غالی بودن ابوالعباس رازی، واقعیتی پنهان یا آشکار؟
چکیده:
ابوالعباس احمدبن علی الرازی از مؤلفان و محدثان شيعي مذهب قرن چهارم و اهل ري بود. وی از جمله کسانی است، که در تاريخ شيعه متهم به غلو شده است.
منابع تاریخی اغلب به بررسی شخصيت رجالي او پرداخته و به ديگر ابعاد زندگی علمی و اجتماعی وی، توجهی نداشته اند. و همین امر قضاوت درباره وی را در اینکه غالی بوده یا خیر، دشوار نموده است. با این وجود برخی معتقدند که غالی بودن وی چیزی جز اتهام نیست.
«الشفاء والجلاء فی الغيبه» از جمله کتب وی است که مورد توجه و تحسين بزرگانی نظیر شیخ طوسی (ره) بوده است. و عده ای همین تحسين را دلیل و نشانه ای بر عدم غالی بودن وی دانسته اند.
کلمات کلیدی: غلو، غالی، محدثین ری، ابوعلی، ابوالعباس احمدبن علی الرازی، الشفاء والجلاء فی الغيبه.
مقدمه:
قال الله تبارک و تعالی:
«ان الدين عندالله الاسلام»
دين اسلام، اين دين برتر و اين موهبت الهی به بندگان و خورشيد تابان در آسمان ضلالت و گمراهی انسانها، از زمان خاتم پيامبران تا کنون با فداکاریها و از خودگذشتگیهای شخص ايشان و ائمه هدی عليهمالسلام و پيروان راستين آنان به دست ما رسيده است.
از اقشار مهمی که در طول تاريخ اسلام مورد توجه بودهاند و انتقال احکام و فرمايشات ائمه اطهار و صحت رسيدن آنها به دست ما وابسته به ايشان بوده است، راويان حديث بودهاند.
در ميان ايشان هم میتوان افراد موثق و امين يافت که کوشيدهاند تا احاديث ائمه را به طور صحيح، نسل به نسل و سینه به سینه به دست آیندگان برسانند و هم میتوان جاعلان حديث را يافت که با نيتهای مختلف مادی و دنيوی دست به جعل يا تغيير احاديث زدهاند و هم غلات و غاليان را.
غالیان کسانی بودند که ائمه اطهار و يا صحابه و خلفا را همرديف ذات باری تعالی و يا صفات مخصوص به او قرار دادهاند.
دوره غلات و شروع آن به عصر عباسيان باز میگردد که درآن زمان ائمه نيز به شدت با آنان برخورد میکردند و در شرايطی هم حکم ارتداد آنان را صادر میکردند. ائمه اطهار عليهمالسلام حتی مقامات و صفاتی را که ذات باری تعالی به ايشان عطا فرموده بود را به ظاهر رد میکردند تا تهمتها در موردشان برطرف و فتنهها خاموش گردد و اين مقامات عالیه را فقط برای کسانی میگفتند كه به ايشان اعتماد کامل داشتهاند (مامقانی، 1351، 340/6).
از جمله کسانی که در تاريخ شيعه متهم به غلو شده است احمد بن ابوالعباس الرازی است که ما در اين نوشتار قصد داريم به بررسی شخصيت وی بپردازيم و غالی بودن وی را مورد بررسی قرار دهيم. همچنين يکی ديگر از محورهای بحث ما در مورد کتاب وی به نام «الشفاء والجلاء فی الغيبه» است که گويا بسيار مورد توجه و مورد تحسين بزرگان بوده است.
در بررسی منابع، بيشتر افراد، رجالی بودهاند که در مورد وی و شخصيت رجالی او به بحث پرداختهاند و نقص آنها هم توجه نکردن به ديگر ابعاد زندگی علمی و اجتماعی او بوده است.
ابوالعباس يا ابوعلي رازي يكي از مولفان ومحدثان شيعي مذهب قرن چهارم بوده است كه از علماي ري به شمار رفته و اغلب در مورد شخصيت رجالي او بحث شده است كه در اين مجموعه به بررسي و جمعبندي خواهيم پرداخت.
معرفي:
بنوعلي شيعه فالبادي رازيهم خضيب الايادي
جش ست كذا جخ بالغلومتهم ليس بذال العدل و هو كان لهم
ثم المكني بابي العباس الرازي المشهور بينالناس (علياري، 1401: 78/2)
منابع در مورد نام او یکسان بحث نکردهاند. بنا بر قول مشهور، نام او احمد بن علي ابوالعباس الرازي الخضيب الايادي ميباشد (نجاشي، 71:1397 ؛ طوسي، 445:1381 ؛ حلي، 72:1381 ؛ طوسي، بيتا:47 ؛ طهراني، بيتا:34/1؛ طهراني، 1403: 202/14؛ مدرس، 1374: 138/2؛ خويي، 1403: 153/2).
بعضي منابع كنيه او را به صورت «قيل» ابوعلي ذکر کردهاند (اسفندياري، 1374: 206؛ اعلمي، 1375: 195/3؛ ابطحي، 1430: 282/1؛ قهپاني، 1384: 126/1؛ تستري، 1410: 515/1؛ علياري، 1401: 78/2؛ حلي، 1381: 72؛ كحاله، 1376: 6/2؛ امين، 1419: 349/4؛ مامقاني، 1351: 337/6).
در ميزانالاعتدال نام او را «احمدبن علي الحصيبي» آمده است. ولي چون توضيح زيادي نداده است ممكن است شخص بيان شده همان ابوالعباس رازي نباشد. ولي با توجه به اين كه صاحب اعيانالشيعه در ذیل نام ابوالعباس رازي اين قول ذهبي را هم آورده است، شايد مقصود همان ابوالعباس رازي باشد.(الذهبی 1971: 263/1)
در مورد معناي القاب منسوب به وي دو قول وجود دارد:
1. ايادي جمع يد ميباشد؛ به صورت «يد، ايدي، ايادي». خضي ب هم به معناي خضابكننده است. پس جمعاً خضيبالايادي لقب خاص است و شايد دلالت بر اين دارد وي دائماً بر خضاب كردن دستانش مواظبت ميكرده است كه به اين لقب معروف شده است (مامقامي، 1351: 338/6).
2. گويا ايادي از اياد گرفته شده و آن نام قبيلهاي بوده كه رئيس آن شخصي به نام مَعَد بوده است كه امروزه هم در يمن ميباشد.
ابندريد گفته است كه منظور دو ايادي است، يكي اياد بن نزار بن معد و اياد بن اسود بن الحجر بن عمران بن مزيقيا (حلي، 1415: 109؛ مامقاني، 1351: 338/6)
زندگينامه:
به طور كلي اطلاعاتي در مورد زندگي او در دست نيست و حتي منابع، به تاريخ تولد و وفات او نيز اشاره نكردهاند. فقط در برخي منابع اشاره شده است كه وي در قرن چهارم هجري ميزيسته است. (كحاله، 1376: 6/2).
زندگينامه علمي:
او استاد برخي اساتيد نجاشي بوده است (طهراني، 1403: 202/14). همچنين از اين افراد روايت ميكرده است:
ابيالحسين محمد بن جعفر الاسدي (312)، احمد بن ادريس (306)، حسين بن محمد قمي، حسين بن علي و محمد بن علي و علي بن الحسين و ابيذر احمد بن ابي سوره كه او يعني ابو سوره، محمد بن حسن بن عبدالله تيمي است و همچنين از مقانعي و از محمد بن اسحق القمي از معانقي كه او علي بن العباس است و از علي بن محمد الايادي كه گويا همه از اساتيد وي بودهاند، آن طور كه در كتاب الغيبه آمده است (طهراني، 1403: 202/14؛ امين، 1419: 349/4).
شاگردان و راويان از وي:
آمده است بزرگاني مثل شيخ طوسي و نجاشي از او روايت كردهاند (طهراني، 1403: 202/14). همچنين از راويان وي ميتوان به ابومحمد هارون بن موسي تلعكبري اشاره كرد (امين، 1419: 339/4؛ طوسي، بيتا: 47؛ خويي، 1403: 153/2؛ علياري، 1401: 78/2؛ مامقاني، 1351: 340/6؛ طهراني، بيتا: 34/1).
وي را فردي بسيار ثقه و جليلالقدر و عظيمالمنزله و كثيرالروايه ميدانند. از اكابر اماميه ميباشد كه طعني در مورد ايشان نشده است و كتاب الجامع يا الجوامع في علومالدين از اوست (مدرس، 1374: 138/1).
محمد بن محمد از محمد بن احمد بن داود قمي نيز در كتابش از او روايت كرده است (طوسي، بيتا: 47؛ اعلمي، 1375: 196/3؛ نجاشي، 1397: 71؛ طوسي، 1381: 445؛ ابن غضائري، 1380: 53؛ قهپاني، 1384: 26/1؛ طهراني، بيتا: 34/1؛ امين، 1419: 349/4) برخي نيز نام حسين بن عبيدالله را هم ذكر كردهاند (طوسي، بيتا: 47؛ خويي، 1403: 153/2؛ علياري، 1401: 79/2).
صاحب الذريعه نقل كرده است نجاشي به واسطه استادش محمدبن محمدبن احمدبن داود (قرن 4) از او روايت كرده است (طهراني، 1403: 202/14).
صاحب اعيانالشيعه در مطالب خود مربوط به ابوالعباس رازي ميافزايد: «بين رازي و كاظمي و احمد بن علي ابراهيم الجواني مشتركاتي وجود دارد مثلاً روايت كرده تلعكبري از آنها كه فرق دهنده بينشان (با وجود شباهت اسمی) قرينه ميباشد كه اگر نبود ميتوان به وسيله اساتيدشان آنها را شناخت» (امين، 1419: 340/4).
همچنين اضافه ميكند كه تلعكبري و شيخ القميين محمد بن احمد بن داود قمي به واسطه ابن غضائري از او روايت كردهاند و شيخ طوسي نيز به واسطه محمد بن علي از احمد بن علي رازي در كتاب الغيبه خود استفاده كرده است (امين، 1419: 340/4).
شخصيت رجالي:
از آنجا كه ابوالعباس محدث بوده و روايت حديث ميكرده است در اكثر كتب، او را جزو افراد "لم يرو عليهمالسلام" دانستهاند كه ظاهراً منظور اين است كه وي مستقيماً از ائمه هدي صلوات عليهم الله روايت حديث نكرده است (طوسي، 1381: 445؛ اردبيلي، بيتا: 54/1؛ ابطحي، 1430: 283/1؛ نجفي، 1414: 90/1) به جز قهپاني و برخي دیگر كه اعتقادي به اين مطلب ندارند (قهپاني، 1384: 126/1).
شخصيت رجالي او در اكثر كتب معتبر مثل رجال نجاشي، شيخ طوسي، آيتالله خويي، مامقاني و ... مورد بررسي قرار گرفته است و تقريباً محوريت بحثشان در همه اين كتب و ديگر كتب رجالي فقط حول محور ثقه بودن يا نبودن و معتبر بودن وي از نظر نقل حديث ميباشد.
اكثر ايشان ابوالعباس را متهم به غلو دانستهاند (طوسي، 1381: 445؛ اردبيلي، بيتا: 54/1؛ طوسي، بيتا: 47). همچنين او را در نقل حديث نيز ثقه ندانستهاند (طوسي، بيتا: 47؛ نجفي، 1414: 90/1؛ علياري، 1401: 78/2؛ حلي، 1381: 72؛ ابطحي، 1430: 283/1؛ اسفندياري، 1374: 206).
به همين منظور ما در اينجا براي ورود به بحث ابتدا تعريفي از غلو ارائه خواهیم داد.
غلو چيست، غالي كيست:
به طور كلي غلو به معني افراط، زيادهروي و تجاوز از حدود چيزي است.
غالي در نزد شيعيان كساني هستند كه عقائد منحرفهاي دارند و در وصف ائمه عليهمالسلام زيادهروي ميكنند و صفاتي را به ائمه نسبت ميدهند كه خود ايشان اين صفات را به خود منسوب نميدانند و خود را از اين صفات مبري ميدانند.
غالي نزد اهل تسنن کسانی هستند که هر گونه محبت به اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، مخالفت با خلفا و تكذيب صحابه را غلو ميگويند.
غلو دو نوع است: غلو در ذات، يعني هممرتبه كردن ائمه يا هر كسي با ذات اقدس اله و غلو در صفات كه اين غلو يعني يكي از صفات ذات باري تعالي را به شخص ديگري نسبت ميدهند. مثلاً ميگويند: اميرالمؤمنين خالق است.
پس غالي به كسي گويند كه در ذات و صفاتي كه مخصوص خداوند است غير خدا را داخل كند و يا در تعريف كسي از حدود خارج شود.
صاحب تنقيح المقال پس از آوردن نام ابوالعباس و بحث در مورد وي ميگويد:
در نزد قدما نسبت دادن فردي به كوچكترين و كمترين چيزي غلو محسوب ميشده است. پس اكثر چيزهايي كه الان ما در مورد اهل بيت عليهمالسلام اعتقاد داريم در آن زمان غلو محسوب ميشده است (مامقاني، 1351: 338/6).
رفتار اهل بيت عليهمالسلام با اهل غلو:
صاحب تنقيح المقال ميگويد ابتداي بدعتها و غلو در عصر عباسي بوده است و از جمله بدعت كنندهها غاليان بودند كه در مورد ائمه عليهمالسلام غلو ميكردند و اقوال عظيمي در مورد ايشان ميگفتند كه ائمه آنها را تكذيب و رد ميكردند و در كل هر چيزي را كه امكان سوءاستفاده كفار از آن بود را رد ميكردند. حتي بسياري از مقامات و صفات رباني را كه خداوند به آنها عطا كرده بود براي باطل كردن بدعتهاي آنان و خاموش كردن فتنههايشان رد ميكردند.
البته ائمه اين مقامات را براي بعضي از اصحاب خاصشان كه به آنان اطمينان داشتند و از عدم انحرافشان مطمئن بودند بازگو ميكردند.
او اضافه ميكند: « بنابراين سزاوار است گوش ندهيم به برخي جهالتهاي كتب و كوچكي عقول و ضعف ايمانها مبني بر اينكه شيعه بعد از عصر ائمه عليهمالسلام شروع كرد به نسبت دادن صفات عاليه به ايشان» (مامقاني، 1351: 340/6).
بررسي شخصيت وي در نزد رجاليون:
نجاشي در كتاب رجال خود از اصحابش نقل ميكند كه «هو لم يكن بذاك و قيل فيه غلو و ترفُع(نجاشي، 1397: 71؛ نجفي، 1414: 90/1؛ ابطحي، 1430: 282/1؛ قهپاني، 1381: 126/1).
« لم يكن بذاك» يعني آن طور كه ميخواستيم نیست. به طور كلي به اين معني ميباشد كه وي در نقل حديث فرد موثّقي نميباشد.
علامه حلي نيز ميگويد: ابوالعباس كسي است كه اصحاب ما به او اطمينان نكردند. همچنين ايشان غلو و ترفع را به او به صورت قيل بيان كرده است(حلي، 1415: 109).
اما ابنغضائري او را فردي ضعيف ميداند(نجفي، 90/1؛ غضائري، 1380: 53). او از قول پدر خود چنين نقل ميكند: «همانا او (ابوالعباس) در مذهب خود ارتفاع و بلندپروازي داشت و حديثهاي نقل شده از وي گاهي مورد قبول واقع ميشد و گاهي خير (ابنغضائري، 1380: 53؛ ابطحی، 1414 : 90/1؛ حلي، 1381: 72).
بعد اضافه ميكند علامه و ابن داوود اين قول پدرش را نقل كردهاند، همچنین ابن داوود نام او را در پايان كتابش جزء غلات آورده است (ابنغضائري، 1380: 53).
صاحب كتاب «پژوهشي درباره طوايف غلات» ميگويد: «او در حديث به درجه ثقه نرسيد و متهم به غلو شد و حديث او گاهي قبول و گاهي رد ميگرديد هرچند ابنغضائري او را ضعيف ميداند». ايشان نام او را در كتاب خود در جزء افراد مشهور به غلو ذكر كرده است (اسفندياري، 1374: 206).
آيهالله خويي در رجال خود بعد از نقل قول از نجاشي و طوسي در رجال و فهرست و از ابنغضائري نتيجه ميگيرد كه راه و روش شيخ طوسي به سوي او صحيح است (خويي، 1403: 153/2)
مؤلف اعيانالشيعه پس از نقل قول از الفهرست شيخ و رجال نجاشي و ابنغضائري ميگويد: مؤيد ثقه بودن ابوالعباس رازي روايت كردن شيخ از كتاب او و تحسين كردن كتاب اوست و اضافه بر اين شيخ طوسي در كتاب الغيبه خود به طور كثير از ابوالعباس روايت كرده است.
امين همچنين به اين اشاره دارد كه نجاشي نسبت غلو را به او به صورت قيل بيان كرده است يعني غالي بودن وي برايش اثبات نشده است و كثيراً اين چنين بوده كساني كه روايت ميكردهاند چيزي كه غلو نبوده را غلو بشمارند.
وي ميافزايد: صاحب معالم گفته است كه او متهم به غلو بوده است.
امين در آخر از قول ابنبابويه در كتاب «تاريخ ري» ميگويد كه ابوالعباس از غلات شيعه بوده است (امين، 1419: 349/4).
تستري در كتاب خود به نكته ظريفي اشاره ميكند و ميگويد كه شيخ طوسي در مورد غالي بودن ابوالعباس قيل را به كار نبرده است (كما اين كه تقريباً مابقي رجال اين طور بودهاند كه مثلاً عنوان داشتهاند كه: و قيل: متهم بالغلّو) اين به اين صورت است كه شيخ طوسي قائل بوده كه ابوالعباس متهم به غلو است.
همچنين نجاشي هم قائل بوده كه اصحاب او ابوالعباس را ثقه ندانسته است(تستري، 1410: 515/1).
سرانجام مامقاني در كتاب خود در مورد ابوالعباس چنين ميگويد: پس از ذكر اقول شيخ طوسي، علامه حلي و ابنغضائري بيان ميكند كه: قول ابنغضائري توهم اين را دارد كه گاهي روايات او مورد قبول است به طوري كه دور نيست از او كه قبول ميكند روايات خالي از غلو را و رد ميكند آن چه از روايات كه در آن غلو است.
او همچنين از كتاب حاويالاقول نقل ميكند كه او را در قسم ضعفا(از حيث ثقه بودن) شمرده است و ايضاً ميگويد كه شيخ حر(به نظر منظور شيخ حر عاملي است) او را ضعيف شمرده است.
در ملخصالقال نيز او را در قسم ضعفا دانستهاند (مامقاني، 1351: 339/6). او در كتاب منتهيالمقال بعد از نقل قولها ميگويد: دلالت قول رجاليون مبني بر اينكه «هو لم يك بذاكالثقه او لم يكن بذاك» اين قول آنها به مدح نزديكتر است تا به ذم او (مامقاني، 1351: 339/6).
مامقاني در آخر ميگويد: چيزي كه در رجال و الفهرست شيخ (طوسي) ظاهر میباشد اين است كه نسبت غلو به ابوالعباس ثابت نشده، بنابراين در اين كتب آمده كه «هو متهم بالغلو» نه اين كه به صراحت بگويد او غالي است، و از عبارت نجاشي اين برميآيد كه اصحابش او را ثقه ندانستهاند.
نجاشي هم ابتدا او را از غلو و ترفع منزه ميداند و سپس ميگوید : گفته شده است وی متهم به غلو است.
مامقاني در ادامه ميگويد اگر تامل كنيم در عبارات شيخ طوسي و نجاشي اين برميآيد كه همانا غلو و ترفع تهمتي است كه به او زدهاند و نزدشان ثابت نشده است.
نتيجهگيري آخر مامقاني:
عدم ثبوت تهمت غلوی که زدهاند نزد خبراء طائفه و روات ثقهای که مورد اطمینان همه هستند موجب این شده است که لااقل جزم به حسن ابوالعباس پیدا کنیم؛ از این روست که احادیث او را نیکو شمردهاند.
در آخر توجه خواننده را به نكتهاي جلب ميكنيم كه شايد داراي اهميت زيادي باشد:
صاحب كتاب «غاليان» بعد از آوردن نام ابوالعباس در متهمين به غلو نكاتي را بيان ميكند كه شايد ديدگاه برخي را نسبت به غلو و غاليان تغيير دهد:
1. اتهام به غلو به معناي اثبات نيست؛ چه بسا افراد پاكي متهم شدهاند. همچنين متهم به غلو كردن به قبول غالي بودن وي از سوي نويسنده رجال نيست.
2. در بسياري از موارد اتهام از سوي قُميها و ابنغضائري بوده است كه اعتقادات خاصي درباره كرامات و صفات ائمه داشتهاند.
3. ممكن است بسياري از افراد متهم شده هم اكنون در سلسله اسناد روايات شيعه وجود نداشته باشند، اما مسلم آن است كه آنان در زمان خود رواياتي از ائمه يا اصحاب آنان نقل ميكردهاند كه شايد بسياري از روايات آنها به وسيله صاحبان كتب اربعه و ديگر كتب روايي شيعه پالايش شده باشد.
4. بعضي از اين افراد هم اكنون در سلسله اسناد كتب روايي شيعه وجود دارند، از اينجا روشن ميشود كه موجود نبودن روايت از شخص در اين كتب به معني نبود روايات او در ديگر كتب روايي شيعه نميباشد (صفري فروشانی، 1378: 347).
آثار رازی:
از ابوالعباس رازي آثاري به جاي مانده است كه از جمله آنها سه كتاب است كه در اكثر منابع فقط به آنها اشاره شده است:
1- الشفاء و الجلاء فيالغيبه (اردبيلي، بيتا: 54/1؛ طهراني، بيتا: 34/1).
2- الفرائض
3- الآداب(طوسي، بيتا: 47؛ طهراني، 1403: 202/14؛ امين، 1419: 349/4؛ كحاله، 1376: 6/2؛ قهپاني، 1384: 126/1؛ حلي، 1415: 109؛ اسفندياري، 1374: 207؛ علياري، 1401: 78/2)
کتاب الشفاء و الجلاء في الغیبه:
موضوع این کتاب در مورد مهدویت و موارد مربوط به آن است و یکی از نکات مثبت این کتاب که از اهمیت زیادی برخوردار است تحسین شیخ الطائفه طوسی از آن است(طوسی،بی تا:47؛حلی،1381: 72) متاسفانه این کتاب ابوالعباس از کتب کمیاب بلکه نایاب میباشد و ما پس از رجوع به کتابخانه گوهرشاد و آیه الله خویی و کتابخانه آستان قدس رضوی و بررسی تمام کتابخانههای این آستان در کشور حتی نسخ خطی آن نتوانستیم این کتاب را پیدا کنیم تا در مورد آن اطلاعات دقیقی به دست بیاوریم ولی اجمالا توضیح مختصری که از دیگر منابع به دست آوردیم در اختیار شما خواهیم گذاشت: (طهرانی،بی تا:34/1)
شیخ طوسی همچنین در کتاب الغیبه خود از این کتاب به طور کثیر روایت کرده است.
ما مختصرا به موضوعاتی که شیخ از این کتاب در کتاب خود استفاده کرده است اشاره می کنیم:
*نزول صحیفه ای از آسمان بر پیامبر دال بر دوازده امام (ص134)
*خبری درباره امام دوازدهم در شب معراج (ص147)
*تاویل آیهای درباره قائم علیه السلام (ص158)
*احادیثی نبوی درباره مهدی علیه السلام (ص178،187،191)
*حدیثی از زید بن علی درباره مهدی علیه السلام (ص188)
*عبارتی از محمد بن عبد الرحمن ابی لیلی(148ق)درباره مهدی علیه السلام (ص189)
*حدیثی از علی علیه السلام درباره مهدی علیه السلام (ص189)
*دیدار حضرت با علی بن ابراهیم بن مهزیار (ص263)
*روایتی از مشاجره میان شیعیان درباره وجود یا عدم وجود حضرت و استفسار از ناحیه مقدسه (285)
علائم ظهور قائم علیه السلام (کتابخانه الکترونیکی علوم حدیث)
نتیجه گیری:
با توجه به این که منابعی مثل اعلام زرکلی، شذرات الذهب، روضات الجنات، وفیات الاعیان، وفات الوفیات، الکنی و القاب و... هیچ نامی از ابو العباس نبردهاند و دیگر منابع مهم مثل معجم المؤلفین، اعیان الشیعه، کتب رجال و الفهرت شیخ طوسی، رجال نجاشی، خلاصه الاقوال علامه حلی، رجال آیه الله خویی و... هم که نامی از او بردهاند، بیشتر حول محور شخصیت رجالی او بحث کردهاند. با توجه به این نکته ما نتوانستیم اطاعات چندانی در مورد زندگی و شخصیت علمی و عملی او به دست بیاوریم؛ جز همین اطلاعات کلی که او اهل ری بوده و در قرن چهارم میزیسته و افراد بزرگی مثل شیخ طوسی و نجاشی از او روایت کردهاند.
اما از کلام رجالیون این طور بر میآید که او را در نقل حدیث ثقه ندانستهاند، ولی نسبت غلو و ترفع که در اکثر نسخ هم به آن اشاره شده است، جز اتهامی بیش نیست؛ زیرا؛
1) در اکثر منابع این نسبتها را به صورت «قیل» بیان کردهاند؛ این بدان معناست که خود نقل کنندگان این نسبتها را در مورد او قبول ندارند.
2) عدهای این نسبتها را در مورد ابوالعباس اتهامی ثابت نشده میدانند.
3)برخی هم گفتهاند چون شیخ طوسی به کرات از او روایت و کتاب الشفای او را نیز تحسین کرده است دلیل بر ثقه بودن وی دارد.
پس ابوالعباس رازی را در کل نمیتوان شخص ثقه و مورد اعتماد کامل در نقل حدیث دانست، زیرا حديث نقل شده از وي گاهي مورد قبول واقع ميشد و گاهي خير(ابنغضائري، 1380: 53)
همچنین برای کسانی که اطلاعات بیشتری راجع به این موضوع و این شخصیت میخواهند منابعی را ذکر میکنیم که یا به دلیل عدم دسترسی به این منابع بررسی و پژوهش در مورد آنها حاصل نشد، این منابع عبارتند از: نضد الایضاح، تنقیح المقال، مستطرفات المعالی، ارشاد المفید، تهذیب، معالم العلما، معین النبیه فی رجال من لا یحضره الفقیه، هدایه المحدثین، لسان المیزان، نقد الرجال، مجمع الرجال.
پي نوشت
1. این رمزی است که در کتب رجالی به معنای کتاب نجاشی می باشد.
2. این رمزی است که در کتب رجالی به معنای کتاب الفهرست می باشد.
3. این رمزی است که در کتب رجالی به معنای کتاب رجال شیخ طوسی می باشد.
فهرست منابع:
• ابطحي اصفهانی، سید محمدباقر (1430ه)، معجم رواه الحدیث و ثقاته، قم، انتشارا ت عطر عترت.
• ابن غضائري، احمد بن حسین بن عبید الله (1380)، رجال ابن غضائري، بی جا، انتشارات دار الهدی.
• اردبیلی غروی حائری، محمد بن علی ( بی تا)، جامع الرواه، قم، انتشارات مکتبه المصطفوی.
• اسفندیاری، اسکندر (1374)، پژوهشی درباره طوایف غلات، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
• اعلمی، محمد حسین (1375ه)، دائره المعارف، تهران، انتشارات اعلمی.
• امین، سید محسن (1419ه)، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات دار التعارف لالمطبوعات.
• تستری، محمد تقی (1410ه)، قاموس الرجال، قم، انتشارات مؤسسه نشر اسلامی.
• حلی، حسن بن یوسف (1415ه)، ایضاح الاشتباه، قم، انتشارات مؤسسه نشر اسلامی.
• حلی، حسن بن یوسف (1381)، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، مشهد انتشارات آستان قدس رضوی.
• خراسان، محمد جواد (بی تا)، منظومه فی الرجال تسمی بخلاصه الخلاصه، بی جا، بی نا.
• صفری فروشانی، نعمت الله (1378)، غالیان کاوشی در جریان ها و...، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.
• طوسی، محمد بن حسن (1381ه)، رجال طوسی، نجف، انتشارات المکتبه و مطبعه الحیدریه.
• طوسی، محمد بن حسن (بی تا)، الفهرست طوسی، دمشق، انتشارات دار اکنان.
• طهرانی، آقابزرگ (1403ه)، الذریعه، بیروت، انتشارات دار الاضواء.
• طهرانی، آقابزرگ (بی تا)، طبقات اعلام الشیعه، قم، انتشارات مؤسسه مطبوعاتی اسماعلیان.
• علیاری تبریزی، علی (1401ه)، بهجه الآمال فی شرح زبده المقال، بی جا، انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی حاج حسین کوشان پور.
• قهپانی، زکی الدین مولی عنایه الله علی (1384ه)، مجمع الرجال، اصفهان، بی نا.
• کحّاله، عمر رضا (1376ه)، معجم المؤلفین، بیروت، انتشارات دار الاحیاء التراث العربی.
• مامقانی، عبدالله (1351ه)، تنقیح المقال، قم، انتشارات ستاره.
• مدرس، محمد علی (1374)، ریحاته الادب، تهران، انتشارات خیام.
• نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی بن العباس (1397ه)، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، قم، انتشارات مکتبه الداوری.
نجفی، محمود دُریاب (1414ه)، معجم الموحد، قم، انتشارات مجمع الفکر الاسلام