مؤلّفه های ارتقای پژوهش در حوزه علوم انسانی

مسئله تحوّل در علوم انساني طيّ سالهاي اخير در کشور ما مورد توجّه جدّي قرار گرفته است. در اين راستا حوزههاي علميه با احساس مسئوليتي که نسبت به اين مسئله داشتند، وارد عرصه شدند تا همانند دههها و سدههاي پيشين، مرجعيت علمي خويش را در فضاي جامعه اسلامي در حوزه علوم انساني حفظ نمايند. روزگاري علوم انساني به لحاظ کمّي، عرصه کوچکي را به خود اختصاص ميداد و بر همين اساس، حوزههاي علميه در فضاي جامعه اسلامي، از مرجعيتي بيبديل برخوردار بودند؛ اما امروزه علوم انساني، گستره وسيعي را به خود اختصاص داده و به لحاظ کيفي نيز با مطرح شدن روشهاي جديد و نيازهاي تازه، ژرفاي قابل توجّهي پيدا کرده است و حفظ مرجعيت علمي در وضعيت موجود، کاري بس دشوار است. حوزه علميه براي اينکه در اين عرصه از ديگران عقب نماند، بايستي مؤلّفههاي اساسي رشد و توسعه پژوهش در حوزه علوم انساني را مورد توجّه قرار دهد تا بتواند هم به تحوّل علوم انساني در کشور کمک کند و هم مطلوب هميشگي خويش را که همان حفظ و گسترش فرهنگ ديني است، حفظ نمايد. اينک به نحو اجمالي به تبيين مهمترين مؤلّفههاي ارتقاي پژوهش در عرصه علوم انساني خواهيم پرداخت.

1. فضاي آزاد

فرضيات و نظرياتي و که امروزه در غرب در علوم انساني مطرح ميشوند، تعهّد و تقيّدي به دين و بهويژه اسلام ندارند، بلکه اساساً اين نظريات از عصر رنسانس تاکنون بر مبناي سکولاريزم و تفکيک کامل دين و علم شکل گرفته است. بنابراين ما را گريزي از مواجهه با اين ديدگاهها نيست؛ چرا که مدّعي علوم انساني متعالي، بايد بتواند در برابر رقبا، مزيتهاي خويش را آشکار سازد؛ وگرنه خزيدن در گوشهاي و توهّم تعالي، تعاليساز نيست. بر اين اساس براي اثبات اين برتري، چارهاي جز مواجهه با ديدگاههاي مطرح در علوم انساني نداريم و اين مواجهه، فضاي آزاد ميطلبد. فضاي آزاد به اين معناست که در محيطهاي علمي، امکان ارايه نظريات مختلف و حتي ناخوشايند ما وجود داشته باشد، تا فضلا و اهل علم بتوانند در رويارويي با اين انديشهها، نقدها و تحليلهاي مناسب را ارايه دهند. اين فضاي آزاد، سعه صدر ميطلبد و در اين زمينه، حوزههاي علميه بايد پيشگام باشند تا به رسالت اصلي خويش بتوانند عمل کنند. همگان اين جمله مشهور را از استاد شهيد مطهري به ياد دارند که در دانشکده الهيات ميفرمود: «من چند سال پيش تذکّر دادم که تنها دانشکدهاي که صلاحيت دارد يک کرسي را اختصاص دهد به مارکسيسم، همين دانشکده الهيات است. ولي نه اينکه مارکسيسم را يک استاد مسلمان تدريس کند، بلکه استادي که واقعاً مارکسيسم را شناخته و به آن مؤمن باشد، درس بدهد. نبايد اينگونه فکر کرد که چون اينجا دانشکده الهيات است، نبايد در آن مارکسيسم تدريس شود. خير، مارکسيم بايد تدريس شود؛ آن هم توسط استادي که معتقد به مارکسيسم است».

شهيد مطهري مکرّراً ميگفت: «من هرگز از پيدايش افراد شکّاک در اجتماع که عليه اسلام سخنراني کنند و مقاله بنويسند، متأثّر که نميشوم هيچ، از يک نظر خوشحال هم ميشوم. چون ميدانم پيدايش اينها سبب ميشود که چهره اسلام بيشتر نمايان شود. وجود افراد شکّاک و افرادي که عليه دين سخنراني ميکنند، وقتي خطرناک است که حاميان دين، آنقدر مرده و بيروح باشند که در مقام جواب برنيايند». او تأکيد ميکرد: «اگر به بهانه اينکه اين ملت رشد ندارد، آزادي را براي هميشه از او بگيرند، اين ملت تا ابد غير رشيد باقي ميماند، رشدش به اين است که آزادش بگذاريم؛ ولو در آن آزادي، ابتدا اشتباه هم بکند. صد بار هم اگر اشتباه کند، باز بايد آزاد باشد».

به هر حال آزادي بيان يک اصل اساسي است؛ براي اينکه بتوانيم در علوم انساني، چند گام به جلو برداريم؛ وگرنه بايد رشد غرب را به نظاره نشست؛ چرا که رشد غرب در وهله اول، مبتني بر رشد علوم انساني بوده است.

2. روششناسي

روششناسي، يک مسئله بسيار مهم در حوزه علوم انساني است. امروزه در جهان بر اساس مباني مختلف، روشهاي بسيار متنوّعي در پژوهش علوم انساني، طرح و اجراء ميشود. متأسفانه در نقطه مقابل در کشور ما و شايد بتوان گفت در جهان اسلام، از فقر و جهل در روششناسي رنج ميبريم. امروزه حتي در هر يک از شاخههاي علوم انساني، روشهايي ويژه آن رشته مطرح هستند و علوم اجتماعي، روانشناسي، فلسفه، کلام، حقوق، علوم سياسي و... هر يک از روشهايي مجزّا بهره ميبرند. اينگونه روششناسي، کار را براي شناخت زواياي مختلف يک پديده و مسئله آسان ميکند؛ ضمن اينکه به پژوهش، عمق و غنا ميبخشد و به کاربردي شدن آن کمک ميکند.

در زمينه روششناسي، چند محور مهم وجود دارد که بايد مورد توجّه قرار گيرد: نقش روششناسي علوم انساني در پيشبرد کمّي و کيفي علوم انساني، آشنايي دقيق با سير تحوّل روششناسي علوم انساني، آشنايي با روشهاي تحقيق کمّي و کيفي، بررسي مباني فلسفيِ توليد علوم انساني، روششناسي توليد علوم انساني ديني و بومي و روششناسي بهرهگيري از متون ديني در علوم انساني، از جمله مسائل ضروري هستند که بايد به آنها پرداخت.

بايد توجّه داشت مادامي که مسئله روششناسي در علوم انساني براي ما حل نشود، تحوّل در علوم انساني و توليد علوم انساني بومي براي ما ناممکن خواهد بود. فضلاي حوزه بايد با جدّيت تمام به مسئله روششناسي اهتمام داشته باشند و بدانند که غلفت از اين مسئله به عقبماندگي و در جا زدن ما در علوم انساني منجر خواهد شد.

3. نيازسنجي و مسئلهشناسي

گام اول در انجام هر پژوهش، آن است که ببينيم چه فايدهاي بر آن مترتّب است؟ به تعبير ديگر، ثمره اين پژوهش در کجا روشن خواهد شد و نتايج آن چه نيازي از نيازهاي علمي و عملي ما را رفع خواهد کرد؟ بر اين اساس بايد پيش از پژوهش توجّه داشته باشيم که ما در حال حاضر در چه زمينههايي، نياز به پژوهش داريم و کدام يک از مسائل علوم انساني در اولويت پژوهش قرار دارند. بيشک شناخت و تبيين مباني فلسفي علوم انساني، گام اول در تحقيقات اين دسته از علوم است. تا مباني فلسفي ما روشن نشود، نميتوانيم نسبت به ساير مسائل، ورود و خروج صحيحي داشته باشيم. متأسفانه بسياري از پژوهشهاي امروزي در حوزه علوم انساني، تکرار مکرّرات و جمعآوريهاي بيثمر است که اگرچه ظاهراً به کثرت مقالات و کتب ميانجامد، اما حاصلي در پيش ندارد.

4. طرح جامع

پژوهشهاي علوم انساني براي اينکه بتوانند مبناي رشد و پيشرفت کشور قرار گيرند و جهتگيريهاي اساسي و کلّي جامعه را در عرصههاي ديگر؛ نظير صنعت، تکنولوژي، سياست و... مشخّص کنند، بايد در قالب يک طرح جامع و کلّي هدايت شوند؛ وگرنه پژوهش در جزاير پراکنده و تحقيقات پراکند، مانند بُردارهايي هستند که برآيند مطلوبي نداشته و چهبسا آثار يکديگر را دفع کنند. به نظر نگارنده پيش از آنکه ما به برنامههاي توسعه کشور بپردازيم، بايد يک سياست واحد و طرح کلّي و جامع در حوزه علوم انساني اتّخاذ کنيم تا بتوانيم از علوم انساني در جبران عقبافتادگيهايمان استفاده نماييم. برنامه توسعهاي به رشد منجر خواهد شد، که مباني مستحکمي را در علوم انساني پي ميريزد. باور کنيم که علوم انساني بايد تأثير محسوس در زندگي مادي و معنوي ما داشته باشد و بدون اين باور، نميتوان از دل علوم انساني، نتايج کاربردي استخراج کرد. حوزههاي علميه در تدوين اين طرح جامع ميتوانند پيشگام سايرين باشند و آنچنان که شايسته است، به اين مسئله بپردازند. البته در سالهاي اخير، طرحي با عنوان نقشه جامع علمي کشور تهيه شد که به نظر نگارنده داراي نقاط ضعف فراواني است.

5. اخلاق پژوهش

اگر همه مؤلّفههاي قبلي، محقَّق شوند، اما اخلاق پژوهش در عرصه علوم انساني رعايت نشود، ما باز هم به نتايج مطلوب نخواهيم رسيد. اخلاق به مثابه پي براي ساختمان علم است که بناي پژوهش علمي، بدون آن فرو خواهد ريخت. متأسفانه جامعه علمي ما از بياخلاقيهاي علمي رنج فراواني ميبرد و دچار بيماري شده است. ورود انگيزههاي شخصي در پژوهشها، سرقت علمي، عدم رعايت حرمت اهل علم و پرخاشگري در بيان و بنان، قضاوت بدون علم، اتهامزني و...، از جمله معضلات اخلاقي است که ما در عرصه علمي کشور به آن مبتلا هستيم و شعله سوزان آن، دامن علوم انساني را نيز گرفته است. البته شايد بتوان گفت که فضاي آزاد گفتگو نيز متفرّع بر مسئله اخلاق است و اگر در جامعهاي، بنيان اخلاق فرو بريزد، جايي براي اظهار نظر آزاد نيز باقي نخواهد ماند.

به هر حال، اينها مؤلّفههايي هستند که براي رشد فضاي علمي کشور و بهويژه در علوم انساني، ناگزير از آنها هستيم و بايد به آنها تن دهيم؛ وگرنه علوم انساني ما در همين وضعيت باقي خواهد ماند. توجّه داشته باشيم که ثمرات علوم انساني بايد در حيات مادي و معنوي بشر مشاهده شود؛ وگرنه صِرف ارايه يک ديدگاه و فرضيه علمي و تکرار و بازگويي سخنان گذشتگان نميتواند راهگشاي ما در اين عرصه باشد. کلام خود را با اين سؤال که متوجه فضلا و دانشمندان علوم انساني، بهويژه در حوزههاي علميه است، به پايان ميبرم: چرا با اين سابقه طولاني در علوم ديني و علوم انساني هنوز نتوانستهايم يک نظام جديد را در عرصه علوم انساني ايجاد کنيم؟ آيا فرصت سي و هفت ساله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي کافي نبوده است؟ آيا بدون علوم انساني بومي ميتوانيم به تحقّق آرمانهاي ديني و انساني خويش اميدوار باشيم؟ آيا نبايد مسئوليتها و وظايف تازهاي را که نسبت به جامعه داريم، بشناسيم و در جهت آن حرکت کنيم؟ اگر پاسخ اين سؤالات، بديهي به نظر ميرسد، بايد از همين امروز اقدام لازم را آغاز کنيم؛ وگرنه دچار خسارتهاي بيشتري خواهيم شد.