قلب روحانی

چکیده:
قلب عضو حیات بخش و اساسی هر چیزی است و برای هر موجودی قلب وجود دارد لکل شی ء قلب بنابراین نیاز به توجه و تحقیق حیات بخش و اساسی در مورد قلب (مرکز و اساس هر چیزی)،داریم.
مراد از قلب در قرآن و روایات،همان روح و نفس و اساس و مرکز انسان است و این کلمه مکررا بیان شده است.
دگرگونی قلب انسان بسته به اعمال و خواست خود انسان است و حالات مختلفی دارد. اگر در مسیر الهی باشد و به قوانین الهی عمل کند و شکر گزار باشد، رستگار میشود وگرنه قلب او به سوی بدی‌ها سرازیر می‌شود.
قلب برای انسان تاثیر حیات بخش و اساسی دارد و همینطور تاثیر ذکر بر قلب حیات بخش و اساسی میباشد. و این قلب انسان است که مهمترین مرتبه ی ایمان است و ایمان از قلب انسان به زبان و رفتار او جاری می‌شود.

کلیدواژه :
قلب روح - اثر ذکر - حالات قلب - ایمان قلبی - اراده​ی الهی - اراده‌ی انسان

مقدمه:

إقترب للناس حسابهم و هم فی غفله معرضون*ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث إلا استمعوه و هم یلعبون*لاهیه *«قلوبهم» و ...«حساب مردم به آنها نزدیک شده،در حالی که در غفلتند و روی گردانده‌اند*هیچ یادآور تازه ای از سوی پروردگارشان برای آنها نمی‌آید مگر اینکه آن را می‌شنوند در حالی که سرگرم بازی اند*دلهایشان در بی خبری فرو رفته است.و ستمکاران، پنهانی نجوا کردند و گفتند:آیا جز این است که او بشری مثل شماست؟آیا به سراغ سحر میروید در حالی که می بینید؟»(انبیاء آیه 1-3)
به استناد آیات فوق،علت الف)غفلت، ب) روی گرداندن ج) بی توجهی به ذکر الهی در حالی آن را می‌شنوند وسرگرم لهو و لعب هستند، فرو رفتن قلب در بی خبری است؛زیرا اگر قلب روحانی انسان،آگاه و با خبر باشد، در انتخاب راه دچار انحراف و پوچی، نخواهد شد.
*قلب،بخش حیاتی و اساسی هر چیزی است.همه چیز،قلب دارد:«قال رسول الله(ص):«لکل شیء قلب و...»«برای هر چیزی،قلبی است.» نبی مکرم اسلام1400سال قبل که هنوز کسی نمی دانست موجودات ذره بینی مثل میکروب و...،وجود دارد،این حدیث را فرموده اند.و امروز دانشمندان به این اصل پی برده اند که همه ی موجودات(ذره بینی و غیره)،قلب دارند. پس در همه ی مخلوقات الهی قلبی وجود دارد که بخش حیاتی و مرکز آن چیز است.و حیات همه ی مخلوقات الهی،از آن جریان پیدا می کند.
از این رو منظور از قلب در قرآن و روایات،همان مرکز و سرچشمه ی وجود آدمی،می‌باشد که از طریق این قلب روحانی،دستورات عملی(خوب یا بد که بستگی به صاحب آن دارد)،به انسان داده می شود.به استناد آیات و روایات بیان شده در مورد قلب،به این موضوع می رسیم که منظور ازقلب، نفس و روح انسان است.و به عبارت دیگر: مراد از قلب،مرکز و اساس وجود آدمی است.پس این عضو حیاتی انسان،نیاز به شناسایی و توجه به سزایی دارد. و انسان باید توجه خاصی نسبت به مرکز وجود خود،داشته باشد و آن را بشناسد تا بتواند از «واردات منفی»قلب و همچنین از انحراف و فساد و تمام زشتی ها جلوگیری کند.و از طریق«واردات مثبت»، قلب خود را زنده کند و به آن اطمینان و آرامش در مسیر الهی بدهد.

معانی قلب: معنای اول : قلب گوشتی مخروطی شکل است که در سمت چپ سینه جای گرفته و درون تهی می باشد، وخونی سیاه آن را انباشته است، وهمین قلب و خون منبع و معدن روح حیوانی است، این نوع قلب در تمامی حیوانات بلکه درجسد مرده نیز هست، البته منظور ما از قلب، این معنا نیست. معنای دوم: قلب عبارت از لطیفه ای روحانی (در این جا منظور از لطیفه امری نا محسوس همچون روح است).
قلب دراصطلاح قرآن به معنی روح وعقل است. همانطورکه سلامت قلب ظاهری عامل سلامت جسم وبیماری آن سبب بیماری همه ی اعضا است .چرا که تغذیه تمام سلولهای بدن به وسیله خونی انجام میگیرد که به وسیله ی قلب به تمام نقاط کشور تن فرستاده میشود همینطور سلامت وفساد برنامه های زندگی انسان جلوه وبازتابی است از سلامت وفساد عقیده واخلاق.(مکارم شیرازی،(1389)، ص114و116)
قلب ؛حقیقت وجود آدمی: مراد از قلب حقیقت وجود انسان یعنی جان و روح اوست . از آیات قرآن فهمیده میشود که قلب و روح آدمی همچون جسم او دارای سه حالت سلامت،بیماری ومرگ است... (فقیهی رضایی،محمد (1387) ، قرآن حکیم ص3)
پس درمی‌یابیم که:
قلب روح مثل قلب جسم نیاز به تغذیه ی سالم و مفید دارد.اگر تغذیه سالم باشد،باعث تولید خون سالم و در نتیجه انتقال آن خون توسط قلب جسم به اعضای بدن وهمینطور باعث بهره گرفتن تمام اعضاء و تک تک سلول های بدن از این خون سالم می شود.قلب روح هم نیاز به تغذیه ی سالم و مفید دارد و این تغذیه همان اعمال عبادی و الهی می باشد[چقدر زیاد داریم افرادی که در این زمینه توجه نکرده اند و آگاهی لازم را ندارند و یا خود را به خواب غفلت زده اند و بر این وهم و این قول‌اند که تکرار اقامه‌ی نماز وتکرار اعمال دینی چه فایده‌ای دارد واین کارها تکراری است.در جواب این افراد می‌گوییم: همان طور که جسم ما که مرکز آن قلب مخروطی شکل است، نیاز به تغذیه سالم و مفید دارد (و اگر این تغذیه نباشد، سبب مرگ می شود و یا اگر سالم و مفید نباشد سبب مرض می شود)، روح هم که مرکز آن قلبی که در دو گوهر گرانبهای نبی اکرم(ص) (قرآن و عترت) مکرر بیان شده است،نیاز به تغذیه ی سالم و مفید دارد.( واگر این تغذیه و رشد روحی نباشد سبب مرگ می‌شود که در این صورت فرد مرده ی واقعی که در قرآن و احادیث بیان شده، می باشد. و اگر این تغذیه سالم و مفید نباشد: «خداوند به خاطر لغو در سخن شما را مؤاخذه نمی کند لکن شما را به خاطر آنچه که قلبتان( به وسیله گناه) به دست آورده مؤاخذه می کند»(بقره 225)، مثل تغذیه جسم سبب مرض می شود فی قلوبهم مرض..(همان،آیه 10) در این آیه کلمه مرض قلب بیان شده برای افرادی که به دروغ می گویند ایمان اورده ایم و خدعه و نیرنگ و فریبکاری نسبت به خدا و اهل ایمان دارند.(همان، آیات8 و9)
همانطور که جسم ما نیاز به مراقبت و پیشگیری دارد و وقتی که مریض میشود نیاز به درمان، دکتر، نسخه و دارو دارد روح ما هم نیاز به مراقبت و پیشگیری و... دارد. کدام نسخه برای روح و جان بهتر از قرآن و روایات وآثار علمای دین؟ کدام دکتر بهتر از اولیاء الله؟ کدام مراقبت بهتر از تقوا؟ کدام درمان بهتر ازتلاوت قرآن و خواندن حدیث و عمل به آنها؟
بزرگترین خطر برای انسان
مهم ترین خطر برای انسان، این است که حقیقت و فطرت و اصل خود را فراموش کند. در صورت وقوع این فاجعه بهترین وسیله نجات برای انسان این است که حقیقت خود را دریابد و قلب شناس خوبی باشد و همه ی واردات آن را شناسایی کند. از بعضی از بزرگان سوال کردند: شما از چه راهی خدا را شناختید؟ (بما عرفت ربک؟)گفتند:«وارداتی در قلب انسان راه می یابد که نمی شود آن‌ها را تکذیب کرد.» (محجه البیضاء ، ج1، ص201) این واردات وارد کننده ای دارد و آن هم خداوند متعال می باشد. پس قلب در اختیار مقلب القلوب است.زیر و رو شدن، قبض و بسط قلب و دیگر حالات آن به دست الله است و مبدا قبول کننده‌ی تمام این امور، انتخاب زشتی یا زیبایی، خود انسان است و خداوند متعال فرمود: «اگر شما مقداری به طرف ایمان حرکت کردید،قلبتان را بر همان فطرت توحیدی تثبیت میکنم و چنانچه منحرف شدید، قلبتان را منحرف می کنم و شما را از یاد خودتان می برم» (آیه الله جوادی آملی، فطرت در قرآن،ج12،ص113 )
ذکر این مطلب لازم است که: وقتی که سخن از امر هدایت می آید، منظور از خواست خدا وند متعال این است که خود انسان بخواهد. و این خواست به وقوع نمی پیوندد مگر اینکه مشمول رضا و خواست واراده ی الهی باشد:«هرکس از شما که بخواهد می تواند راه استقامت و پایداری را پیش گیرد_و نمی توانید این اراده را داشته باشید مگر اینکه پروردگار جهانیان، الله بخواهد»(تکویر آیات28و29) و اراده ی الهی این است که بندگانش از او و رسول و کسانیکه در اولی و برتراند، اطاعت کنند و دعوت حق را استجابت کنند وبه او ایمان بیاورند.پس این مراحل را درمیابیم:
1 . هر کس بخواهد میتواند هدایت یابد.
2. این ممکن نیست مگر اینکه خداوند متعال بخواهد.
3. خواست خداوند(در امر هدایت) هم در ایمان و استجابت و اطاعت بنده ی او قرار دارد.
اراده ی الهی در امر هدایت انسان، بستگی به اعمال ورفتار خود انسان دارد. و اگر انسان در مسیری غیر از مسیر«الله» سیر کند و از قوانین وضع شده الهی سرپیچی کند، هدایت نخواهدیافت. یعنی خواست الهی همین قوانین وضع شده است نه غیر از این.یعنی سیر تکامل و هدایت را فقط باید درتبعیت از این قوانین انجام داد و غیر از این ممکن نیست و اراده ی الهی این است و جز این نیست.
حالات قلب:
1-قلب مطمئنه:
الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب«کسانی که ایمان آوردند و قلب هایشان به وسیله ی ذکر خداوند مطمئن شد آگاه باشید که به وسیله ی ذکر خداوند دلها آرام میگیرند»(رعد آیه ی28)
2-قلب منیب:
"من خشی الرحمن بالغیب و جآیء بقلب منیب «... وبهشت آماده شده برای پرهیزکاران که دور نیست * این است آنچه که که وعده داده می شوید برای هر توبه کار خود مهار* هر کس که در نهان از خدای بخشنده ترسید و قلبی مطیع و آرام پیش آورد.» (سوره ق آیات 31و32و33)
معنای انابه:
انابه در دو معنا آمده: ثلاثی مجرد آن یا معتل واوی است و یا معتل یایی:
1.رجوع مکرر و نوبت گیری های پیاپی
2. انقطاع کامل به سوی خداوند سبحان. انقطاع کامل وقتی میسر است که همه ی تعلقات جوارحی و جوانحی،فرو ریزد و انسان به طور کامل با خداوند پیوند برقرار کند. (جوادی آملی، ج 12 ، ص 168)
«انابه» از نوب، به معنای رجوع و بازگشت مکرر می‌باشد و اگر چنانچه به زنبورها «نوب» گفته می‌شود،به این علت است که پی در پی به محل و کندوی خودشان رفت و آمد می کنند و منظور از «انابه» به سوی خداوند متعال، همان بازگشت بنده به سوی تواب و رحیم است به وسیله ی توبه و خالص کردن عمل.(مفردات راغب)
با توجه به مسئله ی انابه در قرآن و روایات، این مطلب به نظر می رسد که بازگشت و رجوع الی الله، تنها به معنای بازگشت و توبه از خطا و گناه نمی تواند باشد زیرا در بعضی از آیات واژه ی انابه درباره ی پیامبرانی همچون حضرت ابراهیم(ع) :«ان ابراهیم لحلیم اواه منیب»«همانا ابراهیم بردبار و بسیار نیایشگر دلسوز و منیب بود.»(هود آیه ی 75)،و حضرت شعیب(ع):«...و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب.»«...و توفیق من منحصرا با خداست، تنها بر او توکل کرده ام و به سوی او روی می آورم.»(هود آیه ی 88)، بکار رفته است که با معنای مذکور، سازگاری ندارد.(این‌که «انابه» فقط به معنای توبه و بازگشت از خطا و گناه باشد.)
«انابه» ممکن است با یکی از اهداف زیر انجام شود:
1) آنها که اهل خطا و گناه هستند، به سوی خداوند بازگشت می کنند تا گناهانشان بخشیده شود:«به سوی پروردگار خود،انابه داشته باشید و تسلیم فرمان او شوید قبل از آنکه عذاب دردناک سراغ شما بیاید.»(زمر آیه ی54)
2) کسانی که به دنبال دریافت هدایت های الهی و کسب آگاهی هستند، به سوی حق تعالی بازگشت مکرر دارند تا خداوند آنها را به صراط مستقیم، هدایت نموده و در مسیر حق حفظ و نگهداری نماید:«...و هر که را که به درگاه او روی آورد، هدایت میفرماید.»(شوری آیه 13)
بنابراین هدایت الهی در حقیقت پاسخی است به درخواست خالصانه ی آنها که به دنبال هدایت اند و متوجه و متذکر شدن بدون «انابه» به سوی خداوند، ممکن نیست و به عبارت دیگر بدون درخواست دستگیری و هدایت از جانب او، تذکر حاصل نمی گردد:«...و متذکر نمی شود مگر کسی که به درگاه الهی «انابه» داشته باشد»(غافر آیه 13).
3) کسانی که احیانا در مرحله ی آزمایش الهی نا موفق بوده اند و یا درخواستی از خداوند داشته اند که بهتر بود آن را مطرح نمی کردند. در این گونه موارد ظاهرا«انابه» به منظور حفظ مقام و رتبه ای است که در نزد حق تعالی داشته اند و برای جلب محبت بیشتر او نسبت به خودشان می باشد: «...و داود گمان کرد که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست و حالت افتادگی و انابه به او دست داد»( سوره‌ی ص آیه‌ی24).
4) برخی هم که خود اهل ذکر و توکل اند، به سوی خداوند رجوع می کنند تا از عنایات حق تعالی برخوردار شوند و با یاری او به اهداف الهی خود برسند. لذا در سوره هود آیه 88 کلمه«انابه» بعد از«توکل» ذکر شده است.
بنابراین کسی که بخواهد واقعا در مسیر حق قدم بردارد، باید اهل انابه و بازگشت و تضرع به محضر الهی باشد و در لحظه لحظه ی زندگی اش خود را نیازمند هدایت ها وتوفیقات الهی بداند.
نکته: در موارد زیادی «انابه» به صورت فعل مضارع که مفید استمرار است آمده و بیانگر این است که رابطه ی انسان با خداوند متعال باید به طور پیوسته و دائمی باشد نه مقطعی و هر وقت که مشکلی پیش آید( الماسی،علی، ذکر از دیدگاه قرآن و سنت،ص102).
3-قلب سلیم:
"یوم لا ینفع مال و لا بنون* الا من اتی الله بقلب سلیم«روزی (قیامت)که نه مال و نه فرزند، سود دهد*مگر کسی که با قلب سلیم نزد پروردگارش حاضر شود.»(شعراء آیه ی88و89)
قلب سلیم: باید به چند نکته توجه داشته باشیم:
1. در حدیثی از امام صادق(ع) ،در ذیل آیه می‌خوانیم:«هر قلبی که در آن شرک و شکی است، سقوط می کند(و بی ارزش است).
2.ازسوی دیگر می دانیم که علایق شدید مادی و دنیا پرستی، انسان را به هر انحراف و گناهی می کشاند؛ چرا که«دوستی دنیا سرچشمه ی همه ی گناهان است»حب الدنیا رأس کل خطیئه.
پس قلب سلیم قلبی است که از حب دنیا خالی باشد. امام صادق (ع) در حدیث دیگری ذیل همین آیه فرموده است:«این قلبی است که از دوستی دنیا در امان مانده باشد».
3 . قلب سلیم: قلبی است که جز خدا در آن نباشد؛ آنگونه که امام صادق(ع) در پاسخ به سوالی در باره ی این آیه فرمودند:«قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد»(فقیهی رضایی، قرآن حکیم، ص371).
بنابراین قلب سلیم، به روح پاک و سالمی گفته می شود که از هر گونه شک و فساد خالی است. در مقابل همه ی قلبهای ناپاک، قرآن قلب سلیم را مطرح می کند که هیچیک از آن عیوب، درآن نیست. هم پاک است و هم نرم و پر عطوفت و سالم و هم انعطاف پذیر در مقابل حق. این همان قلبی است که در روایات به عنوان حرم الهی توصیف شده است:امام صادق(ع)می‌فرمایند:«القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله» این همان قلبی است که می تواند حقایق غیب را ببیند و به ملکوت عالم بالا نظر کند. قال النبی:«اگر شیاطین قلوب فرزندان آدم را احاطه نمی‌کردند، می‌توانستند به جهان ملکوت نظر افکنند».
امام صادق‌(ع) می‌فرمایند: «صاحب نیت صادق، صاحب قلب سلیم است؛ چراکه سالم بودن قلب از شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص می کند».
در روایتی آمده:«خداوند در میان بندگانش ظرف و پیمانه ای دارد به نام قلب که از همه ی آنها بهتر همان ظرفی است که صافتر و محکمتر و لطیفتر باشد. از همه محکمتر در دین خدا و از همه پاک تر از گناهان و از همه لطیفتر در مقابل برادران دینی.»(مکارم، یکصد موضوع اخلاقی در قرآن و حدیث، ص114)
انسان فقط برای حیات جسمانی،خلق نشده است بلکه روحانی بودن، انسان را از حیوانات جدا می کند و در صورتی که انسان فقط به جسم خود بپردازد، و روح و قلب وجود خود را بمیراند، مثل حیوانات بلکه بدتر و گمراه تر از آنها خواهد بود اولئک کالانعام بل هم اضل.
4-قلب منحرف:
" فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و ...«و زمانی که موسی به قوم خود گفت:ای قوم برای چه مرا آزار می دهید در حالی که می دانید من فرستاده ی خداوند به سوی شما هستم. پس چون از حق منحرف شدند، خداوند هم دلهایشان را منحرف ساخت و خداوند مردم نافرمان را هدایت نمی‌کند»(صف آیه ی5).
این آیه مثل آیه ی10سوره ی بقره، بیان کننده ی این موضوع است که در صورت سر پیچی و قبول نکردن مسیر هدایت الهی و قرار گرفتن در مسیر انحراف، خداوند متعال هم بر انحراف آن‌ها می‌فزاید (...فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم...). و از طرف دیگر، خداوند متعال،کسی را که دعوت الهی را قبول کرده و در مسیر درست هدایت الهی قرار گرفته است و شکر پروردگارش را به جا آورد، کمک می‌کند و زمینه رشد و تکامل او را فراهم می سازد.لئن شکرتم لأزیدنکم. پس نتیجه می‌گیریم که انتخاب کننده‌ی اصلی خود انسان است و خداوند متعال انسان را در راهی که خود انسان انتخاب کرده است، به خواسته هایش می رساند و بر هدایت و یا انحراف و ضلالت او می افزاید:انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا(انسان آیه ی3).
5-قلب مریض:
"فی قلوبهم مرض...«در دلهایشان بیماری است پس خداوند بر مرضشان افزود و آنان را عذابی دردناک است به سزای این که دروغ گفتند»(بقره آیه ی10).
در این آیه و آیات قبلی همین سوره ،در می یابیم که در قلب منافقان که به دروغ ادعای ایمان می کنند،مرض وجود دارد و این قلب بدتر از قلب کافران است. برای این افراد،«عذاب دردناک»(عذاب‌الیم)،بیان شده است و در مورد کافران عذاب عظیم بیان شده است البته در آیات دیگری برای کافران هم ، لفظ «الیم» هم بیان شده است اما در این چند آیه کنار هم ،متفاوت است ؛ زیرا قلب دو رو، ضربه ی بیشتری به اهل ایمان می زند و می تواند ضرر زیانباری به اسلام وارد کند؛ درست مثل گرگی که به شکل گوسفند در آمده است و یا مثل قاتلی که به شکل پزشک در آمده است. در حالی که مقصودش خلاف آنچه که ظاهرش نشان می دهد است.
6-قلب قاسیه:
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه و...»«بعد از آن دل‌های شما سخت شد، به سختی سنگ ها یا سخت تر از آن، در حالی‌که:
1) از بعضی از سنگها نهرها می جوشد و روان می شود.
2 ) بعضی از آنها می شکافند و آب از آنها خارج می شود.
3) و بعضی از آنها از هیبت الهی فرو می ریزند. و خداوند از آنچه که انجام می دهید غافل نیست.(بقره آیه ی74)«به خاطر پیمان شکنی شان آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم...»(مائده آیه ی13)«پس وای بر سخت دلانی که یاد خدا نمی‌‌کنند»(زمر آیه ی22)«...و القاسیه قلوبهم...»(حج آیه ی53).
معنای قساوت:
قاسیه از ماده ی قسوه به معنی خشونت و سختی و نفوذ ناپذیری است. لذا سنگ‌های خشن را قاسی می‌گویند و از همین رو به دل هایی که در برابر نور حق و هدایت، انعطافی از خود نشان نمی دهند و نرم و تسلیم نمی شوند و نور هدایت در آنها نفوذ نمی کند، قلب های قاسیه یا قساوتمند، میگویند و در فارسی از آن به سنگ دلی تعبیر می کنیم(مکارم، ص 120).
(ثم قست...):اما سنگ کجا و قلب نفوذ ناپذیرکجا. قلب قاسیه و نفوذ ناپذیر، هیچ پذیرای نرمی‌یست و هر قدر باران رحمت الهی بر آن ببارد، آن را پس می زند و اثری نمی پذیرد. در این آیه خداوند متعال قلب نفوذ ناپذیر را به سنگ مثال زده و بعد فایده ی انواع سنگ (3 مورد ذکر شده در آیه) را بیان می فرماید که شدت نفوذ ناپذیری قلب قاسیه از این سنگ ها بیشتر است.
مراتب ایمان:
1) قلبی 2)زبانی 3) عملی
امام رضا(ع)فرمودند(عیون اخبار الرضا ج2ص20): «ایمان، اعتقاد قلبی و جاری کردن آن بر زبان و عمل با اعضای بدن است و تحقق ایمان جز این نمی باشد»(علوی مهر،ص17)
نقش ایمان در قلب روحانی:
خداوند حکیم در سوره ی حجرات آیه‌ی 14می‌فرماید:«اعراب گفتند:ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید لکن بگوئید اسلام آودیم و هنوز ایمان، در قلبهای شما داخل نشده است؛ و...»
*آیه‌ی فوق شرط اصلی ایمان،که ایمان قلبی میباشد را بیان میکند...و به اعرابی که ایمان در قلب آن‌ها رسوخ پیدا نکرده است،میفرماید:نگوئید که ایمان آوردیم بلکه بگوئید اسلام آوردیم.
پس ایمان درست ایمانی است که در قلب روح، رسوخ پیدا کرده باشد و به وسیله ی قلب روح تصفیه و به سایر اعضای روح منتقل شود(و به غیر از این، ایمان،ممکن نیست؛زیرا قلب اساس حیات روح و جسم است ودر صورتی که ایمان، قلبی باشد، خود به خود در گفتار و اعمال،وارد می‌شود). همان‌طور که قلب جسم همین کار را در رابطه با جسم انسان، انجام می‌دهد و نقش حیاتی ایفا می‌کند.
تاثیر ذکربر قلب
ذکر بر قلب یک تاثیر حیاتی و مهم دارد:«کسانی که وقتی خداوند یاد می شود،قلبشان جلا پیدا می کند و زمانی که آیات الهی تلاوت می‌شود،بر ایمان آنها افزوده میشود و بر پروردگارشان توکل می‌کنند.»(انفال آیه 2)
سه آیه در مورد ذکر:
1_اقم الصلاه لذکری«نماز را برای یاد من اقامه کن»(طه آیه ی14)
2_ الا بذکر الله تطمئن القلوب«با یاد خداوند دل ها آرام می گیرد»(رعد آیه ی28)
3_یا ایتها النفس المطمئنه... «ای کسی که آرام یافته ای*بازگرد به سوی پروردگارت در حالی که از تو راضی است و تو هم از او راضی هستی*پس در بندگان خاص من داخل شو* و در بهشت من داخل شو»(فجر آیه ی27 الی30)
درآیه ی اول: خدای تعالی علت اقامه ی نماز را، ذکر و یادآوری خداوند برای انسان بیان می فرماید.
در آیه ی دوم: وسیله ی مطمئن شدن قلوب را، ذکر «الله» بیان می فرماید.
در آیه ی سوم: نتیجه و عاقبت نفس مطمئنه که مراد از نفس همان قلب است را سه مورد که بهترین درجات است بیان می فرماید:
1. رجوع الی الله. و چه مقامی بالاتر از بازگشت به سوی خالق هستی؟
2. داخل شدن در جمع بندگان مخصوص الهی که بعد از مقام«رجوع الی الله» بیان شده است و دومین مقام عالی انسانی که در این آیه بیان شده، می باشد.
3. داخل شدن در بهشت الهی است که خداوند آن را به بندگانش وعده داده است. در این آیات، خداوند همه ی این سه مورد را برای نفس مطمئنه بیان می فرماید.
نتیجه:
همانطور که قلب هر چیزی سر چشمه ی حیات و وجود آن چیز است و دارای اهمیت بالایی است، قلب روحانی هم که در قرآن و روایات،مکرر بیان شده، نسبت به انسان و اعمال او،نقش حیاتی دارد و باید در شناخت آن تلاش زیادی کرد تا صاحب قلبی مطیع و منیب و سلیم و مطمئن شد و از انحراف و زنگار و مرگ روحانی و ...جلو گیری نمود.
در قرآن و روایات، مراد از قلب،قلب جسمانی نیست بلکه منظور قلب روحانی است و یا به عبارت دیگر،مراد از قلب، مرکز و نفس و روح انسان می باشد. که همه ی اعمال انسان،از این قلب جاری می شود. قرآن کریم برای انسان نوع دیگری از حیات و مرگ،را بیان می نماید: که هر کس قلب روحانی و حیات معنوی خود را از دست بدهد و مانند حیوانات، فقط به خوردن و خوابیدن و جسم خود بپردازد، مرده به حساب می آید. بدیهی است که این حیات روحانی و معنوی است که انسان را از حیوانات،جدا می سازد و اگر انسان از این حیات روحانی بهره ای نداشته باشد،در منطق قرآن، مرده به حساب می آید.
قلب انسان ممکن است حالات مختلفی داشته باشد که سبب این حالات،چه خوب و چه بد، خود انسان است. مثل:تسلیم،اطمینان،انابه،قساوت،زنگ زدگی،مرض و حالات دیگری هم دارد که نیاز به تحقیق بیشتری دارد. و با مطالعه و تحقیق در آیات و روایات،می توان به آن حالات آگاهی پیدا کرد.
مراتب ایمان:
1. داخل شدن ایمان در قلب
2. اقرار با زبان
3. عمل با اعضای بدن است.
که ایمان قلبی مهم‌ترین آن مراتب است و قرآن کریم شرط ایمان را داخل شدن آن در قلب می‌داند.و اگر ایمان در قلب رسوخ پیدا کند، زبان و اعضای بدن نیز تابع قلب خواهند بود. زیرا همان‌طور که قلب جسمانی انتقال دهنده ی حیات به سایر اعضای بدن است، قلب روحانی هم نسبت به تمام وجود انسان، این نقش حیاتی را ایفا می کند.
ذکر بر قلب یک تأثیر حیاتی و مهم دارد: «کسانی که وقتی خداوند یاد می شود، قلبشان جلا پیدا می کند و زمانی که آیات الهی تلاوت شود، بر ایمان آن‌ها افزوده می‌شود و بر پروردگارشان توکل می‌کنند.»
ذکر باعث اطمینان قلب می‌شود و خداوند متعال به قلب مطمئن سه نعمت بزرگ عطا می‌نماید:
1. رجوع به سوی خداوند.
2. داخل شدن در جمع بندگان مخصوص الهی.
3. داخل شدن در بهشت که وعده‌ی الهی به بندگان است.
منابع
* قرآن کریم.
1. فقیهی رضایی،محمد(1378)،قرآن حکیم(قرآن همراه با شرح آیات منتخب)،تهران ،انتشارات:تابان.
2. علوی مهر،حسین(1389)، نشانی بهشت، مشهد،انتشارات:قدس رضوی.
3. آیه الله مکارم شیرازی،ناصر(1389) ، یکصد موضوع اخلاقی در قرآن و حدیث، تهران ،انتشارات:دار الکتب الاسلامیه،تدوین:سید حسین حسینی.
4. آیه الله جوادی آملی، فطرت در قرآن(1378)، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج12، قم، انتشارات:مرکز نشر اسراء.
5 . الماسی، علی (1384)، ذکر از دیدگاه قرآن و سنت، قم، انتشارات:شکوری.
6. جبران مسعود (1383)، الرائد(فرهنگ لغت)،ترجمه:دکتر رضا انزابی نژاد،مشهد، انتشارات:آستان قدس رضوی