عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول نشريات مدارس فصلنامه ژرفا شماره چهارم/ سال اول/ زمستان 1391 مقاله/عدالت صحابه از منظر فریقین ومسئله عصمت
.:: عدالت صحابه از منظر فریقین ومسئله عصمت ::.
« حجج الاسلام محمدرضا دشتی و ابراهیم عباسی-طلبه سطح دو »
چکیده
اهل سنت، غالباً جایگاهی بسیار والا، همچون جایگاه عصمت، برای صحابه پیامبر (علیه السلام) قائلاند. در نگاه ایشان، صحابی پیامبر، به دلیل درک ظاهری پیامبراکرم (علیه السلام)، از هرگونه خطا و اشتباهی، مصون بودهاند. اظهار نظر پیرامون عملکرد خطای برخی صحابه، همچون خلفاء، خالد بن ولید، و یا یزید بن معاویه، با واکنشهایی بسیار سختگیرانه، اتهام تکفیر و هدم اسلام، مواجه خواهد شد. نویسنده درصدد است علل چنین واکنشهایی را مورد بررسی قرار دهد. توجیه عملکرد نابخشودنی برخی از صحابه، که با هدف توجیه برخی اقدامات انجام شده از سوی خلفا صورت گرفته، از جمله علل این گونه واکنشها به حساب میآید. نویسنده سعی دارد با ارائه تعریفی دقیق از معنای «صحابه» فرضیه مصونیت آنها از خطا واشتباه را مورد نقد و بررسی قرار دهد.

کلید واژه
صحابه، عدالت، عصمت، شیعه، سنی.

مقدمه
مباحث کلامی، به خصوص مبحث امامت اهمیت فراوانی، در اعتقاد شیعه دارد. با توجه به اینکه در عصر حاضر با پیشرفت علم و تکنولوژی دشمن هجمه فراوانی را برای سرکوب کردن مذهب و اعتقاد شیعه به کار برده، لذا در نظر لازم آمد به گوشه ای از مباحثی که در مقابل شیعه قرار دارد بپردازیم.
از جمله حملاتی که علیه شیعه در رسانهها وارد شده، اشکال بر عصمت ائمه b است. کتابها و مقالات فراوانی بر رد عصمت ائمه b سیاه کردهاند. هر روز با بهانه و شکل جدید در سدد انکار عصمت ائمه b بر میآیند. این افراد، عصمت از خطا و اشتباه را منحصر در پیامبران کرده و فقط پیامبران الهی را مصون از خطا و اشتباه میدانند.
حال این همه تلاش و کوشش بر خدشه وارد کردن بر عصمت پیشوایان شیعه در حالی است که خود، اعتقاد راسخ به عصمت صحابه پیامبر اکرم (علیه السلام) دارند. البته در لفظ، صحبتی از عصمت صحابه به میان نمیآورند و آنچه می گویند عدالت صحابه است. ولی در عمل به عصمت تام و کامل صحابه قائلاند. به گونه ای که در برخی موارد این درجه از عصمت را برای پیامبر اکرم(علیه السلام) قائل نیستند. این اعتقاد آنها زمانی و سسست تر میشود که بدانیم تعریف آنها از صحابه کسی است که فقط پیامبر را دیده باشد یا همراه پیامبر باشد (1 ماه یا 1 روز یا 1 ساعت تفاوتی نمیکند). به هر حال طبق نظر آنها صحابی با تعریفیکه شد عدالتی در حد عصمت دارند و هر گونه تعرض و اعتراض به آنها گناهی نابخشودنی شمرده میشود. پر واضح است که اگر این اعتقادِ خود ساخته نباشد تمام سنت و فقه آنها با علامت سئوالی بزرگ مواجه خواهد شد. در این نوشتار تلاش شده تا سست و بی پایه بودن این اعتقاد روشن شود.
تعریف صحابه
صحابه در لغت:
لسان العرب و صحاح: «صحابه از ریشه صحب است که به معنای معاشرت وملازمت میباشد.» (ابن منظور،1414: 1 / 519؛ جوهری، 1410: 1 / 161).
المصباح المنیر: «صحابه به معنای مقارنت و مقاربت است» (فیومی، 1414: 2 / 333).
در مجموع صحابه در نظر اهل لغت به دو معنا مطرح گردیده:
1. «مصدر، به معنای صاحبه یعنی عاشره و لازمه»؛
2. «جمع صاحب به معنای ذو است. مثلاً صاحب المال یعنی ذوالمال» (معرفت، 1387: 25).
در اینجا واضح است که معنی دوم (به معنای دارنده) منظور نیست و بر طبق نظر فریقین صحابه به معنای ملازم و معاشر است.
صحابه در اصطلاح اهل سنت
إبن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه میگوید: «صحابه کسی است که پیغمبر را دیده و به او ایمان آورده و مسلمان مرده باشد»؛ وی در توضیح این تعریف میگوید:
فرقی نمیکند که ملاقات وی با پیامبر، اندک باشد یا طولانی و از وی حدیثی نقل کرده باشد یا نه، یا با پیامبر به جنگ رفته باشد یا نه. همه این افراد شامل تعریف صحابه میشوند؛ حتی اگر تنها یک بار پیامبر را دیده باشند. اگر چه با او همنشین نشده باشند و یا به خاطر نابینایی، آن حضرت را با چشم سر ندیده باشند.
او در ادامه این بحث میگوید:
ضابطهای که با دانستن آن، صحابی بودن جمع بسیاری مشخص میگردد این موارد میباشد:
الف) آنان (خلفاء) در فتوحات، تنها صحابه را به فرماندهی میگماشتند؛
ب) در سال دهم هجری، هیچ کس در مکه و طائف نبود؛ مگر آن که اسلام آورده باشد و با پیامبر (علیه السلام) در حجه الوداع حضور یافت؛
ج) همه افراد دو قبیله اوس و خزرج، تا پایان دوره رسول خدا اسلام آوردند؛
د) پس از وفات پیامبر نیز هیچ کس از آنان، کافر نشدند (عسقلانی، 1415: 1 / 7).
إبن ابی حاتم در کتاب الجرح و التعدیل اینگونه نوشته است:
و اما اصحاب پیامبر، پس ایشان کسانی هستند که شاهد وحی و تنزیل بودهاند و عارف به تأویل و تفسیر قرآن بودند، کسانی هستند که خداوند، آنها را برای همراهی و یاری و اقامه دین و اظهار حق انتخاب فرموده است و رضایت به همراهی آنها برای پیامبرش داده و آنها برای ما بهعنوان پیشوا و سرمشق قرار داد (ابن ابی حاتم، 1271: 1 / 7).
إبن اثیر در کتاب اسدالغابه اینگونه میگوید:
ما صحابه را کسانی میدانیم که، یک یا دو سال همراه رسول خدا بوده باشند و با پیامبر در یک یا دو جنگ حضور داشته باشند. نام صاحب و همراه تنها بر کسانی قابل اطلاق است که همراه پیامبر بوده باشند و در اطلاق کلمه صاحب از نظر وضع لغوی صرف مصاحبت و همراهی کافی است حتی اگر یک ساعت باشد اما عرف کلمه صاحب را به کسی که همراهی او با پیامبر زیاد باشد اختصاص دادهاند (ابن اثیر، 1415: 1 / 18).
احمدبن حنبل در تعریف صحابه چنین میگوید:
«اصحاب پیامبر کسانی هستند که آن حضرت را به مدت یک ماه یا یک روز و یک ساعت همراهی کرده باشند و آن حضرت را دیده باشند.» (ابن حنبل، 1421: 1 / 40).
صحابه از دیدگاه اهل بیت
صحابه از دیدگاه اهلبیت به کسانی اطلاق میشود که با حضرت رسول (علیه السلام) مأنوس بوده و نقش موثری در ترویج اسلام ناب محمدی داشتهاند. در این رابطه حضرت آیت الله معرفت چنین میفرمایند:
« صحابه» به معنای فرهیختگانی از شیفتگان فخر رسالتاند که پروانه وار شمع وجود آن حضرت را فراگرفته بودند، شبانه روز از فیض برکات آن جناب بهره وافی میبردند و در یاری وی همواره کوشا بودند تمام هستی خود را مخلصانه نثار مقدسش میکردند در پرورش شجره طیبه اسلام و نشر و پخش تعالیم عالیه قرآن لحظه ای غفلت نمیورزیدند همیشه بیدار و هوشیار بودند تا به بدنه این درخت برومند آسیبی نرسد آنان نفس نفیس خود را بی دریغ در این راه بذل میکردند و هیچگاه تعلل نمیکردند در سختیها و دشواریها عقب نمینشستند صحابه طبق این تعریف کسانی بودند که بر اثر تربیت مؤثر پیامبر مظهر خلق و خوی آن حضرت گردیدند و جلوه گاه علم و حکمت اسلام شدند (معرفت،1387:41).
دو شرط صحابه از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام)
مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره شرایط صحابی میفرماید: «صحابه کسی هست که پس از پیامبر بدعتی نگذاشته باشد یا بدعت گذاری را زیر چتر حمایت خود نگرفته باشد.» (مجلسی،1422: 22/305). البته این دو شرط امیرالمؤمنین با پیش فرض بودن مقارنه و مقاربت و ملازمت صحابه همراه است. امثال معاویه درست برخلاف این فرمایش، هم بدعت گذار در دین بودند و هم فضایی ایجاد کرده بودند که بدعت گذاران در آن فضای آلوده بتوانند به هر ننگ و بدعت دست بزنند. در کتب اهل سنت آمده است که خلیفه دوم، نماز تراویح را بین مردم باب کرد و در روایتی دیگر آمده که او چنین گفت: «چه خوب بدعتی است این تراویح» (صدوق، 1376: 523؛ معرفت،1387:43).
دیدگاه اهل سنت در خصوص صحابه
مکتب خلفا، شخصی را که حتی لحظه ای پیامبر را دیده باشد صحابی و عادل قلمداد میکند.
ابو حاتم رازی پیشوای اهل جرح و تعدیل در مقدمه کتابش میگوید:
اما اصحاب رسول خدا، آنان که شاهد وحی و تنزیل کتاب بوده و تفسیر و تأویل را شناختهاند، کسانی که خدای عزوجل آنان را برای صحبت و همراهی پیامبرش برگزیده و یاری خود و اقامه دین و آشکاری حقش را به ایشان سپرده وآنان را صحابه پیامبر پسندیده و آنان را بزرگان و پیشوایان ما قرار داده است، آنان که هرچه را پیامبر از خدای عزوجل به ایشان رسانید و هرچه را سنت نهاد و تشریع فرمود و هر چه را حکم کرد و واجب و یا مستحب قرار داد و هرچه را امر و نهی و یا منع و تأدیب فرمود همه را گرفتند و حفظ کردند و استحکام بخشیدند، پس در دین فقیه شدند و امر و نهی خدا و مراد او را در حضور رسول خدا با مشاهده تفسیر و تأویل کتاب و با گرفتن و استنباط از او دانستند. خدای عزوجل بدین وسیله آنان را شرافت بخشید و با قرار دادنشان در جایگاه پیشوایی گرامیشان داشت و شک و کذب و غلط و تردید و فخر و عیب را از آنان زدود و آنان را دادگران امت نامید و در کتاب محکم خویش فرمود: «و بدین گونه شما را امت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید» (الرازی، 1271: 1 / 7).
رازی، با تعریفی که از صحابه کرد، بر این اعتقاد است که خداوند هرچه را تشریع نمود، صحابه آن را گرفته، حفظ کردند و استحکام بخشیدند. در ادامه نمونههایی تاریخی بر عدم اهتمام بر حفظ دین از سوی برخی صحابه، نقل میگردد:
إبن اثیر در مقدمه اسدالغابه میگوید:
سنتهایی که تفصیل احکام و شناخت حلال و حرام و غیر آن از امور دین بر مدار آنهاست تنها زمانی ثابت است که رجال اسناد و راویان آنها شناخته شده باشند و مقدم بر همه اصحاب رسول خدا هستند که اگر کسی آنان را نشناسد نادانیاش نسبت به دیگران سخت تر و انکارش فزون تر است. پس شایسته آن است که انساب و احوال ایشان به خوبی شناخته شود. صحابه پیامبر با سایر راویان در همه این موارد مشترکاند، مگر در جرح و تعدیل، زیرا همگی آنان عادلاند و ایراد و اشکال بر آنها ممنوع است (ابن اثیر، 1415: 1 / 10).
إبن حجر در فصل سوم مقدمه کتابش (الاصابه) در بیان حال صحابه و عدالت آنها گوید:«اهل سنت بر اینکه همگی صحابه عادلاند اتفاق نظر دارند و کسی در این باره مخالفت نکرده مگر اندکی از بدعتگزاران. هرگاه کسی را دیدی که یکی از اصحاب رسول خدا را نقض و رد میکند بدان که او زندیق است زیرا رسول خدا حق است قران کریم حق است هرچه او آورده حق است اینها همه را تنها صحابه به ما رساندهاند و این گروه با نقض و جرح شاهدان ما در پی ابطال و تباهی کتاب و سنت هستند، پس نقض و جرح خودشان سزاوارتر است آنان زندیقانند» (عسقلانی، 1415: 1 / 22).
با این سخن، جناب عسقلانی راه هر نقد و شبهه ای شبهه را که ممکن است در ذهن پیروان مذهب خلفا ایجاد شود، بسته است.
قرطبی در کتاب خود میگوید:
مجاز نیست که به احدی از صحابه خطا و اشتباهی به قطع منسوب شود، زیرا همه آنها در افعالی که انجام میدادند اجتهاد میکردند و رضای خداوند را اراده مینمودند و همه آنها برای ما به عنوان امام هستند و ما نیز با بیان نکردن آن چه که میان آنها اتفاق افتاده تعبد مینماییم و ایشان را یاد نمیکنیم مگر به خوبی، آن هم به خاطر حرمت همراهی آنها با پیامبر و نهی ایشان از سب صحابه و این که خداوند ایشان را بخشیده و از رضایت بر ایشان خبر داده است. آنها هرگز خطا نکردند و ما نیز حق بررسی اعمال ایشان را نداریم (قرطبی، 1384: 16 / 321).
دیدگاه مکتب اهل بیت در مقابل دیدگاه اهل سنت
علمای اهل سنت، مصاحبت پیغمبر را به خودی خود برای اتصاف به صحابی، کافی دانسته وموجب حفظ صحابی از اموری که با عدالت منافات داشته قلمدد کردهاند. این مطلب متکی به هیچ دلیل عقلی یا نقلی نیست؛ زیرا مجرد مصاحبت پیامبر هرچند فضیلتی است، ولی بدون شک چیزی نیست که دلیل بر مصون بودن آنها کند. بنابراین صحابه از لحاظ مصون ماندن از خطا و گناه مانند سایر مردم هستند که افراد موثق، عادل و منزه از معصیت در میان آنها زیاد است و گناهکاران متجاوز و مجهول الحال هم در میان آنها پیدا میشوند (شرف الدین، 1388: 582).
خطای واضح
علت اینکه اهل تسنن خود را مکلف میدانند بدون بحث، به احادیث صحابه احتجاج کنند، همان جنبه عدالت آنهاست که عقیده دارند که همه آنها عادل هستند، در صورتی که این خطای واضحی است که از آنها نسبت به صحابه سر زده است، زیرا منزه دانستن و حفظ پیامبر، با منزه دانستن آن حضرت و حفظ ایشان از آلوده شدن به وسیله دروغگویان امکان پذیر است. پیامبر اکرم، خود، امت را از دخالت دروغ گویان بر حذر داشت و فرمودند به زودی دروغگویانِ به من فزونی خواهند یافت، هر کس از عمد به من دروغ ببندد جایگاهش در آتش و دوزخ خواهد بود. در آیات قرآن نیز موارد زیادی از ذکر منافقین و آزار پیامبر توسط آنان دیده میشود.
«اِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ» (منافقین/ 1). یعنی: ای رسول ما چون منافقان ریا کار نزد تو آمده گفتند که ما به یقین و حقیقت گواهی میدهیم که تو رسول خدا هستی (فریب مخور) خداوند میداند که تو رسول او هستی. و خدا هم گواهی میدهد که منافقان سخن دروغ می گویند.
«وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا» (احزاب/ 12). یعنی: منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است، می گویند: خدا و پیغمبر به ما جز وعده فریب نداد.
برای نشان دان میزان نفاق اصحاب توجه به همین آیه شریفه کفایت میکند:
«وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍٍ‏»‏ (توبه/ 101). یعنی: بعضی از اهل مدینه نیز در نفاق فرو رفتند، تو آنها را نمیشناسی، ما آنها را میشناسیم.
«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ» (توبه/ 48). یعنی: آنها در گذشته هم فتنه جو بودند و کارها را بر تو دگرگون میساختند تا اینکه حق آمد و فرمان خدا آشکار شد در حالی که آنها کراهت داشتند.
«... وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ...» (توبه / 74). یعنی: چیزی را قصد کردند که به آن نرسیدند. گله ای نداشتند جز اینکه خدا و پیغمبر او از کرم خود آنها را بی نیاز کرده است.
علاوه بر این، ما در کتاب و سنت میبینیم که منافقانی بودند که به نفاقشان بعد از پیامبر باقی مانند:
آیه ای که نشانگر آن است که ممکن است برخی از همراهان پیامبر در گمراهی فروبغلتند:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ» (آل عمران/ 144). یعنی: محمد نیست مگر پیغمبری که قبل از او هم زمانه از وجود پیغمبران خالی نبود. آیا اگر او مرد یا کشته شد به حال نخست بر میگردید؟ هر کس عقب گرد کند ضرری به خدا نمیزند و خدا شاکران را پاداش خواهد داد.
این آیه به صراحت دلالت دارد بر اینکه امکان این وجود دارد که کسانی که همراه پیامبران هستند عقب گرد کنند و از مسیر حق خارج شوند.
روایاتی که حتمی و لازم بودن مصونیت از خطا و گناه را از صحابه پیامبر نفی میکند:
از احادیث معتبر و صحیح کافی است، آنچه را که بخاری در صحیح خود در کتاب رقاق، باب حوض با سلسله سند ابوهریره، از پیغمبر روایت میکند که فرمود:
روز قیامت هنگامی که من در کنار حوض کوثر ایستادهام، گروهی را میبینم و میشناسم، مردی از میان من وآنها بیرون میآید و میگوید: بیایید! من میگویم: کجا؟! میگوید به خدا قسم به سوی آتش. من میگویم: مگر آنها چه کردهاند؟ میگوید آنها بعد از تو به حالت اول خود برگشتند. پس از آن، گروه دیگری را میآورند و من آنها را میشناسم. مردی از میان من و آنها بیرون میآید و میگوید: بیایید! من میگویم: کجا؟ میگوید: به خدا قسم! به سوی آتش. من میپرسم: اینان چه کردهاند؟ میگوید: آنها بعد از تو به قهقرا و حالت نخستین برگشتند. من جز قلیلی از آنها را نمیبینم که از آتش دوزخ، نجات پیدا کرده باشند.
و در آخر باب مذکور (باب حوض) از اسماء دختر ابو بکر روایت نموده که گفت: پیغمبر اکرم(علیه السلام)فرمود:
من بر حوض کوثر هستم و مینگرم که عدهای از شما بر من وارد میشوید، و مردمی را میگیرند. من میگویم: خداوندا! آیا از کنار من و از امت من میگیری؟
گفته میشود: آیا میدانی که اینها بعد از تو چه کردهاند؟ به خدا! آنها همچنان به حال اول خود برگشتند.
و نیز بخاری در آن باب، از سعید بن مسیب روایت میکند که وی از پیغمبر روایت میکرد و میگفت: پیغمبر- صلّی اللّه علیه و آله- فرمود:
مردانی از اصحاب من بر حوض کوثر بر من وارد میشوند. آنها را در حوض، تازیانه میزنند. من میگویم: پروردگارا! اینان اصحاب من هستند. خداوند میفرماید:
تو نمیدانی اینها بعد از تو چه کردند، اینها بعد از تو به قهقرا برگشتند.
ونیز در باب یادشده از ابوهریره روایت نموده است که گفت: رسول اکرم (علیه السلام) فرمود:
روز قیامت گروهی از اصحاب منبر من وارد میشوند و آنها را بر حوض، تازیانه میزنند، من میگویم: «پروردگارا! اینان یاران من هستند. خداوند میفرماید: تو نمیدانی اینان بعد از تو چه کردند. آنها بعد از تو به قهقرا برگشتند.
ونیزدرباب: «قوله تعالی: وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا» ازابن عباس از پیغمبر (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: «گروهی ازاصحاب مرا از سمت چپ میبرند. من میگویم: اصحاب من! اصحاب من! گفته میشود: اینان از وقتی تو آنها را ترک گفتی، به قهقرا برگشتند» (بخاری، 1422: 4/ 94).
هرکس در این آیات و روایات تدبر نماید، علم اجمالی به وجود منافقان در افراد غیر معلوم الحال پیدا میکند و چون شبهه محصوره است واجب است از حدیث همه اصحاب اجتناب کرد تا ایمان به عدالت آنها محرز گردد (شرف الدین، 1377: 584). چون در آیات به صراحت بیان شده که در اطراف پیامبر منافقانی هستند، پس وقتی شرایط اینگونه شد، همه صحابه عصمت ندارند که بخواهیم بدون بررسی سوابق آنان به حرفشان تمسک کنیم. ضمن آنکه فسق برخی از صحابه پیامبر، در تاریخ چنان مسلم است که نمیتوان آن را توجیه نمود.
ولی شیعه امامیه با حدیث صحابه معلوم العداله که علما و بزرگان، ایشان را تصدیق کنند، از اطراف این شبهه محصوره بی نیاز میگردد. علاوه براین، احادیث اهل بیت b برای ما کافی است. چون آنها همتای قرآن هستند و به وسیله آنها راه صواب شناخته میشود.
نتیجه
«صحابه» به کسانی گفته میشود که مدتی با پیامبر ملازم بوده و از محضر علمی و عملی آن حضرت بهرمند گردیده باشند نه اینکه صرف دیدن پیامبر ولو برای یک لحظه ویا شنیدن کلام آن بزرگوار هرچند کوتاه موجب اطلاق و صدق صحابی بودن بنماید. صحابه همانند عموم مردم بوده و اتصاف صفت صحابی، مانع از ارتکاب خطا و معاصی نبوده؛ همچنین، خدا و پیامبر او به احدی تضمین ندادند که هرکس نام صحابه بر او اطلاق شد، خود به خود به صفات عدالت و عصمت نیز مزین گردد. بر اساس کتاب، سنت و عقل، هیچ کدام از دلایل اهل سنت، مبنی بر مصونیت صحابه از خطا و معصیت، صائب و استوار نیست و نمیتوان آن را موجه دانست.
کتابنامه
* قرآن کریم.
1. ابن بابویه، محمد بن علی، (1376 ش)، الأمالی، تهران: کتابچی، چ ششم.
2. الحرانی، احمدبن عبدالحلیم ابن تیمیه، (1423 ق)، الرد علی الاخنائی قاضی المالکیه، بیروت: المکتبه العصریه.
3. ابی حاتم، ابو محمد عبدالرحمن بن محمد، (1271 ش)، الجرح و التعدیل، بیروت: طبعه مجلی دائره العثمانیه، چ اول.
4. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، (1415 ق)، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
5. ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، (1415 ق)، الاصابیه فی تمییز الصحابه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول.
6. سید عبد الحسین، شرف الدین، (1388 ش)، اجتهاد در مقابل نص، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ یازدهم.
7. عسگری، سید مرتضی، (1375 ش)، عبدالله بن سبا، تهران: منیر، چ پنجم.
8. البخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل، (1422 ق )، صحیح بخاری، دمشق: دارالطوق النجاه، چ اول.
9. جوهری، اسماعیل بن حماد، (1410 ق)، الصحاح، بیروت: للملابین، چ اول.
10. ابن منظور، محمد بن کرم، (1414 ق)، لسان العرب، بیروت: دارالفکر، چ سوم.
11. فیومی، احمد بن محمد مقری، (بی تا)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: منشورات دار الرضی، چ اول.
12. القرطبی، ابو عبدالله محمد بن احمد، (1384 ق)، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، قاهره: دار الکتب المصریه.
13. ابن البیع، ابو عبدالله الحاکم محمد بن عبدالله، (1411)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار الکتب العلمیه.

نقشه سایت :: sitemap