ضرورت پژوهش در حوزه علوم انسانی



اشاره


 حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدناصر سقّای بی ریا در حال حاضر، عضو هیئت علمی و معاون پژوهش مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. وی را می توان از شاگردان و نزدیکان حضرت آیت الله العظمی بهجت و آیت الله مصباح یزدی دانست. او که از کارنامه پژوهشی، آموزشی و اجرایی مطلوبی برخوردار است، دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیه قم و هم چنین دانشگاه هوستون آمریکاست. حجت الاسلام سقّای بی ریا، مدرک دکترای خود را در سال ۸۳ از دانشگاه مذکور، در رشته رهبری تربیتی و مدیریت فرهنگی، با دفاع از رساله خویش با عنوان «اخلاق در زمینه ایمان از دیدگاه اسلام» اخذ نمود. از جمله سوابق علمی و اجرایی وی می توان به موارد ذیل اشاره کرد: رئیس دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رئیس مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، مشاور رئیس جمهور در امور روحانیت در دولت های نهم و دهم، رئیس مركز ارتباطات دولت و روحانیت، رئیس انجمن روان شناسی اسلامی حوزه علمیه قم، مدیرمسئول فصلنامه علمی- پژوهشی «روان شناسی و دین»، عضو شورای علمی بعثه مقام معظم رهبری)دام ظله العالي(در حج و زیارت، امام جمعه و سرپرست مرکز تعلیمات اسلامی هوستون. آثار پژوهشی بسیاری را در قالب کتاب، مقاله و سخنرانی، از او می توان سراغ گرفت که به دو زبان فارسی و انگلیسی ارائه شده است.


حضرت عالی ضرورت پژوهش را در حوزه مطالعات علوم انسانی چه گونه ارزیابی می کنید؟


انسان، موضوع تعدادی از علوم است و اتفاقاً در این زمینه چون انسان، موجود پیچیده ای است و ابعاد متعددی دارد، شاید مجهول ترین موضوع باشد؛ از این نظر که ما کیستیم و چه طور هستیم. خود قرآن درباره روح انسان که اصل وجود اوست، وقتی که سؤال می کنند، می فرماید: «قل الروح من أمر ربّی» (إسراء:٨). روح انسان، پیچیده ترین و شگفت انگیزترین موجود آفریده الهی است و انسان ها، علم کمی نسبت به آن دارند و اتفاقاً همان روح است که در همه ابعاد وجودی و افعال و مراحل زندگی انسان، تأثیرگذار است. طبعاً ما این دانش را در دین که از وحی الهی سرچشمه می گیرد و هم چنین اهل بیت(ع) که دارای علم الهی و لدنّی هستند، جستجو می کنیم. قرآن نسبت به بشر و حالات و ابعاد وجودی او می فرماید: «و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه» (ق:١٦)؛ ما انسان را آفریديم و ما می دانیم که نفس انسان، چه وسوسه هایی دارد؛ یعنی فعل و انفعالات درونی انسان را ما از هر کسی، بهتر می دانیم.


بنابراین طبیعی است که این بخش از دانش که بسیار هم مهم و تأثیرگذار است، در علوم انسانی که لازمه آن، شناخت انسان است، از دین و به خصوص آئین مقدّس اسلام گرفته شود. عدم شناخت انسان و نادیده گرفتن ابعاد وجودی انسان، به خصوص بُعد معنوی و مادی او باعث شده است که علوم انسانی در غرب، از عمق کافی برخوردار نباشد و تئوری ها و نظریه پردازی هایی که نسبت به انسان وجود دارد، دچار افراط و تفریط و نوسان شود. رفت و آمدهایی که گاهی انسان به صورت افراط و تفریط در نظریات خودش نشان می دهد و حاکی از نوعی سرگردانی علمی در علوم وابسته به ماهیت انسان است، این خلأ را واقعاً دین می تواند پُر کند. ما به عنوان کسانی که اسلام را پذیرفته ایم، نیاز داریم به این که نسبت به انسان، شناخت کامل داشته باشیم و آن چیزی را که دین به ما ارائه می کند که شناخت عمیق و ژرفی نسبت به انسان است، در نظام اسلامی به کار گیریم. این پژوهش، به جهان دانش هم کمک خواهدکرد؛ یعنی اگر ما انسان را خوب بشناسیم و ابعاد آن را به طور کامل، بیان کنیم، طبعاً انعکاس خوبی در نظریه ها و تئوری های علمی خواهد داشت و در زمینه های مختلف علوم انسانی نیز می تواند آن علوم را کاملاً متحول کند.


اگر بخواهم درباره تاریخچه این امر هم مقداری صحبت کنم، باید اشاره کنم که بعد از انقلاب اسلامی، ما مدتی دانشگاه ها را بستیم. بعد از انقلاب برای ما سؤال بود که آیا همان علوم انسانیِ قبلی را در دانشگاه ها تدریس کنیم یا نه؟ در این زمینه، شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شد. حضرت امام(ره) در آن مقطع فرمودند که علوم انسانی، نیاز به شناخت انسان دارد و این علم در حوزه های علمیه باید جستجو شود و دانشگاه ها باید دست نیاز خود را به سوی حوزه های علمیه دراز کنند. شورای عالی انقلاب فرهنگی به دنبال فرمایش حضرت امام(ره)، این مسئله را به حوزه علمیه محوّل کرد. جامعه مدرسین هم از میان همه علمایی که بودند، تشخیص داد حضرت آیت الله مصباح یزدی، تنها کسی است که می تواند چنین کاری را انجام دهد.


آیت الله مصباح در هیئت های مؤتلفه، از ابتدا مسئول کارهای فرهنگی بود و به همین دلیل، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کسی که چشم بیدار مسائل فرهنگی بود، ایشان بود. ایشان همواره دغدغه داشت و می فرمود که اگر بخواهیم انقلاب به اهداف خودش نائل گردد و به رشد و بالندگی برسد و از مسیر منحرف نشود، باید کار فکری کنیم و آن موانعی را که باعث انحراف شده است، اصلاح کنیم. آن زمان، مسائل کمونیسم و حزب چپ مطرح بود. آن ها یک سلسه درس های پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک را شروع کردند و کتاب هایی را هم در این زمینه منتشر نمودند که الآن هم موجود است. پس از این بود که چندین جلسه مناظره بین چپی ها از یک طرف و شهید بهشتی، آیت الله مصباح و آقای سروش که البته بعداً انحراف فکری پیدا کرد، از طرف دیگر برگزار شد که تعداد آن حتی به سی جلسه هم رسید. در این سی جلسه، واقعاً معلوم شد که گروه های چپ، چیزی برای گفتن در برابر اسلام ندارند و به این صورت، طومار آن ها در برابر ایدئولوژی اسلام برچیده شد.


در آن زمان، طرحی مطرح گردید که طیّ آن قرار شد از هر رشته ای، اساتید متدّین دانشگاه دعوت شوند و در تعامل با فضلای حوزه، مباحثی داشته باشند و همین مباحث، دست مایه نوشتن کتاب های دانشگاه شود. طرح این بود که در هر رشته علوم انسانی، ۴۰ مسئله عمده استخراج شده و مورد بحث و نقد و در نهایت، جمع بندی قرار گیرد. این کار انجام شد که البته کار سنگینی هم بود. این، آغاز پژوهش در علوم انسانی در حوزه علمیه بود که قدم اول بود. کتاب هایی انتشار پیدا کرد و از همین جا، تربیت نیرو برای کار در علوم انسانی آغاز گردید. ما جزء اولین کسانی بودیم که یک برنامه آموزشی را تدوین کردیم و قرار شد طلبه ها بیایند و در رشته های تخصّصی علوم انسانی؛ مثل روان شناسی، حقوق، اقتصاد و غیره درس بخوانند. هدف، این بود که طلاب با مسایل این علوم آشنا شوند و تحقیقاتی انجام دهند و بر اساس آموزه های اسلام، آن ها را تدوین کنند.


الآن رویکرد حوزه علمیه نسبت به آشنایی طلاب با علوم انسانی به صورت تخصّصی، اصلاَ قابل مقایسه با اوایل انقلاب نیست. من یادم هست آن روزهایی که انجمن روان شناسی برای اولین بار در حوزه تأسیس شد، فقط ۷ یا ۸ نفر عضو داشت؛ الآن حداقل ۲۰۰ عضو دارد که همه اعضای آن دست کم دارای مدرک کارشناسی ارشد بوده و بسیاری از آن ها دکترا دارند و همگی، صاحب تألیف و نظر هستند. البته روند کارهای فکری، بسیار طولانی و دامنه دار است و نیاز به صبر و حوصله زیادی دارد. شما اگر تاریخچه نظریه پردازی در علوم انسانی و دیگر علوم را نگاه کنید، گاهی یک دانشمند، کلّ عمر خود را برای ارائه یک تئوری و سر و سامان دادن به آن می گذارد. البته ممکن است این تئوری بعداً رد شود و یا ارتقاء پیدا کند. کار فکری، مسئله ده یا بیست سال نیست؛ یعنی اگر می خواهیم یک دانش ریشه دار، جلو برود، باید در همه ابعاد، صد یا دویست سال کار شود تا مسائل آن، به خوبی جا بیفتد. البته ما باید از روش های میان بُر استفاده کنیم و این کار هم انجام یافته و صورت می گیرد.


به هر حال، امروز طلبه ها از نظر آشنایی با این علوم به صورت تخصّصی، از دانشگاهیان کم ندارند. ما در زمینه اقتصاد، حقوق، روان شناسی، جامعه شناسی و غیره، قدم های بزرگی در حوزه علمیه برداشته ایم؛ گرچه همه مسائل آن ها مورد بررسی قرار نگرفته و هنوز خیلی راه مانده است تا بگوییم مثلاً روان شناسی اسلامی را تدوین کرده ایم؛ جامعه شناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی هم همین طور که هر کدام از آن ها خودش، دریایی از مسایل مختلف است و باید نسبت به آن ها، اظهار نظر و پژوهش و نظریه پردازی صورت گیرد. با این حال، فضایی که به وجود آمده، اصلاً قابل قیاسه با اوایل انقلاب نیست. اوایل انقلاب، در کلّ علوم انسانی، تعداد محدودی بودند که مطالعات جدّی داشتند. البته همان زمان، کارهایی انجام شد که انصافاً کارهای عمیقی بود. بعضی از کتاب هایی که آن موقع نوشته شد؛ مانند کتاب «مکاتب روان شناسی»، هنوز در دانشگاه ها و حوزه ها تدریس می شود؛ یعنی کارهای حساب شده و خوبی صورت گرفت.


به این مسئله، باید توجه کرد که داشتن روحیه پژوهش و شجاعت در انجام پژوهش، بسیار مهم است. بحمدالله، این روحیه در حوزه های علمیه هست و این شجاعت برای پژوهش وجود دارد. ما باید بدانیم که می توانیم در علوم انسانی با جدّیت، کار کنیم. این که رهبر معظم انقلاب(دام ظله العالي) می فرماید ما باید در علوم انسانی، تحوّل ایجاد کنیم و علوم انسانیِ موجود، نه تنها مفید نیست، بلکه مضر هم هست، ضرورتی انکارناپذیر است. ما باید بدانیم که این کار، شدنی است؛ یعنی می توانیم در علوم انسانی، تحوّل ایجاد کنیم.


امروز در کشور ما، کدام یک از زمینه های علوم انسانی (مطالعات رشته ای و میان رشته ای) از اولویت پژوهشی برخوردار است؟


الآن در دنیا، گرایش به مباحث میان رشته ای، بیشتر شده است. این هم طبیعی است؛ چون ابعاد وجودی انسان، زیاد است؛ انسان هم بُعد اجتماعی دارد، هم بعد فردی؛ هم بعد اقتصادی دارد، هم روان شناختی، جامعه شناختی و...؛ انسان دارای بعد معنوی هم هست؛ احساسات دارد، فکر دارد، عقل دارد، شناخت دارد. بنابراین، وجود انسان دارای ابعاد مختلفی است. ابعاد مختلف انسان، به عنوان یک مجموعه با هم کار می کند؛ یعنی من و شما که الآن به عنوان یک واحد انسانی، این جا هستیم، این گونه نیست که صبح از خواب بیدار شویم و برویم مثلاً جنبه روان شناختی یا جنبه اجتماعی یا ذهن اقتصادی خودمان را فعّال کنیم. در هر فعالیتی که شما نگاه می کنید، تمام ابعاد وجودی انسان، دخیل است. شما کدام فعالیت را سراغ دارید که شناخت در آن، تأثیر نداشته باشد؟ بله، ما از خیلی از مسایل فیزیولوژیک که در حیات طبیعی ما در جریان است، تقریباً اطلاع نداریم و نمی دانیم که در بدن ما چه می گذرد؛ آن فعل و انفعالات عجیب و غریب که خداوند متعال، دستگاه آن را در بدن ما قرار داده است، نمی دانیم که چه طور عمل می کند. اگر آن ها را استثناء کنیم، ما می توانیم شناخت خوبی نسبت به ابعاد مختلف انسان پیدا کنیم. انسان در مجموع، از این نظر، دارای ابعاد گوناگونی است که به لحاظ فکری، روان شناختی، انگیزشی و احساساتی، قابل بررسی است.


همان طور که گفتم انسان، هم بُعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی دارد؛ یعنی کارهای انسان در خلأ انجام نمی شود. شما حتی اگر یک کار ساده هم بخواهید انجام دهید، باید انگیزه و میل و شناخت داشته باشید؛ این که انجام این کار، چه فایده ای برای شما دارد و آیا اصلاً به درد شما می خورد یا نه. به عنوان مثال، ما در امور تربیتی با جهات مختلفی روبه رو هستیم؛ طوری که اگر به یک بُعد آن بپردازیم و از سایر ابعاد آن، غفلت کنیم، شناخت ما نقص پیدا می کند. این مسئله در همه علوم، عمومیت دارد. برای همین است که اندیشمندان معتقدند اگر در یک زمینه، کاری انجام می شود، باید تمام ابعاد آن ملاحظه شود. بنابراین تمام متخصّصان رشته های مختلف باید جمع شوند تا بتوانند شناخت خود را نسبت به انسان تکمیل کنند. بر این اساس، در حال حاضر، اقبال زیادی به پژوهش های بین رشته ای در جهان وجود دارد. این هم منطق دارد؛ چون حقیقت انسان، این هست که دارای ابعاد مختلفی است و پیچیدگی های ابعاد وجودی انسان، اقتضاء می کند که کارهای مشترک انجام شود. البته از کارهای تخصّصی هم نباید غافل شد.


با علم به ضرورت پرداختن به علوم انسانی، به خصوص در حوزه علوم اسلامی که شاید بتوان گفت زیرمجموعه آن محسوب می گردد، پژوهش در کدام عرصه ها، از اهمیت بیشتری برخوردار است؟


آن چه در علوم اسلامی، خیلی می تواند اثرگذار باشد، علوم عقلی است. علوم عقلی می تواند بین همه بخش ها، رابطه برقرار کند. بالأخره ما انسان ها وقتی که افکار خودمان را بر اساس منطق و استدلال بررسی می کنیم، به نتایج مثبتی می رسیم. اتفاقا الآن هم مسئله طبقه بندی علوم و رابطه علوم با همدیگر، بسیار مطرح است. در مورد استدلال ها و پژوهش هایی که انجام می شود و در مورد حق یا باطل بودن نتایج تحقیقات و نیز نقدهایی که در مسایل مختلف علمی صورت می گیرد، عقل می تواند به ما کمک کند. عقل در حقیقت، جوهره اصلی انسان است. اگر ما روابط عقلی و منطقی را بتوانیم به خوبی در علوم، تقویت کنیم، تحقیقات ما هدفمند می شود. اتفاقاً نقصی که در علوم انسانی وجود دارد، فاصله گرفتن آن از مسایل فلسفی است؛ یعنی گه گاه مسایل فلسفی را به عنوان مسایل انتزاعی و بی ارزش قلمداد می کنند؛ در حالی که فلسفه، لبّ مسئله است؛ اصل و ریشه مسئله است. خوشبختانه این مسئله در حوزه های علمیه، از قوت برخوردار است و آن کارهای اولیه که اشاره کردم نسبت به نقد عقلی علوم انسانی صورت گرفت و بعضی کتاب ها در این زمینه نوشته شد و نقدی که نسبت به تئوری های مختلف انجام گرفت و باعث شد فضلای ما در عرصه های علمی، توانمند شوند، به دلیل برخورداری از عقلانیت و مسایل فلسفی بود.


بنابراین، توجه به مسایل عقلی، یک ضرورت است. متأسفانه در بعضی از موارد، با فلسفه خواندن طلاب، مخالفت می شود. آیت الله مصباح می فرماید که فلسفه در علوم اسلامی، مثل یک اسلحه در دست سرباز است. در شبهات متعدّدی که امروز شامل دین و آموزه های دینی می شود، وقتی ما وارد بحث ها و پژوهش های علوم اسلامی می شویم، آن چیزی که می تواند عصای دست ما باشد و به ما کمک کند، همین مسایل عقلی است که می تواند راه را باز کند و راه های جدیدی را به ما نشان دهد. آن چه که باعث می شود سِره را از ناسِره، تشخیص دهیم، همین مسایل عقلی است که می تواند به ما کمک کند و امتیازی برای علوم انسانیِ اسلامی باشد و به ارائه تحلیل بپردازد. پس به اعتقاد من در بین همه علوم، دانشی که می تواند به پژوهش های ژرفی که برای علوم انسانی اسلامی نیاز است، یاری برساند، همان تأمّلات عقلی و فلسفی است.


بعضی از صاحب نظران غربی که روش تحقیق را منحصر به مشاهده و تجربه می دانند، در موضوعاتی که به انسان، ارتباط پیدا می کند و فراتر از تجربه است، می گویند ما نمی توانیم وارد این مباحث بشویم؛ مثلاً درباره اراده و اختیار می گویند اراده و اختیار انسان، چیزی نیست که بشود آثار آن را دید؛ این که بگوییم این اراده است و این اختیار است، برای ما دیدنی و ملموس نیست. در عین حال، با استدلال و روش های عقلی می توان به آن رسید. خب، آن ها این روش ها را کنار گذاشتند و گفتند ما با این ها کاری نداریم؛ این ها موارد انتزاعی است و در واقع، خودشان را از این روش ها محروم کردند. اختیار از مهم ترین مواردی است که در وجود انسان است و جوهره انسان را تشکیل می دهد؛ اما خیلی از تئوری های غربی در مورد انسان، دچار نوعی جبرگرایی محیطی و یا فیزیولوژیکی شد؛ یعنی چون نتوانستند به این مسئله مهم، ورود پیدا کنند و به زعم خودشان، یک مسئله انتزاعی بود و باید کنار گذاشته می شد، گرفتار جبر شدند.


اگر ما روح انسان را کنار بگذاریم و تنها به جسم او توجه کنیم، شناخت ما از انسان، ناقص می شود. در این صورت، چیزی را عرضه می کنیم که اصلاً واقعیت ندارد. انسان با اراده و اختیار خودش می تواند چیره شود و به سایر ابعاد وجودی خودش تسلّط پیدا کند. این تحوّلاتی را که در طول تاریخ می بینیم که یک انسان آمده و یک جامعه را متحوّل کرده؛ بر خلاف جهت جامعه حرکت کرده؛ موفق بوده؛ تغییر ایجاد کرده است، دلیل آن چیست؟ چه جوهره ای در او وجود داشته است؟ خیلی از تئوری های غربی در این جا ناکام است؛ چون به اعتقاد آن ها پژوهش، فقط از طریق تجربه امکان پذیر است و هیچ چیز دیگری نباید باشد. این مثال، معروف است که فردی، کلید خودش را در تاریکی گم می کند. کمی آن طرف تر روشنایی بود. او می رود در روشنایی، دنبال کلید می گردد. گفتند تو کلیدت را جای دیگری گم کردی، ولی داری این جا را می گردی؟ گفت چون نور این جا بیشتر است. خب، شما اگر کلیدت را در تاریکی گم کرده ای، باید دنبال راهی بگردی که در آن شرایط، کلیدت را پیدا کنی، نه آن که موضوع را تغییر دهی. خب، البته کارهای تجربی ممکن است ساده تر باشد و ما را زودتر به نتیجه برساند، ولی وقتی موضوع اصلاً موضوع دیگری است، شما در جایی، دنبال چیزی می گردید که اصلاً آن جا نیست. این مثال در مجموع، مثال خوبی است.


مسائل عقلی و بعد علم حضوری که ما نسبت به روح خودمان و فعل و انفعالاتی که در درون مان انجام می شود، داریم، منبع سرشاری از توجه به ویژگی های انسانی است. یک وقت غربی ها می خواستند در روان شناسی، از طریق «نگاه به درون» و «نگاه به ذهن»، آزمایش هایی را بر روی برخی افراد انجام دهند؛ به همین دلیل افرادی را آوردند و از آن ها خواستند که احساس خودشان را گزارش کنند؛ به این صورت که وقتی مثلاً فلان نور را دیدند یا فلان صدا را شنیدند، دکمه ای را که در مقابل شان است، فشار دهند. استدلال شان هم این بود که ما از بیرون نمی توانیم درون انسان را بررسی کنیم؛ ولی آدم خودش می فهمد که چه وقت، صدا را شنیده یا چه وقت، نور را دیده و چه طور شنیده یا دیده است.


بعد به تدریج، رفتارگرایان آمدند و گفتند نه، ما نمی توانیم به این چیزهای درونی اعتماد کنیم؛ این ها جنبه های انتزاعی دارند؛ این که کسی بخواهد مشاهدات حضوری خودش را گزارش کند، چندان قابل اعتماد نیست. البته این کار، کاملاً منسوخ نشد و بعضی از دانشمندان و تئوری پردازان، به رغم این که متهم می شدند غیرعلمی کار می کنند، از این محدودیت، پا را فراتر گذاشته و در نهایت هم موفق شدند. کسی مثل ژان پیاژه، اوایلی که بررسی تئوری خودش را درباره رشد شناختی کودکان ادامه می داد و تقریباً به این نتیجه رسیده بود که گویا کودکان، طور دیگری دنیا را می بینند و ادراک آن ها نسبت به جهان خارج و اطراف خودشان، متفاوت است، آرام آرام شروع به مطالعه بر روی فرزندان خودش کرد و به مشاهداتی هم دست یافت. بعد به یک کودکستان رفت. در آن جا می نشست و فقط کودکان را مشاهده می کرد؛ نوع رفتارهای آن ها را یادداشت می کرد و مورد تحلیل قرار می داد. ما وقتی زندگی پیاژه را بررسی می کنیم، می بینیم علت این که او توانست این کار را انجام دهد، این بود که مطالعات فلسفی داشت؛ یعنی زمینه فلسفی بود که با مشاهدات او تلفیق شد و او توانست تئوری جدیدی را ارائه دهد.


اوایلی که پیاژه، افکار خودش را ارائه می کرد، متهم می شد به این که غیرعلمی است و تجربی نیست. خیلی به آن، نقد وارد می شد. الآن یکی از تئوری های مطرح و مسلّمی که در روان شناسی و هم چنین در تربیت و علوم شناختی به آن توجه می شود، همین تئوری پیاژه است که دیگر کسی نسبت آن اعتراض نمی کند. البته ما به این تئوری، نقد داریم؛ چون یکی از ریشه های اصلی آن، نظریه داروین است که مسئله سازش با محیط را مطرح می کرد. پیاژه بر پایه مشاهداتی که داشت، تئوری خودش را بیان کرد؛ اما زیربنای کار او همان اصول و قواعد داروینیسم بود که جای نقد دارد. ولی می خواهم عرض کنم که بوده اند کسانی که آن قالب های تنگ نظرانه ای که بعضی از تئوری ها به جهان علم تحمیل کرده بودند، آن ها را شکستند. ما باید این طور باشیم؛ یعنی خودمان را محدود به مسایلی که آن ها می گویند، نکنیم و به دنبال واقعیت باشیم؛ به دنبال چیزی باشیم که حق است؛ از هر راهی که امکان پذیر است و می توانیم با آن پیش برویم: تجربی، درون نگری، علم حضوری، علوم عقلی و غیره.


بنابراین ما تعصّبی نسبت به شیوه ای خاص نداریم. اما می بینیم آن چیزی که خصیصه اصلی و نقطه قوت حوزه علمیه می تواند باشد، همان علوم عقلی است که هم می تواند در تحلیل، بررسی و نقد مبانی غربی، خیلی مؤثر باشد و هم می تواند برای ما، یک ابزار قوی در نظریه پردازی باشد. البته این را که من عرض کردم، در خود وحی و در داده های قرآن کریم نیز هست؛ چرا که بیان همه چیز در قرآن هست: «تبیاناً لکلّ شیء» (نحل:٨٩). مسلّمات دین و آن مواردی که قطعاً از دین به ما رسیده است؛ یعنی سیره قطعی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و روایات آن ها که سندهای صحیح دارد، دریایی از اطلاعات و حقایق را برای ما فراهم می کند که آن هم باب عظیمی دارد که باز از ویژگی های حوزه محسوب می شود. دیگران این احاطه را نسبت به علوم وحیانی ندارند. ما می توانیم از این طریق، خیلی چیزها را رصد کنیم. هم چنین می توانیم در تئوری پردازی هایمان، از آن استفاده نماییم و به آن تکیه کنیم. البته بعداً قابلیت آن را هم دارد که آن مواردی را که از وحی گرفتیم، بتوانیم در میدان تجربه نشان دهیم و بگوییم ما این را از اسلام گرفتیم، بعد رفتیم تجربه کردیم و دیدیم همین طور است. خیلی از رساله های علمی که بعد از انقلاب نوشته شد، این گونه بود؛ به این صورت که ایده ای را از قرآن و اسلام گرفتند، بعد رفتند به صورت مطالعات همبستگی یا مطالعات تجربی، پرسش نامه هایی را تهیه کردند و آن را از نظر تجربی هم به اثبات رساندند. بنابراین ما در این زمینه، هم عقل را مهم می دانیم و معتقدیم که می تواند کمک کننده و یک روش قطعی باشد و هم وحی را. این دو ویژگی در حوزه وجود دارد؛ اما در دیگر مجامع علمی، توجه چندانی به آن نمی شود.


با توجه به بند ششم سند چشم انداز ایران در افق ۱۴۰۴ که کشور ما باید به جایگاه اول علمی در سطح منطقه (با تأکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم) تبدیل شود، شما سهم پژوهش را در این فرآیند، تا چه میزان برجسته می دانید؟


پژوهش اجمالاً به معنای تلاش علمی برای فهم چیزهایی است که قبلاً نمی دانستیم. معنای واقعی پژوهش، همین است. البته ما یک پژوهش دوم و سوم هم داریم؛ به این معنا که شما مسایلی را که قبلاً فهمیده شده، به شکل های مختلف درمی آورید و به دیگران ارائه می کنید. به این می گویند کار ترویجی؛ یعنی استفاده از دانسته ها برای اهداف ریزتر. اما پژوهش در حقیقت به معنای این است که یک مجهولی را با استفاده از یک روش مشخص، معلوم کنید. یک مسئله ای ممکن است هنوز به اثبات نرسیده باشد، ولی ما فرضیه ای را مطرح می کنیم و بعد تحقیق بیشتری انجام می دهیم تا بتوانیم آن را اثبات کنیم. پس پژوهش، بال حرکت است؛ موتور محرّکه هر پیشرفتی، پژوهش است؛ یعنی ما اگر بخواهیم در زمینه های مختلف؛ چه در روابط انسانی و چه در مسایل مربوط به تکنولوژی، پیشرفت کنیم، ابتدا باید در مورد آن موضوع، کسب دانش کنیم و سپس با استفاده از آن علم، به پژوهش بپردازیم.


بحمدالله در کشور ما در زمینه علوم محض و تحقیقات بنیادین، پیشرفت های خوبی صورت گرفته است؛ مثلاً پارک های علم و فناوری، رشد و جهش خیلی خوبی داشته است که قبل از این وجود نداشت. حتی سیستم آموزشی که ما قبلاً داشتیم، یک سیستم وابسته گرا بود. سیستم آموزشی ما را به گونه ای طراحی کرده بودند که خروجی آن، به درد کشور نخورد یا آن که وابسته باشد. واقعاً این طور بود که رابطه بین آموزش و صنعت، آموزش و تکنولوژی قطع بود. آن طور نبود که رشته های دانشگاهی و علمی ما بر اساس نیازی که در داخل کشور است، طراحی شده باشند. بر این اساس شما می دیدید که فارغ التحصیلان ما عمدتاً باید به آمریکا و کشورهای دیگر می رفتند تا آن که بتوانند کار پیدا کنند؛ چون می گفتند ما وسایل تحقیق و رشد علمی را در این جا نداریم؛ به همین دلیل، نخبگان از کشور می رفتند. البته بعد از انقلاب، به لطف خداوند، زمینه برای کارهای پژوهشی، خیلی بیشتر از گذشته فراهم شده و همان طور که عرض کردم در حوزه های علمیه، این زمینه برای علوم انسانی، مساعدتر شده است. الآن با توجه به امکاناتی که در کشور ما وجود دارد، واقعاً یک جهشی در علوم انسانی، نسبت به گذشته ایجاد شده است.


نحوه ارتباط میان آموزش و پژوهش را چه گونه می توان ترسیم کرد؟ آیا می توان گفت آموزش، مقدمه پژوهش است یا آن که آموزش و پژوهش باید توأمان با همدیگر رشد پیدا کرده و بالنده شوند؟


اگر ما توجه کنیم که پژوهش، یک فعالیت علمی برای یافتن چیزهای جدید و مجهولات است، پاسخ این سؤال به خوبی، روشن می شود. معمولاً شما وقتی می خواهید درباره یک چیز جدید، پژوهش کنید، باید علم آن را تا آن جایی که رسیده است، بدانید؛ یعنی به مرزهایی از دانش برسید که دیگر از این جا به بعدِ آن، اثبات نشده است. ما اگر علم را یک دایره در نظر بگیریم؛ دایره ای که روشن است و اثبات شده است، خب شما اول باید نسبت به این دایره که دیگران زحمت کشیده اند و آن را اثبات کرده اند و روشن کرده اند، علم پیدا کنید و سپس به پژوهش بپردازید؛ یعنی اول باید فرابگیرید، بعد پژوهش کنید؛ چون ما انسان ها عمر محدودی داریم. اگر علامه دهر هم باشد، بالأخره روزی از دنیا خواهیم رفت. بنابراین، باید این علم به نسل جدید منتقل شود. این انتقال از چه طریقی ممکن است؟ از طریق آموزش. پس ما همواره باید نسل های جدید را با یافته های قبلی آشنا کنیم؛ این یعنی آموزش؛ یعنی شما باید آن دایره هایی را که روشن شده و اثبات شده است، مکرّراً به نسل های جدید بگویید و بعد آن ها را به کار بگیرید؛ تا آن که این دایره توسعه پیدا کند و مجهولات آن، معلوم گردد. این که می گویند شما باید رساله علمی بنویسید، فلسفه اش این است؛ این که شما بیایید یک فهمی به نافهمی های ما اضافه کنید؛ چیز جدیدی بگویید که قبلاً دیگران نگفته اند و این دایره را گسترده کنید.


بنابراین، آموزش و پرورش در نسل های مختلف، در آغوش هم حرکت می کنند. اگر انسان، جاوید بود، آن وقت می توانستیم بگوییم که آموزش، نیاز نیست؛ شما همین طور خودتان یاد بگیرد و پیشرفت کنید. ولی این طور نیست. آموزش و دانستن شیوه های آن و شیوه های انتقال سریع مطالب به دیگران، به نحوی که در ذهن ها بماند، یک نیاز اساسی است که نهایتاً ما را به اهداف پژوهش می رساند. پس آموزش و پژوهش، دست در دست هم دارند و ما نمی توانیم این ها را از همدیگر بی نیاز بدانیم. سیستم پژوهشی ما باید طوری طراحی شود که آموزش های مورد نیاز در بطن آن دیده شده باشد. ما باید کلّیه داده های روشن شده علوم را در اختیار پژوهشگران و نسل های جدید قرار دهیم. به آن ها منتقل کنیم یا این که خودشان بخوانند و یا بخشی از آن به آن ها آموزش داده شود تا این که بتوانند به مرزهای دانش برسند و آن مرزها را توسعه دهند.


بر این اساس، روشن است که آموزش و پژوهش حتماً باید با هم باشند. فقط پژوهش نمی تواند باشد. البته می توان بین مؤسسه هایی که وجود دارد، تقسیم کار کرد. بعضی مؤسسات در قم و سایر شهرها هستند که کار آن ها صرفاً پژوهش است. شیوه کار آن ها نیز به این صورت است که کسانی را که قبلاً آموزش دیده اند و به سطحی از دانش رسیده اند که الآن به درد کار پژوهشی می خورند، جذب می کنند؛ یعنی دیگر مؤسسه ها، عهده دار آموزش می شوند و مؤسسات پژوهشی، از محصول آن ها استفاده می کنند. برخی از مراکز ما هم هستند که خودشان، افراد را آموزش می دهند و بعد در پژوهش، آن ها را به کار می گیرند.


شما در مجموع، وضعیت پژوهش را در دانشگاه ها چه گونه ارزیابی می کنید؟


من اشاره کردم بحمدالله پژوهش در کشور ما و در حوزه ها و دانشگاه های ما رشد کرده است. هیچ شکّی در این نیست. شما شاخص های پژوهشی را که نگاه می کنید و درصد مقالات پژوهشی را که ملاحظه می کنید، می بینید در زمینه پژوهش، رشد خوبی داشته ایم؛ هم در حوزه و هم در دانشگاه. من توضیح دادم که وضعیت پژوهشگران ما به نسبت پژوهشگران اول انقلاب در زمینه علوم انسانی، اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنی ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصد، رشد داشته است. در بعضی از موارد، ما حتی به مباحث علمی، ورود هم نداشتیم؛ اما الآن ورود داریم؛ الآن صاحب نظر هستیم. من الآن می توانم قاطعانه بگویم که اندیشمندان ما در حوزه علمیه، اصلاً کم از صاحب نظران دانشگاهی در حوزه های انسانی ندارند.


پژوهش در کلّ کشور، رسیده و بالنده شده است؛ یعنی به مرحله بلوغ خودش رسیده است. منتها، بحث این است که هنوز راه زیادی در پیش است. البته این نیست که بگوییم این تلاش ها، مثمر نبوده است. بعضی ها این طور فکر می کنند که هیچ کاری نشده و نمی شود؛ همیشه منتقد هستند. نه، این طور نیست. اگر وضعیتِ الآن ما را با قبل از انقلاب مقایسه کنید، می بینید که واقعاً تحوّل پیدا کرده است. هم دانشگاه های ما روحیه پژوهشگری دارد و هم حوزه های ما. منتها، نکته ای که در زمینه علوم انسانی وجود دارد، آن است که طیفی از اساتید ما، مدافع داده هایی هستند که آموخته اند؛ یعنی حاضر نیستند مقداری پای خودشان را فراتر بگذارند. جرأت ندارند چیزهایی را که از اساتید آموخته اند، زیر سؤال ببرند؛ در مورد آن ها، سؤال مطرح کنند.


یک وقتی تکنولوژی در کشور ما، یک چیز وارداتی بود و آن هایی که این تکنولوژی را وارد کشور ما کرده بودند، اجازه نمی دادند به آن دست بزنیم. حتی تعمیر بعضی از دستگاه ها نیز در کشورهای دیگر انجام می شد یا این که متخصّص می آمد و آن را در این جا تعمیر می کرد. اصلاً دانشجوی ما اجازه نداشت که برود و نحوه تعمیر آن را ببینید. طوری طراحی کرده بودند که ما بی خبر بمانیم. الآن این طور نیست. شما ببینید در زمینه مسایل نظامی، چه پیشرفت هایی کرده ایم. ما توانستیم به رغم تحریم هایی که داشتیم، پیشرفت کنیم. شما ببینید یک پهپاد [پرنده هدايت پذير از دور]پیشرفته آمریکایی را با تکنولوژی خودمان، روی زمین می نشانیم و بعد هم آن را بازسازی می کنیم؛ خب، این خیلی کار بزرگی است.


مشکلی که مخالفان ما در جهان دارند، این است که نمی دانند در ایران، چه میزان رشد علمی صورت می گیرد؛ این هم به دلیل آن است که تحقیقات علمی ما به طور مستقل انجام می شود. هم چنان بعضی از مصنوعاتی که ما داریم، خیلی پیشرفته تر از ساخته های آن هاست. آن ها خوف این را دارند که ما از آن ها جلو بزنیم. مکرّر می خواهند که رشد ما را کند کنند. در زمینه علوم محض، رشد ما چشم گیر بوده است. ولی در زمینه علوم انسانی، هنوز مقاومت هایی در دانشگاه ها وجود دارد؛ حتی در مسایل اولیه که ما باید این ها را تعدیل کنیم و بشکنیم. به عنوان مثال، یکی از مسایلی که هنوز وجود دارد و بعضاً با تعصب از آن دفاع می شود، تئوری «تکامل داروین» است؛ تئوری ای که اثبات علمی نشده، ولی آن قدر بر روی آن، تبلیغ شده است که در همه جا حضور دارد. ما حتی می بینیم که این تئوری در تولیدات فیلم و کارتون، ورود پیدا کرده است. بعد هم در مجامع دانشگاهی و دبیرستان ها، طوری آن را با آب و تاب بیان می کنند که جوان با ذهن نورَسته تصوّر می کند که این از حقایق علمی است.


اخیراً برخی دانشمندان آمریکایی، تئوری داروین را مورد نقد جدّی قرار داده اند. علت این که هنوز در دنیا، این سیاست وجود دارد که از تئوری داروین حمایت شود، آن است که در این تئوری، توجیهی برای نفی خدا وجود دارد. کسانی که با این تئوری به مخالفت برخاستند، «طرح هوشمند حیات» را مطرح کردند تا بگویند این جهان، سازنده دارد. این زندگی و حیات، موجودات، گل ها و انسان ها نمی توانند بدون نقشه قبلی ایجاد شده باشند. نقشه هوشمند؛ یعنی خدا. منتها، مشکل این جاست که آن را به دنیا تسرّی نمی بخشند؛ چون سکولاریسم و ماتریالیسم، منوط به این است که کسی خدا را قبول نکند. آن ها متعصّبانه از این تئوری حمایت می کنند. در کشور ما هنوز این بت شکسته نشده است. ما باید آن را بشکنیم. متأسفانه این تئوری در خیلی از نظریات ما، ورود پیدا کرده است؛ در روان شناسی، جامعه شناسی، زمین شناسی و غیره. باید تبر را برداریم و این بت بزرگ را بشکنیم. واقعاً این طور است. تئوری داروین، حلقه های مفقود زیادی دارد. خودشان می گویند چون این تئوری برای میلیون ها سال است، اصلاً قابل تحقیق نیست. شما چه گونه می خواهید درباره میلیون ها سال قبل، پژوهش کنید. این ها یک سری مسایل ظنّی است؛ علم آور نیست. ما باید روی جنبه هایی که در این تئوری مهم تر است، دست بگذاریم و آن را از نظر علمی، باطل کنیم.


نسل جدید که دارند می آیند، امید آینده ما هستند؛ چون نوع ذهن آن ها، نوع جدیدی است. این است که می توان این علوم را مورد نقد قرار داد. می توان آن ها را با تجربه آموزه های اسلامی بیان کرد. این شور و شوق و انگیزه ای که در دانشجویان جدید ما ایجاد شده است، واقعاً جای ستایش دارد. ما الآن شاهد این پدیده هستیم که دانشجوی ما، تحوّل را می خواهد؛ اما استاد ما نمی خواهد. من خودم بارها شنیده ام که دانشجو می گوید می خواهم تز خودم را درباره مسایل اسلامی بردارم، ولی استادم قبول نمی کند، می گوید این ها علمی نیست. همان حرف های قدیمی را می زند. ما الآن شاهد چنین مقاومت هایی هستیم. الآن نسل قدیم ما، مدافع مسایلی است که ارمغان غرب است و اصلاً هستی خودش را در آن می بیند. یک استادی که هر چه دارد، از غرب است و حقیقتاً موجودی و کیان علمی خودش را از غرب گرفته است، الآن دیگر نمی تواند همه آن ها را انکار کند و اصلاً جرأت این کار را هم ندارد؛ چون در این صورت، اعتبار علمی خودش را زیر سؤال می برد. البته عاقلانه این است که آن ها بیایند شروع به مطالعه و اصلاح اندیشه های خودشان کنند. اگر کسی همّت کند، می تواند. اگر آن ها هم دلی کنند و در فرآیند اصلاح، کمک کنند، ما واقعاً به سوی دانش حقیقی پیش می رویم. با ادعا که نمی خواهیم علوم انسانی را متحوّل کنیم. ما می خواهیم با علم و دانش، این تحوّل را ایجاد کنیم. دانشمندان و دانشجویان جوان ما، این آمادگی را دارند و افق آینده، رفته رفته روشن تر می شود. مقام معظم رهبری(دام ظله العالي) فرموده اند: نسل جدید ما، سازندگان تمدن نوین اسلامی هستند. یک بخش آن، همین است که الآن جوان های ما با همّت و شادابی خودشان، اهداف آینده را رقم می زنند. بنابراین پاسخ شما، این است که ظرفیت های خوبی در دانشگاه ها ایجاد شده است، ولی هنوز مقاومت هایی وجود دارد. اما این ها بالأخره شکسته خواهد شد. به تدریج که جلو می رویم، نسل جدید و رویش هایی که داریم، ما را به طرف علوم حقیقی انسانی، پیش خواهد برد.


آیا می توان ادعا کرد که وضعیت پژوهش در دانشگاه، بالنده تر از حوزه علمیه است؟


اگر در زمینه علوم انسانی می خواهیم قضاوت کنیم، تصوّر می کنم حوزه، رشد بیشتری داشته است. عمده هدف ما در این زمینه، آن است که دیدگاه اسلام را در علوم انسانی لحاظ کنیم؛ به همین دلیل ما از علوم انسانیِ اسلامی سخن می گوییم. در این زمینه، مسلماً حوزه پیشرو است. اما اگر بخواهیم در زمینه علوم محض در دانشگاه صحبت کنیم، بحث متفاوت می شود. علوم محض از جنس پژوهش است. اشاره کردم بحمدالله، رشد خوبی در این زمینه حاصل شده است و همین طور دارد پیش می رود. علوم محض هم مثل ریاضیات می ماند. در چنین مباحثی؛ نظیر ریاضی، فیزیک، شیمی و... و مسائلی؛ مانند نانوتکنولوژی و دانش هسته ای که پیچیدگی های انسانی را ندارد و موضوع آن ها، انسان نیست، بلکه خواص عالم خارج است، رشد خوبی صورت گرفته است و ما از این رشد، خوشحال هستیم.


من گمان می کنم که بحمدالله در این ابعاد، زمینه های مساعدی ایجاد شده که ما باید آن ها را رشد و گسترش دهیم و اجازه ندهیم بعضی از کوته نظران، مکرّراً بگویند که ما نمی رسیم و باید جیره خوار دیگران باشیم. نه، ما در زمینه علمی، همه کار می توانیم انجام دهیم و زمینه آن هم فراهم شده است. ما خوشحال هستیم که در دانشگاه های ما، در همه علوم محض، رشد ایجاد شده است. آن چیزی که دغدغه ماست، علوم انسانی است. اشکال در علوم انسانی است که حتماً باید در نوعی همکاری و تعامل بین حوزه و دانشگاه، برطرف شود. عرض کردم بحمدالله در حوزه، ظرفیت های خوبی در این زمینه ایجاد شده است؛ اما هنوز به جایی که خلأها را پُر کند، نرسیده است؛ هنوز در تدوین علوم انسانی اسلامی، در ابتدای راه هستیم.


وضعیتی که امروزه در حوزه علمیه از نظر پژوهشی حاکم است، به رغم رویکرد مثبتی که به آن وجود دارد، نوعی بیگانگی با پژوهش را نشان می دهد. ما در حوزه، هیئت علمی نداریم و پژوهش، هیچ سهمی در گرید و رتبه اساتید ندارد. جایگاه مقالات علمی- پژوهشی نیز چندان در آن شناخته شده نیست. حال، به نظر شما چه گونه می توان فضایی را که در دانشگاه به لحاظ پژوهشی وجود دارد، در حوزه علمیه ايجاد کرد؟


واقعاً این طور نیست. من نمونه هایی را خدمت شما عرض کردم که چند نفر طلبه می آیند مرزهای دانش را می شکنند و یک کتاب تأثیرگذار می نویسند. ما اصلاً هیچ گریدی نداشتیم، ولی آن کار را انجام دادیم. شبیه این کار در علم محض هم انجام شده است. شما تصوّر می کنید این دوستانی که در مسائل هسته ای کار می کنند و موجب رشد آن می شوند، چه گریدی دارند؟ آیا همه آن ها، استاد تمام هستند؟ من شنیده ام این دوستانی که علوم هوا و فضای ما را پیش می برند، همگی زیر چهل سال دارند. بعضی ها هستند که در سنین جوانی، خیلی استعداد بالایی دارند. افراد محدودی می توانند این طور باشند.


شما وقتی می خواهید یک رشته علمی را پیش ببرید، این کار با یک نفر امکان پذیر نیست. یک تیم پژوهشی لازم است تا بتواند یک کار عظیم یا یک پروژه عظیم را به سامان برساند؛ مثلاً همین «ماهواره امید» را یک دانشمند نمی تواند به تنهایی، همه ابعادش را پیش ببرد. گزارشی که من شنیده ام، حاکی از آن است که در جریان ماهواره امید، تقریباً تمام ظرفیت های علمی کشور فعّال گردید. خب، این دستاورد بزرگی بود که حاصل شد. می خواهم بگویم آن هایی که در خود دانشگاه می خواهند مرزهای تکنولوژی را پیش ببرند، چندان مقیّد به گرید و مسایلی از این دست نیستند. خود آن ها تلاش دارند که با روحیه جهادی پیش بروند. این روحیه در حوزه هم وجود دارد. بنابراین، گرید به تنهایی نمی تواند رشد ایجاد کند. چه بسا خیلی ها هستند که همین گریدها را هم گذرانده اند، ولی حتی یک کار پژوهشی متقن هم ندارند.


آن چیزی که در حوزه ها هست و آن چیزی که در حوزه ها، شور و اشتیاق برای فهم حقیقت ایجاد کرده است، گرید نیست. ما الآن افرادی در حوزه های علمیه داریم که در زمینه های علوم انسانی، با مطالعه شخصی به مدارجی رسیده اند که صاحب نظر شده اند و تئوری ارائه می کنند. می خواهم بگویم ویژگی هایی در حوزه هست که در دانشگاه نیست. در فرهنگ حوزه، داشته هایی وجود دارد که منحصر بفرد است. حالا ما چه قدر توانستیم از این ها استفاده کنیم و به آن نظم بدهیم، بحث دیگری است. من قبول دارم که در این نقطه ضعف وجود دارد. توجه دارید که حتی ما زمانی که می خواستیم برای حوزه، جایگاه علمی و مدارج علمی، تعریف کنیم، به طور مستقل، این کار را انجام ندادیم. البته در مسایل علوم انسانی، چاره ای جز تعامل با دانشگاه نیست.


بنابراین ما مجبوریم که به مدارج علمی توجه کنیم. یک طلبه که می خواهد برود در کنفرانس های علمی، اظهارنظر کند، اگر مدرک نداشته باشد، به او توجه نمی شود؛ از این رو آن را به عنوان ابزار باید داشته باشد. این فقط یک ابزار است. خیلی ها هم هستند که مدرک دارند و هیچ کاری انجام نمی دهند و اصلاً نمی توانند کاری انجام دهند. از مدرک و گرید و نظایر این ها به تنهایی، کاری برنمی آید. آن چیزی که هست، ظرفیت و انگیزه بالا و روحیه جهادی است که در حوزه های علمیه وجود دارد و می تواند فعّال تر شود و به کار بیفتد. البته ممکن است دانشگاه ها از نظر سیستم، کامل تر از حوزه های علمیه باشند. خب، این ها مواردی است که در دنیا، صدها سال بر روی آن ها، کار شده و این سیستم جا افتاده است. ما آن را نفی نمی کنیم. اتفاقاً در جای خودش از آن، استفاده هم می کنیم؛ ولی ما آن را کافی نمی دانیم که حالا بگوییم مشکل حوزه، این است که مثلاً گرید ندارد. بدون آن هم حوزه با ویژگی های منحصر بفردی که دارد، می تواند کار علمی و پژوهشی انجام دهد. الآن ظرفیت هایی در حوزه هست که در دانشگاه نیست. به هر حال من ضعف های حوزه را در بعضی موارد قبول دارم؛ اما نه به این معنا که ما هیچ نقطه مثبتی نداریم. اتفاقاً ظرفیت هایی وجود دارد که اگر خوب از آن ها استفاده شود، به آن اهدافی که می خواهیم، می توانیم برسیم.


از میان پژوهش های فردی و پژوهش های گروهی، کدام یک موفق تر است؟


علی القاعده پژوهش های گروهی بهتر است. ببینید بعضی از پژوهش ها اصلاً به صورت فردی، امکان پذیر نیست. پژوهش هایی که دارای ابعاد وسیعی از پژوهش است و پروژه های عظیمی را دربرمی گیرد، این ها را نمی توان به صورت فردی انجام داد. وقتی پژوهش ها به صورت فردی صورت می گیرد، طبیعتاً پژوهش ها به صورت موازی انجام می شود و نیروهای زیادی هدر می رود. اما اگر شما بیایید آن اهداف عالی را که در یک رشته وجود دارد، تقسیم کنید، گروه های پژوهشی تشکیل دهید و تقسیم کار کنید، هم زودتر به هدف می رسید، هم از نیروها، بهتر استفاده می شود و هم کار، عمیق تر انجام می شود؛ مثلاً شما وقتی می خواهید یک دایرةالمعارف بنویسید، اگر صد نفر را استخدام کنید، این کار در زمان کوتاه تری انجام می شود و از عمق کافی نیز برخوردار خواهد بود. فواید کار جمعی، بسیار واضح و روشن است. کارهایی که فکر چند نفر به آن اضافه می شود، پخته تر انجام می گیرد. بحمدالله، ما در حوزه، در زمینه پژوهش های جمعی، رشد خوبی داشته ایم. قبلاً پژوهش های ما منزوی بود.


اگر بخواهید مهم ترین ابزار لازم را برای پژوهش، به خصوص در حوزه مطالعات علوم انسانی برشمارید، به چه مواردی اشاره می کنید؟ به عبارت دیگر، چه ابزاری لازم است تا یک پژوهش در علوم انسانی به ثمر بنشیند؟ لطفاً به برخی از نقایص و کاستی های ما در امر پژوهش، به لحاظ سخت افزاری و نرم افزاری اشاره بفرمایید.


در لابه لای بحث های قبلی، اجمالاً به این سؤال، پاسخ دادم. ما برای این که پژوهش هایمان به ثمر بنشیند، هم به کادر علمیِ دارای ظرفیت، هم به آموزش و هم به کارهای گروهی نیاز داریم. بودجه و اعتبارات هم که جزء لوازم ضروری است. هیچ کاری بدون بودجه مناسب، انجام نمی شود. بودجه، آخرین مشکل است. ما اگر به جنبه های مدیریت و جنبه های نیروی انسانی و تقسیم کار، توجه بیشتری داشته باشیم، مشکل بودجه حل می شود. بودجه به هر حال کم و بیش وجود دارد. منتها، صحبت این است که این بودجه ها چه گونه باید صرف شود.


در پایان اگر توصیه ای به طلاب و اساتید حوزه علمیه در زمینه انجام کارهای پژوهشی دارید، بفرمایید.


توصیه کلّی من، این است که اولاً هیچ کاری را ساده قلمداد نکنند. هر کاری، به برنامه ریزی و استخوان خُرد کردن، نیاز دارد. ابتدا باید علم را خوب فراگرفت، با مسایل آن آشنا شد و سپس به پژوهش پرداخت. از کسانی که این علم را دارند، باید استفاده کامل کرد و بعد با ابزاری که در اسلام وجود دارد و با برنامه ریزی صحیح، به سمت علوم حقیقی پیش رفت. این را هم باید توجه داشته باشیم که ما می توانیم هر کاری را


انجام دهیم. الآن هم خوشبختانه ظرفیت خوبی وجود دارد؛ منتها باید تجمیع شود و به راه بیفتد تا إن شاءالله به هدفی که داریم، برسیم