پرهیز از شتاب زدگی در فرآیند پژوهش

«و لا تَجْعَلْ بِالْقُرآنِ مِنْ قَبْلِ أنْ يُقْضي إلَيکَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً»؛


«اي پيامبر در خواندن قرآن پيش از آنکه وحياش بر تو به پايان برسد، شتاب مکن و بگو پروردگارا مرا دانش بيفزاي» (طه:114).




1. خداوند در قرآن کريم به کرّات انسانها و حتي پيامبر بزرگوار خويش را از تعجيل و شتابزدگي در انجام امور بر حذر ميدارد و آنها را همواره به صبر و بردباري فراميخواند؛ ولي همانگونه که در قرآن به آن اشاره ميفرمايد، انسان ذاتاً عجول است: «کانَ الإنسانُ عَجُولاً» (إسراء:11). تعجيل در انجام هر کاري ناخوشايند است؛ به ويژه در امر پژوهش و تحقيق که آثار سوء آن ممکن است به مراتب بيشتر باشد؛ چه اينکه نتايج نادرست حاصل از يک تحقيق شتابزده، گاه مردمان بسياري را به گمراهي و تباهي کشانده است. غالب بزرگاني که امروزه از آنها سخن گفته ميشود و نامي از آنان در مجامع علمي در ميان است، عمدتاً کساني هستند که عمري را بر سر اين راه گذارندهاند و سالياني دراز را صرف تفکّر بر سر نکتهاي و تحقيق در پي مطلبي بر سر کردهاند؛ بهطور مثال اگر در زمان حاضر هنوز از محمد بنزکرياي رازي سخن گفته ميشود، بدين سبب است که او براي نگارش کتاب الحاوي که يک دانشنامه پزشکي مفصّل و دقيق در نوع خود محسوب ميشد، حدود 15 سال زمان صرف کرد و در اثر نگارش همين کتاب، بينايي خود را از دست داد. او خود در همين رابطه ميگويد: «حوصله و جهد من در طلب دانش تا آن حد بود که در يک فنِ بخصوص به خط تعويذ، بيش از بيست هزار ورقه نوشتم. پانزده سال از عمر خود را، شب و روز، در تأليف الجامع الکبير صرف کردم. بر اثر همين کار، قوه بيناييام را ضعف دست داد و عضله دستم، گرفتار سستي شد و از خواندن و نوشتن محرومم ساخت. با اين حال، از طلب بازنماندهام. پيوسته به ياري اين و آن ميخوانم و بر دست ايشان مينويسم». همچنين ميتوان از مرحوم کليني و ابوالفرج اصفهاني ياد کرد. مرحوم کليني براي نگارش کتاب کافي، بيست سال از عمر گرانمايه خود را صرف تحقيق و تتبّع در منابع ديني و گردآوري احاديث کرد و مرحوم ابوالفرج اصفهاني نيز براي نوشتن کتاب اغاني، حدود پنجاه سال وقت صرف کرد.


2. شتابزدگي در انجام پژوهش علاوه بر آنکه موجب ميشود نتيجه کار، چنان که بايد و شايد رضايتبخش نباشد، به تقويت روحيه جزمگرايي و جمود علمي نيز خواهد انجاميد. محققي که به مطالعه منابع دستاول عادت کرده است، هيچگاه به خود اجازه نخواهد داد که بدون مطالعه دقيق، به سخن گفتن يا نگارش در مورد مطلبي خاص بپردازد. چنين پژوهشگراني گاه حتي خود را در مقام سخنور و نويسنده نيز نميدانند و تنها به نوشتن شرح يا حاشيهاي بر کتابي قناعت ميورزند. شايد يکي از دلايل رواج شرحنويسي در زمانهاي گذشته در بين علماي ما نيز همين مطلب بوده است؛ به طور مثال، ميتوان به مرحوم سيد علي طباطبايي، مؤلّف کتاب رياض المسائل في بيان أحکام الشرع بالدلائل، معروف به شرح کبير اشاره کرد که شرح عالمانه و دقيقي بر المختصر النافعِ محقق حلّي نگاشته است؛ يا ميتوان به مرحوم ابوالحسن جلوه، فيلسوف و عارف نامدار عصر ناصري اشاره کرد که هرگز دست به نگارش اثر مستقلي در باب فلسفه نزد و ميگفت: «چون دانستم تصنيف تازه، صعب، بلکه غيرممکن است، چيز مستقلّي ننوشتم؛ ولي حواشي بسيار بر حکمت متعاليه که معروف به اسفار است و غيره نوشتهام». علامه قزويني، پژوهشگر برجسته تاريخ و ادبيات ايران نيز هيچ وقت خود درصدد نشر آثارش برنيامد و آنها را فاقد ارزش علمي ميدانست. او در نامهاي ميگويد: «خدا را به شهادت ميطلبم که بنده[...] اصلاً و ابداً اين مقالات را حائز ادني اهميتي نميدانم، و اغلب آنها را دورانداختني و پارهکردني و سوختني ميدانم».


3. شتابزدگي در پژوهش، خود از سوي ديگر حاصل نگاه کمّي محقق به مسئله تحقيق نيز هست؛ بدين معني که او بيش از آنکه در پي محتوا و انسجام مطالب باشد، در پي اتمام تحقيق و عرضه آن به صورت کتاب يا مقاله و بسط دادن کارنامه علمي خود است. امام صادق(ع) به زيبايي فرموده است: «لَيسَ يَعني أکثَرُ عَمَلاً وَلکِن أصوَبُکُم عَمَلاً»؛ يعني: «مقصود عمل، بيشتر نيست، بلکه عمل، بهتر است». در شتابزدگي آنچه مطمحنظر است، نه کيفيت و محتوا، بلکه مسئله «بيشتري» و تعداد ميباشد؛ يعني محقق شتابزده صرفاً در بند افزودن و انجام دادن است و اينکه آيا اين تحقيق او کمک به گشودن گرهي از مسائل ميکند، چندان براي او حائز اهميت نيست.


4. حاصل سخن آنکه جامعه علمي ما امروز در بيان مطالب جديد و درک و دريافت تازه از مسائل، نيازمند محققاني باحوصله و صبور است؛ کساني که کيفيت کار را فداي کمّيت آن نسازند و رنج تحقيق را صبورانه به جان بخرند و قدر و جايگاه سخن خويش را دريابند و به تعبير زيباي خواجه عبدالله انصاري بدانند که «از آسمان بزرگتر، سخن را دان».1


پينوشت


1 در نگارش اين نوشتار، از کتاب «اخلاق نگارش»، نوشته آقاي محمد اسفندياري بهره بسيار برده‌‌ام.