عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره هشتم بیانات/سبک زندگی اسلامی، شیوه‌های رفتاری تهذیبی-تکلیفی به مقتضای عبودیت است
.:: بیانات/سبک زندگی اسلامی، شیوه‌های رفتاری تهذیبی-تکلیفی به مقتضای عبودیت است ::.
حجّت الاسلام والمسلمین استاد علی اکبر رشاد، در سال 1335، در خانواده ای اهل علم، چشم به جهان گشود. دروس حوزه را در سال 1346 در تهران آغاز و در سال 1349 عازم حوزه علمیّه قم شد. پس از گذراندن دروس دوره سطح، مجموعاً حدود 52 سال دروس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگانی چون آیات عظام وحید خراسانی، علی مشکینی، مجتبی تهرانی و مقام معظم رهبری دام عزه، بهره برد و سطوح مختلف فلسفه را نیز، نزد اساتیدی چون دکتر احمد بهشتی، شهید مرتضی مطهری(ره)و محمّد محمّدی گیلانی، فرا گرفت. ایشان در سه دهه گذشته، پیوسته به تدریس سطوح عالیه فقه و اصول، فلسفه دین، فلسفه و عرفان، تفسیر و منطقِ فهم دین در حوزه و دانشگاه اشتغال داشته اند.از فعّالیت ها و مسئولیت های ایشان می توان به عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، تأسیس و ریاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ریاست شورای مدیریت حوزه علمیه استان تهران، تولیت مدرسه علمیّه امام رضا (ع) اشاره داشت.ایشان صاحب تألیفات و مقالات متعدّدی در عرصه های مختلف دین پژوهی هستند.این بیانات در تاریخ 9/11/91 با محوریت نشست سبك زندگی اسلامی معطوف به مبحث خانواده ایراد شده است.

مسئله سبك زندگی ظاهراً یك مقوله نو قلمداد می شود. گاه گفته می شود كه مسئله سبك زندگی یك امر نوظهور است و اولین بار در حوزه روان شناسی از سوی«آلفرد آدلر» طرح شده و در پی او شاگردانش این مقوله را بست داده اند. گاه نیز گفته می شود« ماكس وبر» موضوع را طرح كرده است. «ماكس وبر» قطعاً از جمله كسانی است كه در روزگار ما به سبك زندگی پرداخته و در مقام ارائه ی سبك زندگی خاصی براساس مبانی فكری خود بوده است، اما به نظر ما این انگاره، انگاره درستی نیست. سبك زندگی مقوله ای است كه همزاد انسان است و انسان اصولاً بدون سبك زندگی نمی تواند زیست كند. سبك زندگی قالب و شیوه هایی است كه به طور متعارف در مواجهه جوارحی و جوانحی انسان با عرصه های حیات، مورد رعایت قرار می گیرد و در شخصیت و معیشت آدمی ظهور و بروز می كند.
ممكن است گفته شود خودآگاهانه و نظری شدن این مباحث به برخی از متفكران در شرق و غرب بازمی گردد، اما نفس سبك زندگی یك مسئله انسانی و انسان پی است. انسان بدون اینكه سبك زندگی تعریف شده ای داشته باشد ـ هرچند شبه ناخودآگاه ـ نمی تواند زندگی كند. لهذا ما این تلقی را كه می گوید این پدیده یك پدیده نوظهور است دقیق نمی دانیم.
من در اینجا می خواهم تلقی خود را از این پدیده بیان كنم. البته روشن است كه تلقی من در بستر گفتمان دینی و در چارچوب تفكر معرفتیِ برگرفته از معارف اهل بیت(ع) است. حدیثی از حضرت صادق(ع) داریم كه مستمسك بحث بنده در این جلسه است. این حدیث در كتاب «مصباح الشریعه» ذكر شده و این كتاب منسوب به امام صادق(ع) است. البته این كتاب مطمئناً تألیف آن بزرگوار نیست، اما از آنجا كه این اثر مشحون از تعالیم و كلمات آن بزرگوار است به آن حضرت منسوب شده است. این حدیث، حدیثی بسیار دقیق و دارای كاربردهای گوناگون در عرصه های مختلف است. من از این حدیث، به حدیث «اصول المعاملات» تعبیر می كنم.
قال الصادق (ع): أصول المعاملات تقع اربعه اوجه معامله الله ومعامله النفس ومعامله الخلق ومعامله الدنیا. وكل وجه منها منقسم على سبعه اركان. أما أصول معامله الله تعالى فسبعه اشیاء: اداء حقه وحفظ حده وشكر عطائه والرضا بقضائه والصبر على بلائه وتعظیم حرمته والشوق إلیه. واصول معامله النفس سبعه: الخوف والجهد وحمل الاذى والریاضه وطلب الصدق والاخلاص واخراجها من محبوبها وربطها فی الفقر. واصول معامله الخلق سبعه: الحلم والعفو والتواضع والسخاء والشفقه والنصح والعدل والانصاف. واصول معامله الدنیا سبعه: الرضا بالدّون والایثار بالموجود وترك طلب المفقود وبغض الكثره واختیار الزهد ومعرفه آفاتها ورفض شهواتها مع رفض الرئاسه فإذا حصلت هذه الخصال فی نفس واحده فهو من خاصه الله وعباده المقربین واولیائه حقا (مصباح الشریعه، ص 5ـ7).
حضرت می فرمایند: اصول رفتارها و معاملات بر چهار قسم تقسیم می شود:
1. تعامل با خالق؛ 2. تعامل با نفس؛
3.تعامل با خلق؛ 4.تعامل با هستی و دنیا.
در ادامه نیز بیان فرموده اند كه هریك از این چهار ساحت به هفت ركن و ضلع تقسیم می شود. سپس یك یك اضلاع هفتگانه هریك از این چهار ساحت بیان می گردد.
درخصوص تقسیم عرصه ها و ساحات مناسبات، رفتارها و مواجهات انسان الگوهای گوناگونی ارائه شده است. در جامعه ما با تأسف، الگوی پارسونزی رایج است كه یك الگوی چهارگانه انگار است. دانشگاه های ما الگوی« پارسونز» را تلقی به قبول كرده اند كه متأسفانه این الگو علاوه بر آنكه سكولار است (اگر نگوییم الگویی الحادی است) یكی از پراشكال ترین الگوهای تقسیم ساحات حیات است. این الگو نه جامع است و نه مانع، البته من در این جلسه در مقام نقد این الگو نیستم و تنها به آن اشاره كردم.
از آنجا كه عرصه های حیات به رفتارهای انسان بازگشت می كند، می توان رفتارهای انسان را با معیارهای مختلف به شرح زیر تقسیم كرد:
1ـ منشأ شأن و شرایط فاعل. رفتاركنندگان دارای شئون مختلف هستند و رفتارهای آنان دارای منشأهای مختلف است. در نگاه دینی ما نیز شأن و شخصیت افراد می تواند منشأ تقسیم رفتار باشد و می توان گفت كه بسیاری از احكام نیز به همین ملاك بازمی گردد كه چیزی برای یك فرد جایز و برای دیگری جایز نیست. برای مثال معیار تعلق خمس، به شأن شخص در جامعه بازمی گردد. گاه ممكن است یك میزان دارایی ثابت برای یك فرد با شأن اجتماعی خاص متعلق خمس باشد، ولی همین میزان برای شخص دیگر با شأن اجتماعی دیگر متعلق خمس نباشد.
2ـ موضوع فعل و ساحت عمل. چه چیزی متعلق عمل ماست؟
3ـ انگیزه و نیت. چه چیزی موجب صدور یك فعل مشخص شده است؟ این خصوصیت موجب تغییر احكام در حوزه اخلاق و حقوق می شود. مثلاً آیا یك فعل را كسی به قصد قربت انجام داده یا به انگیزه دیگری؟ حتی آنچه تكلیف الزامی است می تواند با گوهر و اكسیر نیت به حرام تبدیل شود. نماز ظهر را به قصد ریاء می خوانیم. این عمل در صورت یك عمل واجب است اما سیرت این عمل یك عمل حرام است و روز قیامت ما را عقاب می كنند كه چرا نماز ظهر خواندید، چون قصد قربت نداشتید.
4ـ ابزار و مجاری فعل. بر این اساس كه فعل جوارحی (برونی) و یا جوانحی (درونی) باشد، می توان افعال را تقسیم كرد.
5ـ منبعی كه برای هر فعل حكمی را صادر می كند. این منبع عقل است یا نقل؟ شرع است یا خرد است؟ كه این نیز می تواند منشأ تقسیم باشد.
همچنین خود احكامی كه معطوف به انواع افعال و تعیین كننده هویت فعل در عرصه های مختلف است نیز دست كم از این جهت قابل تقسیم است كه آیا سنخه حكم از نوع بایدها و نبایدها (الزامی و تكلیفی) است و یا از نوع شایدها و نشایدها (احكام ارزش مدار و تهذیبی) است. در اینجاست كه حقوق و اخلاق پدید می آید. این تقسیم بندی ها را می توان به گونه های دیگری نیز طبقه بندی كرد كه در این جلسه جای طرح آنها نیست.
در حدیث فوق كه منسوب به حضرت صادق(ع) است عرصه های حیات به چهار بخش تقسیم شده است؛
1ـ ساحت مواجهه با خالق،
2ـ ساحت مواجهه با خود (نفس)،
3ـ ساحت مواجهه با خلق،
4ـ ساحت مواجهه با خلقت (دنیا).
این الگوی«چهارگانه انگار»، برخلاف الگوی پارسونزی یك الگوی كاملاً قدسی دارد. تعابیر و واژگان همگی حاكی از توحیدبنیادبودن این تقسیم است. سخن از رب و خالق است، سخن از خلق و خلفت است، و همانند الگوی پارسونزی فارغ از خلقت و خالق نیست.
ممكن است كسی بگوید ذهن ما به این الگوی چهارگانه مأنوس است، زیرا مرحوم علامه جعفری با این الگو سخن می گفتند كه البته این تقسیم از شخص ایشان نیست و به احتمال زیاد باید ملهم از همین روایت باشد. ممكن است در فضای فكریِ فعلیِ ایران این نكته به ذهن خطور كند كه شاید حیات و عرصه های مواجهه و معاملات ضلع دیگری هم دارد كه در این تقسیم مغفول مانده است و آن مواجهه با خلیفه الهی و مقوله خلافت و حكومت است.
تصور من این است كه حوزه ولایت و خلافت و عرصه سیاست، البته یكی از وجوه مواجهه است، اما مسئله رابطه امت با امام مسئله بسیار مهمی است. تصور می شود كه این حوزه یا مندك در حوزه مواجهه با خالق است كه درواقع ما خلافت الهیه را دامنه ولایت الهیه قلمداد می كنیم و چیزی جدای از ولایت الهی نیست. درحقیقت باید گفت كه موضوع خلافت الهی، چه در افق معصومان و چه در افق فقیهان و عادلان درواقع دامنه و تداوم ولایت الهی است و ولایت ذاتی و استقلالی نیست. نه معصوم و نه فقیه عادل ولایت ذاتی ندارد. معصوم خلیفه الهی است و فقیه خلیفه و ولی معصوم است.
بنابراین مقوله مواجهه آدمی با ولایت و خلافت می تواند در ذیل مواجهه آدمی با خالق و رب بگنجد. و البته برخی عرصه های دیگر و از جمله عرصه خانواده نیز ممكن است مهم قلمداد شود كه به نظر بنده این عرصه در ذیل عرصه« نفس» معنی پیدا می كند، زیرا در ادبیات قرآنی ما خانواده «انفس» است و امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت نفس پیامبر قلمداد می شوند. انفس و اهل درواقع در كنار هم هستند و اهل منضم به نفس است و به این ترتیب به نظر من، خانواده، واحد جامعه و سلول اجتماع نیست، و جنس خانواده با جنس اجتماع تفاوت دارد. حتی اگر در تلقی از ماهیت جامعه نظر علامه شهید استاد مطهری(ره) را بپذیریم بر این اساس نیز عنصر خانواده تفاوت می كند. شهید مطهری(ره) به رغم اینكه تركیب جامعه را شبه حقیقی قلمداد می كند، اما تلقیی كه از خانواده دارند غیر از تلقی ایشان از جامعه است، تا چه رسد به اینكه پیرو دانشور معاصر دیگر علامه مصباح یزدی باشیم كه می گویند تركیب و هویت جامعه یك هویت اعتباری است و فاقد حقیقت است. به این ترتیب به نظر من سایر ملاك ها را نیز می توان در ذیل چهارچوبی كه این حدیث ارائه می كند گنجاند و این چهارچوبه را بسط داد.
براساس همین الگو كه بر مبنای آن می توان مواجهات جوارحی و جوانحی انسان را با عرصه های حیات تقسیم كرد، می توان نظام و سامانه ای را پدید آورد، احكام تكلیفی و تهذیبی را بر همه این عرصه ها بار كرد و نظام های مختلفی را تولید كرد. برای مثال در حوزه مواجهه با خدا، نظام عبادی را به وجود آورد كه هم نظام اخلاقی دارد و هم نظام حقوقی. در مواجهه كشف حقیقت نظام پژوهش و علم را سامان داد كه می توان به آن هم رویكرد حقوقی داشت و هم اخلاقی. درنتیجه نظام حقوقی و نظام اخلاقی علم و پژوهش را می توان طراحی كرد. همین طور در مواجهه با نفس نیز می توان چهارچوبه حقوقی و اخلاقی برای آن تعریف كرد كه درواقع حقوق تربیتی و اخلاق تربیتی به وجود می آید.
عرصه های مختلف دیگر نیز به همین ترتیب خواهد بود كه درنتیجه نظام مربوط به حقیقت، علم، خالق، خود، خانواده، خویشان، جامعه، حاكمیت، قدرت، روابط بین الملل، محیط زیست به وجود می آید. همچنین مواجهه با منابع انسانی كه حوزه مدیریت را ایجاد می كند، مواجهه با مال كه حوزه اقتصاد را ایجاد می كند، مواجهه با خصومات كه حوزه قضا را ایجاد می كند و... و می توان به همین ترتیب توسعه داد و نظامات حقوقی و اخلاقی متعددی را در ذیل دو نظام كلان یعنی نظام حقوقی و نظام اخلاقی اسلام، صورت بندی كرد.ما این سامانه را مبنای تدوین دانشنامه نبوی در پژوهشگاه قرار دادیم كه به دلیل مشكلات مالی فعلاً متوقف شده است.بنابراین عرصه های حیات می بایست توحیدبنیاد و معطوف به خلقت باشند و براساس این الگوی چهارگانه انگار صورت بندی شوند.

تعریف سبك زندگی
در این خصوص تعاریف گوناگونی صورت گرفته كه برخی پذیرفته شده و برخی دیگر قابل پذیرش نیست و البته تعاریف پذیرفته شده نیز ناتمام است. به نظر من سبك زندگی، دست كم به دو صورت قابل تعریف است: بالمعنی الاعم، بالمعنی الاخص.
درخصوص تعریف بالمعنی الاعم می توان گفت كه «سبك زندگی عبارت است از تحقق عینی اسلام در عرصه های حیات انسان». به این ترتیب سبك زندگی عبارت خواهد بود از تحقق عینی اسلام با همه ابعاد و اعماق آن، آنگاه كه اسلام محقق شد و نه فقط در مقام نظر، نفس الامر و نزول. از «دین» دست كم می توان دوازده تعبیر داشت كه یكی از تعابیر، «دین محقق» است، یعنی آنچه كه در حیات انسان (جوارح و جوانح انسان) محقق شده است و آنچه در جوارح و جوانح انسان تحقق یافتنی است، سبك زندگی است. علامه طباطبایی (ره) نیز دین را به نحوی در المیزان تعریف می كنند كه به سبك زندگی نزدیك می شود.
اما سبك زندگی بالمعنی الاخص و در معنای محدودتر آن كه بتواند با تعاریف رایج نیز یك نوع مجاورت و موازات پیدا كند به این صورت است: «منظومه ای از شیوه های مواجهه جوانحی و جوارحی با عرصه های حیات» و اگر اسلامی بود، این عبارت به تعریف اضافه می شود: «مبتنی بر مبانی معرفتی ـ ارزشی برآمده از منابع معتبر با كاربست منطق علمیِ موجه اسلامی».
سبك زندگی اسلامی، علی الاجمال «شیوه های رفتاری تهذیبی ـ تكلیفی به مقتضای عبودیت» است. مؤلف اصلی كتاب مصباح الشریعه كه آن را به امام صادق(ع) نسبت داده است، انسان بسیار متعمقی بوده است. ناشناختگی او را نیز باید بر اخلاص او حمل كرد. او توجه داشته و این حدیث را در ذیل عنوان فصل اول به عنوان «فصل عبودیت» آورده است، سپس ذیل حدیث توضیحات بسیار دقیق و برخی روایات مرتبط را ذكر كرده تا بگوید جوهر این تقسیم و چهارچوبه چیست.
اولاً این روایت را در باب عبودیت آورده و آن را یك روایت برای تبیین عبودیت قلمداد كرده است؛ سپس در ذیل آن احادیث و كلمات معروفی را به این شرح آورده است: «العبودیه جوهر كنهها الربوبیه فما فقد من العبودیه وجد فی الربوبیه وما خفى عن الربوبیه اصیب فی العبودیه» عبودیت جوهری است كه ذات آن ربوبیت است. این كلام، كلام بسیار بلندی است. عبودیت كلامی است كه كنه آن ربوبیت است، یعنی از ربوبیت برمی خیزد. به تعبیر دیگر عبودیت ترشحات و تراوه های ربوبیت است. یعنی به هر مایه و میزان كه به رب شبیه تر و نزدیك تر شویم، عبدتر هستیم و عبودیت تحقق یافته است.
درواقع عبودیت تراوشات و تراوه های ربوبیت و خلافت، ولیده و حصیله و تجلی عبودیت است و مبنای اینكه در بالا گفتم كه خلافت را می توان ذیل خالقیت بگنجانیم، از همین نكته است. بنابراین انسان به عبودیت شناخته می شود و خلافت برونداد عبودیت است و این تعبیر تقریباً ناصواب است كه بگوییم انسان به خلافت شناخته می شود، بلكه باید گفت كه انسان به عبودیت شناخته می شود و خلافت برونداد عبودیت است. انسان خلیفه می شود چون عبد است و به لوازم عبودیت ملتزم می شود. هر انسانی كه به لوازم عبودیت ملتزم تر باشد خلیفه تر است و منشأ سِمت خلافت، صفت عبودیت است. به هر مایه كه صفت عبودیت در آدمی محقق باشد، سمت خلافت در او عینی تر و فعلیت یافته تر است. درنتیجه خیلی از عبارات و احادیث و آیات در اینجا معنی پیدا می كند. برای مثال: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ» (فصلت/ 53). حق تعالی در همه چیز و همه جا حضور دارد، شهود دارد و شاهد است، الگوست، و آدمی نیز می تواند همین حالت را پیدا كند و انسانی كه اینگونه شد، خلیفه می شود. نتیجه عبد شدن انسان، خلیفه شدن او خواهد بود.
بنابراین غایت سبك زندگی اسلامی تحقق خلافت الهی است، شیوه و الگوی سبك زندگی اسلامی نیز عبودیت است. با تحقق عبودیت، غایت آن كه خلافت الهی است محقق می شود.
تحقق عبودیت و تجلی و فعلیت یافتن آن منوط به التزام به لوازم آن در حوزه تكلیف و حوزه تهذیب است. اینجاست كه به اهمیت فقه و به تفطن عالمان بزرگ دینی پی می بریم، كه می گویند «فقه كانون علوم دینی است و رسالت اصلی حوزه تولید فقه است»، یعنی فهم شریعت كه در قالب فقه صورت بندی می شود. همچنین اینجاست كه به یك غفلت عظیم و عجیب و شگفت پی می بریم كه غفلت از ضلع دیگر سبك زندگی یعنی مقوله ی اخلاق است. ما باید عذر تقصیر به پیشگاه حضرت ختمی مرتبت(ص) ببریم كه از گوهر تعالیم او كه اخلاق است غافل شده ایم. ما امت پیامبری كه شخصیت او در قرآن به اخلاق ستوده شده و این نهضت عظیم را با مشی اخلاقی جهانی كرده و دل ها تسخیر نموده است، متأسفانه از اخلاق غافل هستیم. حوزه و دانشگاه ما در این بخش كوتاهی كرده اند. ما صدها درس خارج اصول و فقه داریم اما یك درس فقه الاخلاق نداریم. هزاران مجتهد اخلاقی داریم ولی مجتهد اخلاق بسیار كم داریم. نیز یك پارلمان معظم به عنوان پارلمان حقوق داریم اما یك پارلمان اخلاق نداریم. در اینجا خوب است از بزرگ مجتهد اخلاق و اخلاقی، حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) یاد كنیم. او از نادر مجتهدانی بود كه نزدیك به نیم قرن در اخلاق اجتهاد كرد و به تنهایی مكتبی تأسیس كرد كه هنوز ناشناخته است. امیدوارم خداوند توفیق جبران این كاستی و كثری را به ما عنایت بفرماید.

نقشه سایت :: sitemap