛ در عين حال، آزادي انديشه را نيز از دست نداده و رسالت خود بهعنوان يک فيلسوف، در مواجهه عقلاني با جهان هستي را با قوّت ادامه ميدهد.
بخش پاياني مقاله به بررسي و نقد نوع برداشت اهل تفکيک از برخي عبارات قرآني پرداخته و مخالفت ايشان با معارف عقلي و فلسفي در تبيين آنها را ناشي از نوعي خطا و مُغالطه برشمرده و در نهايت، با ذکر پاره اي از فرمايشات حضرت امام خميني (ره) در اينباره، به بحث خاتمه ميدهد:
امامخمینی(ره) در آخر اربعین میفرمایند: «ولی از برای هر علمی اهلی است و از برای هر میدانی، فارِسی. گمان نشود که آیات (توحید) را چه در سوره مبارکه توحید و چه در آیات دیگر قرآن و همینطور اخبار شریفه و خطب و ادعیه و مناجاتهای ائمه (علیهم السلام) که تمام، مشحون از معارف است، انسان میتواند به فکر خود و ظهور عرفی آنها بفهمد، این خیالی است بس خام و وسواسی است شیطانی که این قطّاع الطّریق راه انسانیت، دامی گشوده که انسان را از معارف باز دارد و سدّ ابواب حکمت و معرفت را بر انسان بنماید و آدمی را در وادی حیرت و ضلالت سرنگون کند.» خدا شاهد است و کفی به شهیداً که مقصودش از این کلام ترویج بازار فلسفه یا عرفان رسمی نیست؛ بلکه مقصود آن است که برادران ایمانیِ من خصوصاً اهل علم، قدری به معارف اهلبیت(علیهم السلام) و قرآن توجّه کنند، آن را نسیان نکنند که عمده بعثت رُسل و انزال کتب برای مقصد شریف معرفه الله بوده که تمام سعادات دنیویه و اُخرویه در سایه آن حاصل آید... (ص 207).
در پايان، به مختصري از مهمترين نکات مهمّ اين مقاله اشاره مي شود:
1 - در زندگي علمي هيچکدام از شاگردان متعمّق ائمه (علیهم السلام)، نشاني از نوع برخورد تفکيکيان با جريانهاي فلسفي و عرفاني به چشم نميخورد.
2 - چنانچه بپذيريم آيات قرآن و روايات، مجموعهاي فهم پذير و معرفتزا هستند، بنابراين، در صورتيکه اهل تفکيک بهرهگيري از استدلال عقلاني و اصول و قواعد فلسفي در فهم برخي گزاره هاي ديني را برنتابند، لاجرم مجبور به ارائه تفاسيري سطحي و عاميانه از گزارهها، گشودن باب تفسير به رأي و يا دستِکم سکوت در برابر آنها خواهند بود.
3 - عُمده تفاوت بين مأثورات از انبيا و کتب حُکما ، تنها در اصطلاحات و اجمال و تفصيل است، نه در معني.
4 - وجود اختلافنظر در ميان فلاسفه و حُکما، دليل بر باطل بودن معارف آنها نيست. چه اينکه در فقه و ديگر علوم سلامي و همچنين در ميان اهل تفکيک نيز، ديدگاههاي مختلف وجود دارد.
5 - هر کدام از اصناف معارف اسلامي داراي روشها، موضوعات و اهداف مختصّ به خود هستند و هر کدام، بخشي از منظومه معرفت دينيِ ما را تشکيل ميدهند. فهم هر کدام از اين اصناف، با روشي غير متناسب، نتايج صحيحي در پي نداشته و اصولاً خطا خواهد بود.
6- بر اساس اصول صحيح علمي، در مواردي که فيلسوف و حکيم مسلمان، تحليل و پذيرش عقلاني برخي از گزارههاي ديني را امري دشوار يا به دور از طاقت علمي خود و يا برهان ناپذير بيابد، دستِکم ، آن گزاره را انکار نميکند.
7 - ارائه تفسيري عقلاني از گزارههاي ديني، تا آنجا که مخالف ضروريّات و مسلّمات دين نباشد، مانعي ندارد.
8 - چنانچه اهل تفکيک تنها راه وصول به معرفت حقيقي را دستيابي به وحی خالص بدانند، راهی هم جز اتّصال به وحی ندارند. در غیر این صورت، هر از چندگاه، باید مکتبی جدید را برای تفکیک مطالبشان از وحی خالص، ايجاد کنند.
*خسروشاهی،ابراهیم،(بهار و تابستان1382ش)،«مکتب تفکیک، دستخوش تفکیکی دیگر»،کتاب نقد (26و27)، ص208-173.