«پژوهش» و ضرورت توليد علوم اسلامي

آيا برگزاري جشنوارههايي مانند علامه حلي (ره) مي تواند اهداف عالي و استاني حوزه تهران را از جهت علمي پوشش دهد؟

يکي از مباحثي که از قديم الايام خيلي اهميت داشته، بحث ايجاد رقابت است. در آيه شريفه «فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ» رقابت و مسابقه را به عنوان يک کار معقول و منطقي پررنگ ميکند. اولين خاصيت جشنوارههايي مثل علامه حلي، بالندگي در اثر ايجاد خاستگاه رقابت است. طبيعي است افراد براي آنکه حائز مقام برتر شوند، فعاليت هاي فوق العاده اي از خودشان بروز ميدهند و اين همان چيزي است که ما ميخواهيم. بسياري از محققان بنام حوزه علميه کساني هستند که در اين جشنوارهها احياناً پژوهش و مقالهاي داشته اند. خب استعداد ذاتي هم بوده و در اين رقابت آن استعداد از قوه به فعليت رسيده و به عنوان يک پژوهشگر برتر، اين شخص را مطرح کرده است، همانطور که مباحثه بين دو طلبه مبتدي و انتخاب يک شخص جهت تقرير درس استاد نيز رقابت ايجاد ميکند.

خاصيت دوم اينکه اگر بحث پژوهش از زندگي علمي طلبه حذف شود و صرفاً طلبه به بحث آموزش بپردازد، در حقيقت آن دانش هايي که فراگرفته غني سازي و تحليل نميشود و چه بسا گاهي اوقات شخص براي ارائه آنچه آموخته، مجالي پيدا نميکند و اين به مرور زمان به بوته فراموشي سپرده ميشود و نتيجه خاصي گرفته نميشود. اينگونه جشنوارهها روحيه پژوهش را در طلاب احيا ميکند.

اگر ما آثار معنوي و مادي جشنواره را براي طلبه بررسي کنيم آثار زيادي دارد؛ مثل آشنا شدن با پژوهش، گنجانده شدن مطالعاتي در برنامه طلبه فراتر از آنچه در آموزش نياز داشته؛ اگر حمايتهاي مادي هم براي طلاب داشته باشد مثل جشنواره خوارزمي، قطعا برجستگي اين جشنواره بيشتر خواهد شد. اين اهداف اوليهاي است که ما در گام هاي نخست در برگزاري جشنواره علامه حلي (ره) به صورت کلان در کل حوزههاي علميه و به صورت خاص در تهران به عنوان بزرگ ترين مجموعه علمي حوزوي در کل کشور دنبال ميکنيم. از آن جهت که بزرگترين دانشگاه هاي کشور در تهران است و چه خوب است با برگزاري اين جشنوارهها و تقويت پژوهش طلاب، آنها بتوانند در مجموعههاي دانشگاهي هم حضور داشته باشند مانند فضلاي حوزوي که در موسسه رويان در بحث شبيه سازي فعاليت ميکنند يا در مباحث فقهي که در زمينه نانو، گاهي مطرح ميشود. ما ميخواهيم حوزه علميه تهران يکي از حوزههاي بالنده و مملو از توسعه علم و دانش باشد و با برگزاري جشنواره علامه، جرقههاي ايجاد چنين حوزهاي زده ميشود.

آموزش و تبليغ انديشه ديني هرکدام به نحوي مديون پژوهش است. جشنواره علامه حلي (ره) چقدر مي تواند در تقويت تبليغ امور ديني و نيز جهت بخشي به آموزش علوم ديني موثر باشد؟ آيا سازوکاري براي ارتباط اين سه حوزه (آموزش، تبليغ و پژوهش) در نظر گرفته شده است؟

ما گاهي آموزش صرف داريم مانند آموزش مطلبي به يک طوطي که اين آموزش نيست، چون برآمده از قوه ناطقه نيست. آموزش وقتي در حوزه انسانها قرار ميگيرد و پشت آن قوه ناطقه است، معناي ديگري پيدا ميکند. گاهي يک کودک مي آموزد مثل اين که ما يک بحث مشکلي از مباحث فلسفه را به کودک بياموزيم و حفظ کند که اين جز چينش کلمات نيست اما گاهي غني سازي آموزش است. آموزش مد نظر ما آموزشي است که همراه تفهيم باشد يعني هم بياموزد، هم بفهمد. مثلاً در فقه مي گوييم وقت اذان صبح هنگامي است که فجر صادق صورت گيرد. فجر کاذب چيست؟ علامت آن چيست؟ چرا ما در حوزههاي علميه نبايد منجم داشته باشيم که فجر صادق را از فجر کاذب تشخيص دهيم. از امام سوال شد فجر کاذب چيست؟ فرمود: «کالرمح صاعدا في السماء» مثل دم روباهي که مستقيم رفته در افق؛ فجر صادق چيست؟ مي فرمايد: «اعتراض الفجر کبياض نهر سوري» مثل سفيدي رودخانه سوري يعني شما وقتي همان نوري که «کالرمح في السماء» بود نگاه مي کنيد، در مطلع آفتاب معترض شد (در مرز طلوع خورشيد حالت عرضي پيدا کرد و افق را فرا گرفت) ميشود فجر صادق، حالا چرا مراکز علمي نجومي بايد تشخيص دهند؟ چرا طلاب نتوانند تشخيص دهند؟ اگر طلبهاي بگويد ميخواهم تحقيق کنم آيا اذاني که از راديو و مأذنه ها پخش ميشود، مطابق با شرايطي که ائمه اطهار و قرآن است که مي فرمايد: «حتي يتبين لکم الخيط الابيض من الخيط الاسود» و روايت هم ميگويد: «کبياض نهر سوري»، ميرسد به اينکه انطباق آيات شريفه و روايات اهل بيت با واقعيت در مورد فجر صادق و فجر کاذب با لمعه روشن نميشود. اين بايد از لمعه بگذرد و سراغ کتب فقهي برود و کتب فقهي اگر جواب نداد بايد يک مقداري فيزيک بخواند، نجوم و هيات بخواند تا بفهمد فجر کاذب و فجر صادق چيست و اين حائز اهميت است. گاهي اوقات ما بسنده ميکنيم به اطلاعات اوليه که در کتب مقدماتي خوانديم و مشکلات ايجاد ميشود. مثلاً امروز با وجود دستگاههاي پيشرفته نجومي بينهاي که در کتب فقهي گفته شده که اگر چهارنفر شهادت دادند بايد از آنها پذيرفت اينها ديگر پذيرفته نيست براي رويت هلال ماه رمضان و هلال عيد فطر و با وجود اين دستگاه ها نميتوان به بينه اکتفا کرد. ما بايد آن بينه را تقويت کنيم با رواياتي که از اين دست هستند با عالم علم و عالم واقع که نيازمند پژوهش است. گاهي مجتهد جامع الشرايط با تمام المانهاي علم هيات و نجوم آشناست. چه اشکال دارد که ما حتي مراجع تقليد هم در امور نجومي اين شخص را مقتداي خودشان قرار دهند اين هم فقه نجوم را خوانده است.

چه سازوکاري مي توان بين نيازهاي عمومي در حوزه انديشه ديني و دستاوردهاي جشنواره برقرار کرد؟

يکي از مباحثي که از ديرباز مدنظر مقام معظم رهبري (دام ظله) بوده، بحث جنبش نرم افزاري و کرسيهاي آزادانديشي در حوزه علوم انساني بوده است. حوزههاي علميه در قرون گذشته، متصدي توسعه هرگونه علم در جامعه بوده است يعني يک فقيه طبيب بوده، حکيم بوده، اهل نجوم بوده، فيلسوف بوده و حوزههاي علميه صرفاً به آموزش فقه و اصول نميپرداختند. شما با مراجعه به تاريخ حوزههاي علميه اين را درمييابيد. مثلاً استاد مرحوم آيت الله علامه طباطبايي به نام مرحوم ميرزا سيد ابوالقاسم خوانساري رياضي که از علماي دين و فقها بوده، متصدي آموزش هاي رياضي به طلاب حوزه علميه نجف بوده و استاد مسلم رياضيات، به طوري که ايشان را براي حل مسائل بغرنج و لاينحل رياضي به دانشگاه بغداد مي بردند. در سنوات گذشته، محل توزيع علم و دانش صرفا حوزههاي علميه بوده از بوعلي سينا گرفته تا خواجه نصيرالدين طوسي و شيخ بهايي حتي در علوم رياضيات و نجوم و علم کيميا؛ اما متأسفانه در يک قرن گذشته با توجه به تفکيکي که بين دانشگاهها و حوزهها صورت گرفت، حوزههاي علميه صرفاً به دانشهاي ديني پرداختند و اين خيلي ما را عقب انداخته و اين يعني دانشگاهها بخشي از دانش هاي علوم انساني را به خود اختصاص دادند مثل مباحث جامعه شناسي، مباحث علوم اجتماعي، اقتصاد، سياست، حقوق که در دانشگاه ها پيرامون آنها کار ميکنند. اشکالي هم نيست اما بدانيم عقبه مباحث دانشگاهي عقبه مناسبي نيست. به هر حال بحث علوم انساني به نظر من معضله کشور ما هست. الان رشد ما در علوم غير انساني بسيار بالا بوده اما در علوم انساني هم تابع غرب بوديم و هم در داشتههاي خودمان درجا مي زديم؛ عمده مشکل ما همين جاست. به عنوان مثال مباحث اقتصادي که ما در اسلام داريم بسيار غني است: بانکداري مبتني بر عدم ربا، بانکداري مبتني بر انفاق، بانکداري مبتني بر شناخت جامعه، بانکداري مبتني بر هبه، بانکداري مبتني بر عقود و ايقاعاتي که در اقتصاد غرب معنا ندارد. مثلاً در فقه ميگويند تجهيز ميت بر همه افراد جامعه اسلامي واجب است. حالا اين وجوب در کجاي اقتصاد غرب جا دارد؟ هيچ جا؛ روايت مي فرمايد: «من اصبح لا يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم»؛ هرکس صبح کند در حالي که به امور مسلمانان اهتمام ندارد مسلمان نيست. الان از خانه بيرون مي آييد ميبينيد همسايه شما مقروض است و مامور درب منزل او آمده و بدهکار است. اقتصاد غربي ميگويد اين مشکل شخص است، مشکل جامعه نيست. اما اقتصاد اسلامي ميگويد بخشي از اين بدهکاري، اشکال اجتماعي است و بايد آن را برطرف کرد. ما متأسفانه بين دو برزخ و دو نگاه در علوم انساني قرار گرفتيم. آنچه حاکم است نمي دانيم چيست: آيا فقه آل محمد حاکم است يا علوم انساني که دانشگاه ها توزيع ميکنند. اقتصاد غربي ميگويد هرچه شما مصرف کنيد و بخريد و از بين ببريد موجب رونق اقتصاد ميشود، اما اقتصاد اسلامي اين را نمي گويد. اقتصاد اسلامي مبتني بر شاخصههايي است که آن شاخصه ها اختصاص به خودش دارد.

البته به نظر من بحث اقتصاد اولويت اول نيست. عمده ترين مباحثي که ما در علوم انساني داريم شايد مباحث جامعه شناختي و علوم اجتماعي است. شايد نگاه خاص به قشر زنان است. دغدغه حضرت آقا، جنبش نرم افزاري و کرسيهاي آزادانديشي و انقلاب فکري و دانشي است. ما در کجاي اين کار هستيم؟ متأسفانه در سال هاي بعد از انقلاب آن توسعهاي که در زمان شيخ انصاري و مرحوم آخوند خراساني صاحب کفايه و مرحوم حاج آقا رضا همداني و حتي در اين اخير مرحوم امام خميني (ره) و آقاي خوئي بوده است، کمتر ديده و شنيدهايم. در حوزه علوم انساني الآن مشکل وجود دارد. چون آبشخور آن مکتب اهل بيت نيست، بافتهها و يافتههاي غربي هاست. مباحث پژوهشي در حوزههاي علميه، در حقيقت طلاب را آماده ميکند براي دغدغهاي که موجب نگراني مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) و بسياري از علماي اعلام است. مثلاً در مباحث علوم انساني گرفتار داعش هستيم که يک فکري براي اداره جامعه دارد. يک فکر قهري و اجراي احکام اسلام از طريق قوه قهريه و قتل و غارت و نهيب و ميگويد که توحيد را اينگونه ما ميخواهيم توسعه دهيم. آن مي تواند مخرب باشد که الآن منطقه خاورميانه را حدود بيست سال به خودش مشغول کرده است. از ظهور القاعده در پاکستان و افغانستان و عربستان تاکنون. اين نشان ميدهد که بايد فرزندانمان در علوم انساني پژوهش کنند و برداشتهاي خوب داشته باشند، حتي در مباحث ريز اعتقادي مثل بحث عصمت، توسل، شفاعت.

با توجه به آنچه فرموديد که از دغدغه هاي مورد تأکيد مقام معظم رهبري و علماي اعلام تعمق در علوم انساني است، ورود طلاب در کدام گرايشها نياز غالب جامعه امروز است؟

به نظر من، عمده ترين وظيفه طلاب، بحث دفع اتهامات از جامعه شيعه است. تشيع متأسفانه گرفتار يکسري افراطي گريها و جريان هاي تکفيري شده است. نمي خواهم بگويم کساني که اعتقاد به اين مباحث افراطي دارند، از ما نيستند، اما اين فکر اشتباه از جامعه شيعي بايد رخت بربندد. افراطي گري و اينگونه مباحث هرگز موجب توسعه نشده است. وقتي پيامبر اکرم (ص) وارد مکه شد، جنود حضرت گفتند اليوم يوم الملحمه امروز روز انتقام است، اما حضرت فرمود:   « اليوم يوم المرحمه» و کل مکه را فرمود: «انتم الطلقاء»؛ شما امروز آزاد هستيد؛ حتي ابوسفيان که اعدا عدو حضرت بود. اعتقادات ما بايد روان باشد. در صدو سي و اندي سال پيش بزرگ شيعيان بخارا نامهاي به ملافتح الله شيخ الشريعه اصفهاني نوشت که شکم زن باردار ما را ميدرند، جنينش را در مي آورند و در مقابل چشم مادر مي کشند و اين به خاطر دشنام هايي است که ما نسبت به بزرگان بعضي از مذاهب روا مي داريم و از شيخ الشريعه اجازه ميخواهد که شما فتوا دهيد سبّ از جامعه شيعه حذف شود. ملافتح الله در پاسخ گفت که شيعيان چهار گونهاند: يک شيعه تفضيليه که قائل به برتري علي بن ابي طالب (ع) نسبت به ساير خلفا هستند مثل ابن ابي الحديد که ملافتح الله ميگويد ما از اينها نيستيم. گروه دوم شيعيان تفضيليه تبرائيه که هم قائل به تفضيل علي بن ابي طالب (ع) نسبت به ساير خلفا هستند و هم نسبت به دشمنان علي بن ابي طالب (ع) و ائمه معصومين تبري ميجويند؛ فقط مي گويند ما از دشمنان حضرت برائت مي جوييم که ما از آنها هستيم. گروه سوم شيعيان تفضيليه تبرائيه سبيه، شيعياني که تفضيليه و تبرائيه هستند اما به دشمنان حضرت دشنام ميدهند که ما از آنها نيستيم و گروه چهارم شيعيان تفضيليه تبرائيه سبيه غاليه. ما از گروه غاليه هم نيستيم. ما مي گوييم که ما با ذکر فضايل اهل بيت و مزاياي فقه ناب اهل بيت برتر هستيم چه بخواهيم چه نخواهيم. اما افراطي گريها موجب شکاف عميق بين جامعه شيعه و اهل سنت در سراسر جهان شده است و وقتي ما افراط کنيم، راه ما براي ورود معارف حقه و ذکر ساير فضايل اهلبيت مسدود ميشود. مساله دوم که بايد مورد توجه قرار گيرد، پاکسازي حوزه علوم انساني از ناخالصي هاي مخدوش و باطل غربي است. مثلاً در روانشناسي غربي آن بخشي که متکي بر مباحث تکنيکي و مادي است، طبيعتاً به خاطر اينکه آنها در مباحث تجربي از ما بالاترند قابل اعتماد است اما راهکارهاي غيرشرعي که برخي روانشناسان ميدهند بايد با راهکار مشروع پالايش شود مانند تجويز خودارضايي براساس يک سري بافته هاي غربي، در صورتي که در فقه اسلامي بعضي از فقها قائل به حدّ شده اند. ما بايد علوم انساني که در دانشگاهها رواج پيدا کرده، بررسي و آسيب شناسي کنيم و اينگونه نباشد که طلبه وارد دانشگاه شود و خودش اعتقاد به آن علوم انساني پيدا کند. طلبه بايد در حوزه علميه داده هاي خود را کامل کند و در پژوهش به آن علوم انساني بپردازد و آن را به صورت قابل توجهي با موازين اسلامي تغيير دهد. اين دومين اولويت است، پالايش و بعد از آن ايجاد روانشناسي اسلامي، ايجاد اقتصاد اسلامي، بعضي ها مي گويند مکتب اقتصادي نداريم در اسلام. حالا منظور ورود مباحث اقتصاد اسلامي در اقتصاد است. آقايان علماي اقتصادي که بحث خاصي داشته باشند، قابل احترام هستند. ما بايد اين افکار و اعتقادات را به هم نزديک کنيم. اولويت سوم هم طرح مباحث نظري در منابر است، به صورتي که براي عموم قابل فهم باشد.

مستحضر هستيد آينده پژوهي شرط اصلي پيشرفت، در دهه پيشرفت و توسعه است. مديريت حوزه استان تهران در اين راستا چه برنامه اي دارند؟

ميدانيد که حوزههاي علميه خواهران در سراسر کشور به اين شکلي که ملاحظه ميکنيد، مجموعهاي نوپاست. عمده فعاليت مجموعه نوپا به سمت توسعه است. ما فعلاً در يک گذر شکلگيري و ايجاد ساختار به سر مي بريم، البته آنچه اتفاق افتاده با انتظار ما بسيار و بسيار در تغاير و تهافت بوده طوري که استقبال در حوزههاي علميه خواهران باورنکردني و چندين برابر حوزههاي علميه برادران است. هرچند به خاطر محدوديتهايي که نسبت به مدارس و اساتيد و حتي نسبت به ساختار و محتواي درسي داريم طبيعي است که نميتوانيم پاسخگوي هفت هزار نفر متقاضي باشيم و اين نظرمان را فعلاً معطوف به مباحث توسعه ميکند، اما توجه حوزههاي علميه خواهران به بحث پايان نامهها، تحقيقات پاياني، برگزاري کرسيهاي آزادانديشي و کارگاههاي پژوهشي، حکايت از اين دارد که ما به آينده پژوهشي حوزههاي علميه خواهران دلبندي خاصي پيدا کرديم و معتقديم اين پژوهشهايي که به صورت مقطعي صورت ميگيرد، حداقل در حوزه زنان در آينده مجال خاصي براي ما ايجاد ميکند.

 يکي از آسيب هايي که به نظر مي رسد وجود دارد ضعف فرهنگ پژوهش است. در اين زمينه ديدگاه حضرتعالي چيست؟

اتفاقات خوب، هميشه زمينه مي خواهد. مثلاً اعتکاف که يک عمل عبادي مستحبي است به اين صورت که فرد سه روز در مسجد معتکف شود و روزه بگيرد و عبادت کند و الا بالضروره از مسجد خارج نشود. در سي سال پيش در کل جامعه ايران اين اتفاق براي عده کمي مي افتاد. اما اکنون بحث اعتکاف در کشور فراگير شده، طوري که در ايام بيض رجب بسياري از افراد فکر ميکنند اگر نروند، کار مهمي از دستشان رفته است. در زمينه پژوهش هم ما بايد همين کار را بکنيم. ايجاد فرهنگ پژوهش همين کاري است که اتفاق مي افتد، جشنوارههايي مثل جشنواره علامه حلي (ره) که من از مسئولان امر خواهش مي کنم جشنواره را به اين سمت ببرند که طلبه حائز رتبه، يک امتياز عمومي در جامعه و در بين نهادهاي کشور داشته باشد و به عنوان يک نخبه علمي مورد اهميت قرار بگيرد. براي چنين جشنوارههايي امتيازاتي بدهند حتي امتيازات مالي قابل توجه، کسي که در يک موضوع خاص ديني رساله اي راهگشا ميدهد چهارصد هزار تومان پول يک ساعت اوست. اگر در حوزه علميه برادران برندگان مثل جشنواره خوارزمي معاف از خدمت سربازي شوند، بعد مي بينيد جشنواره علامه حلي (ره) چطور ميشود.

به عنوان سخن پاياني، توصيه حضرتعالي براي طلابي که علاقمند به پژوهش هستند؟

طلاب بايد اهل قلم و اهل دقت بشوند. در اعلميت فقها براي مرجعيت و خبره چند چيز مطرح است. يکي تضلع و دقت در ابواب مختلف فقهي است يعني پژوهش شخص در ابواب مختلف فقه زياد باشد. اين خود يک ملاک اعلميت است. طلبه در حال تحصيل در سطح دو و سطح سه بخشي را براي قلم زدن بگذارد و براي درس خود نمايه ايجاد کند. خيلي از طلابي که بعد مباحث درسي شان چاپ شده مثلاً مکاسب مي خوانده بعد شرح مکاسب او چاپ شده، خلاصه نويسي و چکيده نويسي مي کرد، نمايه مي زد، متا ديتا درست مي کرد و شارح مکاسب شد. اين کارها را طلاب براي خودشان و براي تقويت روحيه پژوهشي شان انجام دهند.