اندر ضرورت پژوهش و نوگرایی درحوزه های علمیه



به نام او که هر لحظه با تجلّي جديدي به دلربايي ميآيد و هر آن، با اسمي تازه و با صفتي بديع به خودنمايي ميگرايد.


کُلَّ يَومٍ خود همي شأني دگر               در طرب با ساز وآوازي دگر


(شعر از نگارنده)


هستي از عشق آن دلارام، در تب و تاب است؛ به اعراض و به جوهر، التهاب و انقلاب است. جهان هستي عليالدّوام، در مسير «شدن » است؛ صحنه گيتي و جامعه بشري در حرکت و مبرّا از «بودن» است. در نتيجه شناخت تجلّيات آن شاهدِ هر جايي و آن دلبر بازاري در صحنه هستي و جوامع بشري، نياز مبرم به حرکت، پويايي، شدن و تلاشي پيگير و همه جانبه دارد. حيات هر پديده و بودن هر موجودي، نشأت گرفته از «حرکت» اوست. عدم حرکت، نشانه نابودي و اضمحلال «موجود» است.


حوزههاي علميه، شاهرگ حياتي اسلاماند؛ چشمههاي جوشان معارف و احکاماند. عالمان شريعت، وارثان انبيائند؛ راويان حديث، حجّت مهدي(عج) بر خلق خدايند. حال، دوام حوزههاي علميه، وراثت عالمان و حجّيت راويان، همگي در سايه حرکت، تلاش و نو شدنِ لحظه به لحظه، در راستاي بيان ظواهر قرآن، کشف بطون فرقان و تبيين صحيح و به روزِ مأثورات است.


هر مکتبي، هر تفکّري، هر بينشي که به دور از اصل حرکت و نوگرايي باشد، نابودي و مرگ خود را به انتظار نشسته و خود به خودکشي خود، کمر همّت بسته است. رسيدن به درگاه ربّاني و دريافت فيوضات سبحاني، تنها از طريق حرکت و شدن ميسور است. ايستايي و در جا زدن، مطرود درگاه حضرت باري است که خود:


به هر آني کند نوعي تجلّي               تجلّيهاي او عين صواب است


(شعر از نگارنده)


حوزه علميه «حلّه» به عنوان يک مکتب آموزشي، مصداق بارزي از اين خودکشي است که نوگرايي و به روز شدن را به فراموشي سپرده بود؛ آن هم حوزهاي که «ابنادريس»ها، «ابنمطهّر»ها و «ابنفهد»ها را در خود پرورش داده بود. براي رهايي از اين خودکشي، بايد با حفظ اصول و با توجّه به فرهنگ غني و بالنده اسلام در عرصههاي مختلف معرفتي و با عنايت به ميراث عظيم گذشتگان حوزه، همراه نقد عالمانه و منصفانه ديدگاه علماي سلف، «فرزند زمان خويش» بود و با نيمنگاهي به گذشته، در خلع و لبسي جديد بر محور نوگرايي، زمان «حال» را منطبق بر تغيير و تحوّل جامعه، آن هم در قالب «دهکده بزرگ جهاني» در راستاي آيندهاي پُربار، به ساختن آمد.


پيشرفت علم و تکنولوژي، چشم آدمي را خيره کرده است. انقلاب علمي و صنعتي، در گستره زمين و آسمان، آدمي را مات و مبهوت نموده است. فناوريهاي جديد، زندگي را تغيير زيربنايي دادهاند. وسايل ارتباط جمعي و اينترنت، فواصل زماني و مکاني را از بين بردهاند. روابط قديم بينالملل، جاي خود را به روابط جديد بينالملل داده است. اقتصاد بسته ديروز، به اقتصاد باز و به بازار جهانيِ امروز، تغيير ماهيت داده است. بانکداري جديد که زائيده اقتصاد باز و فراگير است، به خودنمايي آمده است. مظاهر زندگي ماشيني و حلاوت ظاهرياش، بنيانهاي ديني را به سستي آمدهاند. فاصله فقير و غني، ثروتهاي بادآورده و رانتخواري، در نويد ظلم و ستم به خودنمايي برخاستهاند. موسيقيهاي مبتذل و زيرزميني بر جوانان يورش آورده است. فرهنگ مصرف، آن هم مصرف کاذب و تجمّلگراييِ برگرفته از آموزههاي غربي، سر برآورده است. تمايل جوانان براي ازدواج بر محور تشکيل خانواده، به تقليل آمده است.


موارد معروضه، جامعه اسلامي را در زمينههاي رفتاري، اجتماعي، سياسي، رواني، اخلاقي، قضايي، اقتصادي، اعتقادي و مکتبي، به چالش و درگيري آمدهاند. چالشهاي مذکور، سؤالات فراواني را فراروي اقشار مختلف جامعه، بهخصوص، نسل جوان قرار ميدهند. اين چالشها و اين سؤالات، راهحل ميخواهند، جواب شافي و کافي را ميطلبند. از طرف ديگر، نسل جوان، راهحلّ چالشهاي مذکور و سؤالات زائيده اين چالشها را از اسلام ميخواهد، آن هم از اسلامي که بيش از سه دهه است که حاکميت جامعه را به دست گرفته است. راهحلّ اين چالشها و جواب اين سؤالات، بر عهده نهادي است که علّت موجبه و علّت مبقيه اين نظام مقدّس است. بدون شکّ و ترديد، اين نهاد، نهاد حوزه و نهاد روحانيت است. اين روحانيّت انقلابي و پرخاشگر بود که به زعامت پير جماران، خميني کبير(ره) به مبارزه و انقلاب درآمد و نظام اسلامي را بر بشريت به هديه آمد.


پس متولّي اصلي در استمرار اين نظام و باروري آن، نهاد حوزه و روحانيت است. حوزه نميتواند از زير بار سنگين مسئوليت خودخواسته و خودساخته، شانه خالي کند و چالشها و سؤالاتِ فراروي نظام اسلامي را ناديده بگيرد، که اگر چنين کند که نخواهد کرد، اسلام را دچار سرنوشتي همچون سرنوشت مسيحيت در اروپا خواهد کرد و نتيجهاش پيروزي اسلام سکولار و آمريکايي بر اسلام ناب نبوي و کنار رفتن اسلام از متن زندگي به حاشيه خواهد بود.


امروز، حوزه و روحانيت را واجب عيني است که براي رفع معضلات جامعه در هر زمينهاي، راهحلهاي متناسب با زمان «حال» را با ابزار اجتهاد پويا و نوگرا، از بطن جهانبيني اسلامي بيرون بکشد و سؤالات مطروحه در ذهن جوانان خلاق را با خلاقيت مکتبي، جواب شافي و کافي بدهد. راهحلّ چالشها و پاسخ سؤالات زمان «حال» را نه در «گذشته»، که بايد در زمان «حال» به جستجو آمد؛ آن هم با نگاهي به آينده. براي رسيدن به اين مهم، چارهاي جز قدم نهادن بر مسير حرکت، شدن و نوانديشي، در سايه پژوهش نخواهد بود.


حوزه براي ارائه راهکارهاي عملي در راستاي حلّ معضلات جامعه و پاسخ به سؤالات چالشيِ مختلف در سايه تئوريهاي نظري، بايد پژوهش را جدّي بگيرد و براي رسيدن به پژوهشي مثمر ثمر، بايد خود را به محاسبه آيد، نقاط ضعف و قوّت خود را مشخّص کند؛ آنگاه ضعفها را به قوّت آيد و قوّتها را به تکامل گرايد. پژوهش، مصداق بارز «تفقّه» (توبه:123) در فهم دين است که محقّق را از ظاهر دين به اعماق دين ميکشاند تا به معارفي جديد دست يابد و لبّاللّباب دين را به مطالعه عميق گيرد.


حوزه بايد پژوهشگرايي را پيشه خود کند تا بتواند ظرفيتهاي جهانبيني اسلامي و بهويژه ظرفيتهاي فرهنگ شيعي در زمينههاي مختلف قرآني، حديثي، کلامي، فلسفي، عرفاني، اخلاقي، روانشناسي، جامعهشناسي، اقتصادي، سياسي، علمي و صنعتي را به ظهور و بروز آيد. روحانيت را لازم و ضروري است که ساختار حوزه را از بيخ و بن بر پايه پژوهشگرايي، به تغيير و بازسازي آيد. بايد فلک را سقف بشکافد و طرحي نو دراندازد. بايد بنياد مخالفان سنّتي نوگرايي و پژوهش را از بيخ و بن براندازد، تا انرژيهاي نهفته و در بند حوزه به آزادي گرايد و به معجزهآفريني درآيد.


حوزه را چه ميشود که درسي با عنوان «پژوهش و نوگرايي» را براي تدريس، به انتخاب نيامده است؟ تا طلاب از همان ابتداي ورود به حوزه، با فرهنگ پژوهش، حرکت و نوگرايي مشروط آشنا شوند و در ورطه تحجّر و ايستايي سقوط نکنند.


پژوهش مسئلهمحور و دردمحور را شرايطي بايد و آن اينکه: مديريتي قوي، علمي، بسيجي و جهادي، لازمه پژوهش است؛ تعيين اهداف، آن هم در قالب اهداف کوتاهمدّت، ميانمدّت و بلندمدّت، از ارکان زيربنايي پژوهش ميباشد. پژوهش، تشخيص دقيق نيازها و ضرورتهاي جامعه در حال تحوّل ايران اسلامي را فرياد ميزند؛ پرهيز از موازيکاري، از لوازم ضروري پژوهش است. دوري از تکرار مکرّرات، لازمه پژوهش ميباشد. پژوهش را با عجله و شتاب غيرعلمي، هيچ سنخيّتي نيست. پژوهش، متانت علمي و همّت عالي را در طلب است.


خداي را شکر و سپاس که بعد از انقلاب اسلامي و بهويژه در سالهاي اخير، حوزههاي علميه، پژوهش را به بها آمدهاند و در اين زمينه، دستاوردهاي مثبت فراواني را به ارائه آمدهاند. مديريت حوزههاي علميه تهران هم بر همين مسير به تکاپو برخاسته، پژوهش را وجهه همّت خود ساخته و با انتشار فصلنامه محفل و همچنين با برگزاري جشنوارههاي متعدّد علمي در راستاي اشاعه فرهنگ اسلامي و معرّفي مکاتب فقهي، فلسفي، عرفاني، اصولي و تفسيريِ بزرگان سلف، خدمات شاياني را به عرضه آمده است. برگزاري جشنواره بزرگداشت و تبيين مباني فکري علامه فرزانه ميرزا ابوالحسن شعراني(ره)، از همين نوع است.


مديريت حوزه علميه تهران با قبول زحمت طاقتفرسا در برگزاري اين جشنواره و با درخواست ارائه مقاله از اساتيد و صاحبنظران، ارزش و اعتبار جشنواره را دوچندان کرده است. بدون شک روح ملکوتي علامه شعراني، جشنواره را در هالهاي از نور الهي به روشنايي آمده است.