مقدمه
پيامبر خدا محمد مصطفی (ص)، دنيا را ترك گفت و دو گوهر گرانسنگ برای فرزندان آدم يادگار نهاد: قرآن و اهلبيت خود را. به درازنای تاريخ اسلام بر حجّيت اين دو چشمه پاك يزدانی، بحثهای گسترده رفته و قلمفرساييها شده است. رابطهای كه قرآن با سنتِ برجامانده از اهلبيت، از حيث استقلال و وابستگی دارد نيز آبشخور بحثهای فراوان بوده و هست. سخن بر سر آن است كه سنت چه جايگاهی در فهم دين دارد؟ آيا قرآن به تنهایی بسنده نيست؟ آيا قرآن به تنهایی، فهمشدنی است يا برای فهم آن به سنت نيازمنديم؟ اگر برای فهم قرآن به سنت نياز داريم، نقش سنت در اين قلمرو تا چه اندازه است؟ آيا نقش آسانسازی و آموزش دارد يا اصلاً قرآن، بیسنت، كتابی دستنيافتنی خواهد بود؟ آيا سنت در مقام حجّيت، وابسته به قرآن است يا خود برای اثبات حجّت بودنش بسنده است؟ اينها و پرسشهایی ديگر از اين دست، ذهن و زبان دانشوران دانشهای دينی را بسيار به خود انگيخته است و در نتيجه، نگارشهای بسيار را سبب شده است كه از آن ميان میتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. السنة؛ حجّيتها و مكانتها في الإسلام و الردّ علي منكريها، محمد لقمان السلفي، مدينه، مكتبة الإيمان، 1409ق.
2. السنة النبوية و بيانها للقرآن الكريم، محمود احمد حسين عبد ربّه، جدّه، دارالقبله، 1410ق.
3. القرآنيون و شبهاتهم حول السنه، خادم حسين الهیبخش، مكتبة الصديق، 1421ق.
4. السنة تشريع لازم و دائم، فتحی عبدالكريم، قاهره، مكتبة وهبه، 1405ق.
5. السنة المفتری عليها، سالم علی البهساوی، قاهره، دارالوفاء، 1413ق.
6. المدخل الي السنة النبوية، عبدالمهدي بنعبدالقادر بنعبدالهادی، قاهره، دارالإعتصام، 1419ق.
7. حجّية السنة، عبدالغني عبدالخالق، بيروت، دارالقرآن الكريم، 1407ق.
8. حجّية السنة، عبدالمتعال محمد الجبری، قاهره، مكتبة وهبه، 1407ق.
9. السنه مع القرآن، سيد احمد رمضان الميسر و سيد محمد احمد رمضان الميسر، قاهره، دارالندی، 1421ق.
10. منزلة السنة من الكتاب، محمد سعيد منصور، قاهره، مكتبة وهبه، 1413ق.
11. المرجعية العليا في الإسلام للقرآن و السنة، يوسف قرضاوی، بيروت، موسسة الرسالة، 1414ق.
12. مفتاح الجنّه في الاحتجاج بالسنه، جلالالدين سيوطي، قاهره، مكتبة الثقافية الدينية، 1985م.
پيرامون رابطه قرآن و حديث، چهار رويكرد وجود دارد:
1. اصالت قرآن و نفی حجّيت حديث؛
2. اصالت حديث و عدم حجّيت ظواهر قرآن؛
3. اصالت قرآن و حديث؛
4. اصالت قرآن و حجّيت حديث.
علی نصيری در شماره پانزدهم مجله علوم حديث (چاپ شده به سال 1379 خورشيدی)، مقالهای با عنوان «رابطه متقابل كتاب و سنت» ارائه كرد و مهدی مهريزی در شماره بيست و نهم همان مجله (چاپ شده به سال1382 خورشيدی)، سرمقالهای با عنوان «رابطه قرآن و حديث» به رشته نگارش درآورد و پيرامون اين رويكردها و تحليل و بررسی آن، در اندازه مقالهای سخن راند؛1 تا اينكه در سال 1386 علی نصيری، اين موضوع را در اندازه كتابی با عنوان «رابطه متقابل كتاب و سنت» در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی منتشر كرد.
اين كتاب در پنج فصل به رشته نگارش درآمده است. فصل اول و دوم با انگيزه به دست دادن مباني و پيشانگارههاي تعامل كتاب و سنت، به بررسي مباحثي در زمينه قرآن و سنت؛ همچون: حجّت و اعتبار قرآن، ويژگيهاي بياني قرآن، مفهوم و گستره سنت، جايگاه سنت و حجّيت سنت اختصاص يافته است. در فصل سوم، چهار ديدگاه در ترسيم رابطه كتاب و سنت، مورد بحث و بررسي قرار گرفته كه عبارت است از: 1- قرآنمحوري، 2- سنتمحوري، 3- قرآنمحوري و سنتمداري، 4- دوگانهمحوري. از این میان، ديدگاه چهارم، مورد تأييد قرار گرفته است. بر اساس نظريه دوگانهمحوري كه بر استقلال كتاب و سنت و ضرورت وجود هر كدام در دينشناخت تأكيد دارد، فصل چهارم به عنوان مهمترين فصل كتاب، بهتفصيل، به بررسي سه عرصه اساسي نقش سنت در تبيين قرآن؛ يعني تقرير، تبيين و نوگستري اختصاص يافته است و پس از آن در فصل پنجم، نقش قرآن در رابطه با سنت، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
به استناد نظریه نخست(قرآنمحوری)، قرآن، نیازی به سنت ندارد و خود گرهگشای تمام مشکلات است. پایهگذار این نظریه، خلیفه دوم است.
دیدگاه سنتمحوری، درست در نقطه مقابل نظریه نخست است. بر پايه این نظریه از آنجا که قرآن، آسمانی است، فهم آن تنها برای آسمانیان، فرشتگان و زمینیانِ متّصل به آسمان؛ یعنی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) میسّر است؛ از این رو قرآن برای ما زمینیان نمیتواند به عنوان منبع شریعت قلمداد شود. بنابراین آنچه محور شناخت معارف دینی محسوب میگردد، تنها سنت است. این دیدگاه به اخباریان نسبت داده شده است؛ هرچند اطلاق این نسبت، جای تأمّل دارد.
دیدگاه سوم، قرآنمحوری و سنتمداری است که آن را علامه طباطبایی مطرح کرده و بر این اصل، استوار است که حجیّت روایات، از قرآن سرچشمه گرفته است؛ لذا نمیتواند حکومت تفسیری بر آن داشته باشد؛ نيز قرآن خود را «تبیان کلّ شیء» معرّفی کرده است (نحل:89). با این حال چگونه میتوان پذیرفت که از تبیین خود غفلت کرده باشد؟2 بنابراین در عین آنکه قرآن، محور است، نقش سنت، تنها ارائه راهکارهای مراجعه به قرآن است، نه نوگستری معنایی یا حکومت تفسیری.
دوگانهمحوری، نظریه رایج است که از ظاهر گفتار مشهور فریقین به دست میآيد. بر اساس این دیدگاه، سنت در عرض قرآن میتواند منبع اجتهاد و استنباط احکام فقهی و نیز مأخذ استخراج نظرگاههای قرآن در گزارههای کلامی، اخلاقی و فقهی باشد. در این دیدگاه، نقش سنت، نقش تکمیلی خواهد بود. به این معنا که سنت در کنار قرآن، انعکاسِ بخشی از آموزههای دین را بر عهده دارد. نصيری دیدگاه چهارم را پذيرفته است.
به استناد مدارک تاریخی موجود، دیدگاه قرآنمحوری را در قالب «کفانا کتاب الله» نخستین بار، خلیفه دوم مطرح کرد. میزان خسارت ناشی از حاکمیت دیدگاه قرآنمحوری را وقتی درمییابیم که بدانیم یکی از توجیهات منع از کتابت حدیث در طول یک سده پس از رحلت پیامبر(ص)، ادّعای کفایت قرآن بوده است. وضع و جعل هزاران حدیث، تحریف معنوی معارف قرآن، راهیابی اسرائیلیات به روایات، وارونه ساختن ارزشهای اخلاقی و شخصیتهای دینی و... از جمله نتایج سوء چنین اندیشه خامی است.3
دلایل فرقه قرآنیون
دلیل نخست: پاسخگویی قرآن به همه نیازها
قرآنیون متأثر از شعار خلیفه دوم که گفت: «حسبنا کتاب الله» میگویند: هر چیز که به دین مربوط است، در قرآن آمده است؛ بنابراین ما نیازی به سنت نداریم.
دلیل دوم: انحصار وحی به قرآن
قرآنیون میگویند: تنها پیروی از وحی و گفتار وحیانی لازم است و وحی نیز منحصر در قرآن است و ادعای وحی بودن سنت مردود است. آنان بر این اساس معتقدند که تقسیم وحی به قرآن و سنت از یهود، عاریه گرفته شده است که به وحی مکتوب، «شبکتب» و به وحی نقلشده با روایت، «وشبعلفه» میگویند. در گفتار جکرالوی، دو اشکال صغروی و کبروی بر سنت نبوی منعکس شده است:
1. اساساً اصل صدور روایات از پیامبر اکرم(ص) جای مناقشه دارد(اشکال صغروی). این اشکال به صورت صریحتری در گفتار این فرقه آمده است که در ادامه دلایل خواهیم آورد.
2. سنت نبوی، وحی نیست تا پیرویشدنی باشد(اشکال کبروی). این در حالی است که به اتفاق فریقین از آنجا که پیامبر(ص)، معصوم است، آنچه ارائه کرده، هرچند به صورت غیر مستقیم، بازگوکننده وحی و گفتار الهی است و آیه «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی اِن هُوَ اِلَّا وَحیٌ یوحَی»(نجم:4-3) گرچه به دلیل مطابقی، وحیانی بودن قرآن را اثبات میکند، اما مناطاً اثباتگر وحیانی بودن سنت نیز هست.
دلیل سوم: اعتبار سنت به معنای دوگانگی حکم خداوند
قرآنیون میگویند: به استناد آیه شریفه «اِنِ الحُکمُ اِلَّا الله»(أنعام:57؛ یوسف:40و67) که در قرآن تبلور یافته است، اگر قرار باشد سنت را نیز معتبر بدانیم، مستلزم آن است که خداوند، دچار تعدّد و تکثّر گردد.
دلیل چهارم: عدم اهتمام پیامبر(ص) به کتابت حدیث
قرآنیون میگویند: اگر سنت بسان قرآن، جزء منابع دین بود، میبایست مثل قرآن، مورد اهتمام پیامبر(ص) قرار میگرفت؛ در حالی که تاریخ، عکس این امر را برای ما نقل کرده است؛ یعنی پیامبر در برابر اهتمام کامل به ثبت و کتابت قرآن، از کتابت حدیث نهی کرده است.
دلیل پنجم: انحصار ارشادهای پیامبر(ص) به عصر ایشان
قرآنیون میگویند: گفتار و رهنمونهای پیامبر(ص) به دوران ایشان منحصر است و سایر دورانها را دربرنمیگیرد. قرآنیون میپذیرند که خطاب قرآن، عام است، اما مخاطبانِ احادیث را منحصر به عصر رسالت میدانند.
دلیل ششم: مخدوش بودن سنت از نظر سند و متن
قرآنیون میگویند: اگر احادیث، جزء دین و منبع شناخت احکام الهی بود، نمیبایست در احادیث خدشه شود و نقدهایی بر سند و متن احادیث از سوی مخالفان دین ارائه گردد.
دلیل هفتم: سنت، زمینهساز تفرقه مسلمانان
قرآنیون معتقدند به عکس قرآن که باعث وحدت و یکپارچگی مسلمانان است، سنت زمینهساز تفرقه و پراکندگی مسلمانان است. آنان تا آنجا پیش رفتهاند که میگویند: تدوین صحاح ستّه، توطئه ایرانی برای نابودی اسلام بوده و از اینکه حتی یک نفر از صاحبان صحاح ستّه عرب نیستند، اظهار شگفتی میکنند.
دلیل هشتم: قطعی نبودن صدور سنت موجود از پیامبر(ص)
قرآنیون برآناند كه روایات موجود در جوامع حدیثی حداقل دو قرن پس از رحلت پیامبر(ص) تدوین یافته است و پیش از آن نیز تا یک قرن، از کتابت و تدوین حدیث جلوگیری شد. با این حال چگونه میتوان این روایات را به پیامبر(ص) منتسب دانست؟
نقد دلایل قرآنیون
الف) نقد ادلّه دسته نخست (عدم نیاز به سنت به دليل پاسخگویی قرآن به همه نیازها)
این نگرش، افزون بر مخالفت با قرآن، با روایات و دیدگاه مشهور فریقین (اگر نگوییم اجماع آنان) مخالف است.
ب) نقد دلایل دسته دوم (عدم صحّت انتساب روایات به پیامبر(ص))
قرآنیون برآناند که پیامبر(ص) به کتابت حدیث اهتمام نداشته و حتی از آن ممانعت کرده است(دلیل چهارم) و نقدهایی که به سنت وارد شده، نشانگر مخدوش بودن سنت از نظر سند و متن است(دلیل ششم) و از آنجا که سنت، دو قرن پس از پیامبر(ص) نوشته شده، فاقد اصالت است(دلیل هشتم). همانگونه که اشاره کردیم این اشکالات بر اساس حقایق تاریخ حدیث اهل سنت پدید آمده است؛ زیرا به استناد گزارشهای فراوان تاریخی، خلفای سهگانه از کتابت و تدوین احادیث به بهانههای واهی ممانعت به عمل آوردند. این ممانعت تا سده نخست هجری ادامه یافت؛ تا آنکه عمر بن عبدالعزیز، خطاب به کارگزار خود در مدینه، ابوبکر بنحزم انصاری، دستور گردآوری احادیث را صادر کرد و به این ترتیب، شماری از محدّثان به تدوین حدیث روی آوردند4 که از میان آنها صحاح ششگانه اهل سنت که در سده سوم میان سالهای 250 تا 300 هجری قمری تدوین یافت، معتبرترین منابع حدیث اهل سنت به شمار رفت.
در برابر، سنت و روایاتِ نقلشده در جوامع حدیثی شیعه، به دلیل اتصال سند، با چنین اشکالی روبهرو نیست؛ زیرا مثلاً نخستین جامع روایی معتبر شیعه را ثقةالاسلام کلینی(م329) زمانی تدوین کرد که امام عصر(عج) در دوران غیبت صغرا با شیعیان در ارتباط بوده، میان کلینی و ایشان یا امام حسن عسگری(ع) تنها یک واسطه بوده است؛5 چراکه شیعه، روایات را تنها منحصر به پیامبر(ص) نمیداند، بلکه معتقد است روایات ائمه(ع) در اعتبار، همپای روایات پیامبر(ص) است. این امر، گذشته از این نکته است که عالمان شیعه معتقدند به رغم جلوگیری خلفا از کتابت و تدوین احادیث، ائمه(ع) و یارانشان به کتابت و تدوین حدیث، اهتمام کامل داشتهاند. صرفنظر از این اشکال، این مدّعا که پیامبر اکرم(ص) نسبت به کتابت حدیث، اهتمام نداشته و حتی از آن نهی کرده، مردود است.
فراهم آمدن کتاب جامعه که با املای پیامبر(ص) و به قلم علی(ع) نوشته شد و «الصحیفة الصادقیة» که به دست عبدالرحمن بنعمرو بنعاص فراهم آمد و سایر مکتوبات حدیثیِ دوران پیامبر(ص)، همگی حکایت از اهتمام پیامبر(ص) به کتابت حدیث دارد. روایتِ نقلشده از پیامبر اکرم(ص) مبنی بر محو نوشتههای حدیثی به دست شماری از صاحبنظران اهل سنت و عموم اندیشهوران شیعه، از نظر سند و متن نقد شده است. درخواست پیامبر(ص) در واپسین لحظات حیات برای کاغذ و قلم و نوشتن وصیتنامه هدایت و نیز عدم استناد خلیفه اول و دوم برای جلوگیری از کتابت حدیث به روایت یا روایاتی از پیامبر(ص)، در این زمینه بهترین شاهد است که این دست از روایات را طرفداران خلفا برای توجیه کار آنان جعل کردهاند.
اینکه بر اساس دلیل چهارم، گفته شده: چون به سنت نقدهایی وارد شده، پس فاقد اصالت است، گفتار موهومی است؛ زیرا اگر صِرف نقد و اشکال، دلیل بیاعتباری باشد، پس به خاطر شبهات بیحدّ و مرز معاندان و مخالفان نسبت به قرآن، این کتاب آسمانی را بایستی بیاعتبار دانست.
ج) نقد دلایل دسته سوم قرآنیون (عدم اعتبار سنت با فرض صحت انتساب)
دلیل دوم قرآنیون، این است که اساساً سنت، وحی نيست و پیروی از آن ضرورت ندارد و دلیل پنجم آنان، این است که آموزههای پیامبر(ص) به عصر ایشان منحصر است. در برابر این تفکّر، عموم صاحبنظرانی که درباره سنت پیامبر(ص) تحقیقی ارائه کردهاند، با استناد به آیاتی از قرآن؛ نظیر «مَن یُطِعِ الرّسُولَ فَقَد أطَاعَ الله»(نساء:80) «وَ مَا آتیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُم عَنهُ فَانتَهُوا»(حشر:7)، سنت را معتبر و منشأ اعتبار آن را وحیانی بودن آن دانستند؛6 زیرا معصوم بودن پیامبر(ص) به این معناست که هرچه میگوید و انجام میدهد، مطابق اراده و خواست الهی است؛ هرچند الفاظ روایات ایشان از خداوند نباشد.
سنت در صورت اثبات صحّت صدور، مرتبهای از وحی به شمار میآید و به همین جهت معتقدیم که راه اثبات اعتبار سنت، منحصر به قرآن نيست و از راهی دیگر؛ نظیر برهان عقلی مبنی بر عصمت و وحیانی بودن سخنان معصومان(ع) نیز اثباتشدنی است. ادّعای انحصار آموزههای پیامبر(ص) به عصر ایشان نیز ادعایی پوچ و بیاساس است؛ زیرا اگر قرار باشد چنین ادعایی درباره سنت پیامبر(ص) طرح شود، میبایست درباره قرآن نیز چنین امری را ادّعا نمود؛ چه اینکه قرآن و سنت از نظر نوع خطابها و گفتمانها با نسل عصر نزول آیات و صدور روایات و نسلهای بعد، یکسان است. آیا گفتاری؛ نظیر «إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»7 را که در آن، تمسّک مسلمانان بر کتاب و اهل بیت(ع) تا روز قیامت تأکید شده است، میتوان ناظر به عصر پیامبر(ص) دانست؟ آیا قرآنیون به روایاتی؛ نظیر «حلال محمد حلال إلی یوم القیامه و حرامه حرام إلی یوم القیامه» برنخوردهاند؟
دلیل سوم قرآنیون از آن جهت مخدوش است که آنان سنت را در تعارض با قرآن دیدهاند؛ در حالی که سنت ضرورتاً همگام و همآوا با قرآن است. سنت هیچگاه حکمی را که در تعارض با قرآن باشد، نیاورده است و اگر چنین باشد، باید کنار گذاشته شود؛ چنانکه پیام روایاتِ عرضه به قرآن همین است که روایات مخالف قرآن از معصومین(ص) صادر نشده و باید کنار گذاشته شوند.
این نیز که در دلیل هفتم گفتهاند که سنت باعث تفرقه است، ادّعای روشنی نیست. باری اگر مقصود، روایاتِ نقلشده در جوامع حدیثی است، میتوان فیالجمله این ادّعا را پذیرفت؛ به این معنا که بخش اندکی از اختلافات (نه همه یا بیشتر آنها) از روایات ضعیف یا مجهولی ناشی شده که در این جوامع آمده است، اما اگر مقصود، سنت واقعی است که قطعاً منسوب به معصوم(ع) است، ادعایی کاملاً بیاساس است؛ زیرا چنانکه تأکید کردهایم، قرآن میان خود و چنین سنتی فرق نگذاشته است و معنا ندارد که سنتِ بازگوکننده اراده الهی، زمینهساز تفرقه مسلمانان باشد.
پرهیز از مراجعه مستقیم به قرآن و روی آوردن به سنت، نخستین بار از برخی صحابه و تابعین گزارش شده است. آنها به جهت احتمال درغلتیدن در ورطه تفسیر به رأی، از تفسیر قرآن سر باز میزدند؛ بهگونهای که برخی از ایشان به توقیفی بودن تفسیر قرآن رأی دادند و آن را تنها در انحصار پیامبر(ص) دانستند. در میان شیعه، ریشههای چنین نگرشهایی از دیرینه بسیاری برخوردار است، اما با ظهور محمدامین استرآبادی و شکلگیری نهضت اخباری، به اوج خود رسید. اخباریگری که میتوان آن را به مثابه نهضت اشعری در مقابل نهضت اعتزالی دانست، در مقابل اصولیان، بلکه تمام عقلمشربان شیعه، قد برافراشت. نفی عقل و اجتهاد و نیز انکار حصول یا حجّیت قطع و... از جمله عقاید این فرقه است.8
اخباریان به استناد روایاتی که اهل بیت(ع) را به عنوان راسخان در علم و حاملان علوم قرآن معرّفی کردهاند و با تکیه به روایاتی چون: «إنما یعرف القرآن من خوطب به» مدّعی شدند که قرآن نمیتواند برای ما آبشخور فهم دینی باشد؛ از این رو با حذف عقل و قرآن ـ با بیان گفتهشده ـ و نیز ارجاع اجماع به سنت، تنها منبع استخراج احکام نزد اخباریان، سنت خواهد بود.
ادلّه دیدگاه سنتمحوری
مهمترین ادلّهای که بر نظریه افراطی سنتمحوری اقامه شده، دو دسته از روایات است که در دسته نخست، از ائمه(ع) به عنوان آگاهان راستین به معارف و علوم قرآن یاد شده است. آبشخور بنیادی این دیدگاه، آن است که آیات قرآن سراسر لُغَز و معمّا تلقّی شده است که تنها برای محرمان، راز نقاب از چهره آنها برداشته میشود. بنابراین دیگران را جز مراجعه و پرسش از اهل بیت(ع) روا نباشد. در روایت دسته دوم که بر نهی از تفسیر به رأی تأکید دارد، مردم از مراجعه مستقیم به قرآن برحذر داشته شدهاند.
نقد دیدگاه سنتمحوری
لُغَز و معمّا بودن تمام آیات قرآن، خلاف بداهت است؛ زیرا به عنوان مثال، معنای آیات شریف «وَ لَکُم فِی القِصَاص حَیَوةٌ یَا أولِی الألبابِ»(بقره:179) و «وَ لا تَقتُلُوا النَّفسَ الّتی حَرَّمَ الله إلَّا بِالحَق»(أنعام:151) و صدها آیه دیگر را درمییابیم؛ بهگونهای که بسیاری در فهم برخی از آیات قرآن، تنها شرط را دانستن زبان عربی دانستهاند که مفهوم آن، سهیم بودن افراد آشنا به زبان عربی با اندیشمندان در فهم بخش اعظمی از آیات است.
از طرفی پذیرش چنین ادعایی با معجزه بودن قرآن ناسازگار است؛ زیرا مفهوم معجزه آن است که مردم، به جهت فرازمینی بودن آن، به صدق و درستیِ مدّعی منصب آسمانی ایمان آوردند. اگر معجزهای معمّا باشد، چگونه چنین نتیجهای به دست میآید؟ اشکال دیگر آن، ناسازگاری با صفات روشنگر قرآن است که واژههایی همچون: بیان، تبیان، بیّنات، تبصره، نور و ذکر در آن آمده است. برخورداری قرآن از معارف غامض و پیچیده به این معنا نیست که همه آیات اینگونه است که در نتیجه همگان از دستیابی به آن محروم باشند. قرآن بسان اقیانوسی است لبریز از گوهرهای گرانسنگ که هر کس به قدر توان خود میتواند به غور در آن و به گردآوری درّهای آن بپردازد.
دیدگاه قرآنمحوری و سنتمداری
در برابر دو دیدگاه پیشین؛ یعنی دیدگاه قرآنمحوری و سنتمحوری، دیدگاه دیگری وجود دارد که نه قرآن را مستقلاً محور میداند و نه سنت را و از سوی دیگر به محور و منبع بودن هر یک از آنها به گونه مستقل نیز باورمند نیست، بلکه معتقد است آنچه منبع اصلی و بنیادین فهم دین است، همانا قرآن است و سنت نه در عرض قرآن، بلکه در طول آن، به عنوان منبع به كار میرود؛ از اين رو نصيری بر این دیدگاه، عنوان «قرآنمحوری و سنتمداری» را برگزیده است. مراد او از سنتمداری، نقش طولی سنت در برابر قرآن است. در میان اهل سنت، شاطبی (م790) و در میان شیعه، علامه طباطبایی و برخی از شاگردان وی به این دیدگاه گرایش نشان دادهاند.
دیدگاه شاطبی
ديدگاه شاطبی را به طور خلاصه اینچنین میتوان ارزیابی کرد: سنت در گزارههای فقهی در طول قرآن است؛ به این معنا که هر چه آورده، به صورت اصل یا کلّی در قرآن آمده و نقش آن در این عرصه، به تقریر و تبیین قرآن منحصر میگردد؛ اما در سایر گزارهها سنت، منبعی مستقل در عرض قرآن به شمار آمده است و افزون بر دو نقش پیشگفته، نقش نوگستری نیز خواهد داشت.
دیدگاه علامه طباطبایی
از ظاهر گفتار علامه طباطبایی چنین برمیآید که او نیز به نظریه قرآنمحوری و سنتمداری بر اساس شاخصههای آن گرایش دارد. او بر آن است که سنت، هم در اساس حجّیت خود وامدار قرآن است و هم در محتوا به معارف بلند قرآن رهنمون است و از آن آبشخور گوارا مایه میگیرد. این نظریه که قرآن را به عنوان محور اساسی دینشناسی مطرح کرده است، کاملاً در مقابل نظرگاه اخباریان قرار دارد که سنت را محور بنیادین و تنها منبع در دسترس معرفت دینی معرّفی میکنند. در عین حال با نظریه مشهور نیز بنا بر آنچه از ظاهر گفتار آنان آشکار میشود، متفاوت است؛ زیرا مشهور، سنت را در عرض قرآن به عنوان دومین منبع سرشار دینشناسی میشناسد، نه در طول قرآن و تفاوت این دو سخن که سنت در طول قرآن است یا در عرض آن، بر صاحبان اندیشه هویداست.
اما تفاوت این نظرگاه با نخستین نظریه؛ یعنی قرآنمحوری، در این جهت است که نظریه نخست برای سنت، هیچ نقشی قائل نبود یا نقش آن را بسیار کمرنگ میدانست و همواره بر اصل «کفانا کتاب الله» تأکید می ورزید؛ در حالی که بر اساس دیدگاه طباطبایی، گرچه سنت در طول قرآن است، برای شناخت قرآن، کارآمدترین راه همان سنت است؛ زیرا سنت، نقش معلّم را ایفاء میکند و قرآن نیز همان متنی است که معلّم، آن را به متعلّم آموزش میدهد؛ از اين روست كه نصيری، نظریه طباطبایی را به عنوان یک دیدگاه مستقل، مطرح و از آن به نظرگاه «قرآنمحوری و سنتمداری» یاد کرده است؛ یعنی قرآن، محور بنیادین شناخت دین است و به گرد سنت چرخیدن و به دامن آن آویختن، ما را به این منبع اساسی هدایت میکند. از آنجا که نصيری به چنین نگرشی به قرآن و سنت (در میان پیشینیان) برنخورده است، از این دیدگاه نو و بدیع به صورت جداگانه یاد کرده است. او با عنایت به ظرافت نظریه طباطبایی و پرهیز از هرگونه پیشداوری، عباراتی چند از وی را عیناً نقل و سپس تحلیل و بررسی میكند:
طباطبایی پس از یادکرد پارهای از روایات که از تفسیر به رأی نهی کردهاند، در تبیین مفهوم تفسیر به رأی مینويسد: «مقصود از رأی، اجتهاد است؛ اما از آنجا که این واژه به ضمیر اضافه شده است، میتوان دریافت که مقصود از آن، نهی از اجتهاد مطلق در تفسیر قرآن نیست؛ [زیرا در این صورت می بایست چنین بیان میشد: «من فسّر القرآن بالرأی»] بنابراین از این روایات به دست نمیآید که تفسیر قرآن، تنها از رهگذر روایات نبوی(ص) و اهل بیت(ع) ممکن است؛ چنانکه اهل حدیث میپندارند؛ زیرا با آیات فراوانی که از قرآن به عنوان «عربی مبین» یاد کرده و به تدبّر در آن فرمان داده است و نیز با روایاتی که بر عرضه سنت بر قرآن امر کرده است، منافات دارد».
او «تفسیر به رأی» را نه به معنای تفسیر از روی اجتهاد، بلکه تفسیر به گونه اختصاص، انفراد و استقلال دانسته است؛ به این معنا که اگر مفسّری بدون استمداد از غیر به تفسیر قرآن بپردازد، حتی اگر تفسیر او مطابق با واقع باشد، مرتکب «تفسیر به رأی» شده است؛ از این رو روایات مزبور را ناظر به طریق کشف دانسته است، نه مکشوف؛ آنگاه افزوده است: «و المحصّل: أن المنهی عنه إنما هو الاستقلال فی تفسیر القرآن و اعتماد المفسّر علی نفسه من غیر رجوع إلی غیره و لازمه وجوب الاستمداد من الغیر بالرجوع الیه؛ نتیجه آنکه آنچه بر اساس این روایات از آن نهی شده، استقلال در تفسیر قرآن و تکیه کردن مفسّر به خود بدون مراجعه به غیر قرآن است. لازمه این گفتار آن است که در تفسیر قرآن ناگزیریم از غیر آن استمداد جوییم».
دیدگاه دوگانهمحوری
دیدگاه دوگانه محوری، دیدگاه راسخی است که آن را اکثر صاحب نظران فریقین پذیرفتهاند و سدههای متمادی بر اساس آن حرکت کردهاند. بر اساس این دیدگاه، قرآن در دسترس است و چنان نیست که فهم و دریافت مفاهیم آن منحصر در خداوند، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) یا صحابه و تابعین باشد، بلکه به استناد دعوت و درخواست قرآن از تمام جهانیان مبنی بر تدبّر و تفکّر در آیات آن، هر کس به فراخور فهم و دانش خود از دریای معارف این کتاب بهره دارد؛ با این حال قرآن، بینیاز از سنت نیست؛ چه برای وصول به حقایق و بطون قرآن و چه برای رفع ابهامات آن و چه برای دستیابی به جزئیات و تفاصیل معارف دینی.
سنت در این دیدگاه، به عنوان منبعی مستقل و در عرض قرآن مطرح است و به طرق گوناگون، ایفای نقش میکند. کوتاه سخن اینکه سنت، مفسّر قرآن است و مفسّر میتواند ناسخ، مخصّص، مقیّد، حاکم یا وارد بر مفسّر باشد. سنت هم میتواند نقش تبیینی داشته باشد و هم میتواند با آوردن مطالبی نو، نقش نوگستری را ایفاء کند. به عبارت دیگر، سنت میتواند افقهای قرآن را بگشاید؛ چنانکه میتواند افقهای نوینی را پیش روی ما بنمایاند.
بر اساس این نظریه، قرآن و سنت، به مثابه دو کتابی هستند که به فراخور خود، یکی به کلّیات پرداخته و دیگری وارد جزئیات و تفاصیل شده است و به حکم آنکه متکلّم، محق است تا برای کلام خود قرینه متصل یا منفصل ارائه كند، سنت به منزله قرینه منفصل است که برای کشف مراد جدی خداوند از قرآن به کار میآید؛ از اين روست که طبق این نظرگاه گرچه ظاهر قرآن حجّت است، اما تمسّک به آن به فحص از دلیل متصل و منفصل؛ یعنی قرآن و سنّت، نیازمند است.
شاید مهمترین برهان ما بر این ادّعا که مشهور فریقین به قرآن و سنت به عنوان دو منبع مستقل مینگرند، برشمرده شدن سنت در کنار قرآن و پس از آن (به عنوان دومین منبع و مدرک استنباط احکام) است که در سراسر کتب اصول و فقه عامه و خاصه، منعکس شده است. در بخش معارف الهی؛ همچون خداشناسی، پیامبرشناسی و معادشناسی نیز شیوه بحث و بررسی ایشان در هزاران کتابی که در دسترس است، گواه ماست؛ زیرا روش و رأی هر دانشور مسلمانی این است که برای اثبات هر مدّعای مربوط به یکی از سه حوزه پیشگفته، نخست به قرآن استناد میکند، آنگاه به روایات، به عنوان دومین دلیل و دلیلی جداگانه، تکیه مینماید.
تفاسیر فریقین نیز در دسترس است. به استثنای برخی از تفاسیر اهل حدیث، در تمام کتب تفسیری، تمسّک به روایات، به عنوان منبعی مستقل و مفسّر قرآن، همواره مورد استفاده قرار گرفته است. جواز تخصیص، نسخ، تقیید، حکومت و ورود قرآن با روایات نیز برهان قاطعی است که بر پذیرفته بودن این دیدگاه توسط عموم مسلمانان تأکید دارد. مقصود ما از «دوگانهمحوری» همین است که مدافعان این دیدگاه، قرآن و سنت را به طور همزمان، محور و منبع استنباط و فهم دین میشناسند.
دلایل دیدگاه دوگانهمحوری کتاب و سنت
دلیل نخست: برهان خلف
ضعف و نادرستی سه نظریه دیگر؛ یعنی «قرآنمحوری»، «سنتمحوری» و «قرآنمحوری و سنتمداری» اثبات شد و به طور طبیعی، فرضیه چهارم؛ یعنی دوگانهمحوری اثبات میگردد. به عبارت روشنتر حتی اگر برای این نظریه، استدلال و برهانی ارائه نکنیم، اثبات نادرستی نظریههای رقیب به اثبات درستی این دیدگاه منتهی میشود.
دلیل دوم: تمام بودن ادله شاخصههای دیدگاه دوگانهمحوری
اولاً سنت برای اثبات اعتبار و حجّیت خود مستقل است و ضرورتاً وامدار قرآن نیست؛ هرچند قرآن میتواند به اعتبار سنت کمک رساند که چنین نیز شده است. ثانیاً سنت در ارائه بخشی از آموزههای دینی که قرآن نسبت به آن ساکت است، دارای استقلال است. وقتی عناصر و شاخصههای نظریهای اثبات شود، آن نظریه به طور طبیعی اثبات شده است؛ زیرا نظریه، جز عناصر و شاخصههای خود دارای شأن و حیاتی دیگر نیست.
دلیل سوم: آیاتی از قرآن
یعنی آیاتی ناظر به حجّیت داوری پیامبر(ص)، برابری اطاعت از پیامبر(ص) با اطاعت الهی و لزوم تمسّک به تمام آموزههای پیامبر(ص). از نگاه نصيری، این آیات افزون بر آنکه اصل اعتبار و حجیت سنّت را اثبات میکند، به استقلال سنت به عنوان دومین منبع شناخت دین نیز ناظر است؛ زیرا به عنوان مثال اگر هر آنچه پیامبر اکرم(ص) به مردم فرموده است، در قرآن آمده باشد، دیگر ضرورتی ندارد که اطاعت از ایشان به طور جداگانه برابر با اطاعت خداوند دانسته شود: «من یُطِعِ الرّسُولَ فَقَد أطاعَ اللهَ»(نساء:80)؛ و شرط و نشانه محبّت به خداوند، پیروی از پیامبر(ص) اعلام گردد: «قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ الله فَاتَّبِعونی یُحبِبکُمُ اللهُ»(آلعمران:31)؛ و بر تمسّک به تمام آموزههای پیامبر(ص) تأکید شود: «ما آتیکُمُ الرّسُولُ فَخُذوهُ و مَا نَهاکُم عَنهُ فَانتهوا»(حشر:7). اگر قرآن خود پاسخگوی همه نیازها بود و تنها منبع شناخت دین محسوب میشد، معنا نداشت که خداوند متعال به هنگام منازعات جزئی و فکری، مردم را ملزم به مراجعه به کتاب و سنت کند: «فَاِن تَنازَعتُم فِی شیءٍ فَرُدّوهُ إلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء:59). بنا به تفسیر حضرت امیر(ع)، بازگرداندن منازعات به خداوند به معنای لزوم مراجعه به قرآن و بازگرداندن به رسول، به معنای لزوم مراجعه به سنت است(نهجالبلاغه:خطبه125). افزون بر این آیات، شماری از مفسّران، مفهوم «حکمت» را در آیاتی؛ نظیر «یُعلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة»(جمعه:2) را سنت دانستهاند؛ بدان معنا که پیامبر(ص)، قرآن و سنت یعنی نگرههای خود را به مردم تعلیم میداد که این خود از هویت مستقل سنت در برابر کتاب، حکایت دارد.
دلیل چهارم: روایات
الف) روایاتی از پیامبر اکرم(ص)
1. حدیث ثقلین
2. روایتی دیگر از پیامبر(ص)
در روایت مشهوری که از پیامبر(ص) نقل شده، سنت در کنار قرآن، نعمت الهی یاد شده است: «أوتیت القرآن و مثله معه» (به من قرآن و همسانی همگام با آن ارزانی شده است). همه محدّثان اذعان کردهاند که مقصود از «مثله معه» سنت است. مثل بودن سنت نسبت به قرآن میتواند از منبع بودن سنت در کنار قرآن برای دینشناخت، اعتبار و حجّیت سنت، لزوم پیروی از سنت بسان قرآن و... حکایت داشته باشد و معیّت و همگامی سنت با قرآن، بسان حدیث ثقلین، حقگرایی مطلق سنت را اثبات میکند.
ب) روایاتی از اهل بیت(ع)
روایاتی را که ناظر به استقلال سنت از قرآن و انعکاس بخشی از آموزههای دینی در سنت پیامبر(ص) یا سنت ائمه(ع) است، میتوان به شش دسته تقسیم کرد:
1. سنت در کنار قرآن، پاسخگوی پرسشها
2. انعکاس بخشی از آموزههای دین در سنت ائمه(ع) از رهگذر الهام
3. روایات ناظر به پایانپذیری و افزایش دانش اهل بیت(ع)
4. استفاده حضرت امیر(ع) از قرعه در مواردی از احکام
همانگونه که مجلسی اشاره کرده است قرعه در اثبات موضوعات و مصادیق، کارآیی دارد و بر اساس روایت «القرعة لکلّ أمر مشکل» که فقها از آن، قاعدهای فقهی با نام «قاعده قرعه» را استفاده کردهاند، از قرعه میتوان در این امور؛ یعنی شبهات موضوعیه استفاده کرد؛ مانند خارج ساختن حیوانی که وطی شده و وجود آن، ناممكن بودن استفاده از گوشت همه گلّه را سبب شده است. اما آنچه در این روایات آمده، نیافتن حکم مسایل و قضایا از قرآن و سنت است. سخن از شبهات حکمیه است، نه شبهات موضوعیه؛ زیرا معنا ندارد که حضرت امیر(ع) برای یافتن پاسخ شبهات موضوعیه، به سراغ قرآن یا سنت نبوی رفته باشد.
5. وجود منابع علمی خاص نزد ائمه(ع)
از جمله دلایلی که میتوان برای اثبات دوگانهمحوری ارائه کرد (یعنی این مدّعا که پاسخ همه پرسشها در قرآن نیامده و پاسخگویی به بخشی از پرسشها در عرصه مسایل دینی به سنت واگذار شده)، وجود منابع علمی خاص؛ همچون کتاب جامعه و مصحف فاطمه(س) است که ائمه(ع) همواره به داشتن آنها افتخار و در برخورد با برخی مسایل، به آنها مراجعه میكردند:
1ـ کتاب علی(ع)؛ اینکه اهل بیت(ع) بارها تصریح کردهاند که تمام آنچه امّت تا روز قیامت به آن نیاز دارند، در این کتاب آمده، نشانگر آن است که در این کتاب، مسایلی آمده است که در قرآن یا سایر روایات نبوی(ص) یافت نمیشود؛ زیرا اگر محتوای این کتاب در قرآن یا سنت پیامبر(ص) انعکاس یافته بود، وجود کتاب علی(ع) و استناد به آن و مباهات به داشتن آن معنا نداشت.
2ـ مصحف فاطمه(س)؛ حال جای این پرسش است که اگر طبق مدّعای دیدگاه قرآنمحوری و سنتمداری اگر هرچه در مصحف فاطمه(س) آمده، در قرآن آمده است، پس ائمه چه نیازی به داشتن این مصحف داشتند و از سوی دیگر چرا پیوسته قرآن یا قرآنی بودن این مصحف را انکار میکردند؟ آیا این امر، نادرستیِ مدّعای کسانی را که معتقدند ائمه(ع)، همه پرسشهای خود را در قرآن مییافتند؛ از جمله رخدادهای آینده امت اسلامی را اثبات نمیکند؟
6. روایات عرضه
بخشی از روایات دیگر که میتوان با کمک آنها استقلال سنت را اثبات کرد، به «روایات عرضه» موسوم است که با استناد به آنها، روایات را میبایست به قرآن و سنت عرضه کرد و در صورت مخالفت باید کنار گذاشته شوند. در عموم این دست از روایات، از سنت در کنار قرآن به عنوان معیار مستقل یاد شده است.
امکان و وقوع نسخ کتاب با سنت
اکثریت قریب به اتفاق صاحبنظران فریقین، نسخ کتاب با سنت قطعی؛ یعنی خبر متواتر را پذيرفتهاند. درباره نسخ کتاب یا خبر واحد گفته شده که اصالتاً چنین نسخی، بیمانع است و تنها مانع آن، اجماع است. حال پرسش ما این است که اگر سنت در حجّیت و اعتبار، همپا و همسان و در عرض قرآن نباشد، چگونه میتواند آن را نسخ کند؟
اگر گفته شود که این امر، مختص به خبر متواتر است، در پاسخ میگوییم: اولاً پذیرش امکان و وقوع نسخ کتاب حتی در محدوده خبر متواتر بالأخره به معنای تکافؤ و همطرازی سنت با قرآن است؛ زیرا خبر متواتر، نوعی از سنّت است. ثانیاً بحران خبر واحد در عدم تکافی ذاتی با قرآن نیست، بلکه از این جهت است که صدور آن از معصوم(ع) بسان صدور قرآن از خداوند که قطعی است، قطعیت ندارد که تازه در آن نیز گفته شده که اگر اجماع نبود، بالأصاله نسخ کتاب با خبر واحد امکان داشته است. بنابراین در اصلِ این مدّعا که سنتِ صادرشده از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در اعتبار و حجّیت، همپای قرآن است، جای تردید وجود ندارد. اینکه فلان دسته از روایات موجود به صورت قطعی از معصوم(ع) صادر نشده، مبحث دیگری است و به اصل مبنا آسیبی نمیزند.
بر اساس این مبنا اگر در دوران ما کسی به حضور حجت غایب خداوند امام عصر(عج) برسد، امام میتواند حکمی از احکام قرآن را نسخ کند؛ هرچند گفته شده که نسخ ائمه(ع) در حقیقت، کاشف از نسخ پیامبر(ص) است که قبلاً به آنان اعلام شده و ائمه(ع) در زمان مقرّر و مناسب، مجاز به اعلان آن هستند.
شهرت
مدّعای نصيری آن است که دیدگاه مشهور، بلکه اکثریت قاطع عالمان شیعه و اهل سنت، بر دوگانهمحوری و جدا دانستن سنت در کنار قرآن، به عنوان دلیل و منبعی مستقل استوار است.
جمعبندی
خلاصه ديدگاه نگارنده در تبيين رابطه كتاب و سنت كه مباحث كتاب بر اساس آن پيريزي شده، به اين شرح است:
1. ديدگاه كساني؛ مانند فرقه «اهل القرآن» كه بر بياعتباري سنت و بسنده بودن قرآن به عنوان منبع دينشناخت پاي ميفشرند، مردود است؛ چنانكه نظرگاه اخباريان كه با منحصر دانستن فهم قرآن براي اهل بيت(ع) عملاَ جايگاه چنداني براي قرآن به عنوان منبع فهم دين قائل نيستند، نيز پذيرفتني نيست.
2. ديدگاه شماري از صاحبنظران؛ همچون: شاطبي و علامه طباطبايي كه براي سنت، حجيت استقلالي قائل نيستند و آن را برخاسته از قرآن ميدانند و نيز معتقدند هر آنچه در سنت انعكاس يافته، برگرفته از قرآن است و در نتيجه سنت در طول قرآن داراي نقشآفريني است، با صرفنظر از تفاوتهايي كه ميان مدافعان اين نظريه وجود دارد، پذيرفتنی نيست. در فصل سوم كتاب، نقد اين ديدگاه آمده است.
3. از نگاه نگارنده اولاً: سنت در عين آنكه ميتواند از قرآن كمك بگيرد، با اين حال در اعتبار و حجّيت داراي استقلال است؛ زيرا اعتبار سنت، برخاسته از عصمت است كه بيش از هر چيز بر بنياد عقل تكيه دارد. ثانياً: گرچه بخش مهمي از آموزههاي سنت، برگرفته از ظواهر يا بواطن آيات است، اما چنان نيست كه در همه موارد چنين باشد؛ زيرا ائمه(ع) در كنار تصريح به اين امر كه آموزههاي آنان، برگرفته از قرآن است، بر اين نكته نيز پاي فشردهاند كه بخشي از آموزههاي مسكوت گذاشته در كتاب و نيز سنت نبوي(ص) را از رهگذر «تحديث» و با ارتباط غيررسمي با آسمان دريافت ميكنند. بنابراين سنت را بايد منبعي مستقل براي فهم و استخراج آموزههاي ديني و ضرورتاً در عرض قرآن دانست كه در كنار قرآن، به عنوان نيمي ديگر از يك كتاب، پيكره كامل اسلام را به تصوير ميكشد. مراد نگارنده از اصطلاح «دوگانهمحوري» همين مدّعا است. البته اين سخن لزوماً به معناي همسطحي و همسنگي سنت با قرآن نيست؛ چه سنت بهرغم استقلال در حجّيت و منبعيت از نظر جايگاه پس از قرآن قرار دارد؛ چنانكه در حديث ثقلين از قرآن به عنوان «ثقل اكبر» و از عترت به عنوان حاملان سنت با نام «ثقل اصغر» ياد شده است. همانگونه كه گونههاي مختلف منابع انرژي؛ نظير انرژي آبي، بادي، خورشيدي، حرارتي، هستهاي و... در عين آنكه به طور مستقل، منبع زايش انرژياند، لزوماً از نظر كارآيي و مفيد بودن در يك سطح قرار نميگيرند.
4. بر اساس ديدگاه پيشگفته، سنت در برابر قرآن داراي سه نقش است كه عبارت است از: 1- تقرير: يعني تثبيت و تأكيد آموزههاي قرآن؛ 2- تبيين: يعني روشن ساختن مداليل و پيامهاي مبهم يا مجمل آيات قرآن؛ 3- نوگستري: يعني ارائه آن دسته از آموزهها كه قرآن به دلايلي از بيان آن، هرچند به صورت اجمالي، ساكت است.
5. سكوت قرآن از برخي از آموزهها به معناي نفي جامعيت آن نيست؛ زيرا جامعيت قرآن، برآيندي از قلمرو است و سكوت قرآن در عرصههاي خاص از آن رو است كه آن عرصهها از قلمرو قرآن خارج بوده و قرآن خود اعلام آنها را به سنت واگذار كرده است. از سوي ديگر بهرهمندي ائمه(ع) از مقام «تحديث» و ارتباط غيررسمي با آسمان، به معناي استمرار وحي و نفي خاتميت نيست؛ چنانكه برخي پنداشتهاند؛ زيرا اولاً: اين ارتباط به صورت وحي رسمي و با وساطت فرشته مخصوص وحي نيست و ثانياً: در چهارچوب اسلام به عنوان دين خاتم صورت ميپذيرد؛ يعني بخشي از آموزههاي همين دين خاتم كه به دلايلي، پيش از ائمه(ع) مسكوت مانده بوده، با تحقّق شرايط مناسب براي اعلام، از رهگذر «تحديث» به ائمه(ع) ابلاغ شده و ميشود.
لازم به ذكر است كه در آذر ماه 1384 كرسي نظريهپردازي با عنوان «دوگانهانگاري حجّيت و منبعيت كتاب و سنت» در «پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي» در دفتر قم با حضور ناقدان و داوران و نيز شماري از فاضلان و صاحبنظران حوزه برگزار شد و آقای نصيری ضمن تبيين ماهيت و مؤلّفههاي اين نظريه، از آن دفاع كرد كه متن آن در پايان كتاب، انعكاس يافته است.9
پینوشت
1. كتابهایی كه پيشتر ياد كرديم نيز برگرفته از نوشتار اوست.
2. برای اطلاع از دیدگاه علامه طباطبایی در اینباره رک.به: المیزان، ج1: 11؛ ج3: 78-77.
3. برای تفصیل بیشتر رک.به: حدیثشناسی، ج1: 124-118.
4. برای آگاهی بیشتر در این زمینه رک.به: کتب تدوین السنة الشریفة از سیدمحمدرضا حسینی جلالی؛ منع تدوین الحدیث؛ علی شهرستانی، حدیثشناسی: 129-127.
5. تاریخ دقیق ولادت کلینی روشن نیست، اما بنا به قراینی گفته شده که سال ولادت او 255 هجری، همزمان با ولادت امام عصر(عج) بوده است. از سوی دیگر، غیبت کبرای امام عصر(عج) از سال 329 هجری آغاز شد که همزمان با وفات کلینی است.
6. برای آگاهی بیشتر رک.به: الأصول العامّه للفقه المقارن: 102-100؛ همان، 127-124؛ دروس فی أصول الفقه الإمامیه: 143-141؛ مکانة السنة فی التشریع الإسلامی: 34-31؛ حجّیة السنة: 147-145؛ دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج1: 341-278.
7. حدیث ثقلین جزء روایات متواتر است رک.به: أهل البیت فی الکتاب و السنه: 127-115.
8. برای توضیح بیشتر رک.به: محسن غراوی، مصادر الإستنباط عند الأصولیین و الأخباریین؛ علی فاضل قائینی، علم الأصول تاریخاً و تطوّراً.
9. متن اين نشست علمي همچنين در فصلنامه كتاب نقد، شماره 39 و نيز تارنمای کرسیهای آزاداندیشی، به نشانی korsi.ir منعكس شده است.