جایگاه وصف حافظیت در جرح و تعدیل راوی

چکیده
از جمله مسائل بسیار مهم در علم درایه که اساس بحث پیرامون وضع راویان و کیفیت نقل حدیث از طریق آن ها را تشکیل می دهد، بیان شرایط عام و خاص راوی است که نمایانگر حجّیت یا عدم حجّیت روایت اوست. یکی از این شرایط، شرط ضبط راوی است که در ارتباطی مستقیم با حافظیت او قرار دارد. این نکته حائز اهمیت است که گرچه بیشتر علما، حافظیت را نشانه وثاقت راوی می دانند، اما برخی دیگر آن را دلیل بر ضعف وی می پندارند. اساساً حافظ، فردی را گویند که بر سنن رسول اکرم (ع) و سیره ائمه طاهرین (ع) اطلاع دقیق داشته و موارد اتفاق و اختلاف آن ها را بداند و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملاً آگاه باشد. ما در این نوشتار برآنیم تا ضمن تحلیل و تبیین اصطلاحاتی؛ چون «حافظ»، «حافظاً للأحادیث»، «حافظ حسن الحفظ» و «حفظه» در کلام رجالیون و علمای حدیث و درایه به بررسی و واکاوی شیوه استناد به آن ها در کتب ثمانیه رجالی و معجم رجال الحدیث بپردازیم.
کلید واژه
رجال، درایه، جرح و تعدیل، ضابط، حافظ.
مقدمه
علم الحدیث علمی است که به واسطه آن اقوال، افعال و احوال یا تقریر رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) شناخته می شود و در مجموع می توان گفت که «علم الحدیث علم به قوانینی است که زمینه معرفت به احوال سند و متن را فراهم می سازد.» (سیوطی، 1307: 5). علم الحدیث به دو قسم فقه الحدیث و اصول الحدیث تقسیم می گردد. بر این اساس آنچه در حدیث مربوط به فهم کلام معصوم (ص) می باشد، فقه الحدیث و آنچه مربوط به سند و سلسله ناقلان روایت است، اصول الحدیث نام دارد.فقه الحدیث علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث؛ چون شرح لغات حدیث و بیان حال آن از لحاظ اطلاق و تقیید و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند این ها بحث می کند. اصول الحدیث نیز علمی است که از کیفیت اتصال احادیث به معصوم (ع) از جهت احوال روات که آیا ضابط و عادل هستند یا نه و از لحاظ کیفیت سند که آیا متصل است یا منقطع و غیر این ها به بحث و گفتگو می پردازد.
اصول الحدیث خود شامل دو بخش است: 1- علم رجال، 2- علم درایه. علم رجال از احوال فرد فرد راویان سند از لحاظ عدالت ایشان و وثوق و اعتماد به روایت و نقل آن ها سخن می گوید و دانش درایه به تحلیل کیفیت نقل حدیث توسط روات از نظر اتصال و انقطاع زنجیره حدیث و مانند آن می پردازد؛ بنابراین می توان اینگونه نتیجه گرفت که بحث در رجال، صغروی و در درایه، کبروی است.
علم رجال علمی است که درباره ویژگی های راویان حدیث و صفات و شرایطی که موجب پذیرش یا عدم پذیرش احادیث آن ها می شود، بحث می کند؛ به عبارت دیگر علم رجال علمی است که حالات و اوصاف راویان حدیث را از آن جهت که در جواز و عدم جواز پذیرش خبر آنان مؤثر است، مورد بررسی قرار می دهد.به تعبیر آیت الله سبحانی، موضوع علم رجال، عبارت از روات حدیثی است که در طریق آن حدیث واقع می شود؛ بنابراین بحث از احوال راویان از حیث دخالت آن احوال در اعتبار و عدم اعتبار قول آن ها؛ از قبیل وثاقت، ضابطیت، عدالت و مواردی از این دست، مورد نظر علم رجال است (سبحانی، 1421: 12).
درایه در لغت به معنای آگاهی داشتن و اطلاع یافتن می باشد و در اصطلاح عبارت است از علمی که پیرامون سند و طرق حدیث و نیز متن آن از حیث قبول یا رد به بحث و تأمل می پردازد؛ بنابراین موضوع درایه، سند و متن حدیث است و غرض و فایده آن نیز «معرفت و شناسایی احادیث مقبول و مردود می باشد.» (شهید ثانی، 1408: 46).
شهید ثانی علم درایه را چنین تعریف می کند: «علمی است که در آن از متن، سند و طریق های حدیث بحث می شود، از این نظر که آیا صحیح، سقیم و یا علیل است و نیز مواردی که برای شناخت حدیث مقبول از مردود مورد نیاز است، در این علم مورد بحث قرار می گیرد.» (شهید ثانی، 1408: 45) شیخ بهایی نیز در تعریف علم درایه می گوید: «درایه علمی است که در آن از سند، متن، چگونگی فراگرفتن و آداب نقل حدیث بحث می شود.» (بهایی، 1429: 1).
آیت الله سبحانی در کتاب أصول الحدیث و أحکامه فی علم الدرایه در مقام داوری میان دو تعریف مذکور، تعریف دوم را از تعریف نخست بهتر می داند؛ زیرا این تعریف، چگونگی فراگرفتن و آداب نقل حدیث را نیز شامل می شود و این دو بحث از مسائل یا از توابع علم درایه است (سبحانی، 1428: 14). او سپس خود در ادامه به ارائه تعریف می پردازد و می نویسد: «شما می توانید علم درایه را به صورت دیگری تعریف کنید که عبارت است از علمی که از حالاتی که بر حدیث از طرف سند یا متن عارض می شود، بحث می کند.» (سبحانی، 1421: 15-14).
الفاظ جرح و تعدیل
در علم حدیث و به خصوص درایه از الفاظی برای شناخت حال راویان استفاده می شود که تعدادی از این الفاظ برای تعدیل و توثیق رجال به کار می روند و تعدادی نیز برای مذمت و جرح راوی؛ بدین لحاظ الفاظ مذکور به دو قسم «الفاظ مدح و تعدیل راوی» و «الفاظ جرح و تضعیف راوی» تقسیم می گردند. الفاظ مدح و تعدیل، الفاظی هستند که بر وثاقت و راستگویی و قدرت حفظ راوی دلالت دارند که خود دارای مراتبی می باشند و نتیجه همه آن ها قبول روایت راوی است و الفاظ جرح و تضعیف نیز الفاظی هستند که بر ضعف و کذب راوی دلالت دارند که خود دارای مراتبی بوده و نتیجه همه آن ها عدم قبول روایت راوی است.
الف) الفاظ جرح و تعدیل راوی از دیدگاه شیعه
محدثان و علمای رجالی شیعه، الفاظ خاصی را در مدح و ذمّ راویان وضع نموده و به کار برده اند که این الفاظ، حالت راوی را از حیث قبول یا عدم قبول روایات وی روشن می کند. درباره این الفاظ در دو مقام می توان سخن گفت:
مقام اوّل: الفاظ تعدیل مطابق با احصای شهید ثانی در کتاب الرعایه فی علم الدرایه عبارتند از: 1- هو عدل أو هو ثقه؛ بالاترین لفظ برای توثیق راوی است و گاهی نیز برای آنکه از راوی بسیار مدح شود، می گویند: «ثقه ثقه»، 2- حجه؛ یعنی به وسیله احادیث او احتجاج آورده می شود، 3- هو صحیح الحدیث؛ دلالت دارد بر اینکه راوی مورد اطمینان و ضابط است، 4- متقن، 5- ثبت، 6- حافظ، 7- ضابط، 8- یحتجّ بحدیثه، 9- صدوق یکتب حدیثه، 10- ینظر فی حدیثه، 11- شیخ جلیل، 12- صالح الحدیث، 13- مشکور، 14- خیر، 15- فاضل، 16- صالح، 17- مسکوی إلی روایته (شهید ثانی، 1408: 204-203).
به زعم شیخ بهایی، الفاظی که تعدیل را می رسانند، عبارتند از: ثقه، حجه، عین و هر لفظی که این معنا را در خود داشته باشد. وی بر این باور است که الفاظی مانند متقن، حافظ، ضابط، صدوق، مشکور، مستقیم، زاهد و الفاظی که نزدیک به آن ها هستند، معنای تعدیل را ندارند، بلکه به طور کلی تنها مدح روای را می رسانند (بهایی، 1429: 4). محقق قمی در کتاب قوانین الأصول، دو لفظ وجه و عین را نیز به معنای ثقه آورده است که به گمان او حتی صراحت بیشتری در وثاقت دارند (قمی، 1362: 4).
مقام دوم: شهید ثانی، الفاظ جرح راوی را اینگونه برمی شمارد: 1- ضعیف، 2- وضّاع للحدیث من قبل نفسه، 3- مضطرب الحدیث، 4- منکر، 5- لین الحدیث؛ یعنی کسی که در حدیث و نقل روایت از شخص غیرثقه، سهل انگاری می کند، 6- متروک فی نفسه أو مترک فی الحدیث، 7- مرتفع القول؛ یعنی کسی که حرفش ارزشی ندارد و سخنش قابل اعتماد نیست، 8- متهم بالکذب أو الغلو، 9- ساقط فی نفسه أو حدیثه، 10- واه، 11- لاشیء، 12- لاشیء معتد به 13- مخلّط أو فیه تخلیط؛ یعنی کسی که مواظب نیست از چه کسی حدیث نقل می کند و در جمع احادیث، بی دقت است (شهید ثانی، 1408: 209).
ب) الفاظ جرح و تعدیل راوی از دیدگاه اهل سنت
در مورد الفاظ جرح و تعدیل راوی از منظر محدثین و رجالیون اهل سنت نیز به اختصار در دو مقام سخن می گوئیم:
مقام اول: الفاظ مدح و تعدیل راوی از نگاه اهل سنت عبارتند از: 1- ثبت حجت؛ بالاترین عبارت برای تعدیل راوی است، 2- ثبت حافظ، 3- ثقه متقن، 4- ثقه ثقه، 5- ثقه صدق، 6- لا بأس به؛ این عبارت نوعی توثیق است، هرچند مثل ثقه و ثبت نیست، 7- لیس به بأس، 8- محلّه الصدق، 9- جیّد الحدیث، 10- صالح الحدیث، 11- شیخ وسط؛ روای ای را گویند که نه خیلی ثقه و معتبر است و نه خیلی ضعیف و غیر معتبر، 12- صدوق.
مقام دوم: الفاظ جرح و تضعیف راوی از نگاه اهل سنت عبارتند از: 1- دجال؛ بدترین عبارت جرح است، 2- کذّاب، 3- وضّاع یضع الحدیث، 4- متهم بالکذب، 5- متفق علی ترکه، 6- متروک، 7- لیس بثقه، 8- سکتوا عنه، 9- ذاهب الحدیث، 10- فیه نظر، 11- هالک، 12- ساقط، 13- واه، 14- واه بمره، 15- ضعیف جداً، 16- ضعیف واه، 17- یضعّف، 18- فیه ضعف، 19- لیس بالحجه، 20- لیس بالقوی، 21- لیس بذاک، 22- لایحتجّ به 23- أختلف فیه، 24- صدوق لکنّه مبتدع؛ از الفاظ جرح است، اما از مراتب پائین آن (نووی، بی تا: ج 1/295-291).
شرایط راوی
علمای حدیث معمولاً شرایط عامی را برای روات برمی شمارند که فقدان آن شرایط، راوی را به طور کلی از دایره قبول خارج می سازد. این شرایط فی الجمله مورد اجماع علما هستند و عبارتند از:
1. عقل: خبر دیوانه هنگامی که جنون بر او عارض شود، مورد قبول نیست.
2. بلوغ: بدیهی است که تکلیف از جمله شرایط عمده است.
3. اسلام: خبر غیرمسلمان حجت نیست.
4. ایمان: یعنی راوی باید شیعه دوازده امامی باشد. البته در پذیرش این شرط برای راوی اختلاف است.
5. عدالت: یعنی ملکه پرهیز از گناهان کبیره و عدم اصرار بر گناهان صغیره؛ بدین صورت که بنا بر مشهور، اجتناب از کبائر و بی باک نبودن در صغائر برای وی حالتی مداوم و مستمر داشته باشد.
6. ضبط: از جمله شرایط بسیار مهم راوی است که در توثیق وی سهم بسزایی دارد؛ بدان معنی که راوی باید کمتر گرفتار سهو و اشتباه شود، نه آنکه از سهو و نسیان به طور کل مبرّا باشد؛ زیرا چنین مسئله ای عملاً امکان پذیر نیست.
شرایط ضبط راوی
همان طور که بیان شد، ضابطیت راوی از جمله شرایط بسیار مهم راوی است. این شرط از مصادیق اطمینان و وثوق به گفته راوی است؛ زیرا در صورت کثرت سهو و نسیان، وثوق به گفته وی حاصل نمی شود. البته لازم به توضیح است که شرط مزبور در مورد روایت حدیث از حفظ، معنا پیدا می کند نه تحدیث از کتاب که اساساً عهدی با حافظیت راوی و اعتماد به قوه حافظه وی دارد.بنابراین رواتی که از حفظ، نقل حدیث می کنند بایستی کمتر دچار اشتباه و فراموشی در بیان روایت شوند تا توثیق آن ها به مخاطره نیفتد. در ادامه نوشتار، ارتباط این شرط راوی با موضوع اصلی بحث ما که پیرامون حافظیت راویان می باشد، بیش از پیش روشن خواهد شد. در اینجا تنها به ذکر این نکته بسنده می کنیم که هرچه راوی، روایات بیشتری در حافظه خود داشته باشد، بیشتر در معرض سهو و نسیان قرار می گیرد؛ از این روست که اساساً برخی حافظیت را نشانه ضعف راوی دانسته اند (ذهبی، 1413: ج 15/ 342).با این حال، حافظیت یکی از اوصافی است که به منظور ستایش از روات به کار می رود و اینکه علمای حدیث، برخی راویان را با عناوین «حفظ»، «حافظ» و «حافظاً للأحادیث» نام می برند، به منظور بیان قدر و منزلت آن ها در نقل حدیث می باشد و معمولاً اوصاف مذکور بر کسانی اطلاق می شود که ضابط بوده و کمتر دچار سهو و نسیان می گردند و علی رغم وسعت دایره معلومات و معرفت نسبت به طبقات مشایخ حدیث، فی الجمله سخن آن ها قابل اعتماد است.
حافظ
وصف «حافظ» در درجه بالاتری نسبت به «مسنِد» و «محدث» قرار دارد؛ چه اینکه مسند کسی را گویند که حدیث را با سند نقل می کند؛ اعم از آنکه از کیفیت اسناد اطلاع داشته باشد و یا فقط ناقل و راوی آن باشد و محدث بر کسی اطلاق می شود که اسانید را شناخته، به علل و نقایص حدیث آشنایی داشته، اسماء و احوال راویان را دانسته و از متون روایی به مقدار نیاز مطلع باشد، حال آنکه حافظ، فردی است که باید بر سنن رسول اکرم (ص) و سیره ائمه طاهرین: اطلاع دقیق داشته و موارد اتفاق و اختلاف آن ها را بداند و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملاً آگاه باشد.
ابن حجر در کتاب قواعد التحدیث به نقل از أبوالشامه می گوید: «علوم حدیث سه گونه است: 1- حفظ متون و شناسایی غریب الحدیث و فهم آن، 2- حفظ اسانید و کسب معرفت نسبت به رجال سند، 3- جمع حدیث و سماع و کتابت آن» و خود این سخن را به کلام وی می افزاید که هر کس جامع این سه فن باشد، محدث کامل است، وگرنه در مرتبه پائین تری قرار دارد (ابن حجر، بی تا: 77).
در تعریف صریح تری که برای حافظ آمده است، این عنوان بر کسی اطلاق می شود که به صد هزار حدیث از حیث سند و متن احاطه داشته باشد. البته بسیار روشن است که اینگونه افراد در طول ازمنه و بلاد مختلف به ندرت یافت می گردند؛ زیرا وجود چنین صفاتی که مستلزم سعه اطلاع و دانش است، در کمتر کسی جمع می شود (صبحی صالح، 1421: 77). با این حال علمای حدیث افرادی را نام برده اند که به وصف مذکور مشهورند، هرچند ممکن است برخی از آن ها اغراق باشد. ما در اینجا به شماری از آن ها اشاره می کنیم.
پیرامون امام احمد بن حنبل نوشته اند که پس از درگذشت او دوازده بار شتر، کتاب حدیث از وی بازماند که تمام را از حفظ داشت (صبحی صالح، 1421: 78). همچنین از بخاری نقل شده که «صد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث ضعیف در حافظه دارم.» درباره او گفته اند که حافظه عجیبی داشت؛ مثلاً با یک بار شنیدن، حدیث را با اسنادش حفظ می کرد، بدون اختلاط با احادیث دیگر (صبحی صالح، 1421: 78).
ابن عقده، استاد شیخ کلینی نیز در جایی گفته است: من یکصد و بیست هزار روایت مسند از اهل بیت رسول الله a به خاطر دارم و روی هم رفته می توانم پیرامون سیصد هزار حدیث شیعه به بحث و گفتگو بپردازم. نیز درباره او نقل می کنند که چهار برادر، طیّ اقامت خود در کوفه هر یک، صد هزار حدیث به املای ابن عقده نوشتند و هنگام مراجعت، استاد به آنان اظهار داشت: «شما به همین اندک اکتفاء کردید؟ من کمترین مقداری که از یک استاد سماع نمودم، بالغ بر یکصد هزار حدیث می شود.»
وی از مهم ترین مشایخ نعمانی و از راویان مشهور شیعه و اهل سنت می باشد. رجال نویسان هر دو فرقه از او به نیکی و عظمت یاد کرده و او را ثقه می دانند. نجاشی می گوید: «او مردی بزرگ در میان اصحاب حدیث و مشهور به حفظ است.» (نجاشی، 1412: ج 1/240) شیخ طوسی با عناوین «جلیل القدر و عظیم المنزله» از او یاد کرده و به نقل از خود وی می نویسد: «صد و بیست هزار حدیث با سند حفظ بوده و سیصد هزار حدیث دیگر در اختیار داشته است.» (طوسی، 1415: 409) شیخ همچنین می گوید: «وثاقت و بزرگواری و عظمت او در حفظ حدیث مشهورتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.» (طوسی، 1368: 73).
راویانی که در کتب رجال ثمانیه به حافظ منسوب شده اند
کتب رجال هشتگانه شیعه که به اصول ثمانیه اوّلیه رجالی معروف هستند، عبارتند از: 1- رجال کشّی، 2- فهرست نجاشی، 3- رجال برقی، 4- فهرست شیخ طوسی، 5- رجال شیخ طوسی، 6- رجال ابن داود، 7- خلاصه محقق حلی و 8- رجال غضائری. این هشت کتاب رجالی که تماماً طیّ قرون چهارم و پنجم هجری به رشته تحریر درآمده اند، بر مبنای حس یا حدس قطعی قریب به حس نگاشته شده اند و از این رو نزد اهل فن از اعتبار بالایی برخوردارند. ما در این بخش راویانی را که در کتب مذکور با عناوین «حافظ»، «حافظ حسن الحفظ»، «حافظاً للأحادیث» و «حفظه» وصف شده اند، تفصیلاً بیان می کنیم:
1. محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی؛ شیخ طوسی در فهرست و علامه حلی در کتاب رجال خود به تبعیت از شیخ پیرامون او می گویند: «کان جلیلا حافظاً للأحادیث بصیراً بالرجال ناقداً للأخبار لم یر فی القمیین مثله فی حفظه و کثره علمه.» (طوسی، 1368: 442؛ حلی، 1417: 147) شیخ در کتاب رجال، درباره او گونه ای دیگر سخن به زبان می راند و در واقع کلام خود را کامل می کند: «جلیل القدر حفظه بصیر بالفقه و الأخبار و الرجال.» (طوسی، 1415: 439؛ ابن داود، 1383: 324).
2. محمد بن نعیم الخیاط؛ «أمی إلا أنه کان حافظاً یروی عن العیاشی.» (طوسی، 1415: 440؛ ابن داود، 1383: 338).
3. عبدالرحمن بن الحسن القاسانی أبومحمد الضریر؛ نجاشی درباره او می گوید: «حافظ حسن الحفظ.» (نجاشی، 1412: 236) علامه حلی بر سخن نجاشی این نکته را نیز می افزاید: «هذا لا یقتضی التعدیل بل هو مرجح.» (حلی، 1417: 114).
4. عبدالله بن الحسین القاشانی؛ «حافظ حسن الحفظ.» (ابن داود، 1383: 202).
5. علی بن أبی رافع؛ «تابعی من خیار الشیعه کانت له صحبه من أمیرالمؤمنین (ع9 و کان کاتباً له و حفظ کثیراً و جمع کتاباً فی فنون من الفقه: الوضوء و الصلاه و سائر الأبواب.» (نجاشی، 1412: 6).
6. عمر بن محمد بن سالم بن البراء؛ «یکنی أبابکر المعروف بابن الجعابی ثقه خرج إلی سیف الدوله فقربه و اختص به و کان حفظه عارفاً بالرجال من العامه و الخاصه.» (طوسی، 1368: 325).
7. محمد بن أحمد بن عبدالله بن قضاعه؛ شیخ طوسی درباره او آورده است: «یکنی أبا عبدالله الصفوانی من ولد صفوان بن مهران الجمال صاحب أبی عبدالله(ع) و کان حفظه کثیر العلم جید اللسان و قیل: إنه کان أمیاً و له کتب أملاها من ظهر قلبه.» (طوسی، 1368: 390) علامه حلی می افزاید: «شیخ الطائفه ثقه فقیه فاضل.» (حلی، 1417: 144).
8. أحمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن بن إبراهیم بن زیاد بن عبدالله بن عجلان؛ «جلیل القدر عظیم المنزله و کان حفظه سمعت جماعه یحکون أنه قال: أحفظ مائه و عشرین ألف حدیث بأسانیدها و أذکر بثلاثمائه ألف حدیث روی عنه التلعکبری من شیوخنا و غیره.» (طوسی، 1415: 409؛ ابن داود، 1383: 422؛ حلی، 1417: 203).
9. محمد بن أبی عمیر زیاد بن عیسی أبو أحمد الأزدی؛ به روایت رجال نجاشی، او کسی است که در برخی مواضع از حفظ، حدیث می گفته است (نجاشی، 1412: 327-326).
راویانی که در معجم رجال الحدیث به حافظ منسوب شده اند
آیت الله خویی در کتاب ارزنده معجم رجال الحدیث که در آن به بررسی تفصیلی راویان شیعه و اهل سنت می پردازد، در ذکر شرح حال برخی از آن ها از اصطلاحاتی؛ چون: «حافظ حسن الحفظ»، «حافظ»، «حفظه»، «حافظاً للحدیث» و «حافظاً للأحادیث» استفاده می نماید. ما در پایان این نوشتار با اقتباس از کتاب مذکور، فهرستی از این افراد را که 45 تن بوده و اعم از روات شیعی و سنی می باشند، بیان می کنیم:

1. ابراهیم بن ابورافع (ج 1: 178)
2. احمد بن حسین بن احمد (ج 2: 92)
3. احمد بن حسین بن یحیی همدانی (ج 2: 101)
4. احمد بن علی الشبلی (ج 2: 172)
5. احمد بن محمد بن خالد (ج 2: 260)
6. احمد بن محمد بن سعید (ج 2: 276)
7. اسماعیل بن علی (ج 3: 157)
8. بدرالدین بن احمد (ج 3: 274)
9. حسن بن زین الدین (ج 4: 336)
10. حسن بن علی بن محمد (ج 5: 54)
11. حیدر بن سید علی بن نجم الدین عاملی (ج 6: 312)
12. زین الدین به محمد (ج 7: 378)
13. سلیمان بن محمد صیداوی (ج 8: 279)
14. عبدالرحمن بن احمد نیشابوری (ج 9: 308)
15. عبدالرحمن بن حسن قاشانی (ج 9: 322)
16. عبدالرزاق بن همام (ج 10: 13)
17. عبدالسلام بن محمد (ج 10: 20)
18. عبدالعزیز بن حسن (ج 10: 31)
19. عبدالله بن حسین قاشانی (ج 10: 169)
20. عبدالله بن محمد بن أبی الدنیا (ج 10: 304)
21. علی بن حسین بن علی جاستی (ج 11: 365)
22. علی بن عبیدالله بن حسن (ج 12: 87)
23. علی بن هبه الله بن عثمان (ج 12: 320)
24. عمر بن محمد (ج 13: 52)
25. محسن بن حسین (ج 14: 195)
26. محمد بن أبی عمیر زیاد (ج 14: 280)
27. محمد بن احمد بن حسین نیشابوری (ج 14: 326)
28. محمد بن احمد بن عبدالله قضاعه (ج 15: 9)
29. محمد بن اسماعیل بن محمد (ج 15: 106)
30. محمد بن حسن بن زین الدین (ج 15: 217)
31. محمد بن حسن شیروانی (ج 15: 256)
32. محمد بن حسین بن محمد غریب (ج 16: 19)
33. محمد بن حمزه حسینی (ج 16: 46)
34. محمد بن سماعه عاملی (ج 16: 137)
35. محمد بن شرف الحسینی (ج 16: 176)
36. محمد بن عبدالوهاب بن عیسی السمان (ج 16: 262)
37. محمد بن عثمان بن سعید عمری (ج 16: 274)
38. محمد بن علی بن احمد حرفوشی (ج 16: 305)
39. محمد بن علی بن حسین بن موسی (ج 16: 321)
40. محمد بن علی بن محمد بن حسین (ج 17: 25)
41. محمد بن مهدی أبوالورشیدی (ج 17: 289)
42. محمد بن نعیم خیاط (ج 17: 304)
43. ناصر بن احمد بحرانی (ج 19: 122)
44. یحیی بن علی بن محمد (ج 20: 68)
45. محمد بن عبدالله بن نمیر همدانی (ج 23: 48)

نتیجه
نتیجه آنکه وصف حافظیت که در کلام محدثین و رجالیون با عبارات مختلفی بیان می شود، از جمله شروط بسیار مهم در ضبط راویان حدیث است. این وصف در جرح و تعدیل آن ها بسیار کارآمد بوده و علی رغم آنکه برخی آن را نشانه ضعف راوی می دانند، اما اجماع سایر رجالیون بر ثقه بودن فرد حافظ است. بیشتر علمای رجالی شیعه و اهل سنت اتفاق نظر دارند که حافظ بودن راوی، تأییدی بر احادیث وی می باشد، به گونه ای که می توان به روایات او اعتماد کرد؛ بنابراین وصف مذکور از جایگاه ویژه ای در مبحث جرح و تعدیل برخوردار است.
کتابنامه
1.ابن حجر، حافظ، (بی تا)، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، بیروت: بی نا.
2.ابن داود حلی، تقی الدین حسن بن علی، (1383)، کتاب الرجال، تهران، دانشگاه تهران.
3.بهایی، شیخ محمد بن حسین، (1429)، الوجیزه، قم: مؤسسه آل البیت، لإحیاء التراث.
4.حلی، علامه حسن بن یوسف، (1417)، خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، بیروت، نشر الفقاهه.
5.خویی، سید ابوالقاسم، (1369)، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، قم، نشر آثار شیعه.
6.ذهبی، محمد بن احمد، (1413)، سیر أعلام النبوه، بیروت، دارالفکر المعاصر.
7.سبحانی، جعفر، (1428)، أصول الحدیث و أحکامه فی علم الدرایه، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
8.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(1421)، کلیات فی علم الرجال، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
9.سیوطی، جلال الدین، (1307)، تدریب الراوی، مصر: بی نا.
10.شهید ثانی، زین الدین بن علی، (1408)، الرعایه فی علم الدرایه، قم، کتابخانه مرعشی نجفی.
11.صبحی صالح، (1421)، علوم الحدیث و مصطلحه، قم: خرسندی.
12.طوسی، شیخ الطائفه محمد بن حسن، (1415)، کتاب الرجال، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
13.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1368)، الفهرس، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیه.
14.قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، (1362)، قوانین الأصول، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
15نجاشی، احمد بن علی، (1412)، کتاب الرجال، بیروت، بی نا.
16.نووی، أبوزکریا یحیی بن شرف، (بی تا)، التقریب و التیسیر لمعرفه سن البشیر النذیر، بیروت، بی نا.