بررسی شبهه ترک نماز از سوی حضرت سلیمان (ع)

چکیده
از مهم ترین و مؤثرترین اصول و ارکان استوار ادیان، نبوت است؛ و یکی از مسایل مهم نبوت بحث عصمت است وتحقق اهداف نبوت به آن بستگی دارد. عصمت در سه بخش: دریافت ، ابلاغ وحی ودوری از گناه مطرح می گردد. دانشمندان همواره به مسئله عصمت در نبوت پرداخته و آن را مورد بحث و بررسی قرار داده اند و با دلایل نقلی و عقلی اثبات کرده اند.
از سوی دیگر در منابع روایی و تفسیری، مطالبی نقل شده که با اصلِ معصوم بودن انبیا منافات دارد. ارزیابی و بررسی نظریه های تفسیری، برداشت های روایی و یا سند آنها می تواند تا حدودی این تنافی را رفع یا اصلاح کند. یکی از این مباحث، شبهه قضا شدن نماز حضرت سلیمان (ع)، است که به بخش سوم عصمت مربوط می شود: این شبهه ناشی از برداشت های مختلف از آیه 3 تا 33 سوره مبارکه«ص» که مقاله حاضر با روش تطبیقی و توصیفی به آن پاسخ داده است.
کلید واژه
عصمت، اسبان تیزرو، قضا شدن نماز
مقدمه
از دیرباز در بعضی از ترجمه ها و تفاسیر مطالبی وجود داشته که به ظاهر با مبانی اسلام مغایرند و به اسرائیلی ات معروفند. داستان حضرت سلیمان (ع) و اسبان تیزرو که در سوره مبارکه «ص» آیات شریفه 30-33 آمده است یکی از اسرائیلیات است که عصمت انبیاء را خدشه دار می کند .این بحث در تفاسیر مختلفی مورد ارزیابی قرار گرفته است. ولی معمولاً یا مانند تفسیر قمی و یا هر دو نظر صحیح وضعیف را محتمل دانسته اند. دلایلی نیز که در برخی از تفاسیر آمده کامل نیست.
آیات مورد نظر
«و وَهَبنا لِداودَ سُلَیمان نِعمَ العَبدِ إنّه أوّاب * إذ عُرِضَ علیه بالعشیِّ الصّافناتُ الجیاد * فقال إنّی أحبَبتُ حُبّ الخیرِ عن ذکرِ ربّی حتّی تَوارت بالحجاب * رُدّوها عَلیّ فطَفِقَ مَسحاً بالسوقِ و الأعناق» (ص/30-33).
نظر اوّل قائلین عبارتند از: روزی حضرت سلیمان (ع) هنگام عصر از اسبان تیزرو که برای جهاد آماده شده بود سان می دید. نگاه سلیمان همچنان ادامه داشت تا اسب ها از دیدگان سلیمان پنهان شدند. او دستور داد بار دیگر اسبان را برگردانید و رژه را تکرار کنید. در سان دوم، سلیمان دستی بر گردن و ساق اسبان کشید و بدین وسیله از مربیان نیز قدردانی کرد (قرائتی، 1383: 2/ 83)2. علاقه سلیمان به اسبان، جهت اهداف رزمی و برای خدا بود و لذا فرمود: «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی» سرچشمه علاقه من یادخداست.
نظر دوم قائلین عبارتند از: سلیمان آن چنان در تماشای اسبان غرق شد که خورشید غروب کرد و نماز عصرش از دست رفت. لذا ناراحت شد و دستور داد خورشید برگردد و مشغول وضو شد و سر و گردن و پاهایش را مسح کرد و سپس نماز خود را بجای آورد. (همان).منظور از مسح کردن ساق و گردن، برنامه وضویی بوده که در آیین سلیمان وجود داشت، البته گاهی مسح در لغت عرب به معنی شستن نیز آمده است.
نظر سوم قائلین عبارتند از: یکی از برجسته ترین مفسران شیعه امامیه، علی بن ابراهیم قمی (قرن سوم ق) در تبییناین سه آیه نوشته است:قال علی بن إبراهیم فی قوله: و وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ إلی قوله حَتَّی تَوارَتْ بالحجاب «و ذلک أن سلیمان کان یحب الخیل و یستعرضها فعرضت علیه یوما إلی أن غابت الشمس و فاتته صلاة العصر فاغتم من ذلک غما شدیدا فدعا الله عز و جل أن یرد علیه الشمس حتی یصلی العصر فرد الله علیه الشمس إلی وقت العصر حتی صلاها ثم دعا بالخیل فأقبل یضرب أعناقها و سوق ها بالسیف حتی قتل ها کل ها و هو قوله عزّوجلّ رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ ... » (قمی، 1367: 2/ 234-235).منظور از جمله «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» این است که دستور داد با شمشیر ساق و گردن اسب ها را بزنند و یا شخصا این کار را کرد، چرا که آن ها سبب فراموشی یاد پروردگار و نماز او شده بودند!
نظر چهارم قائلین عبارتند از: به گفته برخی، نماز نافله از او قضا شده است، نه نماز واجب تا فراموش کردن آن مشکلی نداشته باشد (مکارم شیرازی، 1374: 19/ 276).
نظر پنجم قائلین عبارتند از: :برخی می گویند زمان اول وقت نماز گذشته بود نه زمان آن نماز. (نمازش آخر وقت شد)؛ (طبرسی، 1372: 8/ 740).
نظر ششم قائلین عبارتند از: معنای «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ» این است که حضرت سلیمان(ع) در نماز بودند که اسب های غنیمت گرفته شده را برای عرضه کردن به ایشان آوردند و ایشان به وسیله دستشان اشاره کردند که اسب ها را ببرند چون دارند نماز می خوانند تا این که اسب ها پنهان شدند و دیوار اصطبل آن ها را پوشاند پس هنگامی که نمازشان تمام شد فرمودند: «رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً» یعنی شروع کردند به مسح کردن و نوازش آن ها 3.
با توجه به این شش نظر، مواردی که در آیات مذکور سبب اختلاف در تفسیر شده اند عبارتند از:
1- حرف جر «عن» ممکن است به معنای «علی» یا «مجاوزه» باشد.
2- عبارت «ذکر ربی» در آیه دلالت بر نماز واجب می کند یا نماز نافله و یا کتاب تورات؟
3- مرجع ضمیر فاعلی در فعل «توارت» به «الصافنات الجیاد» برمی گردد یا به «شمس» مقدر که از قرینه «العشـی» مستفاد می شود.
4- مرجع دو ضمیر فاعلی و مفعولی در عبارت «ردوها علیّ» که معلوم نیست فاعل، ملائکه هستند یا خداوند و یا نگهبانان اسب و مفعول «شمس» است یا «الصافنات الجیاد»؟
5- معنای «مسح» در آیه شریفه «فطفق مسحا بالسوق و الاعناق» آیا به معنای قطع کردن و بریدن است یا وضو گرفتن، نوازش کردن و یا انفاق کردن؟

بررسی مفهوم عصمت
در بخش قبل مشاهده شد که در تفاسیر مختلف، گناهانی به حضرت سلیمان (ع) نسبت داده شده است که گویی هیچ منافاتی با عصمت ندارد. از این رو ابتدا به بررسی و تعریف مفهوم عصمت می پردازیم.

معنایابی عصمت در نظرگاه لغت دانان
راغب در مفردات می نویسد: عصمبه معنای امساک است و اعتصام به معنای طلب کردن حافظ و نگهدارنده است. وی سپس توضیح می دهد که عصمت انبیا به معنای حفظ و نگهداری خود به وسیله خصوصیت هایی که خداوند به آن ها داده است، مانند صفای دل و فضایل جسمانی و نفسانی و یاری کردنشان و ثابت قدم کردنشان و به وسیله سکینت و حفظ کردن قلب آن ها و توفیق دادن به آن ها... .4ابن منظور نیز در لسان العرب در معنای عصمت آورده است که عصمت در کلام عرب به معنای «منع» است؛ و عِصْمةُ الله عَبْدَه به این معناست که او را از آنچه که هلاکش می کند منع کرد. عصم از عَصَمه یَعْصِمُه به معنای منع کردن و نگهداری است.
وی پس از توضیحات دیگری می گوید:... و عصمت به معنای حفظ کردن نیز می باشد. 5
ابن فارس در مقاییس اللغة در مورد کلمه مذکور چنین بیان کرده است:
ریشه و اصل کلمه عصمت «عَصْم» که مفرد و صحیح است می باشد که به معنای امساک و منع کردن و کلماتی که ملازم این ها می باشد است که معنای آن ها به طور تقریبی همانند است، عصمت به معنای این است که خدای تعالی بنده اش را از واقع شدن در خطر و بدی بازدارد... و عرب زمانی که می گوید «أعصمت فلاناً» به معنای این است که برای او چیزی آماده کردم که به آن تمسک بجوید و خودش را حفظ کند. 6

عصمت از دیدگاه متکلمان
1. متکلمین به طور مطلق عصمت را به صورت قوه ای که انسان را از گناه و خطا منع می کند تعریف کرده اند. 7
2. عصمت عبارت است از لطفی که خداوند آن را در مکلف ایجاد می کند به طوری که مکلف همراه این لطف انگیزه ای برای ترک کردن طاعت و انجام دادن معصیت ندارد درحالی که قدرت بر انجام این کارها را نیز دارد و لطف به این صورت حاصل می شود که شخص ملکه ای دارد که مانع از انجام گناهان می گردد. علاوه برآن ملکه، آگاهی از ثوابِ اطاعت و عذاب گناه، همراه ترساز مؤاخذه به خاطر انجامِ «ترک اولی» و انجام کار سهو نیز سبب ایجاد این عصمت می شود. 8
3. عصمت لطفی است که خدای تعالی اعطا می کند آن را به مکلف، به طوری که مانع از انجام گناه و ترک اطاعت می شود با این که قدرت آن دو را نیز دارد. 9
4. همه پیامبران الهی معصومند؛ یعنی در تمام عمر-چه پیش از نبوت و چه بعد از نبوت- از «خطا و اشتباه» و «گناه» به تأیید الهی مصون و محفوظ می باشند، زیرا اگر مرتکب خطا یا گناهی شوند اعتماد لازم برای مقام نبوت از آن ها سلب می گردد و مردم نمی توانند آنان را واسطه مطمئنی میان خود وخدا بشناسند و آنان را در تمام اعمال زندگی پیشوا و مقتدای خویش قرار دهند (اعتقاد ما، مکارم شیرازی).

پاسخ به شبهه
در این بخش به نقد نظراتی که در بخش اوّل نقل کردیم می پردازیم.
1. ظاهر آیه دلالت بر انجام فعل قبیحی از طرف حضرت سلیمان(ع) نمی کند و اگر روایتی هم که به ظاهر صحیح و قوی است، مخالف ادله قطعی باشد به آن اهمیت داده نمی شود، حال چه برسد به این که روایت ضعیف و دارای اشکالاتی باشد! 10
2. خدای تعالی آیه را با مدح و ستایش حضرت سلیمان (ع) آغاز کرده و فرموده است: «نعم العبد إنه أواب». بر این اساس جایز نیست که ابتدای آیه او را اینگونه ستایش کند و بعد بلافاصله فعل قبیحی (غفلت از نماز) را به او نسبت دهد. 11
3. «مگر ممکن است پیامبر معصومی وظیفه واجب خود را به دست فراموشی بسپارد؟ هر چند سان دیدن اسب ها نیز وظیفه دیگری از او بوده است.» (مکارم شیرازی، 1374: 19/ 276).
4. کلمه «صافنات» به طور صریح در آیه ذکر شده است ولی لفظ «شمس» در آیه نیامده است و برگشتن ضمیر به مذکور اولی است تا به سوی مقدر. 12
5. ظاهر عبارت «عَنْ ذِکْرِ رَبِّی» این است که محبت این اسب ها ناشی از یاد و فرمان خدا بوده در حالی که طبق تفسیر اخیر باید کلمه «عن» به معنی «علی» باشد یعنی من محبت اسب ها را بر محبت پروردگارم ترجیح دادم و این معنی خلاف ظاهر «است.»(همان).
6. عجیب تر از همه جمله «رُدُّوها عَلَیَّ» (آن را بر من بازگردانید) با لحن آمرانه است، آیا ممکن است «حضرت سلیمان» با چنین لحنی که با خدمت گذارانش صحبت می کند از خدا یا فرشتگان بخواهد که خورشید را بازگرداند» (همان).
7. «مسئله» رد شمس «گر چه در برابر قدرت خدا محال نیست، اما مشکلات روشنی دارد که جز در موارد قیام دلیل روشن نمی توان آن را پذیرفت.»(همان).
8. «اگر در اسناد احادیثی که درباره حضرت سلیمان (ع) آمده است دقت کنیم تصدیق خواهیم کرد که هیچ کدام سند معتبری ندارند و غالبا روایات مرسله هستند.» (همان: 277).13
9. «این تفسیر که سلیمان (ع) از اینکه اسبان، او را از عبادت خدا بازداشته اند ناراحت شده و دستور داده آن ها را برگردانند و آن گاه ساق و گردن همه را با شمشیر زده و همه را کشته است، صحیح نیست، زیرا اولاً این عمل، اتلاف مال و اسراف محسوب می گردد و ثانیاًاسب ها گناهی مرتکب نشده بودند تا مستحق تنبیه باشند.» (طباطبایی، 1404: 17/ 309).14
10. ظاهر عبارت «انی احببت حب الخیر عن ذکر ربی حتی توارت بالحجاب» دلالت می کند بر اینکه سلیمان (ع) اسب ها را به خاطر یاد و ذکر پروردگار دوست می داشت؛ و مستمراً عبارت «إنی أحببت حب الخیر» را تکرار می نمودند تا «توارت بالحجاب»، حال اگر بگوییم مراد «حتی توارت الصافنات بالحجاب» یعنی اینکه سخن یاد شده را هنگام حرکت اسب ها بر زبان جاری می کرد تا آن که از چشمش پنهان شدند، این معنا مناسب است و اگر بگوییم مراد، «حتی توارت الشمس بالحجاب» است یعنی اینکه سخن یاد شده را از وقت عصر تکرار می نمودند تا خورشید غروب کرد که این معنا بسیار بعید و دور است... 15.
11. اگر ضمیر در آیه شریفه «حتی توارت» به «شمس »برگردد و به معنی ترک قطعی نماز عصر باشد با فرموده الهی در آیه شریفه «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّی» تناقض دارد. پس اگر آن محبت از یاد خدا بود چرا نماز را فراموش کرد و چرا ترک یاد خدا کرد؟ 16
12. سلیمان (ع) به اسب ها مشغول شد تا این که خورشید غروب کرد و نماز عصر فوت شد؟ این گناه و جرمی بزرگ است، در این جا مناسب ترین کار تضرع و گریه و مبالغه در اظهار توبه است، حال آن که «ردوها علیّ» چنین مطلبی را بیان نمی کند. 17
13. همانا کسی که می تواند افلاک و ستارگان را حرکت بدهد، خداوند است. پس واجب است که بگوید «ردها علیّ» و نگوید «ردوها علیّ»، پس اگر در جواب گفتند: همانا ذکر صیغه جمع برای آگاهی دادن بر عظمت مخاطب است پس می گوییم گفته حضرت سلیمان(ع) -ردّوها- لفظی است که پر از انواع اهانت های بزرگ پس چگونه ممکن است این لفظ لایق رعایت احترام باشد؟! 18
14. اگر خورشبد بعد از غروب کردن دوباره برمی گشت به طورقطع این را اهل دنیا مشاهده می کردند و اگر کار این چنین بود ادعا کنندگان بر نقل واظهار آن زیاد بودند و همین که احدی این اتفاق را نقل نکرده به صحت این داستان خلل وارد سازد .19
15. همانا خداوند تعالی فرموده اند: « إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَات الْجِیَاد » سپس فرموده اند: «حتی توارت بالحجاب» و برگشت ضمیر به نزدیک ترین مذکور اولویت دارد، ونزدیک ترین مذکور «الصافنات الجیاد» است و اما «العشی» دورترین آن دو می باشد پس برگشت آن ضمیر به سوی« الصافنات» اولویت دارد، پس به وسیله آن چه ذکر کردیم قطعاً حمل عبارت «حتی توارت بالحجاب» به تواری شمس و نیز حمل جمله «رُدُّوهاعَلَیَّ» بر بازگشت خورشید کاملاً دور از نظم است. 20

دلایل رد بریدن پاها و سر اسبان
1- قطعاً اگر معنای «مسح السوق و الاعناق» قطع کردن آن ها است پس معنای آیه شریفه «وَامْسَحُوابِرُؤُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ»(المائدة/6)؛ این است که سر و دستانتان را قطع کنید و چنین چیزی را عاقل نمی گوید، بله اگر گفته شود «مسح رأسه بالسیف» پس از این بریدن گردن فهمیده می شود، اما زمانی که لفظ «سیف» ذکر نشود قطعا از «مسح» بریدن و ذبح کردن فهمیده نمی شود. 21
2- قایلین به این قول انواعی از افعال مذموم را در حضرت سلیمان (ع) جمع کرده اند:
الف) ترک نماز.
ب) استیلای حب دنیا بر او به طوری که نمازش را فراموش کرد و پیامبر (ع) فرمودند: «حب دنیا رأس تمام خطاها است».
ج) همانا او بعد از این اتیان به گناه بزرگ مشغول به توبه و انابه نشد.
د) همانا او پس از این معصیت ها پاها و سر اسب ها را قطع کرد و از پیامبر (ص) روایت شده است که: «ایشان» ذبح کردن حیوان را به جز حلال گوشت آن را ممنوع کرده اند، پس این انواع گناه کبیره است که آن ها را نسبت داده اند به حضرت سلیمان (ص) با این که لفظ قرآن بر هیچ یک از آن ها دلالت نمی کند.
هـ ) همانا خداوند این قصه ها را به دنبال آیه شریفه: «و َقالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ»(ص/17) آورده است و زمانی که کفار سفاهت خود را از حد گذراندند خدا به پیامبر (ص) فرمود: «اصبر یا محمد علی سفاهتهم و اذکر عبدنا داود» و سپس قصه حضرت داود (ع) را ذکر کرد، آن گاه بلافاصله داستان حضرت سلیمان (ع) را بیان فرمود؛ و در تقدیر این است که خدای تعالی به رسول اکرم (ص) فرمود: «اصبر یا محمد علی ما یقولون و اذکر عبدنا سلیمان» و این کلام شایسته ای است اگر ما بگوییم که همانا حضرت سلیمان (ع) آمده است در این قصه با اعمال فاضله و اخلاق حمیده و صبور بر طاعت خدای تعالی و اعراض کننده از شهوت ها و لذت ها، پس اگر بگوییم مقصود از قصه حضرت سلیمان (ع) در این موضع این است که او اقدام کرده به گناهان کبیره بزرگ و ذنوب جسیمه، در این صورت ذکر کردن این قصه شایسته این موضع نیست. 22

نتیجه
با توجه به نظریات مختلفی که بیان شد از قبیل این که حضرت سلیمان (ع) نمازشان قضا شده یا نشده و این که رد شمس صورت گرفته یا نه و این که آیا اسبان را کشتند یا نه و تحلیل هایی که از این ها ارایه شد از قبیل وجوب عصمت برای انبیاء در همه حال و این که ظاهر آیه به افعال قبیحِ نسبت داده شده به ایشان دلالت نمی کند و نتیجه گرفتیم که هیچ فعل گناهی مانند غفلت از نماز واجب از ایشان سر نزده است و اگر چنین بود، همانطور که در اول مقاله اشاره شد بحث عصمت انبیاء زیر سؤال می رفت و در پی آن محقق نشدن هدف بعثت انبیاء حاصل می شد. لازم به توجه است که می شود این بحث را از راه های دیگری هم جواب داد مانند حجیت و یا عدم حجیت خبر واحد در عقاید که در صورت حجیت نداشتن آن باز هم اشتباه بودن مطلب بعضی از تفاسیر را اثبات می کرد که بررسی آن در این مقاله نمی گنجد.

پی نوشت
1.مجموعه ترجمه های موجود در مقاله از دو کتاب تنزیه الانبیاء و مفاتیح الغیب از نگارنده مقاله است.
2.همراه با تلخیص.
3. نقل به مضمون، معنی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ أنه کان فی صلاة فجی ء إلیه بخیل لتعرض علیه قد غنمت فأشار إلیها بیده لأنه یصلّی حتّی توارت الخیل و سترها جدر الإصطبلات فلمّا فرغ من صلاته قال: رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً أی فأقبل یمسحها مسحا (نحاس، 1421 ق: 3/ 311).
4. العَصْمُ: الإمساکُ، والاعتصام: الاستمساک وعِصْمَةُالأنبیاءِ: حِفْظُهُ إیّاهم أوّلا به ما خصّهم به من صفاء الجوهر، ثم به ما أولاهم منا لفضائل الجسمیّة، ثمّ بالنّصرة و بتثبّت أقدامهم، ثمّ بإنزال السّکینة علیهم و به حفظ قلوبهم و بالتّوفیق (مفردات، راغب اصفهانی، 1/ 569).
5. عصم: العِصْمة فی کلام العرب: المَنْعُ. وعِصْمةُ الله عَبْدَه: أن یَعْصِمَه مما یُوبِقُه. عَصَمه یَعْصِمُه عَصْماً: منَعَه و وَقَاه و العِصْمة: الحِفْظُ. یقال: عَصَمْتُه فانْعَصَمَ؛ و اعْتَصَمْتُ بالله إذا امتنعْتَ بلُطْفِه من المَعْصِیة (ابن منظور، 1408 ق:9/244).
6. قال ابن فارس: ««عصم» أصلوا حد صحیح ید لعلی إمساک و منع و ملازم و المعنی فی ذلک کله معنی واحد، من ذل: ««العصمة» أن یعصم الله تعالی عبده من سوء یقعفیه، «و اعتصم العبد بالله تعالی»: اذا امتن؛ وو «استعصم»: التج؛ وو تقول العر: ««أعصمت فلاناً، أیی هیّأت له شیئاً یعتصم به ما نال تهیده. أی یلتجئ و یتمسکبه.» (ابن فارس1404 قق: 4/ 331).
7. عرف المتکلمون العصمة علی الاِطلاق بأنّها قوة تمنع الاِنسان عناقتراف المعصیة والوقوع فی الخطأ (طباطبایی،1417 ق: 2/142).
8. العصمة عبارة عن لطف یفعله الله فی المکلف به حیث لا یکون له مع ذلک داع إلی ترک الطاعة ولا إلی فعل المعصیة مع قدرته علی ذلک ویحصل انتظام ذلک اللطف بأن یحصل له ملکة مانعة من الفجور والاِقدام علی المعاصی مضافاً إلی العلم به ما فی الطاعة من الثواب، والمعصیة من العقاب، مع خوف الموَاخذة علی ترک الا ََولی وفعل المنسی (فاضل مقداد، 1405 ق: 1/301).
9. بأنّها: «لطفٌ یفعلُهُ الله ُتعالی بالمکلّف، به حیث یمنع منه وقوع المعصیة و ترک الطاعة، مع قدرته علیهما» (شیخ مفید،1413 ق:1/37).
10. أما ظاهر الآیة فلا یدل علی إضافة قبیح إلی النبی a والروایة إذا کانت مخالفة لما تقتضیه الأدلة لا یلتفت إلیها لو کانت قویة صحیحة ظاهرة، فکیف إذا کانت ضعیفة واهیة؟(تنزیه الانبیا).
11. والذی یدل علی ما ذکرناه علی سبیل الجملة أن الله تعالی ابتدأ الآیة بمدحه وتعریفه والثناء علیه، فقال: نعم العبد إنه أواب، ولیس یجوز أن یثنی علیه بهذا الثناء ثم یتبعه من غیر فصل بإضافة القبیح إلیه، وأنه تلهی به عرض الخیل عن فعل المفروض علیه من الصلاة والذی یقتضیه الظاهر أن حبه للخیل وشغفه بها (تنزیه الانبیا).
12. أن الصافنات مذکورة تصریحا و الشمس غیر مذکورة و عود الضمیر إلی المذکور أولی من عوده إلی المقدر (مفاتیح الغیب).
13. نقل به مضمون.
14. نقل به مضمون.
15. أنه قال: إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ و ظاهر هذا اللفظ یدل علی أن سلیمان علیه السلام کان یقول إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی؛ و کان یعید هذه الکلمات إلی أن/ توارت بالحجاب، فلو قلنا المراد حتی توارت الصافنات بالحجاب کان معناه أنه حین وقع بصره علیها حال جری ها کان یقول هذه الکلمة إلی أن غابت عن عینه و ذلک مناسب و لو قلنا المراد حتی توارت الشمس بالحجاب کان معناه أنه کان یعید عین هذه الکلمة من وقت العصر إلی وقت المغرب و هذا فی غایة البعد (مفاتیح الغیب).
16. أنا لو حکمنا به عود الضمیر فی قوله حتی توارت إلی الشمس و حملنا اللفظ علی أنه ترک الصلاة العصر کان هذا منافیا لقوله: أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی فإن تلک المحبة لو کانت عن ذکر الله لما نسی الصلاة و لما ترک ذکر الله (مفاتیح الغیب).
17. أنه بتقدیر أنه علیه السلام بقی مشغولا بتلک الخیل حتی غربت الشمس و فاتت صلاة العصر؟ فکان ذلک ذنبا عظیما و جرما قویا، فالألیق بهذه الحالة التضرع و البکاء و المبالغة فی إظهار التوبة، فأما أن یقول علی سبیل التهور و العظمة لإله العالم و رب العالمین، ردوها علی به مثل هذه الکلمة العاریة عن کل جهات الأدب عقیب ذلک الجرم العظیم، فهذا لا یصدر عن أبعد الناس عن الخیر، فکیف یجوز إسناده إلی الرسول المطهر المکر! (همان).
18. أن القادر علی تحریک الأفلاک و الکواکب هو الله تعالی فکان یجب أن یقول ردها علی و لا یقول ردوها علی، فإن قالوا إنما ذکر صیغة الجمع للتنبیه علی تعظیم المخاطب فنقول قوله: رُدُّوها لفظ مشعر بأعظم أنواع الإهانة فکیف یلیق بهذا اللفظ رعایة التعظیم (همان).
19. أن الشمس لو رجعت بعد الغروب لکان ذلک مشاهدا لکل أهل الدنیا و لو کان الأمر کذلک لتوفرت الدواعی علی نقله و إظهاره و حیث لم یقل أحد ذلک علمنا فساده (همان).
20. أنه تعالی قال: إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ ثم قال: حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ و عود الضمیر إلی أقرب المذکورین أولی و أقرب المذکورین هو الصافنات الجیاد و أما العشی فأبعدهما فکان عود ذلک الضمیر إلی الصافنات أولی، فثبت به ما ذکرنا أن حمل قوله: حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ علی تواری الشمس و أن حمل قوله: رُدُّوها عَلَیَّ علی أن المراد منه طلب أن یرد الله الشمس بعد غروب ها کلام فی غایة البعد عن النظم (همان).
21. أنه لو کان معنی مسح السوق و الأعناق قطع ها لکان معنی قوله: وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ [المائدة: 6] قطع ها و هذا مما لا یقوله عاقل بل لو قیل مسح رأسه بالسیف فربما فهم منه ضرب العنق، أما إذا لم یذکر لفظ السیف لم یفهم ألبتة من المسح العقر و الذبح (همان).
22. القائلون بهذا القول جمعوا علی سلیمان علیه السلام أنواعا من الأفعال المذمومة
فأولها: ترک الصلاة
و ثانی ها: أنه استولی علیه الاشتغال به حب الدنیا إلی حیث نسی الصلاة وقالa: «حب الدنیا رأس کل خطیئة».
و ثالث ها: أنه بعد الإتیان بهذا الذنب العظیم لم یشتغل بالتوبة و الإنابة البتة.
و رابعها: أنه خاطب رب العالمین بقوله: رُدُّوها عَلَیَّ و هذه کلمة لا یذکرها الرجل الحصیف إلا مع الخادم الخسیس.
و خامس ها: أنه أتبع هذه المعاصی بعقر الخیل فی سوق ها و أعناقها وروی عن النبی (ع) «نهی عن ذبح الحیوان إلا لمأکله»،فهذه أنواع من الکبائر نسبوها إلی سلیمان(ع)مع أن لفظ القرآن لم یدل علی شی ء منها.
و سادسها: أن هذه القصص إنما ذکرها الله تعالی عقیب قوله: وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ [ص: 17] و أن الکفار لما بلغوا فی السفاهة إلی هذا الحد قال الله تعالی لمحمد (ع) «اصبر» یا محمد علی سفاهتهم و اذکر عبدنا داود: و ذکر قصة داود، ثم ذکر عقبی ها قصة سلیمان و کان التقدیر أنه تعالی قال لمحمد(ع) اصبر یا محمد علی ما یقولون و اذکر عبدنا سلیمان و هذا الکلام إنما یکون لائقا لو قلنا إن سلیمان (ع)أتی فی هذه القصة بالأعمال الفاضلة و الأخلاق الحمیدة و صبر علی طاعة الله و أعرض عن الشهوات و اللذات، فأما لو کان المقصود من قصة سلیمان علیه السلام فی هذا الموضع أنه أقدم علی الکبائر العظیمة و الذنوب الجسیمة لم یکن ذکر هذه القصة لائقا بهذا الموضع.

کتابنامه
* قرآن کریم.
منابع فارسی
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، (1417 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، سیدمحمدباقر، قم: دفترانتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، ج 17.
2. طبرسی، فضل بن حسن، (1360 ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه مترجمان، تهران: انتشارات فراهانی، چ 1، ج 21.
3. طبری، ابوجعفر، (1356 ش)، ترجمه تفسیر طبری، ترجمه مترجمان، تهران: انتشارات توس، چ 2، ج 6.
4. فتاحی، سیّدحمید، (بی تا)، نقش امامت در زندگی انسان ها.بی جا.
5. فخلعی، محمدتقی، (1383 ش)، مجموعه گفتمان های مذاهب اسلامی، تهران: نشرمشعر، چ 1، ج 1.
6. قرائتی، محسن، (1383 ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، چ 11، ج 10.
7. لاهیجی، فیاض، (1372 ش)، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، تهران: انتشارات الزهراء، چ 3، ج 1.
8. مکارم شیرازی، ناصر، (1374 ش)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، چ 1، ج 19.
9. مکارم شیرازی، ناصر، (1417 ق)، اعتقاد ما، قم: مدرسة الامام امیر المؤمنین (ع)، بی جا.
منابع عربی
10. فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، (1405 ق)، ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، قم: انتشارات حضرت آیةالله العظمی مرعشی نجفی(ره).
11. ابن بابویه، محمد بن علی، (1413 ق)، من لایحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 2، ج 1.
12. ابن خمیر، (1420 ق)، تنزیه الانبیاء عما نسب الیهم حثالة الاغبیاء، دمشق: دارالفکر، چ 2، ج 1.
13. ابن فارس، احمد ابن فارس، (1404 ق)، معجم مقاییس اللغة، قم: مکتب الاعلام الاسلام، ج 4.
14. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، (1411 ق)، غریب القرآن ابن قتیبه، بیروت: دار و مکتبه الهلال، چ 1.
15. ابن منظور، محمد بن مکرم، (1408 ق)، لسان العرب، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ج 9.
16. بلخی، مقاتل بن سلیمان، (1423 ق)، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت: دارإحیاءالتراث، چ 1، ج 3.
17. تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، (1423 ق)، تفسیر التستری، بیروت: دارالکتب العلمیة، بی جا.
18. جصاص، احمد بن علی، (1405 ق)، احکام القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ج 5.
19. جمعی از نویسندگان، (1381 ش)، امامت پژوهی (بررسی دیدگاه های امامیه، معتزله و اشاعره)، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چ 1، ج 1.
20. رازی، فخرالدین، (1409 ق)، عصمة الأنبیاء، بیروت: دار الکتب العلمیة، چ 2، ج 1.
21. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412 ق)، مفردات الفاظ القرآن الکریم، بیروت: دارالقلم.
22. زمخشری، محمود، (1407 ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی، چ 3، ج 4.
23. سبحانی، جعفر، (بی تا)، عصمة الأنبیاء، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، ج 1.
24. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، (1416 ق)، بحر العلوم، بیروت: دارالفکر، ج 3.
25. سیوطی، جلال الدین، (1404 ق)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، ج 5.
26. موسوی، سید شریف مرتضی، (1250 ق)، تنزیه الأنبیاء، قم: الشریف الرضی، ج 1.
27. شیخ مفید، محمد بن محمد، (1413 ق)، النکت الاعتقادیة، قم: المؤتمر العالمیل الفیه الشیخ المفید، چ 1، ج 1.
28. طبرسی، فضل بن حسن، (1372 ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، چ 3، ج 8.
29. عسکری، سیدمرتضی، ((بی تا)، عصمة الأنبیاء و الرسل، تهران: مشعر.
30. حلی، حسن بن یوسف، (1382 ش)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چ 2، ج 11
31. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، (1420 ق)،مفاتیح الغیب، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، چ 3، ج 26.
32. فراء، ابو زکریا یحیی بن زیاد، (بی تا)، معانی القرآن، مصر: دارالمصریه للتألیف و الترجمه، چ 1، ج 2.
33. قرطبی، محمد بن احمد، (1364 ش)، الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، چ 1، ج 16.
34. قمی، علی بن ابراهیم، (1367 ش)، تفسیر قمی، قم: دارالکتاب، چ 4، ج 2.
35. نحاس، ابوجعفر احمد بن محمد، (1421 ق)، اعراب القرآن (نحاس)، بیروت: منشورات محمد علی بیضون، دارالکتب العلمیة، چ 1، ج 3.