منزلت عقل در هندسه معرفت دینی نوشته آیت‌الله العظمی جوادی آملی

این کتاب، از جمله آثار منتشره شده استاد فرزانه، حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی است. این اثر، درصدد تبیین این نکته اساسی است که همان‌گونه که نبوت و وحی از حقایق الهی و اراده و مشیت حضرت حق، کاشفیت دارد، عقل برهانی نیز کاشف علم و مشیّت ربوبی است و همان‌طور که نقل از خلقت و عالم تکوین گفتگو می‌کند، عقل هم از حوزه تدیّن و حقایق الهی پرده برمی‌دارد و اين هر دو، پيام‌آوران معصومي هستند كه اندیشمندان در هر حوزه علمي، با هر شيوه دانش، از محصول و داده‌هاي آن دو بهره جسته، به حوزه ربوبي تقرّب علمی می‌جویند. این دو حجّت الهی نه‌تنها معارض یکدیگر نیستند، بلکه با کمال هماهنگی و تأثیر و  تأثّر متقابل، از امتیازات یکدیگر سود می‌برند.

اين نظريه، افزون بر اصرار بر هماهنگي عقل و نقل، به اين امر نیز توجه مي‌دهد كه هرگز دو عنوان عقل و دین، در مقابل یکدیگر نیستند؛ بلكه دين، امر جامعي است كه عقل و نقل، تحت پوشش آن و رابط ميان دين و جامعه انساني‌اند. از جمله آثار و پيامدهاي ارزشمند اين نظريه، همانا فراهم ساختن زمينه اسلامي شدن دانشگاه‌هاست كه به يك آرمان و آرزو مبدّل شده است؛ زيرا مراكز علمي، اعم از حوزه و دانشگاه، تنها زماني اسلامي هستند كه از علوم و دانش اسلامی برخوردار باشند و دانش اسلامي، چه از راه عقل برهاني يا نقل معتبر، حاصل می‌آيد.

این کتاب در دو بخش کلّی تألیف گردیده است. بخش نخست، بحث پیرامون منزلت عقل را به خود اختصاص داده است و دارای چهار فصل می‌باشد. عناوین این فصل چهارگانه عبارت‌اند از: تحلیل مفاهیم پایه، شأن عقل در قلمرو دین، نسبت عقل و نقل در قرآن، تعارض عقل و نقل. در این بخش، به تبيين مباحث مقدماتي و تصورّي و پروراندن نقطه‌نظر محوري اين كتاب؛ يعني قرار گرفتن برهان عقلي در درون هندسه معرفت ديني، پرداخته شده است. مباحث این بخش، عهده‌دار زدودن توهّمي نابجاست كه عقل را در برابر دین می‌داند و با تفکیک معرفت عقلي از معرفت ديني، آن را محصور در خدمت تأمين معرفت و علم بشري پنداشته و نقل را در خدمت تأمین معرفت دين مي‌شمرد. اين تصوّر ناصواب، هم منشأ نزاع‌هاي فكري طولاني و پردامنه‌اي؛ نظير تعارض علم و دين است و هم بر دامنه سوءفهم‌هاي فراواني در زمينه نسبت علوم عقلي و نقلي و منزلت دانش‌هاي عقلي؛ نظير فلسفه در نزد دينداران می‌افزاید.

 بخش دوم کتاب با عنوان آثار و نتايج هماهنگي و همتايي عقل و نقل، عنوان‌بندی گردیده است. در مباحث اين بخش آشكار مي‌شود كه قرار گرفتن عقل در جايگاه واقعي خويش و هم‌سطح ديدن عقل با نقل و خضوع هر دو در ساحت وحي موجب مي‌گردد مرزبندي توهّمي ميان عقل و دين رخت بربندد و عقل در درون دين‌شناسي و هندسه معرفت ديني نگريسته شود و به همراه نقل، دو منبع معرفت‌شناختي دين محسوب گردند.

اين مبناي بنیادین، ثمرات و نتايج ارزنده‌ای به همراه دارد كه فصول بخش حاضر، عهده‌دار تبيين برخي از آن‌هاست. بر این اساس، ميان علم و دين هيچ تعارضي وجود ندارد و اگر تعارضي هم مشاهده مي‌شود، ميان علم عقلي اعم از تجربي و تجریدی و پاره‌ای از ادلّه نقلي است كه در موارد فراواني، تعارض آن بدئي و غيرمستقر است و راه‌حل عرفي و عقلاني دارد. همچنين مقوله اسلامي شدن دانشگاه‌ها و اسلامي كردن علوم، معناي معقول و موجّهی می‌یابد و از بند تصوّرات و برداشت‌هاي سطحی ظاهربینانه می‌رهد. مكتب تفكيك كه بر جداانگاري حوزه نقل از عقل و فلسفه از دين و... پاي مي‌فشارد، در تقابل جدّی با نظریه مورد بحث است.

این بخش نیز در چهار فصل تنظیم شده است. تعارض علم و دین، اسلامی کردن دانشگاه‌ها، تأثیر همگانی عقل و نقل در قلمرو علوم اسلامی و مسئله تفکیک، عناوین فصل‌های این بخش می‌باشد. نویسنده در فصل سوم این بخش، تأثير مثبت اين مبنا را در برخي شاخه‌هاي علوم اسلامي؛ يعني علم كلام، اصول فقه و فقه، مورد بررسی قرار می‌دهد. او در ابتدا به تعریف و تبیین علم اصول پرداخته و می‌نگارد: «علم اصول فقه كه علمي است عهده‌دار بحث در منبع معرفتي احكام فقهي، اولاً از آن‌چه منبع فقه است و برای استنباط احکام شريعت، حجّيت و اعتبار دارد، بحث مي‌كند و نشان مي‌دهد كه چه امور و منابعي، حجّت شرعی و کدام‌یک نامعتبرند و ثانیاً اصول و قواعدي را كه در طريق استنباط حكم شرعي، مددكار فقيه است، در اختيار او قرار مي‌دهد».

در ادامه، آیت‌الله جوادی آملی به چگونگی تولّد و پیدایش این علم می‌پردازد: «اين علم يعني اصول فقه، همانند قواعد فقهي از درون فقه، متولّد شده است؛ يعني فقهاي صدر اول، ضمن مباحث فقهي خويش هر كجا نيازمند به بحث و تنقيح اصل يا قاعده و مبنايي بودند، همان‌جا طيّ بحث فقهي خويش به بحث و استدلال راجع به آن اصل و قاعده نيز مي‌پرداختند. اين قسم مباحث مقدماتي به‌تدريج از متن مباحث فقهي جدا شد و در جاي مستقل دیگری مورد بحث قرار گرفت كه علم اصول فقه كنوني را رقم زد».

نویسنده بعد از تعریف و بیان کیفیت تولّد علم اصول، به اشکالاتی در مورد نحوه تبویب کتب اصولی پرداخته و مطالب قابل تأمّلی را ارائه می‌نماید. او در ابتدا این اشکال را طرح می‌کند که فقها و اصوليین در طول تاریخ، بسیار تلاش کرده‌اند تا آموزه‌های علم اصول را كه در فقه به صورت پراكنده، به دست فقها تالیف شده است، بر اساس نظامی قاعده‌مند و منطقی تبويب نمایند؛ اما متأسفانه گاه دیده مي‌شود كه اين تبويب، فاقد نظم منطقي بوده و نيازمند اصلاح می‌باشد؛ به عنوان مثال اصوليین شيعي، اجماع را به طريق خاصّي تبیین نموده و آن را تنها از باب كشف قول معصوم(ع) حجّت مي‌دانند. با این حال، در بحث از منابع فقه و حجج شرعی، اجماع را در کنار قرآن، سنت و عقل، جزء منابع فقهي معرفي مي‌كنند.

حال اگر در بحث منابع معرفت‌شناختي دين، از مجاري اصلي آن وارد شويم و عقل را در كنار نقل، منبع معرفت دین به شمار آوریم، نظم منطقي اقتضاء مي‌كند که بگوييم دين (حكم خدا درباره عقايد، اخلاق و احكام) را بايد يا با عقل شناخت يا با نقل؛ نقل يا قرآن است يا سنت؛ سنت يا با خبر كشف مي‌شود يا با شهرت و يا با اجماع؛ و دیگر نمی‌توان اجماع را در کنار عقل و نقل، منبع معرفتیِ دین شمرد. طبق اين نظم منطقي، هرگز اجماع در رديف كتاب، سنت و عقل، منبع معرفتیِ دين شناخته نمي‌شود، بلكه در كنار شهرت و خبر، يكي از اسباب كشف سنت (دليل نقلي) قلمداد مي‌گردد. بر این اساس، ضرورت اقتضاء می‌کند که این نقص برطرف گردد؛ هرچند كسي عقل را معزول بداند و از منابع معرفتیِ دین به حساب نياورد؛ زيرا اجماع بايد در رديف خبر قرار گيرد نه سنت؛ چنان‌كه كيفيت بحث اصولي، همين‌طور است.

از نقایص و نابسامانی‌های دیگر در علم اصول که نگارنده به آن می‌پردازد، موضوعْ قرار دادن دین در علم اصول است که معمولاً در کتب اصولی، این‌گونه به آن پرداخته نشده، بلکه حالات روانی مکلّف؛ مانند قطع و ظن، موضوع قرار داده شده است. وی این اشکال را وارد می‌داند که اصولیین به جاي آن‌كه منبع معرفت‌شناختي دين را موضوع علم اصول فقه قرار دهند و از عقل و نقل و مباحث مربوط به اين دو بحث كنند، حالت رواني مکلّف؛ يعني قطع و ظن را محور قرار می دهند و به جاي بحث از عقل، از قطع و يقين، سخن می‌رانند كه گاه مستند به عقل و برخاسته از كاربست آن نيست.

بر اين پايه، فنّ اصول فقه اگر به جاي پرداختن به حالات مکلّف از قطع و ظن، بر اساس منبع معرفتيِ دين يعني عقل و نقل بحث كند، مي‌تواند به حجّيت قياس منطقي و عدم حجّيت تمثيل (قياس فقهي) بپردازد؛ زيرا این موارد، شعبه‌ها و گونه‌هاي استدلال عقلي هستند. در این صورت، بحث، سامان منطقي خود را می‌یابد و اجماع در جاي خود و نه در عرض عقل و نقل، مورد بحث قرار می‌گیرد. همچنین شرایط و اَشکال حجّیت عقل و نقل، از دیگر مباحثی است که پس از این، جایگاه خود را در دانش اصول بازمی‌یابد. بر این اساس، جريان قطع قطّاع و ظن ظنّان نیز مانند شک شکّاک به فقه ارجاع داده می‌شود.

جدول و نمودار

نقد ساختار علم اصول

 

نقد

مثال

1

اجماع، منبع مستقل استنباط احکام دین نیست و به کشف سنت و دلیل نقلی می‌پردازد.

اجماع منقول که داخل در حجیّت خبر واحد است.

2

علم اصول به جای تبویب بر اساس عقل و نقل و مسائل مربوط به آن، از قطع و ظنّ و حالات روانی مکلّف تأثیر پذیرفته است.

قطع قطّاع و شک شکّاک در علم اصول داخل شده است.