حجتالاسلام علیرضا زبرجدفام
(طلبه سطح دو حوزه علمیه)
1. آموزش استنباط احكام الهی از متون اصلی و منابع اصیل که از جمله وظایف اصلی حوزههای علمیه میباشد، یكی از ویژگیهای علم اصول و یا به عبارتی، مهمترین علّت تأسیس این علم به شمار میآید. علم اصول، باعث میشود که طلاب، هم مبانی فقاهت را بیاموزند، هم بر استخراج احكام توانایی یافته و هم دریافت آنها از فتاوای علمای سلف، وضوح یافته و با مبانی آنها آشنا شوند. ویژگی دیگر علم اصول، آموختن روشهایی است که در یافتن فهم و تفسیر صحیح آیات قرآن، کاربرد داشته و نحوه مواجهه صحیح با روایات مختلف را بیان میدارد.
2. حجیم شدن بیمورد علم اصول و طرح مسائلی كه در عین پیچیدگی و مشكلاتی كه در فهمیده شدن دارند، فاقد هرگونه کاربرد فقهی و عملی نیز هستند، باعث یأس و دلسردی طلاب شده و از جمله مهمترین مشکلات این علم به شمار میرود. همچنین مسئله كارآیی این علم نیز در برخی موارد، مسائلی را به وجود آورده است. علم اصول، علمی ابزاری است و علوم ابزاری، فینفسه فاقد ارزش و فایده هستند. آن هنگام، طلاب شور و اشتیاق به یادگیری این علم را در خود خواهند یافت که با کاربردهای عملی آن، به صورت عینی آشنا شوند.
3. اصول فقه، به حسب محتوا و روش، موجب شناختن طریقه به دست آوردن احكام و استفاده از منابع اصلی شیعه میشود. به عبارت دیگر، فقیه را در چگونگی استخراج حكم، راهنمایی كرده و در هنگام تحیّر، راه را به او نشان میدهد و او را از بلاتكلیفی خارج میسازد. به کار بردن قواعد اصولی در دیگر علوم، باعث دقّت در به دست آوردن معارف را فراهم میآورد. علم اصول، نكتهسنجی، مستدل سخن گفتن و نحوه کاربرد ادلّه را به انسان میآموزد.
4. علم اصول، علم ابزاری است؛ به این معنا كه مجموعه ابزارهایی است که میتواند در سایر علوم کاربرد داشته باشد. یكی از خصوصیات این علم، باز بودن باب آن به روی علوم و معارف دیگر است؛ به این معنی، علم اصول، از هر علمی كه بتواند در راه استنباط، كوچكترین فایدهای را ببرد، رویگردان نیست. در باب مسائل روز نیز، به این دلیل که اصول، علمی ابزاری است كه خود را با یافتههای دیگر علوم تجهیز میكند، یقیناً میتواند جوابگوی نیازهای روز باشد.
5. به نظر بنده، نقطه اوج و مطلوب این علم، چگونگی رویارویی با روایات و قرآن است كه در تمام معارف دین، مورد استفاده قرار میگیرد. اساتید و طلاب حوزههای علمیه میتوانند برای تحقّق اهداف اصول، به امور ذیل اهتمام ورزند: الف) ایجاد كارگروههایی كه مسائل اصول را به صورتی کاملاً عینی و بر اساس شواهدِ بهروز، مورد بررسی و دقّت قرار دهند؛ ب) استفاده از اساتید متبحّر و متخصّص؛ ج) حذف مسائل و مباحث غیر ضرور در كتب اصولی كه ثمر علمی و عملی ندارد؛ د) عدم محدودیت زمانی تدریس، جهت تعمیق و تدقیق در مسائل.
حجتالاسلام محسن دهقان
(طلبه سطح دو حوزه علمیه)
1. علم اصول، یکی از علوم اسلامی به شمار میآید. این علم، دارای شاخصهها و ویژگیهایی است که آن را از دیگر علوم اسلامی متمایز کرده است. دربرداشتن مسائل چند بُعدی و ذووجوه، پیوستگی و ارتباط منطقی آن با دیگر علوم انسانی و اسلامی و کاربرد کلیدی آن در چندین علم، از جمله ویژگیهایی است که علم اصول را به یکی از دروس اصلی حوزه علمیه بدل ساخته است. گرچه علم اصول، با هدف کاربرد در استخراج و استنباط احکام شرعی، تدوین شده، اما با نگاه به مسائل و موضوعات این علم و کاربرد آن در دیگر علوم، ضرورت فراگیری و بهکارگیری این علم، کاملاً واضح است.
2. تدوین کتب درسیِ اصولی، متناسب با سطوح پایین آموزشی تا دوره درس خارج، یک نیاز اساسی است. همچنین میتوان به برخی دیگر از کاستیها و مشکلات که به شیوههایی مرسوم در حوزههای علمیه بدل شده، نیز اشاره داشت: الف) مباحث كتابهای درسی، خصوصاً مباحث الفاظ، از نظم و نسق مناسبی برخوردار نیست. پارهای از بحثها، مربوط به دلالتهای زبانی و لفظیاند؛ در حالی كه برخی دیگر، عقلی و متّكی بر وجدان عقلی، اعم از نظری و عملی هستند؛ ب) پارهای از بحثها، در عین اینكه مهم و سرنوشتسازند، به صورت استطرادی و بر خلاف دیگر مباحث، مطرح شدهاند؛ در حالی كه اهمیت آنها اقتضا میكرد که در رابطه با آنها بحثهای مستقلی اختصاص یابد؛ به عنوان نمونه، مسائل مربوط به «ماهیت حكم» كه از مباحث پُراهمیت در علم اصول به شمار میرود، به صورت پراکنده در اصول بحث شده است؛ ج) عدم طرح مباحث كاربردیِ مسائل اصول در فقه، از جمله کاستیهای آموزش اصول به شمار میآید.
3. اجتهاد و فقاهت به ابزار و وسایلی نیازمند است؛ علم اصول، یکی از ابزارهای اصلی فقه است. فقه، جایگاه رفیعی در معارف اسلامی و در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد؛ لذا علم اصول نیز كه مقدمه اجتهاد است، به همان میزان از شرافت و ارزش برخوردار است؛ از این رو اهمیت و فایده علم اصول دانسته میشود. همانطور كه فقه، تا زمانی زنده و پویاست كه همراه با تغییرات و تحوّلات زندگی به حلّ مشكلات بپردازد، علم اصول نیز تا زمانی به حیات خود ادامه میدهد كه بتواند دشواریهای طریق فقاهت را بهدرستی برطرف سازد. با معادلهای كه میان زندگی، فقه و علوم دینی وجود دارد، به میزان گسترش ابعاد زندگی و پیچیده شدن آن، فقه گسترده خواهد شد و به همان نسبت نیز باید علم اصول متحوّل شود.
4. بله، اصولیین و متكلّمین معتقدند: به این دلیل که احكام شرعی، تابع و دائرمدار حكمتها، مصلحتها و مفسدههاست (خواه، آن مصالح و مفاسد، مربوط به جسم باشد یا جان؛ فردی باشد یا اجتماعی؛ دنیوی باشد یا اخروی)، پس هر جا كه آن حكمتها وجود دارد، حكم شرعی مناسب هم وجود دارد و هر جا كه آن حكمتها وجود ندارد، حكم شرعی نیز وجود نخواهد داشت؛ به طور مثال، در زمان شارع، تریاك و اعتیاد به آن وجود نداشته است؛ از این رو در ادلّه نقلیه، دلیل خاصّی درباره مصرف تریاک به چشم نمیخورد؛ اما امروزه به دلایل تجربی و پزشکی، زیانها و مفاسد اعتیاد به تریاك، محرز شده است. پس به این دلیل که از طرق موجّهی، مفسده آن محرز گردیده، حکم به حرمت استعمال آن شده است.
5. قوّت یافتن اصول عملیه، نقطه مطلوب و آرمانی علم اصول است. فقیه، برای استنباط حكم شرعی، به منابع چهارگانه رجوع میكند. فقیه، گاهی در رجوع خود به منابع، موفّق و كامیاب میگردد و گاه نه؛ یعنی گاهی (البته غالباً) به صورت یقینی و یا ظنّی معتبر (یعنی ظنّی كه شارع، اعتبار آن را تأئید كرده است)، به حكم واقعی شرعی نائل میگردد. در این موارد، تکلیف فقیه روشن است؛ یعنی میداند و یا ظنّ قوی معتبر دارد كه نظر شارع در باب آن مسئله چیست. ولی گاهی فقیه، نمیتواند کشف حکم کند. آیا شارع در مواردِ اینچنین، دستوری برای خروج از تحیّر صادر کرده است یانه؟ شارع مقدس، مجموعهای از ضوابط و قواعد را برای برونرفت از چنین شرایطی معیّن كرده است. اصول عملیه در اصول، از این جهت، بسیار پُراهمیت است. برای تحقّق اهداف مطلوب و آرمانی علم اصول، اقدامات ذیل، لازم به نظر میرسد: الف) روانی و شیوایی تدریس اساتید؛ ب) رجوع به حواشی و منابع دیگر، تا یافتهها عمیقتر شوند؛ ج) کارگاهی شدن یافتهها و مفاهیم اصولی؛ د) تطبیق مسائل روز جامعه با یافتهها و مسائل علم اصول.
حجتالاسلام سید عباس مؤذّن
(طلبه سطح یک حوزه علمیه)
1. غایت اصلی تعلیم و تعلّم در حوزه علمیه، یافتن توان مناسب برای فهم صحیح دین و استفاده دقیق از منابع دین، به منظور فهم صحیح آن و القای آن به دیگران است. طبعاً این امر مهم، میسّر نخواهد شد، مگر با بهکار بردن ابزاری کارآمد و دقیق که بر طبق مبانی اسلامی بنا شده باشد. علم اصول، همواره به عنوان اصلیترین ابزار در مسیر استنباط احکام شرعی، در حوزههای علمیه کاربرد داشته است؛ از این رو علم اصول، یکی از دروس اصلی حوزههای علمیه به شمار میرود.
2. به طور قطع یکی از مشکلات اصلی بر سر راه تعلیم و تعلّم علم اصول، حجیم بودن کتب آموزشیِ مرسوم این علم است که گاه به دلیل حجم بسیار زیاد مباحث و محدودیت زمان، اساتید محترم نمیتوانند مباحث را به اتمام رسانند. به طور معمول، بسیاری از مباحث اصلی علم اصول که غالباً در اواخر کتب درسی قرار دارد، تدریس نمیشود و یا در بهترین شرایط، به طور فشرده و مجمل بیان میگردد. در چنین موقعیتی، مطالعه تتمّه کتاب به طلبه واگذار میشود که در بسیاری از موارد، این امر نیز تحقّق نمییابد. گستردگی مباحث و مطوّل بودن برخی از ابواب، یکی دیگر از موانعی است که گاه برای متعلّم، ملالآور بوده و او را وارد حاشیه میسازد و مانع از فهم صحیح اصل مطلب میگردد. وجود برخی مطالب زائد بر اصل نیز، از جمله مشکلاتی است که هم اساتید و هم طلاب، بر آن واقف هستند؛ اما متأسفانه در شرایط فعلی، گریزی از آن نیست.
3. به جرأت میتوان گفت که ردّپای مباحث اصولی، در بسیاری از علوم دیگر هویداست. همانطور که بیان شد، اصول فقه مانند ابزاری در دست مجتهد است و او میتواند احکام شرعی را به کمک مباحث اصولی استخراج کند؛ اما نهتنها در فقه، بلکه در سایر علوم، حتی در علوم جدید نیز میتوان از مباحث اصولی استفاده کرد؛ برای مثال: حجّیت ظواهر، یکی از مباحث اصولی است که در بسیاری از علوم به کار رفته و مبنا و زیربنای حجم گستردهای از مسائل و علوم است.
4. با تسلّط بر مباحث اصولی، میتوان به کلّیات مباحث دیگر نیز مسلّط شد؛ زیرا هر علمی، مجموعهای از مسائل و استدلالهایی است که به نحوی میتوان قواعد اصولی را در آنها به کار برد. به طور معمول، در مقدمه کتب اصولی، از موضوع علم اصول بحث میشود. مرحوم مظفر، موضوع علم اصول را هر چیزی میداند که در استنباط احکام به کمک مجتهد بیاید؛ از این رو میتوان علم اصول را علمی دانست که هم از علوم دیگر استفاده میکند و هم در دیگر علوم، میتواند کاربرد داشته باشد.
5. به طور اجمال، مدینه فاضله علم اصول، آنجا محقّق میشود که هر کدام از محصّلین اصول، کلّیات این علم را همواره در ذهن داشته باشند و این مباحث را ملکه ذهن خود گردانده تا در مواجهه با آیات و روایات از آنها سود برند. حذف مطالب زائد از کتب و تصحیح شیوه تدریس اصول، خانی است که شاید مغفول شورای سیاستگذاری واقع شده است. متأسفانه، در حال حاضر، هدف اصلی، خواندن کتب اصولی است و نه یادگیری و بهکاربردن قواعد آن. در جایی که تمام همّ و غمّ اساتید و طلاب، به اتمام رساندن محدوده مشخص شده و موفقیت در امتحان است و فهم صحیح و کاربردی، از اهمیت برخوردار نیست، در شرایطی که چیزی به نام «کارگاه اصول» وجود ندارد و فرصت طلاب با یادگیری اطلاعات غیرضروری تلف میگردد، اختلال در فرآیند یادگیری این علم، دور از ذهن نیست. شاید در آینده، با تجدید نظر جدّی در رابطه با نوع کتب آموزشی و کنار نهادن تعصّبات خشک و غیرمعقول، بتوان علم اصول را به نقطه آرمانیاش رساند؛ اما این امر، جز با برنامهریزی دقیق در رأس مدیریت حوزه علمیه محقّق نمیگردد.
احمدرضا معصومی
(طلبه سطح یک حوزه علمیه)
1. ویژگی اصلی تمام دروس حوزوی، این است که تمامی این دروس، همچون قطعات پازلی هستند که با قرار گرفتن در کنار یکدیگر، اجتهاد را سامان میدهند و اگر یکی از این قطعات، در این مجموعه قرار نگیرد، رسیدن به هدف که همان اجتهاد است، میسّر نخواهد بود؛ لذا علم اصول نیز که یکی از مهمترین مقدّمات اجتهاد است، باید در زمره دروس حوزوی قرار بگیرد تا رسیدن به هدف، تحقّق پیدا کند.
2. میتوان گفت که بحث تعارض ادلّه، مهمترین بحث در علم اصول است که به نوعی، از پُرکاربردترین مباحث در طریق اجتهاد نیز به شمار میآید. لکن، جای تأسّف دارد که به علت واقع شدن این بخش از علم اصول در انتهای کتب، به دلایل مختلفی چون کمبود وقت، معمولاً از تدریس آن، چشمپوشی میشود. البته این امر در صورتی رخ میدهد که طلاب از آفت بزرگتری همچون جهشی خواندن، محفوظ مانده باشند.
3. همانطور که میدانیم، منابع اصلی همه علوم اسلامی، چیزی نیست جز قرآن و روایات و در مواقعی نیز عقل و اجماع. حال، استفاده از این چهار منبع، بدون بهکار بردن ابزار مخصوص، امکانپذیر نیست. این ابزار، چیزی نیست جز علم اصول. در واقع، بدون کسب مهارت در علم اصول، به هیچ وجه نمیتوان از این منابع استفاده کرد.
4. بله، زیرا مسائلی که در حال حاضر و یا در آینده پیش میآید، یا از اموری هستند که در گذشته و در زمان تشریع نیز بوده که تکلیف به راحتی از منابع اسلامی مشخص میشود، و یا از اموری هستند که مستحدثهاند. در این موقعیت، بخش اصول عملیه علم اصول، به کمک آمده و حکم مسئله را به راحتی مشخص میکند.
5. نقطه مطلوب علم اصول، در ارتباط با اساتید، این است که اقدامی در جهت حذف مطالب اضافی و بیکاربردِ علم اصول انجام دهند و همچنین در روند تدریس، مطالب را کارگاهی کرده و از مثالهای بهروز و متنوّع استفاده کنند تا هم روند یادگیری، بهتر انجام شود و هم انگیزه طلاب بیشتر شود. همچنین نقطه مطلوب و آرمانی در ارتباط با طلاب، این است که تا زمانی که از طرف اساتید، تغییری در محتوا صورت نگرفته، همین محتوای موجود را به بهترین نحو فرا بگیرند؛ زیرا تشخیص اینکه کدام بخش، کاربردی است و کدام بخش، کاربردی نیست، از عهده آنها خارج است. ضمن اینکه حتماً یک دورنمای کلّی از جغرافیای علم اصول، در ذهن خود داشته باشند تا بتوانند جایگاه هر بحث را نسبت به سایر مباحث علم اصول، تشخیص دهند.
امیرمهدی ملکی
(طلبه سطح یک حوزه علمیه)
1. قدرت یافتن بر استنباط احكام الهی، از بارزترین ویژگیهای علم اصول است. پس از پیامبر مکرّم اسلام(ص) که وظیفه بنا نهادن دین و شریعت را بر عهده داشته است، اوصیاء ایشان(صلوات الله علیهم اجمعین) نگهبانان و حافظان شریعت اسلام ناب میباشند. در عصر غیبت حضرت حجّت(ارواحنا فداه)، این رسالت عظیم بر عهده فقها و علماست تا با پیمودن مراحلی، از جمله فراگرفتن علم اصول که ابزار اجتهاد به حساب میآید، به تفقّه در دین و پاسداشت حریم آن میپردازند.
2. متعلّمین در صورتی یک رشته علمی را با جدّیت و پشتكار دنبال میكنند كه اولاً به آن علاقه داشته باشند و ثانیاً بتوانند با آن، اهداف خود را محقّق ساخته و نیازهای جامعه اسلامی را پاسخ دهند. بخش زیادی از علایق آدمی، از راه شناخت اهمیت و ارزش كار مطلوب، حاصل میگردد. مشكلات، تا حدّ زیادی میتواند با مشورت و تعامل دوسویه حوزه و متعلّمین كاسته شود. همچنین معلِّمین و اساتید خبره این دانش مهم نیز، سهم بسیار زیادی در بهبود شرایط و رفع مشکلات موجود دارند.
3. علم اصول در فقه و فقاهت، بهترین ابزار راهبردی برای فقیه به حساب میآید. فقه، جز در سایه بهکارگیری علم اصول، به پویایی نمیرسد؛ به این دلیل که علم اصول، مجموعه قواعدی است كه فقیه را در راه استنباط احكام شرعی یاری میرساند. اما درباره کاربرد علم اصول در سایر علوم دینی، باید چنین گفت که با توجّه به آمیخته شدن علم اصول به قواعد منطق و استدلالهای عقلانی، بلكه با تضمّن عقلی آن، به عنوان نمونه، میتوان آن را در مناظرهها و بحثهای کلامی، به کار برد. تفسیر قرآن كریم با توجّه به ارزش وصفناشدنی وحی، از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است؛ در عین حال، مفسّر قرآن میتواند با استفاده از قواعد اصول، به تفسیری دقیقتر از قرآن دست یابد. با تأمّل در بخشهای مختلف علم اصول و ظرایف آن، میتوان از اعماق و بواطن علوم و معارف دینی، بهرههای بیشتری جست.
4. بله، زیرا علم اصول از قواعد و راهکارهای کلّی، جهت استنباط احکام شرعیه فرعیه بحث میکند که قابل انطباق بر موارد جزیی، از جمله نیازهای روز و مسائل مستحدثه است. گذشته از آن، وجود اصول عملیه (استصحاب، تخییر، احتیاط، برائت) نیز، در رفع تحیّر و به دست دادن حکم شرعی، در جایی که دلایل شرعی در دسترس نیست، قابل ملاحظه میباشد؛ چرا که در تعریف آنها گفته شده است: «الاصل دلیل حیث لا دلیل له».
5. نگارش كتابی جامع و دارای تمرین و طرح مسائل پژوهشی برای متعلّمین، میتواند بسیار راهگشا باشد؛ چرا که غرض از تدریس این علم، فهم مطالب و در نهایت بهكارگیری آن در علوم مختلف، بهویژه علم فقه است. با توجّه به عدم همخوانی تعداد جلسات درسی با حجم كتب درسی، بسیاری از اساتید محترم، برای به اتمام رساندن محدوده تعیین شده، به ناچار از كیفیت تدریس متون اصول، چشم میپوشند. شایسته است مطالب كمثمر و گاه بیثمرِ این علم، رها شده و مطالب اصلی، با كیفیّت بیشتری مورد بحث قرار گیرد. همچنین اساتید و شاگردان، با طرح اشكالات، رد و اثبات نظرات و پیگیری موضوع در منابع دیگر، و انجام پژوهشهای فردی و گروهی و به کار گرفتن قواعد این علم در مسائل گوناگون، در پیشرفت علمی اسلام ناب، سهیم باشند.
مسعود داودیپور
(طلبه سطح یک حوزه علمیه)
1. ویژگی مهم و اساسی که در علم اصول وجود دارد، فراگیر بودن آن است. علم اصول، حاوی مطالب و مسائلی است که ذهن را درگیر طریقه استنباط حکم شرعی و چگونگی رسیدن به حجّت میکند. درگیری ذهن با این مسائل، نوعی روششناسی به عالِم دین میدهد که با استفاده از آن میتواند در تمامی علوم انسانی، نظریهپردازی کرده، نگاه اسلام را در آن علم بیان کند. ویژگی دیگر علم اصول، میراثی است که از طریق عالمان این علم به ما رسیده است. عالمان اصولی، مفاهیم و رئوس مسائل اصول را از سخنان گهربار معصومین(ع) اخذ کرده و در طول تاریخ این علم، آنها را بر حسب نیازهای خود، پرورانده و مورد استفاده قرار دادهاند.
2. دو مشکل اساسی، ناظر بر کتب درسیِ فعلی وجود دارد: نخست آنکه متون درسی، شکل و قالب درسی ندارند؛ به طور مثال، مباحث کتاب «فرائد الأصول» شیخ انصاری، بدون رعایت فصلبندیهای جزیی، در کنار هم آورده شده است. مشکل دیگر، عدم رعایت نظم آموزشی در سطحبندی متون مقدّمات تا خارج است. کتاب «الموجز» آیتالله سبحانی، نخستین کتاب اصولی است که در حوزه تدریس میشود؛ پس از آن، «اصول الفقه» مرحوم مظفر تدریس میگردد؛ «فرائد الأصول» شیخ انصاری و «کفایه الأصول» آخوند خراسانی، دیگر کتب اصولی هستند که پس از «اصول الفقه» مرحوم مظفر، در مدارس علمیه تدریس میشوند. به نظر میرسد که باید کتب آموزشیِ اصول، با توجّه به سطوح علمی طلاب و بر اساس روشهای مورد اعتماد آموزشی، تدریس گردد.
3. مطالعه و تدقیق در مسائل اصولی، ذهن را از جهت روشی، دقیق، منظّم و نقّاد میسازد. اما از حیث محتوا، مفاهیم اصولی میتواند در بسیاری از علوم انسانی و اسلامی کاربرد داشته باشد. در واقع، روش اجتهادی در فقه را میتوان در سایر علوم نیز به کار بست.
4. علم اصول، ابزاری است که فرآیند اجتهاد را تشکیل میدهد. فرآیند اجتهاد شیعی، آنمقدار دقیق، جامع و کامل است که توانایی استنباط جزییترین مسائل زندگی انسان را به مجتهد میدهد.
5. کاربردی نمودن مباحث علم اصول در مرحله آموزش، نقطه عطف آموزش مباحث اصولی در حوزه علمیه است. آشنایی با دیگر علوم انسانی و یافتن کاربرد قواعد اصول در آنها نیز میتواند بسیار پُراهمیت باشد.
حسین بهرامی
(طلبه سطح یک حوزه علمیه)
1. از جمله ویژگیهایی كه علم اصول را به یكی از دروس اصلی حوزه مبدّل كرده است، میتوان به میزان احتیاج علم فقه، به اصول اشاره داشت. اندیشمندان اسلامی، برای فهم بهتر شریعت و فقاهت در دین، در هر دوره به دنبال یافتن روشهایی کارآمد بودهاند و از این روی، از حكمت و كلام و دیگر معارف، سود بردهاند؛ اما در نتیجه به این اعتقاد رسیدند كه هرگونه دگرگونی در یك حوزه از حوزههای اندیشه، به دگرگونی قسمتهای دیگر منتهی میشود. علم فقه دارای اقسام مختلفی است که عبارت است از: 1- فقه دین، 2- فقه مقاصد، 3- فقه كلام، 4- فقه احكام، كه هر كدام از این مراحل به اصول و روشهایی نیاز دارد؛ مثلاً در فقه كلام كه محتاج توجّه به متشابهات سنت و تاریخ است، میتواند در مواقعی که مشکلاتی پیش میآید، به وسیله قواعد اصول، مانند قواعدِ حلّ تعارض و تعادل و تراجیح، مشکلات را مرتفع نماید. در فقه احكام، استنباط حكم از ادلّه خاصّه یا قواعد عامّه نیز محتاج به کار گرفتن اصول، روشها و تحصیل قدرت و توانایی است كه بالطبع، از اصول فقه دین، بینیاز نیست. اِسناد هر حكمی به شارع، محتاج حجّیت دلیل و نیازمند اعتبار خاص و یا عام است و دلالت و ظهور است كه حدود اعتبار را توضیح میدهد. علم اصول اینچنین، در تمامی وسعت فقه، كارگشاست. بهراستی این فقه گسترده، چنین اصولی را میطلبد؛ فلذا بنیانی بودن اصول برای فقه و انسجامبخشندگیِ آن به فقه، به دلیل دست یافتن به ادلّه فقهی، باعث شده تا این علم، به یكی از دروس اصلی حوزه تبدیل شود.
2. از جمله مشكلاتی كه مانع تعلیم و تعلّم صحیحِ علم اصول در حوزه میباشد، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: الف) محدود شدن فرآیند یادگیری این علم در یك دوره زمانیِ فشرده، از جمله مشکلات تعلیم و تعلّم این علم به شمار میرود. محصّلین این علم، زمان كافی برای تحقیق و تفحّص لازم در مباحث را ندارند و مسائل مطرح شده، به مقدار ضروری، مورد كنكاش و جستجو قرار نمیگیرد. از طرفی، از مضرّات این محدودیت زمانی، این است كه اساتید نیز فرصت بیان مطالب افزون بر متن را ندارند. با این وصف، نه محصّل و نه استاد، هیچکدام فرصت کافی برای بحث و بررسی دقیق و تحقیقیِ موضوعات و مسائل اصولی را نداشته و در نتیجه، هدف از مطالعه این دانش، محقّق نمیگردد.
ب) از دیگر مشكلات موجود بر سر راه تعلیم و تعلّم اصول، میتوان به كاربردی نشدن جدّیِ مباحث این علم در روایات فقهی، اشاره کرد. بیشتر مباحث این علم در سطح تئوری باقی مانده و به همین سبب، قواعد آموزش دادهشده، بهتدریج، به زوال و فراموشی سپرده میشود؛ لذا پیشنهاد میگردد جلساتی به عنوان جلسات «اصول كاربردی» در مدارس علمیه دایر شود تا تسلّط طلاب بر مفاهیم و قواعد اصولی، افزون شده و از طریق بهکارگیری عملیِ قواعد اصولی، مسیرِ یافتنِ ملکه اجتهاد، هموار گردد.
3. علم اصول در فرآیند اجتهاد، رکنی اساسی به حساب میآید؛ به این معنا که اجتهاد، از طریق تسلّط و بهکارگیری قواعد اصول، میسّر خواهد شد. علم اصول، با علوم دیگر نیز ارتباط دارد؛ از جمله میتوان از کاربرد مباحث الفاظ علم اصول، در علومی مانند تفسیر نام برد. به کار بردن قواعد و روش اصول در تفسیر قرآن، مانع از ایجاد کجفهمیهای احتمالی خواهد بود. برخی چنان بر اهمیت مباحث الفاظ اصول و کاربرد آن در علم تفسیر قرآن پای فشردهاند که اجتهاد در مباحث الفاظ علم اصول را مقدمّه ورود به مباحث تفسیری دانستهاند.
4. پویایی، مستدل بودن و ابتناء بر وحی، از جمله تمایزهای فقه اسلامی از فقه دیگر ادیان به شمار میرود. از جهتی، منشأ این پویایی را میتوان در قواعدی جستجو نمود که مبتنی بر اصول عقلی استوار گشتهاند. از سوی دیگر، این پویایی و قواعد عقلی، زمانبردار نیست؛ لذا فقیه میتواند نیازهای هر دوره را با آن قواعد و اصول كلّی پاسخ دهد. همانطور كه وحی، خود از اصول و قواعدی كلّی برخوردار است كه مسائل پیشبینی نشده و جزئیات را دربرمیگیرد، عقل نیز از این قواعد كلّی برخوردار است؛ با این تفاوت كه در تشخیص جزئیات، گاه دچار مشکلاتی میشود؛ مانند وجوب اطاعت و قبح عقاب بلا بیان و قبح ظلم. عقل بر همین اساس و با ملاك مصلحت میتواند حكم كند و بسنجد؛ لذا قواعد كلّی علم اصول، میتواند ابزاری مناسب برای استنباط احكام متناسب با نیاز جامعه امروز باشد.
5. به نظر میرسد، بخش اصول عملیه در علم اصول، نقطه آرمانی این دانش است. انتظار میرود طلاب عزیز بر فراگیری عالی این قسمت از مباحث علم اصول اهتمام ورزند و با نهایت تلاش، تحقیقاتی را در این زمینه انجام دهند؛ چرا كه نتیجه و غرض غایی علم اصول، ایجاد قدرت بر استنباط است. بخش عمده این غرض، به وسیله این بخش از مباحث علم اصول حاصل میشود. بنابراین، پیشنهاد میشود که در رابطه با اصول عملیه، کتبی تدوین گردد تا مهارت طلاب در این زمینه، بیش از پیش تقویت گردد.