دین یک طرح الهی است که بشر، مبلّغ و معلّم آن است و عقول مردم، آن را از پیامآوران به واسطه تبلیغ، تعلیم، تلقین و مطالعه میگیرد و برای کسانی پرداخته شده که وحی الهی به آنان نمیرسد. دین در نزد همه ملتها اولین بار در دلها میآمیزد و به وجدانها رسوخ میکند و مردم را با عقاید، ملکات و عادات پیراسته میسازد و جوارح آنها را بر انجام اعمال؛ از کوچک و بزرگ توانا میسازد. پس سلطه اولی آن بر افکار و به تبعیت از آن، بر ارادهها و خواستههاست. دین، سلطان روح و مرشد آن در تدبیر و تصرف بدن است. گویا انسان هم در آغاز پیدایش خود، لوح صیقلشدهای است که نخستین بار، خطّ دین در آن نقش میبندد و باز به راهنمایی و ارشادات آن است که به دیگر اعمال میپردازد و اما آنچه که غیر از طریق دین به دلها راه مییابد، خیلی نادر و اندک است. حتی کسی که دین را ترک هم میگوید، نمیتواند خصلتهایی را که دین در وی به وجود آورده، از خود دور کند، بلکه تأثیر آن در وی باقی میماند.
(عروه الوثقی، ترجمه عبدالله سمندر: 33)