پژوهش، نوآوری و تولید علم



لطفاً به عنوان نخستين سؤال بفرماييد تعريف شما از پژوهش چيست؟


در جواب اين سؤال بايد خدمت شما عرض کنم که پژوهش، بحث جديدي نيست که ما الآن بخواهيم به تعريف آن بپردازيم. پژوهش از همان دورههاي نخستينِ انسان، هرچند به روشهاي بسيار ساده و ابتدايي، وجود داشته است. در همين دوران ماقبل تاريخ، انسانهاي اوليه براي اينکه بتوانند مايحتاج زندگي خودشان را تأمين کنند، به دنبال شکار حيوانات بودند. آنها طبيعتاً با دستشان نميتوانستند بهآساني شکار کنند و بهناچار به سلاح نياز داشتند. اين نياز موجب ميشود که به فکر ساختن سلاح و ابزار شکار بيفتند و مثلاً نيزه يا کمان بسازند و از طريق آن بتوانند حيوانات را بهراحتي شکار کنند. اين، خودش پژوهش است. بنابراين ميتوان ادعا کرد که پژوهش از انسانهاي اوليه شروع شده است؛ منتها به صورت کاربردي و به شکل ابتدايي. بعد که انسانها بهتدريج تکامليافتهتر ميگردند و نيازهاي آنها بيشتر ميشود، ابعاد پژوهش آنها نيز گستردهتر و کاملتر ميشود.


از اينجا ميتوان يک تعريف ساده و ابتدايي براي پژوهش بيان کرد و آن اينکه پژوهش، کوششي فردي يا گروهي براي حلّ مشکلي است که افراد با آن مواجه هستند. حال، اين کوشش ممکن است به صورت تجربي در عرصه پژوهشهاي تجربي انجام شود و يا آنکه به نحو نظري در حوزه پژوهشهاي نظري باشد. خب، طبيعي است که اگر کسي بخواهد در علوم انساني پژوهش کند، ديگر از ابزار تجربي استفاده نميکند. اين، تعريفي اجمالي و ابتدايي از پژوهش است که همين الآن هم کاربرد بسيار دارد.


پس در واقع، ميتوان گفت پژوهش، ريشه در نيازها و مشکلات انسان دارد؛ چه در حوزه تجربي و چه در حوزه نظري.


بله، همينطور است. وقتي که نيازهاي بشر بيشتر ميشود، پژوهش او نيز بيشتر ميشود؛ مثلاً انسان در عرصه دين، از خود سؤال ميکند که آيا من به خداوند نياز دارم؟ آيا به پيامبران نياز دارم؟ در اينجاست که پاي پژوهشهاي نظري در حوزه دين و معنويت باز ميشود. همين ميتواند پايه و اساس پژوهشهاي انسان شود تا بتواند به اين سؤال پاسخ دهد که من چرا به خداوند نياز دارم؟ موضوع پژوهش در اينجا، نياز بشر به خدا و نياز بشر به دين ميشود و ميتواند دامنه پژوهشهاي بعدي را فربهتر سازد و آموزههاي دين را تبيين و تقرير کند و به شبهات، پاسخ دهد. همه اين پژوهشها در حوزه علوم نظري و بهطور خاص، در حوزه دين جريان پيدا ميکند. گذشته از پژوهشهاي نظري، پژوهشهاي تجربي هم، ابزار، شرايط و خاستگاه خودش را دارد که در جاي خودش، قابل بحث است.


پژوهش چه جايگاهي در علوم اسلامي و حوزوي دارد؟


همانطور که عرض کردم پژوهش در حوزه دين و بهخصوص، علوم اسلامي، جايگاهي دارد که از نياز انسان به دين و خدا نشأت ميگيرد. حال سؤال اساسي در اينجا، اين است که آيا بشر اصلاً اين نياز را احساس ميکند يا خير؟ انسان ابتدا بايد نياز را احساس کند و بعد به سراغ پژوهش برود. پس اولين مقوله در چنين پژوهشهايي، آن است که ما اين نياز را به انسان يادآوري کنيم. در اينجا، بحث «فطرت» مطرح ميشود و آن اينکه جنبه خداشناختي و دينگرايي بهطور نهادينه، در فطرت همه آدميان وجود دارد. اما گاهي گرد و غبارهايي، فطرت انسان را ميپوشاند و نياز او را به دين در هالهاي از ابهام قرار ميدهد. آنچه امروزه در جوامع مدرن ديده ميشود، آن است که عمدتاً از چنين نيازي، چشمپوشي کردهاند. دليل آن هم اين است که عوامل بيروني، زنگارهايي را بر روي فطرت آنها پوشانده است؛ بهطوري که اصلاً نياز به خدا و دين را احساس نميکنند.


پژوهش، اين است که ما فطرت بشر را بيدار کنيم. حال، چهگونه ميتوان اين کار را کرد؟ به عنوان مثال ميتوان به اين سؤال، پاسخ داد که عوامل پوشيده شدن فطرت انسان چيست؟ به فرآيند پاسخ دادن به اين پرسش، پژوهش گفته ميشود. بعد وقتي اين مسئله روشن ميشود، تازه يک پژوهش ديگر لازم ميآيد و آن اينکه ما چهگونه ميتوانيم بشر را به سوي خداوند سوق دهيم؟ در اينجا بايد به پژوهش پيرامون ادلّه خداباوري و براهين اثبات خداوند بپردازيم. بنابراين از اين نکته، اهميت پژوهش در حوزه علوم انساني و علوم اسلامي، روشن ميگردد. اساساً پژوهش در عرصههايي که با اعتقادات و باورهاي انسان، سروکار دارد، از اهميت بيشتري برخوردار است که در چندين حوزه، قابل بررسي است؛ از جمله فلسفه، کلام و نظاير آنها.


بنابراين ما براي اينکه اولاً اصل دين و اعتقادات ديني خودمان را حفظ کنيم و ثانياً آموزههاي ديني را براي همه نسلها؛ اعم از کودکان، دانشآموزان، طلاب و دانشجويان، هر کدام با زبان خاصّ خودشان، تقرير کنيم، به پژوهش، نياز جدّي داريم؛ چرا که اقتضائات و نيازهاي ما در هر نسل، با نسل ديگر متفاوت است؛ مثلاً شرايط امروز ما، قابل مقايسه با شرايط بيست سال پيش و سي سال پيش نيست. اين به عهده پژوهشگر است که آموزههاي نسل خود را با چه ابزار و زباني ارائه کند. قطعاً اقتضاي نسل امروز ما، اين است که بايد از همه ظرفيتهاي موجود؛ اعم از کتاب، مقاله، سايت و غيره استفاده کرد.


پس بحث پژوهش در علوم اسلامي، نشأتگرفته از فطرت است. فطرت انسان بايد بيدار شود تا بتواند جايگاه خودش را در علوم اسلامي پيدا کند؛ يعني فطرتهاي خاموش، نيازي به پژوهش احساس نميکنند.


بله، اولين گام اين است که پژوهش ما، معطوف به فطرت باشد. ما بايد ابتدا نياز به خدا و نياز به دين را در انسانها بيدار کنيم و پژوهش بعدي، نحوه تقرير دين و بيان ادلّه نياز به خداوند و دين خواهد بود. اينها گامهاي بعدي است که بايد بهنوبت برداشته شود تا پژوهش کاملي صورت گيرد.


سير تطوّر پژوهش را در محافل علمي کشور؛ اعم از حوزههاي علميه و دانشگاهها، چهگونه ارزيابي ميفرماييد؟ لطفاً به برخي از مصاديق آن، اشاره نمائيد.


پژوهش در حوزه و دانشگاه، بهطور معمول در دو عرصه جداگانه صورت ميگيرد. دانشگاه معمولاً به عنوان نماد علوم تجربي شناخته ميشود؛ مانند فيزيک، شيمي، پزشکي و غيره. اين در حالي است که حوزه معمولاً به عنوان نماد پژوهش در علوم نظري مطرح است؛ مانند فقه و اصول، فلسفه، کلام و حتي ادبيات و نظاير آنها. تاريخ تطوّر پژوهش در حوزه و دانشگاه، تقريباً مستقل از هم بايد بررسي گردد. همانطور که عرض کردم احساس نياز به تأمين غذا باعث شد تا بشر اوليه به فکر ساختن ابزاري براي شکار حيوانات بيفتد. از سوي ديگر، احساس نياز به خداوند نيز در نهاد او وجود داشت. تطوّر پژوهش در هر دو زمينه علوم تجربي و انساني، بايد با ملاحظه همه اين موارد، مورد مطالعه قرار گيرد.


اين، مسئله مهمي است که مباحث خداشناسي، در دوران قبل از تاريخ هم وجود داشته، اما الآن به دست ما نرسيده است. آنچه مثلاً از فلسفه يونان در اختيار ما هست، ميبينيم که بحث از خدا و به قول آنها «خدايان»، در قالب پژوهشهاي مختلف انجام گرفته است. پس نقطه شروع پژوهش به همان انسانهاي اوليه بازميگردد که در ابتدا تجربي بود و براي رفع حوايج مادي صورت ميگرفت. اساساً نيازهاي مادي در بشر مادي، پررنگتر است و او تمايل دارد که نيازهاي خود را در اين زمينه، زودتر برآورده سازد؛ در حالي که احساس نيازهاي معنوي در انسان، کمرنگتر بوده است. شايد به همين دليل باشد که پژوهشهايي که در زمينه مسايل تجربي صورت گرفته، بيشتر از پژوهشهايي است که در باب مسايل نظري انجام شده است. اما بهطور خاص در حوزه علميه، اينطور نيست و گرايش به علوم نظري، وجه غالب حوزه محسوب ميشود؛ بر خلاف دانشگاه که وجه غالب آن، علوم تجربي است.


حضرتعالي تا چه حد، پژوهش را براي طلاب و دانشجويان جوان ضروري ميدانيد؟


من چون ميدانم مخاطبان اصلي مجله شما، طلاب حوزه علميه و دانشجويان علوم انساني هستند، ميخواهم در اين رابطه، اين نکته را خدمتتان عرض کنم که در علوم نظري نميتوان از همان سالهاي اولِ ورود به حوزه يا دانشگاه، بهصورت جدّي و تمامعيار، پژوهش کرد. بر اين اساس، من به محققان جوان و نوقلمان عرض ميکنم که در ورود به عرصه پژوهش، شتاب نکنند؛ چرا که پژوهش، مقدماتي دارد و نيازمند بستري است که در ابتدا بايد فراهم شود و بعد از آن، به پژوهش پرداخت. در اين فرآيند، لازم است به عنوان گام اول، موضوع و عرصه پژوهش انتخاب شود و سپس بعد از طيّ مقدمات آن، شروع به تحقيق کرد؛ مثلاً چنانچه طلبه يا دانشجويي ميخواهد در حوزه فلسفه به تحقيق بپردازد، اول بايد کتب و منابع لازم آن را با دقت بخواند و بعد از تسلّط بر آموزههاي فلسفي، در هر مسئلهاي که نياز هست، پژوهش کند. پس در تحقيق نبايد عجله کرد. بعضي اوقات، طلاب براي نوشتن مقاله فلسفي، به من مراجعه ميکنند. بعد وقتي سؤال ميکنم که شما در فلسفه، چه خواندهايد، ميگويند: بدايه و نهايه. خب، تنها با خواندن اين دو کتاب، که نميشود مقاله پژوهشي نوشت و نهايتاً ميتوان جمعبندي کرد.


بنابراين، پژوهش براي طلاب و دانشجويان، ضروري است؛ اما بشرطها و شروطها. يکي از شروط مهم آن، اين است که اول بهخوبي آموزش ببيند و مباني دانشي را که ميخواهد در آن به پژوهش بپردازد، در اختيار داشته باشد. در ابتدا بايد به مقدمات آن علم و همچنين تاريخچه و مسايل آن، اشراف کامل داشت و بعد وارد عرصه تحقيق شد. اين نکته را هم عرض کنم که وقتي کسي بهطور تخصّصي، به علمي ورود پيدا ميکند و قصد تحقيق در آن علم را دارد، يکي از اين دو راه را براي آينده علمي خودش ميتواند انتخاب کند: يکي، تدريس و شاگردپروري است و ديگري، تحقيق است. بر اين اساس، برخي شيوه آموزش صِرف و تعليم و تعلّم را انتخاب ميکنند و بعضي ديگر، به تحقيق و پژوهش ميپردازند. پس طلاب بايد پيش از ورود به حوزه علميه، تکليف خود را مشخص کنند که آيا ميخواهند مدرّس شوند يا پژوهشگر. در اين صورت ميتوانند به هر کدام که علاقمند هستند، بهطور جدّي وارد شوند و به توفيقات خوبي دست يابند. البته ممکن است برخي هم استعداد هر دو زمينه را داشته باشند؛ يعني هم آموزش و هم پژوهش.


اين را هم عرض کنم که منافاتي ندارد طلاب در حين تحصيل، زير نظر اساتيد متخصّص، برخي تحقيقات محدود نيز داشته باشند؛ مثلاً مقالهاي بنويسند و آن را به استاد نشان بدهند و گام به گام، قدم در عرصه تحقيقات جدّي علمي بگذارند. بنابراين بدون راهنمايي استاد و بدون آنکه مباني، در اختيار طلبه باشد، او نميتواند مقاله پژوهشي بنويسد و مثلاً به جشنوارهها و همايشها ارائه کند و يا آن را جهت انتشار به مجلات و فصلنامههاي علمي بفرستد. اين مسئله، بيشتر از آنکه به او در امر تحقيق، کمک کند، جلوي رشد کيفي او را ميگيرد.


مسئله مهمي که در اينجا مطرح ميشود، آن است که طلابي که وارد حوزه علميه ميشوند، شايد بخواهند در سه بخش، به فعاليت بپردازند: تدريس، پژوهش و تبليغ. آيا نميتوان گفت که پژوهش در هر سه بخش، لازمه کار طلاب است؟ چون آشنايي با روش تحقيق، ممکن است در امر تدريس و حتي تبليغ، موجب موفقيت بيشتر طلاب شود. آيا نميتوانيم بگوييم که پژوهش ميتواند قدر جامع و وجه مشترک هر سه شاخه تحقيق، تدريس و تبليغ باشد؟


بنا بر تعريفي که از پژوهش ارائه شد، پژوهش يعني: کوششي علمي براي حلّ يک نياز و برطرف کردن يک مشکل که هدف غايي پژوهشگر است. حال بايد ببينيم طلبهاي که در عرصه تبليغ، مشغول به فعاليت است، مشکلاش چيست؟ هدف اصلي او در امر تبليغ، اين است که آموزههاي ديني را به طيفي از مخاطبان، آموزش دهد. اين هدف، بسيار مقدّس است؛ اما اينکه بالاي منبر چه بگويد، چهطور مقدمهچيني کند، چهطور وارد بحث شود و چهطور بحث را خاتمه بدهد، اين ديگر پژوهش به معناي ساده و اجمالي آن ميشود. بنابراين، تبليغ به پژوهش نياز ندارد، بلکه به خروجيهاي پژوهش نياز دارد. مبلّغ نياز نيست براي آنکه بتواند به مباحثي؛ از قبيل سکولاريزم، پلوراليزم و در مجموع، شبهات کلامي بپردازد و به آنها پاسخ بدهد، برود پژوهش کند و چندين جلد کتاب بنويسد. نه، همين که او از تحقيقات ديگران استفاده کند و منبر خود را غني نمايد، کافي است. کساني که عمده وقتشان، صَرف تبليغ ميشود، ديگر وقت آن را ندارند که بنشينند پژوهش کنند. البته مبلّغ بايد بهروز باشد و از تحقيقات ديگران بهخوبي استفاده کند.


البته ممکن است کساني هم باشند که در هر سه شاخه، فعاليت کنند و موفّق هم باشند؛ مانند شهيد مطهري که هم پژوهشگر خوبي بود و هم مدرّس و مبلّغ خوبي.


بله، اينها جزء نوابغ هستند. اينکه شهيد مطهري هم در حوزه پژوهش و نويسندگي و هم در عرصه تدريس و تبليغ سرآمد است، نشانه نبوغ اوست. او محقق بسيار خوبي بود؛ در عين حال، هم در دانشگاه و هم در حوزه تدريس ميکرد و همينطور در حسينيه ارشاد و برخي مساجد و محافل مذهبي، به امر تبليغ اشتغال داشت و خطبههاي آتشين ايراد ميکرد. اما تعداد چنين افرادي، بسيار اندک است و توصيه کلّي من، اين است که هر کس به هر حوزهاي که علاقمند است و احساس ميکند در آن، استعداد دارد، ورود پيدا کند. شرط موفقيت هم همين است. بنابراين، کساني که احساس ميکنند در جذب مخاطب، موفقتر هستند، بيان خوبي دارند و ميتوانند خطبههاي قرّاء ايراد کنند، بهتر است به امر تبليغ بپردازند. من برخي اساتيد حوزه و دانشگاه را ميشناسم که در تدريس يا تبليغ، بسيار موفقاند، اما يک صفحه مطلب نميتوانند بنويسند.


بنابراين، آنچه در اينجا مهم است و از عوامل موفقيت طلاب محسوب ميشود، اين است که ببينند در کدام بخش استعداد دارند و به کدام شاخه، علاقمند هستند. اين مسئله در علوم هم وجود دارد. طلاب بايد ببينند در کدام علم، بهتر ميتوانند کار کنند؛ همان را انتخاب کنند و بهطور جدّي در آن، کار علمي انجام دهند. اين سخن از ابوعلي سينا يا خواجه نصيرالدين طوسي نقل شده است که من هر صاحب علمي را شکست دادم، اما کسي که ذيفن بود و تنها صاحب يک مهارت بود، مرا شکست داد. قطعاً کسي که در چند علم؛ مانند فلسفه، کلام و فقه و اصول، تمحّض و تخصّص اجمالي دارد، با کسي که تنها بر روي فلسفه کار کرده و بر آن، تسلّط کامل دارد، در دانش فلسفه، يکي نيست. پس طلبه بايد تصميم بگيرد که در آينده ميخواهد در چه دانشي تخصّص پيدا کند. بايد دانشي را برگزيند که مطابق با استعداد و علايق شخصي او باشد و سعي کند که در همان علم، تمحّض کامل پيدا کند.


آيا داشتن استعداد پژوهشي، امري ضروري براي دانشپژوهان به شمار ميرود؟ چهگونه و با چه روشي ميتوان اين استعداد را شناسايي کرده و شکوفا نمود؟


من در بحثهاي قبلي، تا حدّي به اين سؤال شما پاسخ دادم. به نظر ميرسد چهگونگي کشف استعدادها، فقط به عهده خود افراد است. خود فرد بايد بنشيند و بهاصطلاح، کلاه خودش را قاضي کند و ببيند که به چه چيز علاقه دارد و استعدادش، مطابق با کداميک از شاخههاي علوم است. البته لازم است که او در ابتدا چندين سال در حوزه يا دانشگاه، تحصيل کند و بنمايههاي اوليه را داشته باشد و بعد هر کدام را که خواست، انتخاب کند. در اين انتخاب هم آنچه بيش از هر چيز اهميت دارد، ذوق و علاقه شخصي خود فرد است. اگر علاقه نباشد، مقداري از راه را ميرود، اما در ادامه شکست ميخورد و مأيوس ميشود و ديگر در هيچ دانشي نميتواند توفيقي حاصل کند. پس اين انتخاب، خيلي مهم است. من دانشجوياني را ميشناسم که در دانشگاه مثلاً رشته مهندسي خواندهاند، ولي اين رشته را بدون علاقه انتخاب کردهاند و الآن در زمينه علوم حوزوي با من همکاري ميکنند. از سوي ديگر، طلابي هم هستند که بدون علاقه، به تحصيل در حوزه ميپردازند و چنانچه در دانشگاه علوم تجربي بخوانند، چهبسا موفّقتر باشند.


عرصههاي پژوهشي مناسب براي حوزويان و دانشگاهيان کداماند؟


همانطور که عرض کردم، ورود به عرصه پژوهش، دو شرط ابتدايي دارد: اول اينکه در هر مسئلهاي که ميخواهد پژوهش کند، مباني آن علم، دستاش باشد؛ به تعبير استاد ما حضرت آيتالله سبحاني، بايد آستينهايش از مباني علم پُر باشد. بنابراين، کسي که ميخواهد مثلاً در فقه و اصول يا فلسفه يا حتي علوم تربيتي، تحقيق کند، بايد در آن علم، صاحب نظر باشد، صاحب تجربه باشد، درس خوانده باشد، استاد ديده باشد، کتاب خوانده باشد. پس شرط اول، اين است که در اين علم، مهارت کسب کند. شرط دوم هم اين است که استعداد و علاقه داشته باشد. بعد از اين دو شرط، به سراغ انتخاب موضوع ميرويم. طلبه يا دانشجو در چه موضوعي بايد پژوهش کند؟ خب، هر يک از شاخههاي علوم، چندين موضوع دارد. فرآيند انتخاب موضوع، بسيار مهم است.


يکي از ويژگيهاي مهم انتخاب موضوع تحقيق، اين است که مسئلهمحور باشد. اگر فردي ميخواهد پژوهش کند و گزارش پژوهش خود را در قالب کتاب يا مقاله منتشر نمايد، بايد از انتخاب موضوعات کلّي بپرهيزد؛ مثلاً او نميتواند «خداشناسي» را به عنوان موضوع تحقيق خود انتخاب کند؛ چرا که اين مفهوم، خودش چندين موضوع جزيي و چندين مسئله دارد. بنابراين بايد موضوع را تا جايي که امکان دارد، بشکند، خُرد کند و از آن، مسايل ريز و جزئي دربياورد. در اينجا مثلاً ميتواند درباره «امکان تصوّر خدا»، البته با رويکردي خاص پژوهش کند. اين، يک مسئله خاص است. آنچه قبل از پرداختن به مسئله، ضروري است انجام شود، بررسي پيشينه تحقيق در آن مسئله است. بايد ببيند که آيا قبلاً کتاب يا مقالهاي در اين باب نوشته شده است يا نه. اگر پيشينيان در اين موضوع، تحقيقات بسياري ارائه کرده باشند؛ بهگونهاي که موضوع، اشباع شده باشد، ديگر نيازي به تحقيق مجدّد نيست.


اگر قبلاً بر روي مسئله، کار نشده باشد، ميتوان در مورد آن تحقيق کرد. چيزي که در اينجا مهم است، اين است که محقق در اين مسئله، حرف براي گفتن داشته باشد. البته اين امکان هم وجود دارد که قبلاً ديگران به اين مسئله، جواب داده باشند؛ اما او ميآيد جواب ديگري را به مجموعه پاسخهاي مسئله، اضافه ميکند يا آنکه کاستيهاي آن را تکميل ميکند. پس براي اينکه بتوان از وقت، استفاده بهينه را برد و از هدررفت نيرو و توان پژوهشي جلوگيري نمود، بايد از کارهاي تکراري و زائد پرهيز کرد.


آيا پرداختن به مقالات مروري ميتواند در آينده پژوهشي، نويدبخش و پيشرونده باشد يا از همان ابتدا بايد به نگارش مقالات پژوهشي پرداخت؟


توصيه ميشود که طلاب، در چند سال نخست تحصيل، بيشتر همّت خود را صرف مطالعه و تعميق آموختههاي خود کنند تا به يک پختگي نسبي برسند. وقتي اين پختگي نسبي حاصل شد، ميتوانند زير نظر استاد، شروع به نوشتن کنند. در واقع روال صحيح، آن است که پژوهش، از آموزش و تعميق آغاز شود و از اين جهت بايد به اين مرحله حياتي، بسيار اهميت داد؛ چرا که مبناي پژوهش و تحقيقات علمي را تشکيل ميدهد. به هر حال، پس از طيّ اين مرحله ميتوانند زير نظر استاد، مقالات مروري و گزارشي بنويسند تا به مرور بتوانند همراه با تعميق و گسترش دانش و معلوماتشان، مقالات علمي- پژوهشي هم بنويسند که عرصه نظريهپردازي، نقد و نوآوري است.


ارائه تحليل مناسب، يکي از معيارهاي پژوهشهاي علمي است. چه راهکارهايي وجود دارد که بتوان بر اساس آنها، قدرت تحليل را در طلابي که بهتازگي، وارد عرصه پژوهش شدهاند، ايجاد کرد و يا ارتقاء داد؟


بناي يک پژوهش، بر اين است که مجهولي را به معلوم تبديل کند و مشکلي را حل کند. معلوم کردن مجهول و حلّ مشکل، مستلزم داشتن تحليلي قوي است. برخوردار شدن از قدرت تحليل مناسب، لوازمي دارد: يکي از لوازم آن، اين است که شخص بايد در آن دانش، تمحّض داشته باشد؛ يعني بهطور خاص بر يک موضوع، تمرکز داشته باشد. البته حساب نوابغ جداست و ما نميتوانيم همانطور که آنها کار علمي کردند و در چندين دانش، صاحب نام و نظر بودند، کار کنيم؛ به طور مثال، يک محقق ميتواند تنها در حوزه اصالت وجود و ماهيت، کار علمي انجام دهد و تحقيق کند و تمام سعي خودش را صَرف آن نمايد و بر تمام جوانب موضوع و آراء و اقوال انديشمندان پيشين و معاصر تسلّط پيدا کند و پس از آن به قدرت اجتهاد در آن موضوع برسد. نکته ديگر، آن است که اگر محققي با چنين شرايطي هم کار پژوهشي انجام داد، به سرعت دست به انتشار نتايج آن نزند؛ بلکه باز هم در آراء و نظرات خود و ديگران، تأمّل و دقّت کند و به اطمينان برسد.


يکي از آفتهاي پژوهش، شتابزدگي در انجام پژوهش و ارائه نتايج آن است. نتيجه اين شتابزدگيها، اين است که مقالات بسياري با عنوان «علمي- پژوهشي» نگاشته ميشود؛ در حالي که اصلاً رنگي از پژوهش در آنها نيست. بنابراين، لازمه تحليل، تسلّط و تمحّض داشتن بر موضوع و عدم شتابزدگي در ارائه نتايج پژوهش است.


 ضرورت تحليل هم از اين جهت است که يک نفر صرفاً اينگونه نباشد که فقط آراء و نظرات ديگران را از بر بداند؛ بلکه بايد با قدرت تحليل، به توليد و نوآوري دست پيدا کند و در واقع، پژوهشگر باشد.


نقد چهطور؟ چه ميزان اهميت دارد و چهگونه ميتوان به اين مهارت دست پيدا کرد؟


نقد آثار علمي، بسيار مهم است و نقدکننده بايد از توان علمي و پژوهشي کافي برخوردار باشد. برخي هستند که در عين حال که خود، آثار پژوهشي کمي دارند، ولي در نقد آثار علمي ديگران، بسيار تلاش دارند؛ اين هم يک گرايشي است. نقدکننده بايد در همان موضوع که به نقد اثر ديگران ميپردازد، صاحبنظر و متخصّص باشد. نقد علمي، بسيار مفيد است و جامعه علمي ما بايد از نقد استقبال کند. نقد، موجب شکوفايي علم ميشود. کاستيها و نقاط برجسته آثار علمي با نقد نمايان ميشود. گاهي پژوهشگران که در حال انجام پژوهش خود هستند، متوجه آسيبها و کاستيهاي کار خود نيستند و در اين حال، نياز است که ديگران، اثر او را با دقّت مورد بررسي قرار دهند و کاستيها را به او اعلام کنند.


فرآيند توليد علم چهگونه است؟ يعني پژوهشهاي علمي بايد از چه شرايطي برخوردار باشند تا به توليد منتهي گردند؟


فرآيند توليد علم در علوم انساني، بسيار آهسته صورت ميگيرد. از سوي ديگر، توليد در علوم تجربي اينگونه نيست و با سرعت پيش ميرود. در دو سه قرن اخير، تحوّلات شگرفي در عرصه علوم تجربي در غرب رخ داده است. توليد علم، توسط پژوهشگراني صورت ميگيرد که بر مسايل آن علم، بسيار مسلّط هستند و به پختگي رسيدهاند و از استعداد ذاتي يا تلاش خاصّي برخوردار بودهاند. در حوزه فلسفه اسلامي، اين نظر وجود دارد که پس از ملاصدرا، فلسفه، رشد و تحولي نداشته است. رشد و نوآوري در علم، شرايط خاصّي دارد و پژوهشگر، رکن اين رشد و نوآوري است. بايد پژوهشگراني را شناسايي، حمايت و يا تربيت کرد که بتوانند با تسلّط و پختگي ويژهاي که پيدا کردهاند، زمينه را براي نوآوري فراهم آورند. از طرف ديگر، شناسايي، حمايت و تربيت پژوهشگران بر عهده متولّيان پژوهش است.


به يک نکته مهم بايد توجه شود که نظريهپردازي با توليد يک دانش متفاوت است. نظريات در درون يک دانش توليد ميشود و يک پژوهشگر، گاهي ميتواند چند نظريه در دل يک موضوع ارائه کند؛ اما توليد علم، بسيار فراتر از اين است. توليد علم، فرآيند تجميع تلاش و تحوّل و نوآوري پژوهشگران است. از اين جهت کليد رشد و نوآوري علم، خود پژوهشگر است و بايد نوع نگاه به پژوهش و پژوهشگر تحوّل پيدا کند تا علم متحوّل شود. فضا هم بايد براي ارائه آزادانه يافتههاي علمي باز باشد و پژوهشگر بدون هيچ بيم و ترسي بتواند نظريات خود را در فضايي علمي در معرض بررسي و نقد ديگر انديشمندان قرار دهد. يکي از دلايل توسعه علوم انساني در غرب، همين باز بودن فضاي علمي است.


يکي از مسايلي که امروزه بسيار مورد توجه قرار گرفته، مسئله «آداب پژوهش» است. اين مسئله با عنوان«اخلاق پژوهش» مطرح ميشود. اهميت توجه به اين مسئله تا چه ميزان است؟


من يک مقالهاي در اين زمينه منتشر کردهام که در مجله وابسته به شوراي عالي انقلاب فرهنگي به چاپ رسيد. من در آنجا بهطور خلاصه، اين نکته را ذکر کردهام که بايستههاي اخلاقي پژوهش را در دو ساحت ميتوان مورد بررسي قرار داد: يکي موضوع پژوهش است و ديگري خود پژوهشگر. بايستههايي را که بايد در باب موضوع پژوهش مورد ملاحظه قرار داد، چيستاند؟ از جمله اين بايستهها، اين است که بايد منافعي بر موضوع پژوهش قابل تصوّر باشد؛ به طور مثال در علوم تجربي اگر پژوهشگر، بايستههاي اخلاقي را مدّ نظر قرار ميداد، هيچگاه براي توليد بمب اتم پژوهش نميکرد. معيار ديگر در اخلاق موضوع، آن است که پژوهشگر، موضوعات را بر اساس نيازها اولويتبندي کند. روايتي از اميرالمؤمنين (ع) ديدم که فرمودند: «من اشتغل بغير المهم، ضيّع الأهم». موارد ديگري؛ مثل مسئلهمحوري هم در همين ساحت موضوع، قابل طرح و بررسي است.


يک سري بايستگيها نيز در ساحت پژوهشگر قابل طرح است. از جمله معيارهاي اخلاقي در باب پژوهشگر، اين است که اولاً پژوهشگر بايد قصد خيرخواهانه داشته باشد. همين خيرخواهي در پژوهش، موجب ميشود که از بسياري از کجرويها در عرصه پژوهش جلوگيري شود. نکته ديگر، اين است که پژوهشگر نبايد خود را در علم، مستقل ببيند؛ پژوهشگر بايد مدام در جريان پژوهش خود از خداوند متعال استعانت بجويد. در احوالات بوعلي سينا، اين مطلب ذکر شده که وقتي ايشان به مشکلي علمي برميخورد، ابتدا دو رکعت نماز ميخواند و از خداوند، استعانت ميخواست که مسئله حل شود؛ بعد به بررسي مسئله ميپرداخت. در احوالات ملاصدرا نيز چنين مسايلي ذکر شده؛ ايشان وقتي به مشکلي علمي برميخورد، با آنکه کهک حدود سي کيلومتر با شهر قم فاصله دارد، به حرم حضرت معصومه مشرّف ميشد، آنجا زيارت ميکرد و پس از آن، ادامه کار را انجام ميداد.


يکي ديگر از مسايل مهم در اخلاق پژوهش، اين است که پژوهشگر، از پژوهشهاي پيشين تقدير کند. به هر حال، پژوهشگر اين نکته را بايد مدّ نظر قرار دهد که پژوهش او، در امتداد فعاليتهاي علمي انديشمندان پيش از اوست. ديگر آنکه کسي بايد وارد عرصه پژوهش در باب موضوعي شود که در آن عرصه، صاحب صلاحيت باشد. سخت‌‌کوشي نيز از ديگر معيارهاي اخلاقي پژوهشگر است. سختکوشي و اهتمام به درست انجام دادن کارها، از جمله اموري است که توسط پيامبر اکرم(ص)  و ائمه اطهار (ع) بدان سفارش شده است. نقل است که هنگاهي که مشغول دفن يکي از اصحاب پيامبر(ص) شدند، پيامبر(ص)  با جدّيتي قابل تأمّل، سنگ لحد را ميچيدند و بسيار محکمکاري ميکردند. اصحاب به ايشان فرمودند که سبب اين همه محکمکاري و جدّيت چيست؟ پيامبر اکرم(ص)  فرمودند که خداوند دوست دارد اگر کسي، کاري را انجام ميدهد، آن را به درستي و با جدّيت و استحکام انجام دهد. پژوهشگر بايد با جدّيت کامل به فعاليت علمي بپردازد و خستگي و بيحوصلهگي به خود راه ندهد.


چهطور ميشود اين نگاه اخلاقي به پژوهش را تقويت کرد؛ به نحوي که پژوهشگر خود را ملزم به رعايت آنها بداند؟


ميتوان از طريق تأکيد بر نگاه دين به علم، بر رعايت اخلاق در پژوهش هم تأکيد داشت. در ادبيات ديني ما، علم، نوري معرفي شده که به اذن خداوند در قلب انسان جاي ميگيرد. با اين وصف، علم از مقوله نور است و طبعاً خداوند، آن را بر قلبي که محمل نور است، جاي ميدهد. از طرف ديگر، قلبي محمل نور است که به رعايت شرع و اخلاق پايبند باشد و تربيت شده باشد؛ از اين روي نميتوان با بياخلاقي و بيتقوايي، نور علم را يافت؛ طالب علم بايد بداند که همه توفيقات علمي از آن خداست. اگر شخص در همه مراحل پژوهش، خداوند را ناظر بر امور علمي خود بداند، قطعاً از بسياري از مسايل غيراخلاقي، پيشگيري ميشود. متأسفانه برخي در اثر بياخلاقي، به سرقت آثار و آراي ديگران دست ميزنند.


يکي از مسايلي که قابل تأمّل است، اين است که به نظر ميرسد علوم انساني در ايران و به طور عموم در جامعه اسلامي، ديرزماني است که دچار نوعي رکود شده و رشد و تحوّل خاصّي به خود نديده است. به نظر حضرتعالي زمينههاي اين رکود چيست؟ آيا اين رکود ميتواند زمينههاي روانشناختي، جامعهشناختي و يا زمينههاي اقتصادي و سياسي داشته باشد؟ آيا نوع رويکردهاي اعتقادي و کلامي ما در ايجاد اين رکود، موثّر بوده است؟


يکي از عوامل اين رکود، آن است که پژوهشهاي ما عمدتاً بر اساس نيازها و چالشهاي روز پيش رفتهاند؛ يعني گاهي يک مسئلهاي در باب وحي مطرح مي‌‌شود و اين خود، موجي را ايجاد ميکند و بسياري از پژوهشگران به اين سمت ميروند که به آن مسئله بپردازند. يک روز بحث سکولاريزم مطرح ميشود و روز ديگر، بحثي ديگر. بيشترين انرژي پژوهشگران ما در پرداختن و پاسخ به سؤالات و مسايلِ اينچنين، صَرف ميشود. از اين جهت، پژوهشهاي بنيادين انجام نمي‌‌شود. اين يک نکته است و نکته ديگر آنکه اساساً توليد و رشد علوم انساني، بسيار به کندي صورت ميگيرد. يک مقدار هم ممکن است مسايل اقتصادي و معيشتي در اينباره دخيل باشد. گاهي در احوالات علماي پيشين ميبينيم که با چه مشقّتي به فعاليت علمي خودشان ادامه ميدادند. گاهي وسايل زندگيشان را ميفروختند که با آن، امرار معاش کنند و به درس و بحث بپردازند. براي آنها، ماديات براي پژوهش بود، ولي در زمان ما اين روحيه برعکس شده و برخي پژوهشها براي کسب ماديات انجام ميشود. اين پژوهشي که براي کسب ماديات انجام ميشود، تأثيري در علم  و رشد و توسعه آن نخواهد گذاشت. به هر حال، بخشي از روحيه علمي و عاشق علم و پژوهش بودن، ذاتي افراد است؛ به طور مثال، يکي از دوستان پژوهشگر بنده در قم، به دليل مشکلات مالي، توان خريد کولر نداشت؛ اين خيلي عجيب بود. به هر حال، متولّيان پژوهش در حوزه، بايد در شناسايي و حمايت از پژوهشگران، جدّيت داشته باشند تا آنها با فراغ بيشتري به فعاليت علميشان بپردازند.


در انتها اگر توصيه خاصي به طلابي که بهتازگي وارد عرصه نويسندگي ميشوند داريد، بفرماييد.


يک توصيه بنده به پژوهشگران، اين است که مطالعه و تعمّق بيشتري داشته باشند؛ تمحّض بر يک موضوع داشته باشند و توجه خود را به ماديات، کم کنند. پيش از اين، در کنار جامعالمقدمات، به طلاب مبتدي «آداب المتعلّمين» هم درس داده ميشد. يکي از شرايطي که در اين کتاب براي صفات دانشآموز ذکر شده، اين است که: «خَرِب بستانه»؛ يعني نميشود که طالب علم، هم به بستان و باغ خود(ماديات) برسد و هم به تحصيل علم بپردازد. اين توجه به ماديات با پژوهش سازگار نيست. البته ممکن است که فرد بتواند قدمهايي هم در اين راه بردارد، ولي چندان مؤثّر نخواهد بود. در ادامه آن عبارت، نوشته: «و عَطَّل دکانه»؛ يعني بايد طالب علم، دکان معاش خود را تعطيل کند. يک نکته ديگري هم که بسيار مهم است، کشف استعداد است. طلبه بايد در يک شاخه علمي تمحّض پيدا کند تا ثمر بدهد، والا عمرش هدر ميرود. امثال شهيد مطهري که در بسياري از رشتههاي علمي، صاحب نام و نظر بودهاند، يک استعداد ذاتي يا تلاش فوقالعادهاي داشتهاند.


توصيه ديگر بنده به متولّيان پژوهش، اين است که تلاش کنند تا شرايطي فراهم شود که همه بتوانند از امکانات علمي و پژوهشي برخوردار شوند؛ مثلاً در بسياري از کتابخانهها، کسي حق دسترسي مستقيم به کتابها را ندارد. پژوهشگري که نياز دارد آزادانه به کتابها دسترسي داشته باشد، طبعاً با اينگونه محدوديتها کار براي او دشوار ميشود؛ اين محدوديتها را بايد برداشت تا امکانات علمي و پژوهشي؛ مثل برخي نرمافزارها در دسترس همه قرار گيرد. از سويي عدهاي هم هستند که کار پژوهشي انجام دادهاند و کتابي نوشتهاند، ولي توان مالي انتشار آن را ندارند؛ در اينجا متولّيان امر پژوهش بايد به چنين اشخاصي براي انتشار کتابشان کمک کنند.