علامه شعراني (ره) به هر آنچه غير علم بود، «نه» گفت

لطفاً بفرماييد کارهاي علمي علامه شعراني(ره)؛ اعم از تدريس و تحقيق، در تهران به چه صورت بوده است؟ آيا ميتوان ادعا کرد که ايشان در تعليم و تربيت فرهيختگان حوزه علميه تهران و ديگر حوزههاي علميه، نقش برجستهاي داشت؟

استاد شعرايي (شعراني) در تمام ايام سال، منهاي دو روز، و نيز در بسياري از شبها، برنامه تدريس داشت. يکچند در مدرسه عالي سپهسالار، و سالها در دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، و نيز در مدرسه مروي تدريس ميکرد. اما بيشترين درسها را در خانه خود، در تهران، خيابان بوذرجمهري نو، کوچه صاحبالزمان(عج) فعلي، القاء ميفرمود. در دوره جواني، در مجالس تبليغ مرحوم حجتالاسلام حاج سيد ابوالحسن طالقاني (پدر مرحوم آيتالله محمود طالقاني) و مرحوم حاج عباسقلي بازرگان تبريزي (پدر مرحوم مهندس مهدي بازرگان)، مطالب ارزندهاي را در باب نبوت و اثبات حقانيت اسلام و پاسخ به شبهات مخالفان مطرح ميکرد. در سالهاي آخر عمر نيز در يک مجلس سيّار که اهل علم و غير آنان در آن شرکت ميکردند، تفسير قرآن ميگفت و به شبهاتي که مطرح بود، پاسخهاي قانعکننده ميداد.

جلسات درس او گاه پيش از طلوع آفتاب، آغاز و تا نزديک اذان ظهر ادامه داشت، و گاهي به شب، پس از نماز مغرب و عشاء ختم ميشد. خود او به نوشته شادروان ايرج افشار، در ايمان به علم، کمنظير بود و در تدريس، بيتوقّع. به هر کس و در هر زمان، آماده تدريس بود.

استاد شعرايي هم درس فقه و اصول ميداد و هم درس تفسير و تجويد و حديث و رجال و فلسفه و کلام و رياضي و هيئت قديم و جديد و موسيقي نظري و طبّ اسلامي و زبان عبري. در طول دهها سال تدريس در حوزه علميه و دانشگاه نيز شاگردان مبرّزي تربيت کرد و از ميان آنان:

* آيت الله ميرزا هاشم آملي، از مراجع تقليد متأخّر که بيش از دو سال نيز با شعرايي تفاوت سني نداشت؛

* حاج ميرزا علياکبر غفاري که در ارائه متون حديثي و تفسيري شيعه به صورتي منقَّح و مصحَّح، پيشگام بود و به گفته خود، از شعرايي، به موازات علمآموزي، «هيچ نديدنِ» خود را آموخت؛

* آقا شيخ علياصغر کرباسچيان معروف به علامه، بنيانگذار دبيرستان علوي که با نگارش توضيحالمسائل مطابق فتواي آيتالله بروجرودي، رسالهنويسي را وارد مرحله جديدي کرد؛

* آيتالله ميرزا عبدالرضا کفايي خراساني، نواده مرحوم آخوند خراساني و از مدرّسان عاليرتبه حوزه علميه قم که در دانشکده ادبيات دانشگاه تهران از محضر استاد شعرايي، بهرهها برد و به گفته ايشان، آن مرحوم، معقولات را براي انسان محسوس کرد؛

* آيتالله حسنزاده آملي که در محضر استاد شعرايي، بسياري از متون (از جمله: شرح شاطبيه در قرائت، مجمعالبيان طبرسي، رسائل، مکاسب، چند مجلّد از جواهر الکلام ، عمده کتاب شفا و...) را درس گرفت؛

* آيتالله جوادي آملي؛

* آيتالله سيد رضي شيرازي که اشارات و شفا و هيئت را در محضر مرحوم شعرايي خواند؛

* شيخ محمدباقر ساعدي خراساني، از مؤلّفان و علماي حوزه مشهد؛

* سيد محمدرضا کشفي، از مؤلّفان کتب حکمي؛

* سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي، از علماي حوزه قم که شرح اشارات و شرح چغميني را در محضر استاد شعرايي فراگرفت؛

* احمد سيّاح، از ناشران و کتابفروشان تهران که خود نيز کتابهاي متعدّد تأليف کرد؛

* از علماي درگذشته تهران: سيد محمدرضا علوي (برادر بزرگ او نيز که قاضي دادگستري بود، از شاگردان استاد شعرايي بود)؛ حاج ميرزا عليآقا شاهچراغي، از مديران ارشد حسينيه ارشاد که رياضي و فقه و معقول را از مرحوم شعرايي آموخت؛ حاج ميرزا حسن ثقفي؛

* محمدعلي ناصح، رئيس انجمن ادبي ايران و از محققان و شاعران؛

* ميرخاني، خوشنويس معروف؛

* اکبر داناسرشت، از دانشوران و حکمتشناسانِ نوانديش که ميگفت: در رياضي قديم، استادي به تبحّر شعرايي نديده و خود در محضر او هيئتِ قوشچي و زيج اُلُغبيک را درس گرفته بود؛

* محمد خواجوي، از مشايخ طريقت و مترجم آثار ابنعربي و قونوي و قيصري و صدرا؛

* سيد محمدباقر حجّتي، روحاني و استاد دانشگاه؛

* محمدعلي حکيم شيرازي، از مدرّسان حکمت، و عرفانْمشرب که در مدرسه مروي در محضر درس استاد شعرايي حضور مييافت؛

* از استادان دانشگاه و محققان نوانديش: دکتر سيدحسن سادات ناصري، دکتر مهدي محقق، دکتر محمد خوانساري، دکتر محسن جهانگيري، دکتر عبدالحسين زرينکوب که به گفته خود، در حوالي سالهاي 1319-1318، در فراگيري قسمتي از امور عامّه شفاء و نيز شرح تجريد و شرح ميبدي بر هدايه، از محضر شعرايي استفاده کرد و بعضي از اجزاي کتاب نجات ابنسينا را از وي آموخت و به ارشاد و هدايت وي، به فلسفه مسيحي اروپايي (توميسم نو) علاقهمند شد و دوره فلسفه لاهر (Laher) را که به زبان فرانسوي بود، با دقّت و علاقه دنبال کرد.

* اين بنده کمترين نيز قريب ده سال، به تفاريق، از محضر ايشان بهرهمند بوده و بسياري از متون درسي و غيردرسي را در خدمت ايشان يا با راهنماييشان فراگرفتم و در تحصيل علوم عقلي و ديني، بيش از هر کس، خود را وامدار ايشان مي دانم. پس از درگذشت ايشان نيز که بخشي از يادداشتهايم، از افادات استاد شعرايي را به نظر استاد بزرگوار، مرتضي مطهري رساندم، ايشان بسيار تأسّف خوردند که از آغاز اقامتشان در تهران تا پايان عمر استاد شعرايي، در طول قريب به بيست سال، به صرافت نيفتادند که از درس آن مرحوم استفاده کنند، و از اين بيتوفيقي خود، بسيار متعجّب بودند.

 چگونه علامه، تدريس، تعليم و تحقيق را به صورت همزمان تعقيب ميکرد؟ آيا کار آموزشي ايشان باعث بازماندن از امر پژوهش نميشد؟

در اين مورد نيز که چگونه استاد شعرايي، کار تدريس و تحقيق را همزمان دنبال ميکرد و هيچيک از اين دو، مانع ديگري نميشد، پاسخ اين است که عمري را که ديگران به بطالت ميگذرانند يا براي دستيابي به ثروت و مقام و... هزينه مي کنند، شعرايي بخشي از آن عمر را به تحقيقات علمي اختصاص داد و بخش ديگر را به تعليم. در يک کلمه، زندگي خود را وقف علم بما هو علم کرده بود و آن را به پاي هيچ چيز قرباني نميکرد، و چون شيوههاي مختلف تحقيق و تأليف را ميشناخت و به چند زبان مسلّط بود و عليه هيچ رشتهاي از معارف و علوم قديم و جديد، تعصّب نداشت و در غالب آنها استاد بود، لذا هم در مقام معلّمي، موفّق بود و هم در عرصه پژوهش و نگارش.

 سيطره موضوعات مورد پژوهش علامه شعراني(ره) تا چه اندازه بود؟ ايشان چگونه موضوعات گوناگون را با ديد پژوهشي بررسي ميکرد؟

درباره محدوده وسيع موضوعاتي که استاد شعراني به تحقيق و پژوهش درباره آنها ميپرداخت و نيز علومي که تدريس ميکرد، در پاسخ پرسش دوم مختصراً پاسخ دادم.

 لطفاً برخي از خصوصيات اخلاقي علامه شعراني(ره) در امر پژوهش را برشماريد.

ويژگيهاي اخلاقي استاد شعرايي در کار تأليف و تحقيق:

1. پرهيز از اطناب و زيادهگويي و اقتصار به حداقلِ ضروري؛

2. حفظ مرزهاي علوم و موضوعات مختلف و مراقبت بر عدم تداخل آنها در يکديگر و پرهيز از به کارگيري شيوه تحقيقِ مخصوص به يک علم در علم ديگر؛

3. حرمت نهادن به تمامي دانشمندان و متفکّران با صرفنظر از مذهب و آئين و مشرب ايشان؛

4. مصون ندانستن هيج عالم و هيچ اثر علمي از نقد؛

5. ديد انتقادي نسبت به برنامههاي درسي و تأليفي که در حوزههاي ما مورد توجّه بوده و هست، و در آنها بسياري از نيازهاي واقعي جامعه اسلامي ناديده گرفته شده و بر سر موضوعات و مسائلي کماهميتتر، عمرها، نيروها و امکانات فراوان به هدر رفته است؛

6. خِردگرايي، خاصّه در بحثهاي اعتقادي و پرهيز از راه دادن ذوقيّات و استحسانات و سخنان غيربرهاني در اين صحنه؛

7. نگاه نقّادانه به منقولات و نيز محتويات کتابهاي حديث و تفسير و اهتمام بر تميز سِره و ناسِره آنها.

 در پايان اگر توصيهاي به اساتيد و طلاب اهل قلم داريد، بفرماييد.

آنچه استاد شعرايي را به آن مرتبه رسانيد، دانش او بود و اهتمامي که بر نشر دانش از طريق تدريس و قلم زدن داشت. براي دستيابي به اين دانش و توفيق در نشر آن نيز، او به هر آنچه غير علم بود، «نه» گفت. نه به دنبال مالاندوزي بود و نه در پي جاه و مقام. از هدر دادن وقت و نشست و برخاستها و رفت و آمدهاي عمر بر باد ده، سخت بر حذر بود و به لسان طنز ميگفت: «من با تماميِ اصحاب مذهب تعطيل، شديداً مخالفم»؛ و بدين لحاظ در هيچ يک از ايام سال (منهاي عاشورا و 28 صفر)، درس ايشان تعطيل نميشد و چون به ايشان گفتند: چگونه است که شما حتي در بيست و يکم رمضان، درس را تعطيل نميکنيد؟ پاسخ داد: مگر نه اين است که به روايت معتبر شيخ صدوق، در دو شب بيست و يکم و بيست و سوم رمضان که بيش از هر شب ديگري محتمل است شب قدر باشد، مذاکره علمي از هر عبادت ديگري بافضيلتتر است (من أحيي هاتين الليلتين بمذاکره العلم فهو افضل)؛ و مگر جز اين است که اميرمؤمنان(ع) حتي در بستر شهادت و تا ساعتي پيش از آنکه چشم از جهان فرو بندد، با سخنان گهربار خود مشغول تعليم خلق بود؛ و يا روايت امام سجاد(ع) از امام حسين(ع) که خطاب به فرزندش فرمود: «إيّاک و ظلم من لايجد عليک ناصراً إلا الله» (زنهار بر کسي که در برابر تو جز خدا ياوري ندارد، ستم نکني).

 يک بار ديگر هم گفتند: من به عنوان عضو شوراي عالي فرهنگ، به شورا پيشنهاد کردم نيمي از تعطيلاتي را که مربوط به مناسبتهاي مذهبي است، حذف کنند و به جاي آن، در هر يک از روزهايي که مصادف با مناسبتهاي مزبور است (مثلاً روز شهادت امام صادق(ع)، يک برنامه دو ساعته براي مؤسسات آموزشي و ادارات و کارخانهها و... اجراء شود و در خلال آن، به سخنراني يا مقالهخواني و... درباره مناسبت آن روز بپردازند، تا عموم مردم، شناخت بيشتري از شخصيتها و مناسبتهاي ديني پيدا کنند.

استاد ميگفتند: من اين پيشنهاد را به شوراي عالي فرهنگ دادم و بر خلاف انتظارم، معاون وزير آموزش و پرورش، خانم فرّخرو پارسا که پدرش فرّخدين، اهل قم و حوزهديده و از طرفداران شيخ نوري بود، از اين پيشنهاد حمايت کرد، ولي بعضي ديگر مخالفت کردند و بهانه آوردند که اجراي اين پيشنهاد، يک طرح عملي و فراگير و جامع ميخواهد. من گفتم: طرحش با من. کساني هم که با هدف پيشنهاد، يعني تقويت شناخت مردم نسبت به شخصيتها و مناسبتهاي ديني، مخالف بودند، اينجا و آنجا، پشت سر من گفتند: ادامه وضع کنوني (تعطيل و باز هم تعطيل) ضررش کمتر است. استاد ميگفتند: من همچنان پيگيرِ اين پيشنهاد و طرح مربوط به آن هستم؛ چون اين همه تعطيلات که هيچ دستوري از جانب پيشوايان دين در مورد آنها نداريم، تنها نتيجهاش اتلاف عمر افراد جامعه، از دانشآموز و دانشجو و کارگر و کارمند و... است و به بطالت گذراندنِ وقت، و توجيه عقلي و شرعي ندارد و بعضاً زمينهسازِ افزايش کارهاي خلاف هم هست.

نيز ميگفتند: درس گفتن و درس گرفتن، عبادت است و اداي امانت است و فريضه، و همانطور که روز عيد غدير يا مبعث، نماز و اداي امانت را نبايد تعطيل کرد، تعليم و تعلّم و کارهاي غيردرسي را هم اگر به چشم وظيفه الهي و عبادت نگاه کنيم، حکم نماز و اداي امانت را دارد.

از مجموع آنچه به اختصار گفته آمد و ميتوان آن را در صدها صفحه، بسط و تفصيل داد، با شيوه سلوک استاد شعرايي در فعاليتهاي علمي، و به عنوان يک محقق و معلم آشنا ميشويم، و اگر در پي تربيت افرادي براي نيل به جايگاه بلند او و عرضه آثاري هم سنگ آثار وي هستيم، اسوه قرار دادن او و سرمشق گرفتن از وي، راهي است که ما را به مقصد ميرساند، و گرنه همه از عظمت گذشتگان گفتن و براي آنان ستايشنامه نوشتن و تشکيل دهها سمينار و کنگره و جشنواره و غيره، هيچ حاصلي ندارد و جاي خالي دهها عالمي را که پنجاه شصت سال قبل بودند و اينک براي يکدهم آنها جانشيني نميتوان يافت، با برنامههاي رسمي و تشريفاتي نميتوان پُر کرد. سبحان ربّک ربّ العزّه عمّا يصفون.